فضا نوردان باستانی در ایران


فضا نوردان باستانی در ایران

کتیبه بیستون بصورت آشکارا در کوهی در ارتفاع 300 فوتی (تقریبا 100 متری) مانند یک بیلبورد بسیار بزرگ امروزی قرار دارد. اشکال و صوری که در آن صحنه ها رسم شده اند، صحنه هایی از زندگی به اندازه یا بزرگتر از آن هستند که بوسیله داستانی در سه زبان میخی مختلف در کنار هم واقع شده اند.

سن واقعی این حکاکی به شدت مورد بحث و جدل است و برای آن بازه های زمانی بسیار متفاوتی در نظر گرفته می شود. این یادبود در استان کرمانشاه در جمهوری اسلامی ایران واقع شده است(نزدیک به مرز عراق). درباره این سنگ باستانی گمانه زنی هایی انجام می شود و می گویند این بنا به اندازه واقعی آن است. داستانی که در کنار تصویر این کتیبه قرار دارد، به زبانهای باستانی فارسی، ایلامی و بابلی نوشته شده است. این داستان به وسیله افسر ارتش هنری راویلینسون(Henry Rawlinson) در سال 1385 کشف شد که او متعاقبا این متون را ترجمه کرد. این تصویر و اضحانه علامت شناور در هوای زرتشت (Zoroaster) را که در بالا و مرکز آن قرار دارد،تمجید می کند. آیا امکان دارد که این نوشته ها صد ها سال بعد از خلقت به این تصویر اضافه شده باشد؟

تمدن سومر خیلی خوب و مقتدرانه در متون الواح پیدا شده، خدایانشان (آنانوکی Annunaki) را توصیف کرده اند. سومریان تمدن بسیار پیشرفته ای بودند که 6500 سال پیش وجود داشته اند. آنها بخاطر اختراع نوآوریهای مفیدی که داشته اند (و هنوز هم بعضی از آنها مورد استفاده است)، شناخته شده اند. سومریان از وجود سیارت و سیستم خورشیدی (منظومه شمسی)،سفر های فضایی، مهندسی ژنتیک و خیلی از علوم دیگر مطلع بودند. کلمه آنانوکی به معنی آنهایی که از بهشت به زمین آمده بودند، ترجمه شده است. آنانوکی از سیاره بسیار دوری به نام نیبیرو به زمین آمدند. طبق اعتقادات سومریان، آنانوکی برای پیدا کردن مقدار مورد نیازی طلا و فلزات ارزشمند از نیبیرو به زمین آمدند و به دلیل پیدا نکردن نیرو کار کافی و مناسب، با دستکاری ژنتیک، انسان های مدرن را از جانورانی دیگر مثل میمون ها و شامپانزه بوجود آوردند. یک مطلب بسیار مهم دیگر که از میان نوشته ها و تصاویر قابل در یافت است، شرح قدرت آنانوکی در پرواز کردن و وسیله ای که از آن برای سفر بین زمین و بهشت استفاده می کنند. آرم زرتشت در آنجا (روی متون و کتیبه) در واقع استعاره ای از این است که آنانوکی در واقع می تواند پرواز کند. مرد دارای بال و دم که در اینجا نشان داده شده است و درون حلقه ای که حال راندن آن است می تواند ارائه ای از وسیله پروازی باشد که آنانوکی از آن استفاده می کرد.

سومریان هوشمندانه از این عکس برای نشان دادن تصویر خدایان خود که پرواز می کردند، استفاده کرده اند. بعد ها بابلیان و آشوریان نیز آین آرم را پذیرفتند. آنانوکی برای صدها سال بر انسانها پادشاهی می کرد و به آنها آموزش می داد که چگونه شهروندان خوبی باشند و شهر های پیشرفته بسازند. تا پایان دوران سومریان، آنانوکی در زندگی سومریان نقش داشته است. قبل از اینکه زمین را ترک کنند، دولتی را بر مبنای پادشاهی انسان، وضع کردند و مسئولیت همه چیز و همه کس را به این خانواده دادند. آخرین ترجمه از متون نزدیک به کتیبه بیستون، درباره پادشاهی بزرگ به نام داریوش اول خبر می دهد. 593 خط از این متن به توضیح دادن درباره داریوش اول و اهمیت و قدرت او اختصاص داده شده است. داریوش اول بوسیله خدا پادشاه شد و خون خدایان و افرادی که در مکان خدایان زندگی می کردند، در رگ های او جریان داشت. برای اینکه مطمئن شوند که تمام مردم این پیام را دریافت کرده اند، این پیام به سه زبان نوشته شد و شاید داریوش اول یکی از نوادگان خونی آنانوکی باشد.

سومریان آنانوکی را به عنوان یک شخص بزرگ، پر ماهیچه و قدرتمند تصویر کرده اند. بابلیان و آشوریان نیز از نمونه اولیه سومریان در رابطه با خدایان الهام گرفتند. این کاملا معلوم نیست که آیا آنها واقعا بزرگ و غول پیکر بودند یا اینکه سومریان آنها را به این شکل رسم کرده اند تا نشانگر تمایز آنها نسبت به انسانها باشد.

در کتاب مقدس عبری در قسمت پیدایش، رهبر آنها یعنی موسی درباره زمانی می گوید که پسران خدا به زمین آمدند و زنانی از انسانها اختیار کردند و حاصل آنها فرزندانی غول پیکر بودند. کلمه نیفیلیم (Niphilim) به معنی مردان پر آوازه و مشهور به همان گونه است که آنها توصیف شده اند.

[AnnunakiPanel.jpg]

آنانوکی همان نیفیلیم هستند و می توانستند در واقعیت افرادی غول پیکر بوده باشند. عبری ها و موسی به یگانگی خدا باور داشتند برای همین رتبه و مقام آنانوکی را به پسران خدا تنزل دادند (در اینجا خدا به معنی خالق انسانها است نه خالق همه چیز).

از طرفی دیگر سومریان باور داشتند که آنانوکی خالقان واقعی هستند.

آیا آنانوکی مخلوقاتی واقعی از گوشت و خون بودند؟جواب بله است

[Sumerians.jpg]

کتیبه بیستون فقط یکی از وقایع تاریخی است که به وسیله گذشتگان باقی مانده و درباره زمانی سخن می گوید، که قومی از موجودات فضایی بر زمین قدم زدند.

ما تازه شروع به باز کردن چشمانمان بر روی واقعیاتی که این ایده ها و تصاویر قابل توجیه ارائه می دهند، کرده ایم. آنانوکی ممکن است روزی بیاید، پرده را از جلوی چشمانمان بدرد و نور را به این دنیای سرگردان بیاورد.

متن کامل کتیبه بیستون در پایین آمده است.

نویسنده Roc Hotfield

مترجم : کامران

منبع :  http://www.theatlantium.com/2007/08/atlantium-episode-xxxix.html

بيستون به ‌عنوان يكي از قديمي‌ترين متن تاريخي شناخته شده ايراني است كه بر متن كوه حكاكي شده‌است.

داريوش سومين شاه هخامنشي در زمان اسقرار حكومت خود دستور به نقش اين متن داد. اين کتيبه يکي از معتبرترين و مشهورترين سندهاي تاريخي جهان است . زيرا مهمترين نوشته ميخي زمان هخامنشي است . مجموعاً سطحي که اين کتيبه در برگرفته به طول 5/20 ( بيست متر و پنجاه سانتيمتر ) و عرض 80/7 ( هفت متر و هشتاد سانتيمتر ) است. موقعيت اين خطوط نسبت به نقوش چنين است . در زير نقش ها خطوط فارسي باستان در 5 ستون به طول 23/9 ( نه متر و بيست و سه سانتيمتر ) و عرض يا ارتفاع 63/3 متر ( سه متر و شصت سانتيمتر ) و 414 سطر قرار دارد .

در دست راست کنار نقوش يک بخش کتيبه ايلامي به طول 60/5 ( پنج متر و شصت سانتيمتر ) و عرض يا ارتفاع 70/3 قرار دارد و بقيه اين کتيبه در سمت چپ در امتداد خطوط فارسي باستان به طول 67/5 و عرض 63/3 متر و کلاً 593 سطر در هشت ستون قرار دارد .

کتيبه اکدي ( بابلي ) در قسمت بالاي کتيبه سمت چپ ايلامي قرار دارد با طول يا ارتفاع چهار متر (4) و عرض از قسمت بالا 52/2 و در قسمت پايين 31/2 اين کتيبه به شکل ذوزنقه مي باشد و در 112 سطر است. مجموع خطوط و نقوش برابر با 120 متر مربع است .

متن كامل كتيبه داريوش در بيستون

بند 1 – من داريوش ، شاه بزرگ ، شاه شاهان ، شاه در پارس ، شاه کشورها ، پسر ويشتاسب ، نوه ارشام هخامنشي .

بند 2 – داريوش شاه گويد : پدر من ويشتاسب ، پدر ويشتاسب ارشام ، پدر ارشام آريامن ، پدر آريامن چيش پيش ، پدر چيش پيش هخامنش .

بند 3 – داريوش شاه گويد : بدين جهت ما هخامنشي خوانده مي شويم[ که ]از ديرگاهان اصيل هستيم . از ديرگاهان خاندان  ما شاهان بودند .

بند 4 – داريوش شاه گويد: 8 [ تن ] از نياكان  من شاه بودند . من نهمين [ هستم ] ما 9 [ تن ] پشت اندر پشت ( در دو شاخه ) شاه هستيم .

بند 5 – داريوش شاه گويد : به خواست اهورا مزدا من شاه هستم . اهورا مزدا شاهي را به من داد .

بند 6 – داريوش شاه گويد : اين [ است ] که از آن من شدند به خواست اهورا مزدا من شاه آنها بودم . پارس ، عيلام ، بابل ، آشور ، عرب ، مودراي ( مصر ) ، اهل دريا ( فينيقيها ) ، سارد ( ليدي ) ، يونان ( يوناني هاي ساکن آسياي صغير ) ، ماد ، ارمنستان ، کپدوکيه ، پرثو ، زرنگ ( سيستان ) ، هرئي و( هرات ) ، باختر ( بلخ ) ، سغد ، گندار ( دره کابل ) سک ( طوايف بين درياچه آرال و درياي مازندران ) ، ثت گوش ( دره رود هيرمند ) ، رخج ( قندهار ) ، مک ( مکران و عمان ) جمعاً 32 کشور .

بند 7 – داريوش شاه گويد : اين [ است ] کشورهايي که از آن من شدند . به خواست اهورامزدا بندگان من بودند . به من باج دادند . آنچه از طرف من به آنها گفته شد ، چه شب ، چه روز همان کرده شد .

بند 8 – داريوش شاه گويد : در اين کشورها مردي که موافق بود او را پاداش خوب دادم آنکه مخالف بود اورا سخت کيفر دادم . به خواست اهورا مزدا اين کشورهايي [ است ] که بر قانون من احترام گذاشتند . آن طوري که به آنها از طرف من گفته شد همانطور کرده شد .

بند 9 – داريوش شاه گويد : اهورا مزدا مرا اين پادشاهي داد . اهورا مزدا مرا ياري کرد تا اين شاهي بدست آورم . به ياري اهورا مزدا اين شاهي را دارم .

بند 10 – داريوش شاه گويد : اين [ است ] آنچه به وسيله من کرده شد پس از اينکه شاه شدم . کمبوجيه نام پسر کوروش از ما او اينجا شاه بود . همان کمبوجيه را برادري بود بردي نام هم مادر [ و ] هم پدر با کمبوجيه . پس از آن کمبوجيه آن بردي را بکشت ، به مردم معلوم نشد که بردي کشته شده . پس از آن کمبوجيه رهسپار مصر شد ، مردم نا فرمان شدند . پس از آن دروغ در کشور بسيار شد هم در پارس ، هم در ماد ، هم در ساير کشورها .

بند 11 – داريوش شاه گويد : پس از آن مردي مغ بود گئومات نام . او از پ ئيشي يا وودا ( پي شياووادا ) برخاست . کوهي [ است ] ارکديش ( ارکادري ) نام . چون از آنجا برخاست از ماه وي يخن 1 چهارده روز گذشته بود . او به مردم چنان دروغ گفت [ که ] : من بردي پسر کوروش برادر کمبوجيه هستم . پس از آن مردم همه از کمبوجيه برگشته به سوي او شدند هم پارس ، هم ماد ، هم ساير کشورها . شاهي را براي خود گرفت . از ماه گرم پد 2 9 روز گذشته بود آنگاه شاهي را براي خود گرفت . پس از آن کمبوجيه به دست خود مرد .

بند 12- داريوش شاه گويد : نبود مردي ، نه پارسي ، نه مادي ، نه هيچ کس از تخمه ما که شاهي را گئومات مغ باز ستاند . مردم شديداً از او ميترسيدند که مبادا مردم بسياري را که پيش از آن بردي را شناخته بودند بکشت . بدان جهت مردم را مي کشت که مبادا مرا بشناسند که من بردي پسر کوروش نيستم . هيچ کس ياراي گفتن چيزي درباره گئومات مغ نداشت تا من رسيدم . پس از آن من از اهورا مزدا مدد خواستم . اهورا مزدا به من ياري ارزاني فرمود . از ماه باگاديش 3 10 روز گذشته بود . آنگاه من با چند مرد آن گئومات مغ و آنهايي را که برترين مردان دستيار [ او ] بودند کشتم . دژي سيک ي ووتيش 4 ، نام سرزميني ني ساي نام در ماد آنجا او را کشتم . شاهي را از او ستاندم . به خواست اهورا مزدا من شاه شدم . اهورا مزدا شاهي را به من داد .

بند 14 – داريوش شاه گويد : شاهي را که ازما برداشته شده بود آن را من برپا کردم . من آن را در جايش استوار نمودم . چنانکه پيش از اين [ بود ] همان طور من کردم . من پرستشگاه هايي را که گئومات مغ ويران کرده بود مرمت نمودم . به مردم چراگاه ها و رمه ها و غلامان و خانه هايي را که گئومات مغ ستانده بود بازگرداندم . من مردم را در جايش استوار نمودم ، هم پارس ، هم ماد و ساير کشورها را . چنان که پيش از اين [ بود ] آنچه را گرفته شده [ بود ] برگرداندم . به خواست اهورا مزدا من اين را کردم . من کوشيدم تا خاندان ما را در جايش استوار نمايم چنان که پيش از اين [ بود ] آن طور من کوشيدم به خواست اهورا مزدا تا گئومات مغ خاندان ما را برنگيرد .

بند 15 – داريوش شاه گويد : اين [ است ] آنچه من کردم پس از آنکه شاه شدم .

بند 16 – داريوش شاه گويد : چون من گئومات مغ را کشتم پس از آن مردي آثرين ( آثرينا ) نام پسر او در خوزستان ( اووج ) برخاست . به مردم چنين گفت : من در خوزستان شاه هستم . پس از آن خوزيان نافرمان شدند . به طرف آن آثرين گرويدند . او در خوزستان شاه شد . و مردي بابلي ندئيت ب ئير ( نيدنيتوبل ) نام پسر ائين ئير او در بابل برخاست . چنين مردم را بفريفت [ که ] : من نبوکدرچرپسر نبتون ئيت هستم . پس از آن همه مردم بابلي به طرف آن ندئيت ب ئير گرويدند . بابل نافرمان شد . او شاهي را در بابل گرفت .

بند 17 – داريوش شاه گويد : پس از آن من رهسپار بابل شدم به سوي آن ندئيت ب ئير که خود را نبوکدرچر مي خواند . سپاه ندئيت ب ئير دجله را در دست داشت . آنجا ايستاد . و آب عميق بود . پس از آن من سپاه را بر مشکها قرار دادم . پاره اي بر شتر سوار کردم . براي عده اي اسب تهيه کردم . اهورا مزدا به من ياري ارزاني فرمود به خواست اهورا مزدا دجله را گذشتيم . آنجا آن سپاه ندئيت ب ئير را بسيار زدم . از ماه اثري يادي ي 5 ، 26 روز گذشته بود .

بند 19 – داريوش شاه گويد : پس از آن من رهسپار بابل شدم . هنوز به بابل نرسيده بودم شهري زازان نام کنار فرات آنجا اين ندئيت ب ئير که خود را نبوکدرچر مي خواند با سپاه بر ضد من به جنگ کردن آمد . پس از آن جنگ کرديم . اهورا مزدا به من ياري ارزاني فرمود . به خواست اهورا مزدا من سپاه ندئيت ب ئير را بسيار زدم . بقيه به آب انداخته شد . آب آن را برد . از ماه انامک 6 ، 2 روز گذشته بود که چنين جنگ کرديم .

بند 1 – داريوش شاه گويد : پس از آن ندئيت ب ئير با سواران کم گريخت رهسپار بابل شد . پس از آن من رهسپار بابل شدم . به خواست اهورا مزدا هم بابل گرفتم هم ندئيت ب ئير راگرفتم . پس از آن من ندئيت ب ئير را در بابل کشتم .

بند 2 – داريوش شاه گويد : مادامي که من در بابل بودم اين [ است ] کشورهايي که نسبت به من نافرمان شدند . پارس ، خوزستان ، ماد ، آشور ، مصر ، پارت ، مرو ، ثت گوش ، سکاييه .

بند 3 – داريوش شاه گويد : مردي ، مرتي ي نام پسر چين چي خري شهري گوگن کا نام در پارس آنجا ساکن بود . او در خوزستان برخاست . به مردم چنين گفت که من ايمنيش شاه در خوزستان هستم .

بند 4 – داريوش شاه گويد : آن وقت من نزديک خوزستان بودم . پس از آن خوزيها از من ترسيدند . مرتي ي را که سرکرده آنان بود گرفتند و او را کشتند .

بند 5 – داريوش شاه گويد : مردي مادي فرورتيش نام در ماد برخاست . چنين به مردم گفت که : من خش ثرئيت از تخمه هوخشتر هستم . پس از آن سپاه ماد که در کاخ او [ بود ] نسبت به من نا فرمان شد به سوي آن فرورتيش رفت ( گرويدند ) او در ماد شاه شد .

بند 6 – داريوش شاه گويد : سپاه پارسي و مادي که تحت فرمان من بود آن کم بود . پس از آن من سپاه فرستادم . ويدرن نام پارسي بنده من او را سرکرده آنان کردم . چنان به آنها گفتم : فرا رويد آن سپاه مادي را که خود را از آن من نمي خواند بزنيد . پس از آن ، آن ويدرن با سپاه روانه شد ، چون به ماد رسيد شهري ماروش نام در ماد آنجا با ماديها جنگ کرد . آن که سرکرده ماديها بود او آن وقت آنجا نبود اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد . از ماه انامک 27 روز گذشته بود . آنگاه جنگ ايشان در گرفت . پس از آن ، سرزميني کمپند نام در ماد آنجا براي من بماند تا من به ماد رسيدم .

بند 7 – داريوش شاه گويد : دادرشي نام ارمني بنده من ، من او را فرستادم به ارمنستان ، چنين به او گفتم : پيش رو [ و ] آن سپاه نافرمان را که خود را از آن من نمي خواند بزن . پس از آن دادرشي رهسپار شد . چون به ارمنستان رسيد پس از آن نافرمان گرد آمده به جنگ کردن عليه دادرشي فرارسيدند . دهي زوزهي نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد . از ماه ثورواهر 7 8 روز گذشته بود چنين جنگ کرده شد.

بند 8 – داريوش شاه گويد : باز دومين بار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه دادرشي فرا رسيدند . دژي تيگر نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد . از ماه ثورواهر 18 روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان در گرفت .

بند 9 – داريوش شاه گويد : باز سومين بار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه دادرشي فرا رسيدند . دژي اويما نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد .

از ماه ثائيگرچي 8 ، 9 روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان در گرفت . پس از آن دادرشي به خاطر من در ارمنستان ماند تا من به ماد رسيدم .

بند 10 – داريوش شاه گويد : پس از آن واميس نام پارسي بنده من او را فرستادم ارمنستان و چنين به او گفتم : پيش رو [ و ] سپاه نافرمان که خود را از آن من نمي خواند آن را بزن . پس از آن واميس رهسپار شد . چون به ارمنستان رسيد پس از آن نافرمان گرد آمده به جنگ کردن عليه واميس فرا رسيدند . سرزميني ايزلا 9 نام در آشور آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار زد . از ماه انامک 15 روز گذشته بود . آنگاه جنگ ايشان در گرفت .

بند 11 – داريوش شاه گويد : باز دومين بار نا فرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه واميس فرا رسيدند . سرزميني ااتي يار نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد . نزديک پايان ماه ثورواهر آنگاه جنگ ايشان در گرفت . پس از آن واميش براي من ( منتظر من ) در ارمنستان بماند تا من به ماد رسيدم .

بند 12- داريوش شاه گويد : پس از آن من از بابل بدر آمدم . رهسپار ماد شدم چون به ماد رسيدم شهري کوندروش نام در ماد آنجا فرورتيش که خود را شاه در ماد ميخواند با سپاهي به جنگ کردن عليه من آمد پس از آن جنگ کرديم . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه آن فرورتيش را بسيار زدم . از ماه ادوکن ئيش 10 25 روز گذشته بود که چنين جنگ کرده شد .

بند 13 – داريوش شاه گويد : پس از آن ، فرورتيش با سواران کم گريخت . سرزميني ري نام در ماد از آن سو روانه شد . پس از آن من سپاهي دنبال [ او ] فرستادم . فرورتيش گرفته شده به سوي من آورده شد . من هم بيني هم دو گوش هم زبان [ او ] را بريدم . و يک چشم [ او ] را کندم . بسته بر دروازه [ کاخ ] من نگاشته شد . همه او را ديدند . پس از آن او را در همدان دار زدم و مرداني که ياران برجسته [ او ] بودند آنها را در همدان در درون دژ آويزان کردم .

بند 14 – داريوش شاه گويد : مردي چي ثرتخم نام سگارتي او نسبت به من نافرمان شد . چنين به مردم گفت : من شاه در سگارتيه از تخمه هووخشتر هستم . پس از آن من سپاه پارسي و مادي را فرستادم تخمس پاد نام مادي بنده من او را سردار آنان کردم. چنين به ايشان گفتم : پيش رويد سپاه نافرمان را که خود را از آن من نمي خواند آن را بزنيد . پس از آن تخميس پاد با سپاه رهسپار شد . با چي ثرتخم جنگ کرد . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بزد و چي ثرتخم را گرفت . [ و ] به سوي من آورد . پس از آن من هم بيني هم دو گوش [ او ] را بريدم و يک چشم [ او ] را کندم . بسته بر دروازه [کاخ ] من نگاهداشته شد . همه مردم اورا ديدند . پس از آن او را در اربل دار زدم .

بند 15- داريوش شاه گويد : اين [ است ] آنچه به وسيله من در ماد کرده شد .

بند 16- داريوش شاه گويد : پارت و گرگان نسبت به من نافرمان شدند . خودشان را از آن فرورتيش خواندند . ويشتاسپ پدر من او در پارت بود او را مردم رها کردند [ و ] نافرمان شدند . پس از آن ويشتاسپ با سپاهي که پيرو او بود رهسپار شد . شهري ويشپ ازاتي نام در پارت آنجا با پارتيها جنگ کرد . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا ، ويشتاسپ آن سپاه نافرمان را بسيار بزد . از ماه وي يخن 24 روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان درگرفت .

بند 1- داريوش شاه گويد : پس از آن من سپاه پارسي را از ري نزد ويشتاسپ فرستادم چون آن سپاه نزد ويشتاسپ رسيد پس از آن ويشتاسپ آن سپاه را گرفت . [ و ] رهسپار شد . شهري پتي گرب نا نام در پارت آنجا با نافرمان جنگ کرد .

اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا ، ويشتاسپ آن سپاه نافرمان را بسيار بزد . از ماه گرم پد 1 روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان در گرفت .

بند 2- داريوش شاه گويد : پس از آن کشور از آن من شد . اين [ است ] آنچه به وسيله من در پارت کرده شد .

بند 3- داريوش شاه گويد : کشوري مرو نام به من نافرمان شد . مردي فراد نام مروزي اورا سردار کردند . پس از آن من دادرشي نام پارسي بنده من شهربان در باختر نزد او فرستادم . چنين به او گفتم : پيش رو آن سپاهي را که خود را از آن من نميخواند بزن . پس از آن دادرشي با سپاه رهسپار شد . با مروزيها جنگ کرد . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد . از ماه آثري يادي ي 23 روز گذشته بود . آنگاه جنگ ايشان در گرفت .

بند 4- داريوش شاه گويد : پس از آن کشور از من شد . اين [ است ] آنچه به وسيله من در باختر کرده شد .

بند 5- داريوش شاه گويد : مردي وهيزدات نام شهري تاروا نام [در ] سرزميني ي اوتي يا نام در پارس آنجا ساکن بود . او براي بار دوم در پارس برخاست . چنين به مردم گفت : من بردي ي پسر کوروش هستم . پس از آن سپاه پارسي در کاخ [ که ] پيش از اين از انشن [ آمده بود ] آن نسبت به من نافرمان شد . به سوي آن وهيزدات رفت ( گرويد ) او در پارس شاه شد .

بند 6- داريوش شاه گويد : پس از آن من سپاه پارسي و مادي را که تحت فرمان من بودند فرستادم . ارت وردي ي نام پارسي بنده من او را سردار آنان کردم . سپاه ديگر پارسي از عقب من رهسپار ماد شد . پس از آن ارت وردي ي با سپاه رهسپار پارس شد . چون به پارس رسيد شهري رخا نام در پارس در آنجا آن وهيزدات که خود را بردي ي مي خواند با سپاه به جنگ کردن عليه ارتوردي ي آمد . پس از آن جنگ کردند . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه وهيزدات را بسيار بزد . از ماه ثورواهر 12 روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان درگرفت .

بند 7- داريوش شاه گويد : پس از آن ، آن وهيزدات با سواران کم گريخت . رهسپار پ ئي شي يا اوادا شد . از آنجا سپاهي به دست آورد . از آن پس به جنگ کردن عليه ارت وردي ي آمد . کوهي پرگ نام در آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من وهيزدات را بسيار بزد . از ماه گرم پد 5 روز گذشته بود . آنگاه جنگ ايشان در گرفت و آن وهيزدات را گرفتند و مرداني که نزديک ترين پيروان او بودند گرفتند .

بند 8- داريوش شاه گويد : پس از آن ، وهيزدات را و مرداني که پيروان نزديک او بودند [ در ] شهري اووادئيچ ي نام در پارس در آنجا آنها را دار زدم .

بند 9- داريوش شاه گويد : اين [ است ] آنچه به وسيله من در پارس کرده شد .

بند 10- داريوش شاه گويد : آن وهيزدات که خود را بردي ي مي خواند او سپاه رخج فرستاده بود . برعليه وي وان نام پارسي بنده من شهربان رخج و مردي را سردار آنها کرده بود . و چنين به ايشان گفت : پيش رويد وي وان را و آن سپاهي را که خود را از آن داريوش شاه مي خواند بزنيد .

پس از آن ، آن سپاهي که وهيزدات فرستاده بود به جنگ کردن عليه وي وان رهسپار شد . دژي کاپيش کاني نام در آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد . از ماه انامک 13 روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان در گرفت .

بند 11- داريوش شاه گويد : باز از آن پس نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه وي وان فرا رسيدند . سرزميني گندوتو نام در آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد . از ماه وي يخن 7 روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان در گرفت .

بند 12- داريوش شاه گويد : پس از آن ، آن مردي که سردار آن سپاه بود که وهيزدات عليه وي وان فرستاده بود با سواران کم گريخت . به راه افتاد . دژي ارشادا نام در رخج از کنار آن برفت . پس از آن وي وان با سپاهي دنبال آنها رهسپار شد . در آنجا او مرداني که نزديک ترين پيروانش بودند گرفت [ و ] کشت .

بند 13- داريوش شاه گويد : پس از آن کشور از آن من شد . اين [ است ] آنچه در رخج به وسيله من کرده شد .

بند 14- داريوش شاه گويد : چون در پارس و ماد بودم باز دومين بار بابليان نسبت به من نافرمان شدند . مردي ارخ نام ارمني پسر هلديت او در بابل برخاست . سرزميني دبال نام در آنجا به مردم دروغ گفت [ که ] من نبوکدرچر پسر نبون هستم . پس از آن بابليان نسبت به من نافرمان شدند . به سوي آن ارخ رفتند ( گرويدند ) . او بابل را گرفت . او در بابل شاه شد .

بند 15- داريوش شاه گويد : پس از آن من سپاهي به بابل فرستادم . ويندفرنا نام پارسي بنده من او را سردار کردم . چنين به آنها گفتم : پيش رويد آن سپاه بابلي را که خود را از آن من نمي خواند بزنيد . پس از آن ويندفرنا با سپاهي رهسپار بابل شد . اهورا مزدا مرا ياري کرد . به خواست اهورا مزدا ، ويندفرنا بابليان را بزد و اسير آورد . از ماه ورکزن 11 22 روز گذشته بود . آنگاه آن ارخ را که به دروغ خود را نبوکدرچر مي خواند و مرداني که نزديک ترين پيروان او بودند گرفت . فرمان دادم آن ارخ و مرداني که نزديک ترين ياران او بودند در بابل به دار آويخته شدند .

بند 1- داريوش شاه گويد : اين [ است ] آنچه به وسيله من در بابل کرده شد .

بند 2- داريوش شاه گويد : اين [ است ] آنچه من به خواست اهورا مزدا در همان يک سال پس از آن که شاه شدم کردم . 19 جنگ کردم . به خواست اهورا مزدا من آنها را زدم و 9 شاه گرفتم . يکي گئومات مغ بود . او دروغ گفت چنين گفت : من بردي ي پسر کوروش هستم . او پارس را نافرمان کرد . يکي آثرين نام خوزي . او دروغ گفت چنين گفت : من در خوزستان شاه هستم او خوزستان را نسبت به من نافرمان كرد .

يكي ندئيت ب ئير نام بابلي . او دروغ گفت چنين گفت من نبوکدرچر پسر نبون ئيت هستم او بابل را نافرمان كرد .

يكي مرتي ي نام پارسي . او دروغ گفت چنين گفت: من ايمنيش در خوزستان شاه هستم . او خوزستان را نافرمان كرد .

يكي فرورتيش نام مادي . او دروغ گفت چنين گفت : من خش ثرئيت » از دودمان هوخشتر هستم . او ماد را نافرمان كرد .

يكي چي ثرتخم نام اس گرتي او دروغ گفت چنين گفت : من در اس گرت 12 شاه هستم از دودمان هوخشتر او اس گرت را نافرمان كرد .

يكي فراد نام مروزي . او دروغ گفت چنين گفت : من در مرو شاه هستم . او مرو را نافرمان كرد .

يكي وهيزدات نام پارسي . او دروغ گفت چنين گفت : من بردي ي پسر كوروش هستم . او پارس را نافرمان كرد .

يكي ارخ نام ارمني . او دروغ گفت چنين گفت : من نبوکدرچر پسر نبون ئيت هستم . او بابل را نافرمان كرد .

بند 3- داريوش شاه گويد : اين 9 شاه را من در اين جنگها گرفتم .

بند 4- داريوش شاه گويد : اين [ است ] كشورهايي كه نافرمان شدند . دروغ آنها را نافرمان كرد كه اينها به مردم دروغ گفتند . پس از آن اهورامزدا آنها را بدست من داد .هرطورميل من [ بود ] همانطور با آنها كردم .

بند 5- داريوش شاه گويد : تو كه از اين پس شاه خواهي بود خود را قوياً از دروغ بپاي . اگر چنان فکر كني [ كه ] كشور من در امان باشد مردي كه دروغ زن باشد او را سخت كيفر بده .

بند 6- داريوش شاه گويد : اين [ است ] آنچه من کردم . به خواست اهورا مزدا در همان يک سال کردم . تو که از اين پس اين نبشته را خواهي خواند آنچه به وسيله من کرده شده ترا باور شود . مبادا آن را دروغ بپنداري .

بند 7- داريوش شاه گويد : اهورا مزدا را گواه مي گيرم که آنچه من در همان يک سال کردم اين راست [ است ] نه دروغ .

بند 8- داريوش شاه گويد : به خواست اهورا مزدا و خودم بسيار [ کارهاي ] ديگر کرده شد [ که ] آن در اين نپشته نوشته شده است به آن جهت

بند 9- داريوش شاه گويد : شاهان پيشين را مادامي که بودند چنان کرده هايي نيست که به وسيله من به خواست اهورا مزدا در همان يک سال کرده شد .

بند 10- داريوش شاه گويد : اکنون آنچه به وسيله من کرده شد آن را باور آيد . همچنين به مردم بگو ، پنهان مدار . اگر اين گفته را پنهان نداري به مردم بگويي اهورا مزدا دوست تو باد و دودمان تو بسيار و زندگيت دراز باد .

بند 11- داريوش شاه گويد : اگر اين گفته را پنهان بداري ، به مردم نگويي اهورا مزدا دشمن تو باشد و ترا دودمان مباد .

بند 12- داريوش شاه گويد : اين [ است ] آنچه من کردم . در همان يک سال به خواست اهورا مزدا کردم . اهورا مزدا مرا ياري کرد و خدايان ديگري که هستند .

بند 13- داريوش شاه گويد : از آن جهت اهورا مزدا مرا ياري کرد و خدايان ديگري که هستند که پليد نبودم . دروغگو نبودم . تبهکار نبودم . نه من نه دودمانم . به راستي رفتار کردم . نه به ضعيف نه به توانا زور نورزيدم . مردي که دودمان من همراهي کرد او را نيک نواختم . آن که زيان رسانيد اورا سخت کيفر دادم .

بند 14- داريوش شاه گويد : تو که از اين پس شاه خواهي بود . مردي که دروغگو باشد يا آن که تبهکار باشد دوست آنها مباش . به سختي آنها را کيفر ده .

بند 15- داريوش شاه گويد : تو که از اين پس اين نپشته را که من نوشتم يا اين پيکرها را ببيني مبادا [ آنها را ] تباه سازي . تا هنگامي که توانا هستي آنها را نگاه دار.

بند 16- داريوش شاه گويد : اگر اين نپشته يا اين پيکرها را ببيني [ و ] تباهشان نسازي و تا هنگامي که ترا توانايي است نگاهشان داري ، اهورا مزدا ترا دوست باد و دودمان بسيار و زندگيت دراز باد و آنچه کني آن را به تو اهورا مزدا خوب کناد .

بند 17- داريوش شاه گويد : اگر اين نپشته يا اين پيکرها را ببيني [ و ] تباهشان سازي و تا هنگامي که ترا توانايي است نگاهشان نداري اهورا مزدا ترا زننده باد و ترا دودمان مباد و آنچه کني اهورا مزدا آن را براندازد .

بند 18- داريوش شاه گويد : اينها [ هستند ] مرداني که وقتي من گئومات مغ را که خود را بردي ي مي خواند کشتم در آنجا بودند . در آن موقع اين مردان همکاري کردند پيروان من [ بودند ] ويدفرنا پسر وايسپار پارسي ، اوتان نام پسر ثوخر پارسي ، گئوبروو نام پسر مردوني ي پارسي ، ويدرن نام پسر بگابيگ ن پارسي ، بگ بوخش نام پسر داتووهي پارسي ، اردمنيش نام پسر وهاگ پارسي .

بند 19- داريوش شاه گويد : تو که از اين پس شاه خواهي بود دودمان اين مردان را نيک نگهداري کن .

بند 20- داريوش شاه گويد : به خواست اهورا مزدا اين نپشته را من [ به طريق ] ديگر [ نيز ] کردم . بعلاوه به [ زبان ] آريايي بود هم روي لوح هم روي چرم تصنيف شد . اين نپشته به مهر تأييد شد . پيش من هم نوشته هم خوانده شد . پس از آن من اين نپشته را همه جا در ميان کشورها فرستادم مردم پذيرا شدند .

پ . ن : با تشكر  فراوان از زحمات كامران عزيز در ترجمه اين مطلب و مطالب ديگر.

هر مطلب در اين وبلاگ به معناي درستي يا نادرستي آن نيست . تصميم گيرنده خود خواننده است.

اين 3 لينك هم ميگذارم اگر دوستان وقت دارند ترجمه كنند و به وبلاگ بفرستند .ممنون.

http://www.theatlantium.com/2007/09/atlantium-episode-xli.html

راجع به درياي شيطان ژاپن و حضور يوفوها كه فكر كنم با مطلب آگارتا همخواني داشته باشه.

http://www.theatlantium.com/2009/01/atlantium-episode-xlix.html

راجع به دانش سومريان .

http://www.theatlantium.com/2007/08/atlantium-episode-xl.html

كشف آثار باستاني كه نشان دهنده سفينه هاي فضايي است.

دوستاني كه ميخواهند ترجمه كنند لينك مربوطه را در قسمت نظرت بنويسند تا يك لينك دو بار ترجمه نشود . تا الان كه كسي نيست.

Posted on سپتامبر 9, 2010, in فرازمینی ها در زمانهای کهن, فضانوردان باستانی, فضانوردان باستانی در ایران, آنوناكي ها روي زمين, آنوناکی, دنياي اسرار آميز. Bookmark the permalink. 43 دیدگاه.

  1. واقعا جالب بود – خسته نباشی
    امکان داره درباره جاهای که در ایران وجود داره که از نظر علمی یک چیز جالبی در انجا هست نام ببرید ، حتی دوستانی هم که میدونن بگن خوبه ، مثل دشت لوت که میگن عجایب زیادی در انجا هست یا … و یا اتفاقای که در جاهای مختلف ایران افتاده بگید . با تشکر

  2. ببین نشد دیگه !یعنی شما معتقد هستید که آنانوکی ها با دستکاری ژنتیکی انسان رو از سایر جانوران متمایز کردند یعنی به انسان عقل وقدرت تفکر دادند ؟؟؟؟

    آقا رامتین وآقا نوید سپاسگذارم
    آقا نوید نجومی هستی ؟؟؟

    • اشتباه شد آقا کامرا ن ممنونم بابت ترجمه خوبت

    • دوست عزيز هم من هم كسان ديگر اعتقاد راسخ داريم كه انسان را خدا خلق كرد . شايد اينها تيره اي يا گروهي ديگر از انسانها بوده اند . شما كه ديگه افكار منو ميدوني . فكر كنم من بايد برم اصل كتيبه هاي سومر را بيارم. ممنون من كه كاري نميكنم هر چي هست لطف دوستان است.

      • ,وای چه عالی اگه سنگین بود بفرمایید با بچه ها بیاییم کمک!!!!!

      • رامتین گرامی ما که می دانیم و خدا شناس زاده شده ایم بهتر است به این اصرار نکنید بعضی از حاضرین دوست دارند همیشه چند ریشتر حرف های نا به هنگام در نوشته ه ا بیاورند و همه را به واکنش وادار کنند

  3. راستی آنانوکی ها اگه برای یافت طلا بود چرا به سیاره زهره همسایه زمین مسافرت نکردند که هسته آن کاملا از طلاست ؟؟؟

    • شقایق عزیز سلام .من اگر سولی کردم محض این بود که واقعا درک اون قسمت از مطلب برای من سخت بود اگر مطرح شد برای واکنش سایرین نبود برای این بود که شخصی که اطلاعات بیشتری دارد راهنماییم کند متشکرم

      • دوستان عزيز همه شماها اهل علم و تحصيل كرده ايد. پس يك سو تفاهم را ادامه ندهيد . ممنون.
        شقايق خانم با اجازه نظر شما را هم پاك كردم. چون سو تفاهم بود. ممنون از نظراتتان.

    • سلام اگه تمام حرفها درست باشه افرینش انسان توسط انانوکی غلطه

  4. با تشکر از دوستان گرامی

    بیشتر این ماجراهای اسطوره ای و خصوصا رصد ستارگان به صورت اسطوره ای در زمان هخامنشیان شدت گرفته است

  5. سپاس از تمام پشتکاری که دارید
    پیداست که زحمت زیادی میکشید. اما ذکر دو مطلب را لازم دانستم گفته باشم. اول اینکه در بیشتر مطاللب اگر امکان داشت منابع را ذکر فرمایید. دوم اینکه در مورد یوفوها دیسکهای ساخته شده توسط آلمان روسیه و آمریکا نیز مطالبی بنویسید. به نظرم مفید باشد.
    ممنون

  6. درود
    مطلب جالبی بود. ولی من باورش ندارم. آن.ناکی ها دشمن خونین ما هستند. نه دوست و هم پیمان ما. داریوش و هخامنشیان هم ربطی به آنوناکی ها ندارند به نظر من. و فقط برای نشون دادن بزرگی خودشون و غلبه شون به شورشیان اینطوری مصور شدن.
    در مورد فروهر هم باید گفت که این نشان از زمان های بسیار پیش تر وجود داشته. بی شک در زمان آنوناکی ها. در اون زمان مردم ایران پرستنده ی میترا بودند. سواستیکا هم یکی از نشانه های باز مانده از همان دوران است. و امروزه می بینیم که فاماسونر ها و شیطان گرایان از گرامی دارندگان خورشید اند. و اینطور که پیداست خدایان آنوناکی جنیان بوده اند. و این جنیان هنوز هم هستند و این نشان ها از اون ها باقی مونده.
    در مورد اون مطلب هم من اطلاعی ندارم. اگر کسی داره ترجمه اش می کنه اون من نیستم و از ایزدیار هم یه مدته خبر ندارم. شاید اون باشه.

    • دوست عزیز شما مطمئنید که انها پرستشگر خورشیدندو یا در انتظار افول خورشید؟

      خورشید نزد قوم وتبار ایرانی بسیار ارزشمند بوده و کامل تر از ماه

      در مکاتب قدیم ماه بیشتر مورد توجه بوده و در ایران زمین بخاطر یزش مهر که بر خلاف بسیاری از سخنها دقیقا به نور سپیده دمان معنی می گردد که از خورشید می رسیده مورد ستایش بوده است این فرقه ها در انتظار خورشید خود هستند و بر تاعتقاد دیگری پایدارند

  7. سلام به همه عزیزان . بعضا من میبینم ک بعضیها به اقا رامتین ایراد میگیرند که یعنی نظر شما اینه ؟ .ایشون با زحمت زیاد مطالبی رو گرداوری میکنند و با حفظ امانت داری نقل قول میکنند. دیگه تحقیق و تفکرش با ماست. واقعا زحمات ایشون در گرداوری این مجوعه که به نوع خودش بینظیره جای تقدیر و تشکر فراوان داره . من از ایشون واقعا ممنونم.من مدتهاست که با این سایت اشنام و دوستای زیادی رو معرفی کردم. خوشبختانه الان گروه بسیار بزرگی از جوانان ما اینجا جمع میشن و به پرسش و پاسخ میپردازند.اونوقتی که من اینجا میومدم شاید تعداد زیادی از این سایت اطلاع نداشتند اما حالا …. واقعا از زحمات این عزیز باید تقدیر بشه.

    • نه دوست عزیز این ایراد گرفتن نیست این وبلاگ قسمت نظرات روآزاد گذاشته تادر مورد مطالب به بحث بپردازیمتا شاید نظرات جدیدی پدید اومد یادراین بین به ایده های جدیدی برسیم یابرخی ازنظرات انسان روبه فکر فرو میبره پس اینجا ایرادی از آقا رامتین گرفته نمیشه بلکه نظر شخصی هر یک از دوستان گفته میشه
      این طور نیست آقا رامتین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  8. مرسی کامران عزیز
    خسته نباشی

  9. با درود بیکران به کامران عزیز و رامتین دلاور بخاطر ترجمه ی شیوا و انتخاب به جای این متن میراث فرهنگیانه …
    بسیار بسیار لذت بردم .
    این را می خواهم بگویم که کتیبه بیستون اولین «بیلبورد «ایران کهن یا به عبارتی اولین روزنامه دیواری سنگی دنیا ی باستان است …دقت کنید به کتیبه های سنگنبشته به زبانهای مختلف آن زمان ، لوگوی فروهر به معنای نمادی از انرژی بی پایان کاینات /سفینه فضایی
    پادشاهان و زیر دستان /دوستان و دشمنان و خبری که به آن زمان اعلام می کند و خبری که به آیندگان که ما باشیم اعلام می کند !! واین خیلی جالب است …

    جالبتر از همه شباهت فروهر /سفینه فضایی با مشابه آن «ویمانا» در مهابهارتا و سفینه » کاتزل کواتل» تمدن آزتک

    خدا وکیلی شباهت ندارند !؟ الان دوآتشه ها بازم داغ می کنن ! باز هم اتهام شیطان و اجنه و آیات در این مورد…!
    خیلی خوب ! …همین قدر دیگه …! بسه ! بقیه شو خودتون پیدا کنین …بد میگم رامتین جان ؟!

  10. فرهاد گرامی مهابهارات و کتاب تاریخ ایران شاهنامه دو برادر محسوب می شوند
    شاید مقصود از انوناکیها برای اقوا م ان زمان که در قسمتهای گوناگون جهان می زیسته اند قومی بوده است که دارای خر د بیشتری بوده اند و با توجه به شرایط مناسب تر توانسته بودند دانش بیشتری داشته باشند ما همیشه شاهد انواع مختلفی از تمدنها بوده ایم که جایگزین هم شدند
    و همیشه می توان این احتمال را هم داد که اقوامی که مجبور به ترک محل خود شده اند ودر مناطق جدید که با انجا اشنا نبوده اند به نوعی اغاز به تبادل اندیشه ای خود کرده اند توجه کنیم همه اقوام به یک نسبت پیشرفت نکرده اند و شرایط محیطی اهمیت به سزایی داشته

    در نتیجه عده ای زودتر به یک جانشینی رو اورده اند و به مرور زمان خود را بر محیط جدید وارد کرده اند و این با احتساب وضعیت خردی انها صورت می گرفته است و این موضوع چندان دو ر از احتمال نیست
    همین طور که در تمدن درونی زاگرس ایلامیها پیشرفتهای به سزایی را می بینیم که در لوح های بابل ی به دانش ستاره شناسی انها اشاره شده است که در ابتدا صور فلکی با اندیشه های قوم ما مزین شده و در بسیاری از موارد ما ربط چندانی بین نامگذاریها نمی یابیم پس نباید حتما انوناکیها موجودات فرا زمینی باشند بلکه شاید قومی بوده اند که دانش خردی افز ونتر و خلاقه تر ی داشته اند و کم کم توانسته اند مدیریت بخشهای گوناگون را در جوامع به دست گیرند و خود را تکمیل نمایند ما در مورد خوردن خوراک ها هم می بینیم که افراد عادی اجازه استفاده از خوراک خدایان را نداشته اند و حتی از لحاظ در دست گرفتن امکانات هم قابل توجیه است کمتر خاندان موفقی است که نسلش به نابودی برسد و نوعی دست به دست است و تا در خاندان خالص بررسی نشود به نتیجه قطعی نمیرسیم

  11. دقیقا …شقایق گرامی ،
    حتی به قول لوی اشتراوس فقید ، زبان و اسطوره ها ، تمدنهارا شکل داده و پالوده اند …تمدنهای مصر ، ایندوس، بین النهرین ، آزتک ، مایا و…بالاخره وجه مشترک هایی داشته اند چه در نحوه بیان افکارشان ، چه در زمینه آنچه که می خواسته اند برای ما به یادگار بگذارند، چه در مورد آنچه که در باره خدای واحد /حدایان متعددشان می اتدیشیده اند ..حال از انمیسم گرفته تا توتمیزم یا تابو ویا الهه های مصری …پس بشر از ابتدا نیاز به حقیقت یابی را در خود پرورانده ، حال چه ژنتیکی یا اکتسابی …واین حس حقیقت یابی تا کنون نیز با ماست …بشر قرن 21 نیز با همان پرسشهای آغازین دست به گریبان است :
    از کجا آمده ام ، آمدنم بهر چه بود ؟
    به کجا می روم آخر ننمایی وطنم…

    بسیار سپاس .

  12. کامورای گرامی
    سلام در پاسخ به پرسشت در بخش فرازمینی ها وحیات …
    به نظر من اولا هیچ زبانی در دتیا برگزیده نیست که حالا عربی برگزیده باشه !
    حتی زمان جمع آوری «قرآن» کتاب مقدس مسلمانان و یک نسخه کردن آن زمان عثمان ، اعراب به زبان آرامی می نوشتند و می خواندند نه عربی ! عربی یک چیزی مثل فینگلیش ما تو اینترنت بود (فارسی که بصورت انگلیسی نوشته بشه ) زبان عربی بعدها شکل گرفت شاهد این ماجرا لینک زیر است :
    http://www.sociologyofiran.com/index.php?Itemid=45&id=34

    narya.wordpress.com/…/قرائت-سوری-آرامی-قرآن-قسمت-اول

    خاصیت درمانی الله برمیگرده به مسلمانانی که به این کلمه اعتقاد قلبی دارند ، طبق مکانیک کوانتومی ، وحتی شفای کوانتومی (دیپاک چوپرا) هر وازه ی مقدسی مثل مسیح ، گاد ، الله ، یهوه ، و حتی کلمات خوب وامید بخش مثل : سپاسگزارم ، سلام ، درود و…در هر زبانی شفابخشه …

    در مورد قبله و قطب نما ی چرخان ! چیزی نشنیدم ولی در مورد خم وراست شدن ، مثل اعمالی که یهودیان در کنار دیوار ندبه انجام میدهند (جلو عقب رفتن) و حتی سر تکان دادن دراویش و برخی عرفا به نظرم باعث افزایش ترشحات آندروفین و دوپامین در مغز می شه و خصوصا بخش قدامی هیپوتالاموس با این حرکات تحریک می شه و یک حالت عرفانی و روحانی برای فرد به وجود می آید …
    البته با در نظر گرفتن نظریه ریسمان /ام تئوری .مکاتیک کوانتومی و…پی می بریم که همه ما یک چیز واحدیم …! فیلمهای راز 1 و2 و3 راببین ! جواب را خواهی یافت !
    (البته جواب در درون ماست به شرطی که تعصب نداشته باشیم)

  13. salam ramtin
    migam fekr konam hamatoon midonid ke adade 47 yek adade ramzi hesab mishe va man kheili ja ha in adad ro didam gheyr az ramzi bodanesh in adad mavaryi hesab mishe age mishe matlabi dar moredesh benevisid

  14. سلام ممنون رامتین جان

    درباره نظریه هاوکینگ که گفته جهان رو خدا خلق نکرده مطلبی در وبلاگ هست؟

    من پیدا نکردم

  15. سلام رامتین جان لینک اولو (http://www.theatlantium.com/2007/09/atlantium-episode-xli.html ) ترجمه میکنم

  16. be dostan pishnahad mikonam filme SPLICE ba bazi adrian broodio bebiinan ye kam be in nejade ananooki naziikan

  17. مرسی رامتین جان متن عالی بود

  18. مرسي جالب بود فقط كمي به افسانه شباهت داشت

  19. درود
    رامتین و کیوان گرامی بسیار لذت بردم علی الخصوص که کاملا ایرانی بود.
    مطلبی در خصوص گاهشمار تمام سنگی برای شما ایمیل کردم. بنظر من در نوع خودش بی همتا بود.
    سپاس

  20. واقعا برای شما متأسفم می دونم با زدن این حرفها به نیما تو قهوه تلخ شبیه می شم ولی نمی تونم تو دلم نگه دارم
    این مطلب فاجعه بود یه تحریف غیر حرفه ای آقای نویسنده تو واسه چه گروه سنی می نویسی زبر الف؟؟؟؟
    انقدر احمقانه بود که حتی حوصله ایراد گیری ندارم
    ولی لطفا قبل از نگارش این اراجیف یه کتاب تاریخی مطالعه بفرمایید
    تمدن و مدنیت در هر دوره ای علت قابل لمسی داره و نیازی به فضایها نیست
    اخه تو که از دین دم می زنی قرآن رو خوندی این اراجیف رو تحویل می دی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    واقا برای شما متأسفم
    پیشنهاد می کنم جای این اراجیف یه بار اوستا رو بخونین فایدش بیشتره

  21. من واقعا برای کسانی که فرهنگ و کتاب اعراب بادیه نشین رو بیشتر از تاریخ کشور خودشون قبول دارن متاسفم وقتی داشتم گفته های داریوش رو میخوندم فهمیدم که چرا میخواسته این اتفاقات که رخ داده رو بدونیم تا به این سرنوشت الان دچار نشیم اما یه چیز دیگه ای که میخوام بگم افسوس ….

  22. در مورد نظریه بیگانگان باستانی و تکامل ژنتیکی توسط آنوناکی ها موافقم

  23. کاش همه تعصب رو کناربزاریم

  24. دوستان اگر در مورد افسانه های بابلی و سومری سفر به اسمان وجنگ انسان با خدا مطالعه کنید می فهمید که انانوکی همان خدای یکتا است که سومری ها تبدیل به افسانه کردنش هم در انجیل و هم در قران وهم در کتیبهای سومری و بابلی به این موضوع (سفر به اسمان وجنگ با خدا)اشاره شده مثال(سوره مومن ایات 36.37)

برای amin پاسخی بگذارید لغو پاسخ