بایگانی دسته‌ها: پیامبران فرمانروا

حقيقت روح _ معرفي،دانلود و خلاصه كتاب معبد سكوت

این کتاب در اصل نامش » زندگی استادان » می باشد که مترجم عزیز صلاح دانسته و نام کتاب را  » معبد سکوت « گذاشته اند .

معبد سکوت

نام کتاب : معبد سکوت

نویسنده : برد . تی . اسپالدینگ

مترجم فرانسوی کتاب : ژاک وایس با نام مستعار «لویی کولو مبل»

مترجم ایرانی که نسخه فرانسوی آن را ترجمه کرده اند : فریده مهدوی دامغانی

چاپ هشتم 1388 – انتشارات فردوس – 672 صفحه

این کتاب در اوایل قرن حاضر به رشته تحریر در آمده است . کتابی که بنظر بعضی ها  همچون کتابی تخیلی جلوه کرده ، اما به مناسبت پیشرفتهای معنوی و عرفانی لازم برای اجتناب از درهم ریخته شدن تمدن مادی گرای ما به چاپ رسید. خوشبختانه از آن زمان به بعد ، اذهان تکامل یافته مردم آن قدر آگاه شده است تا این کتاب را جدی بگیرند .

» معبد سکوت » اولین بار توسط یک پلی تکنسین هوشمند به نام ژاک وایس به زبان فرانسه ترجمه شد. لیکن او از نام مستعار «لویی کولمبل»  استفاده کرد . این کتاب در بین خوانندگان مشتاق به پیشرفت در راه طریقت و در مسیری که علم و مذهب را یکی می ساخت از شهرتی بسیار فراوان برخوردار شد .

بدلیل اهمیت این کتاب ،ما با تمام افتخار تما م ، چاپ جدیدی از آن را به شما ارائه می دهیم تا به درخواست بسیاری از محققان و پویندگان عرفانی پاسخ داده باشیم .

Baird T. Spalding

هنگامی که به آخرین صفحه » معبد سکوت » برسید و چنانچه مایل باشید معماهای ارائه شده برای تفکرات و اندیشه های درونیتان را عمق بیشتری بدهید ، مترجم فرانسوی این کتاب به خود اجازه می دهد توصیه مطالعه کتابی دیگر را به خواننده گان عزیز بکند. نام کتاب  » عالم اوراسینا » می باشد .

این کتاب به ساکنان اوراسینا ( که همان سیاره زمین خودمان است ) دانش و اطلاعاتی لازم از عالم هستی و سیارات بیشماری که همه از نعمت » حیات » برخورداند اعطا می کند .

شما قادر خواهید بود پاسخی معتبر و قابل قبول برای مشکل بزرگ بشریت پیدا کنید ؛ به چه دلیل ما در سیاره زمین حضور داریم و سرنوشت ما چیست ؟ ………………………….

ناشر 10 سپتامبر 1995

محتویات این کتاب حاصل تجربه آقای اسپالدینگ می باشد و مترجم فرانسوی کتاب ، آن را در سال 1937 ترجمه کرده . مترجم فرانسوی پس از 19 سال صبر و حوصله بالاخره توانسته با آقای اسپالدینگ ملاقات بکند.

در رابطه با همین موضوع ملاقاتش با اسپالدینگ اینطور می نویسد:

در سال 1947 ( 1326 شمسی) پس از 19 سال صبر و حوصله ، روزی در اتاق کارم  در شهر پاریس تنها نشسته بودم که ناگهان صدایی از عالم غیب به من خبر داد چنانچه بدون اتلاف وقت عازم ایالات متحد آمریکا شوم ، می توانم با اسپالدینگ ملاقات کنم  و چنانچه به این سفر نمی رفتم ، امکان دیدار با این مرد بزرگ برای همیشه از دستم می رفت و تا آخر عمر ، دیگر چنین موقعیتی برایم پیش نمی آمد .

این صدا سه روز پی درپی ، در یک ساعت مشخص برایم این پیام را تکرار کرد و این کار را با چنان تحکم و   اراده ای انجام داد که سرانجام متقاعد شدم این صدا به راستی از عالم غیب و از نیرویی مافوق بشری است ، در آن هنگام بود که به بزرگترین اقدام زندگیم مبادرت ورزیده و با ایمانی راسخ ، با نخستین هواپیمایی که در دسترس بود ، راهی سفر شدم …………………….

او ترجمه فرانسو ی کتابش را که بوسیله من صورت گرفته بود ، تائید کرد و تنها یک شرط الزامی برای اجازه چاپ آن قائل شد . او خواهش کرد به تمام اشخاصی که در باره این کتاب برایم نامه نوشته یا خواهند نوشت ، پاسخ کتبی داده و جواب سوالات آنان را بدهم ………………..

یکی از سوالاتی که اغلب بوسیله خوانندگان علاقه مند این کتاب پرسیده می شد این بود : » آیا این کتاب تخیلی است یا آنکه براستی نقل قولی از یک سفر حقیقی و واقعی است ؟ «

اسپالدینگ همیشه با قاطعیت به این سوال چنین پاسخ می داد :

(( هر شخصی که این کتاب را می خواند ، آن مقدار چیزی را از آن بگیرد که برایش لازم و مفید است و       تا بدانجا اعتقاد و ایمان بیاورد که با سطح تکامل و آگاهی باطنی اش مطابقت و مناسبت داشته باشد . ))

مترجم در سال 1957 تصمیم میگیرد به یک سفر دو ماهه رفته و نسبت به نوشته های اسپالدنگ تحقیق کند که بالاخره به صحت گفته های اسپالدینگ پی می برد …….

همانطور که نویسنده کتاب گفته : باور کردن یا نکردن بعضی از حوادث  به درجه تکامل و پیشرفت آگاهی باطنی شما  بستگی دارد و میزان درک و تعمق هر واقعه برای هر انسانی متفاوت است و در واقع هر قسمتی از کتاب که به دل می نشیند ، همان قسمتی است که برای درجه تکامل شما مناسب و لازم است.

لازم به ذکر است این وقایع در هندوستان ، تبت ، ایران و … بوقوع پیوسته و اکثر نام ها بنا به گفته نویسنده  اسم مستعار می باشند .

Blue Star Light Energy

حالا نوبت میرسه به قسمتهایی از کتاب :

ما در اواخر بعد از ظهر روز 22 دسامبر 1894 به دهکده پتال که نقطه آغز سفر ما بود ، رسیدیم . شروع مسافرت اکتشافی ما ، پر مخاطره ترین و دل انگیز ترین سفر عمرمان ، می بایست در روز عید نوئل آغاز     می گشت . من هرگز سخنانی را که امیل ( یکی از اساتیدی که همراه آنان بود ) در آن روز فراموش نشدنی بیان کرد ، از خاطر نخواهم برد . خلاصه خطابه او به قرار زیر بود :

روز عید نوئل به نشانه تولد استادی بزرگ و مربی عالم و هوشمندی است که بشریت را از هرنوع ذلت و خواری و از هر نوع محدودیت های مادی رهانیده است . او به این جهان آمد تا ما را متقاعد سازد که مسیحی که در درونش بود ( و با کمک آن روح مقدس خدایی قادر به انجام دادن انواع کارهای قدرتمندانه بود ) درست همان روح خدایی است که در وجود یک یک ما حضور دارد : در وجود من ، شما و خلاصه در وجود تمامی موجودات بشری .با به اجرا نهادن نظریه و آموزشهای او ، ما می توانیم همان کارهایی را که او به انجام رساند، انجام دهیم . ما بر این گمان هستیم که عیسی فقط به این دلیل به این جهان آمد که به ما نشان دهد خداوند واحد و یگانه است و کل است .

شاید شنیده باشید که عیسی آموزشهای اولیه اش را در میان ما فرا گرفت . این امکان هست که شماری معدود از شما این مطلب را باور کنید . اما مهم نیست که آموزشهای عیسی از نزد ما آمده و یا مستقیما و بدون کمک غیر ، از جانب خود پروردگار بصورت وحی نازل شده است .

هنگامی که انسانی ، با فکری از سوی اندیشه الهی در رابطه مستقیم قرار بگیرد و بعد هم آن را با کمک واژه ها و جملاتی بیان کند ، آیا دیگران قادر نیستند مجددا با همان اندیشه ای که در عالم هستی وجود دارد ، وارد ارتباط شوند ؟ تنها به این خاطر که شخصی بوسیله فکر و اندیشه ای تحت تاثیر قرار گرفته و آن را برای دیگران بیان کرده است ، دلیل نمی شود که آن اندیشه تنها متعلق به خود اوست و جزو مایملک  شخصی او به شمار میرود . اگر چنین شخصی ، آن اندیشه را بردارد و نزد خود محفوظ نگه دارد ، پس چگونه قادر خواهد بود جایی برای دریافت اندیشه های دیگر پیدا کند ؟

برای دریافت بیشتر ، باید هر آنچه را که در اختیار دارید ، به دیگران بدهید . اگر آن اندیشه را دست نخورده نزد خود نگه دارید ، حالتی مسکون و بی حرکت بدنبال خواهد داشت . کافی است تصور کنید چرخی که باعث ایجاد نیروی هیدرولیکی می شود ، به ناگهان و بنا به خواسته باطنی خود ، دست از چرخیدن بردارد و آبی را که باعث چرخیدنش می شد ، در خود نگه دارد . آن چرخ بی درنگ از حرکت می ایستد . بایستی که آب روان ، همیشه از میان چرخ  عبور کند تا کاری که انجام میشود مفید بوده و باعث تولید و پدید آمدن انرژی جدید شود. نمونه آدمی با اندیشه های الهی نیز به همین گونه است . در هنگام قرار گرفتن با افکار و عقاید الهی ، آدمی باید توانایی بیان کردن آنها را داشته باشد تا بتواند سود ومنفعتی از آن ببرد ……….

شما باید خود را متقاعد سارید که خداوند همیشه مشتاق است خود را به همه بنمایاند . یعنی درست همان کاری که با عیسی مسیح و دیگر پیامبران کرد . کافی است ما قدرت واراده لازم را داشته باشیم  تا این امکان را به خداوند رب العالمین بدهیم .

ما در کمال صداقت بر این پنداریم که خدا وند همه ما را یکسان آفریده است . تمام موجودات بشری ، شبیه همه هستند و تنها یک واحد را تشکیل می دهند . هر انسانی قادر است تمامی کارهایی را که عیسی در دوران خود به مرحله اجرا در آورد ، به انجام رساند . در چنین کارهایی ، هیچ چیز ، از ماهیتی مرموز و      اسرارآمیز برخوردار نیست . معما و راز تنها در این فکر مادی گرایانه ای که انسانها از آن ساخته اند وجود دارد و بس ……………………

با فرارسیدن شب ،هنگامی که همه گرد هم آمدیم امیل بدون آنکه دری گشوده باشد ناگهان در بین ما ظاهر شد. او گفت : شما همین الان شاهد ظاهر شدن من در این اتاق بودید . آن هم به نحوی که بنظر شما سحرآمیز و جادویی است . در این کار هیچ چیز جادویی وجود ندارد . میل دارم تجربه ای را باشما سهیم شوم که مطمئنا به آن اعتقاد پیدا خواهید کرد . زیرا این امکان به شما داده می شود که آن را از نزدیک و به عین ، مشاهده کنید .

این یک لیوان آب است که یکی از شما بتازگی از سرچشمه آورده اید . در وسط آب ، یک ذره کریستال یخ تشکیل شده است . حال ببینید که این ذره چگونه با چسبیدن به کریستال های دیگر ، بزرگ می شود .    اکنون تمام آب این لیوان یخ زد .

چه اتفاقی روی داده است ؟ من در عالم هستی ، مولکولهای مرکزی آب  را آنقدر نگه داشتم تا آن که جامد شدند . به گونه ای واضح تر ، من ارتعاشات آنها را آنقدر پایین آوردم تا از آنها یخ ساختم و تمام ذرات اطراف ، سفت و جامد شدند ، به طوریکه قطعه ای یخ را تشکیل دادند .

یک چنین اصلی ، برای لیوانی پر از آب ، یا وانی پر از آب ، یا برکه ای پر از آب ، یا دریاچه ای پر از آب یا دریایی پر از آب و بالاخره برای توده های عظیم آب در کره زمین قابل اجرا است . اما چه اتفاقی خواهد افتاد ؟       همه چیز یخ خواهد بست ، نه؟ اما برای چه نتیجه ای ؟ بنا به چه قانون و نظامی ؟ برای به اجرا نهادن کدام قانون بی نقص ؟ برای چه هدفی ؟

برای هیچ هدفی ، زیرا هیچ خیر و صلاحی از این کار عاید نخواهد شد . چنانچه من به این کار ادامه داده بودم ، چه اتفاقی می افتاد ؟ یک واکنش روی می داد . روی چه کسی ؟ روی شخص خودم . من از این قانون اطلاع دارم ، چیزی را که بیان کردم  به همان درستی که آن را بیان کرده ام ، بسراغم برخواهد گشت . بنابر این باید چیز های خوب بیان کنم به این شیوه است که تمام چیزهای خوب به سراغم خواهد امد ………….

ظاهر شدن من هم امشب در این اتاق به همین شیوه ، توضیح داده می شود . در آن اتاق کوچکی که شما مرا ترک کرده بودید ، من ارتعاشات بدنم را آنقدر افزایش دادم تا انکه بدنم به عالم هستی بازگشت . من آن را در آنجا محفوظ نگه داشتم . ما می گوییم کالبدمان را به عالم هستی باز می گردانیم. جایی که تمام ماده ها در آن وجود دارند. سپس با وساطت روح الهی که در وجودم هست ، من کالبد جسمانی ام را در اندیشه ام حفظ کردم تا آن که سر انجام ارتعاشات آن را تنزل دادم و به کالبدم اجازه دادم که در این اتاق ، جایی که شما بتوانید به عین مشاهده کنید ، دوباره شکل دقیق خود را بدست آورد .

کجای این کار مرموز است ؟ آیا من از قدرتی استفاده نمی کنم که از سوی پروردگار عالم هستی و از طریق عیسی مسیح به من ارزانی شده است ؟ آیا این روح خدایی ، همان من ، یا شما یا تمام بشریت نیستیم ؟ پس این کار چطور می تواند مرموز باشد ؟

به یاد دانه خردل و ایمانی که نشانگر ان است بیفتید . ( اشاره به یکی از تعالیم عیسی مسیح دارد ، چنانچه ایمان انسان به قدر دانه ظریف و بسیار کوچک خردل باشد، کافی است تا انواع معجزات  شگفت انگیز به وقوع پیوندد.) …………………….

روح خدایی ، همان ضمیر نا خودآگاه ما است . سپس لازم است آن دانه ظریف خردل را به نوک آن جا که بالاترین نقطه مرتفع در وجودمان است ببرید . یعنی درست در بالای سر و آن را همانجا نگه دارید و به روح مقدس اجازه دهید فرود اید . در این لحظه است که فرمان الهی صادر خواهد شد : تو باید پروردگارت را با تمام قلبت ، با تمام وجودت ، با تمام نیرویت و با تمام ذهنت دوست بداری ……………

بیماری بیش از هر چیز به معنای فقدان سلامتی است در زبان هندی سانتی ( که فکر کنم همان شانتی باشد )چیزی نیست مگر صلح آرام  و شادی بخش ذهن ، که از طریق فکر و اندیشه در کالبد جسمانی منعکس می گردد . آدمی معمولا به این جهت دوران پژمردگی و پیری را تحمل می کند که از وضعیت پاتولوژیک ذهن و خیال و کالبد جسمانی اش اطلاع درستی ندارد.

داشتن رفتار ذهنی مناسب و شایسته کمک می کند تا آدمی از انواع تصادفات اجتناب کند . انسان قادر است توانایی بدن را محفوظ نگاه داشته و مصونیت طبیعی از انواع امرض را بدست اورد و از تمامی بیماریها ی مسری رهایی یابد .

فراموش نکنید که جوانی همان دانه عشق است که بوسیله خداوند در شکل الهی ادمی کاشته شده است . در حقیقت جوانی الوهیت انسان فانی است . جوانی همان زندگی معنوی و روحانی است . تنها چیز عالی ، همیشه زنده ، همیشه دوست داشتنی و عاشق و همیشه ابدی .

پیری ضد معنویت و ضد روحانیت است . پیری زشت و مرگبار و غیر واقعی است . تفکرات ناشی از درد ، ترس و غم و اندوه باعث ایجاد نوعی زشتی می گردند که ما نام آن را پیری گذاشته ایم . افکار شاد، افکارعاشقانه ، افکار آرمانگونه و مطلوب باعث ایجاد زیبایی یا همان جوانی می گردند . سن و عمر آدمی هیچ چیز نیست مگر صدفی که الماس حقیقت که همان جواهر جوانی است ، در آن قرار دارد .

سعی کنید با تمرین و کوشش ، ذهنی کودکانه برای خود بدست آورید . سعی کنید کودکی الهی را در وجودتان مجسم کنید . پیش از خوابیدن ، با حضور ذهن کامل بپذیرید که از کالبدی سراسر آکنده از رضایت و شادی معنوی و روحانی که همیشه جوان و زیباست ، برخوردارید . به هوش و ذکاوتتان بیندیشید ، به چشمانتان ، به بینی تان ، به دهانتان ، به پوستتان ، و بالاخره به کالبد جسمانی کودک الاهی بیندیشید. تمامی این چیزها در وجود شما است ! بگونه ای روحانی و کامل از همین حالا ، از همین امشب .

تمامی چیزهایی را که گفتم مجددا برخود تاکید کنید و پیش از آنکه در آرامش به خواب بروید ، اندکی روی این نکات تعمق کنید و به اندیشه فرو بروید. در هنگام صبح ، به محض بیدار شدن از خواب به خود با صدای بلند بگویید : خب … عزیزم ، در وجود تو کیمیاگری الهی وجود دارد .

پس از مدتی ، و با تکرار این جملات تاکید بخش ، تغییرات و تحولاتی شبانه روی خواهد داد . ذهن شکوفا خواهد شد و از درون ، کالبد روحانی را در خود خواهد گرفت و معبد روح را اشغال خواهد کرد . کیمیاگر درون باعث سقوط سلولهای از کار افتاده شده است و ………………………………………….

تمامی این گفته ها ، از تعالیمی که «سیداها  » به شاگردانشان می آموزند، اقتباس شده است . نظریه و فلسفه آنها ، از هر نظریه ای کهنسالتر و از قدمتی دیرینه برخوردار است . سیداها در آن دوران ، به این سو و آنسو می رفتند و با سخنرانیهایی که ایراد می کردند ، بهترین شیوه زیستن را به انسانها تعلیم می دادند .

دولتهای گوناگونی که بر اساس طبقه بندی های مختلف پدید آمدند ، از این فلسفه زاده شدند . اما رؤسای آنها ، بزودی از خاطر بردند که خداوند از طریق آنا با مردم عادی وارد صحبت می شد .

"Himalyan High Mountain Retreat "

آنها به این باور اعتقاد یافتند که خودشان ، خالق آن همه شاهکار های زیبا بودند……. و باعث شدند تا جنبه روحانی و معنوی را از یاد رفته و فراموش کنند که همه چیز از یک منشاء  واحد و یگانه سرچشمه می گیرد . منشایی که » خدا » نامیده می شود .

این رؤسا ، به شیوه ای شخصی و مادی گرا ، اظهار وجود کردند . تعبیرات و عقاید شخصی این رؤسا ،باعث پدید آمدن اختلاف و تنوعاتی در افکار و اندیشه ها شد .

برای ما » برج بابل » به معنای پدید آمدن این دوران است .

در طی اعصار ، » سیداها » از شیوه صحیح پیروی کردند ، شیوه ای که خداوند عالم با کمک آن با موجودات بشری وارد ارتباط می شد و با تمام مخلوقاتش  به صحبت و راز و نیاز می پرداخت . سیداها  هرگز از یاد نبردند که این پروردگار عالم است که همه چیز است و در همه چیز وجود دارد ، در همه چیز تجلی می کند و از آنجا که آنها هرگز از مسیر مستقیم این فلسفه منحرف نشدند، موفق به محفوظ نگاه داشتن پایه های اساسی «حقیقت مطلق» شدند ……………………………………………………

» امیل » به سخنانش ادامه داد :

هنگامی که عیسی از فیلیپ در شهر جلیلیه سؤال کرد : از کی نان خواهیم خرید ؟ برای آزمایش کردن فلیپ بوده است . عیسی به خوبی می دانست که خریدن آن همه نانی که جمعیت بی شمار مردم به آن نیاز داشتند ، امری بیهوده است و اساسا بدست آوردن آن مقدار زیاد نان در بازارهای شهر کاری غیر ممکن است . او از این موقعیت استفاده کرد تا به یارانش از قدرت نان آماده شده و پخت شده به کمک نیروی ذهن و اندیشه صحبت کند . انسانها همیشه از همان آفکار و فرایافتهای مادی گرایانه ای که فلیپ به آن دچار بود ، برخوردارند! او نیز درست مانند بشری امروزی محاسباتی مانند زیر انجام می داد که :

من این مقدار نان دارم ، این مقدار آذوقه دارم و این مقدار پول در دسترس دارم .

عیسی فهمیده بود که با زندگی کردن در معرفت » روح خدایی» ، هیچ بشری با هیچ نوع محدودیتی روبرو نخواهد شد . او نگاهش را به سمت پروردگاری چرخاند که سرچشمه منشاء و خالق هر چیزی در عالم است و از او تشکر کرد که تا بدان حد مهربان است که قدرت و عنصر و ماده لازم برای رسیدگی به تمامی نیازهای انسانها را در اختیار  و دسترسشان قرار داده است . او به این ترتیب ، قرص نان را به دو نیم کرد و آن را میان یارانش تقسیم کرد . هنگامی که تمامی حاضران در ان مکان ، کاملا سیر شدند، هنوز دوارده سبد پر از نان دست نخورده باقی مانده بود . عیسی هرگز روی غذاهای اضافی همسایه اش حساب نمیکرد تا با آن خود و یا دیگران را سیر کند. او به انسانها آموخت که آذوقه ها و خوراکیها ی روزانه ی ما در دسترس ماده یا عنصر الهی است. جایی که از هر چیزی به وفور یافت می شود .

کافی است که ما انسانها ، برای خلق کردن و آفریدن هر چیز ، از این شیوه الهی کمک گرفته و آن را بگونه ای مملوس در آوریم و آشکار سازیم .

امیل ادامه داد : در این امر ، هیچ ترفند یا پدیده ای هیپنوتیکی وجود ندارد. هیچ یک از شما چنین احساسی  را ندارد که انگار هیپنوتیزم شده است. اما در وجود یک یک شما ، نوعی تلقین و اتو – هیپنوتیزم اجباری و اعتقادات و جود دارد ، مبنی بر این که هیچ موجودی قادر به انجام دادن کارهای بی نقص و کامل پروردگار عالم نیست و این که هیچ موجودی قادر به ایجاد فضای لازم و یا ظاهر ساختن اشیاء مورد نیاز نیست .

آیا احتیاج ، همان نیاز به خلق کردن نیست ؟

به جای آنکه شکوفا شوید و بنا به خواست و اراده الهی ، هر انچه را که لازم است خلق کنید ، شما در لاک خود فرو می روید و به خود می گویید : » نمی توانم ! » اینکار از طریق تلقین به نفس تحکم می یابد و سرانجام شما به این پندار غلط می رسید که به راستی ماهیتی جدا از خداوند هستید . در آن هنگام است که از راه و مسیر کاملتان منحرف می شوید و از هدف اصلی که بخاطر آن آفریده شده اید ، دور و محروم می مانید . شما با این کار ، اجازه نمی دهید که پروردگار متعال از طریق شما ، و آنطور که می خواهد ، خود را بیان کند .

مگر عیسی که خود نیز استادی بلند پایه بشمار می رفت نگفته است ، » کارهایی که من انجام می دهم ، شما نیز می توانید انجام دهید و حتی بهتر از من ؟ »

بشر در قلمرو اصلیش ، مخلوق خداوند است . ماموریت اصلی عیسی در روی زمین این بود که نشان دهد انسان در این قلمرو ، قادر است مانند خدایش ، به همان اندازه و با همان شایستگی و هماهنگی ، هر انچه را که می خواهد بصورت کامل بیافریند . هنگامی که عیسی به آن مرد نابینا دستور داد از جایش برخیزد و چشمانش را در برکه سیلوئه شستشو دهد ،آیا به این دلیل نبود که چشمهای مردم را به روی این حقیقت که فرستاده خدا است باز کند و به آنان بفهماند که آنها هم قادر ند مانند خداوند بیافرینند ؟

عسی مایل بود که هر یک از ما ، از طریق آشنایی با روح خدایی که در وجودمان و همین طور هم در وجود دیگران است ، دست به همین کرامات بزنیم . ………………….

وظیفه اصلی ما این است که کارهای کامل خداوند را انجام دهیم و آگاهی معنوی مان را تا به حد آگاهی روح خدایی افزایش و ارتقاء دهیم . آیا این همان نبود که عیسی سعی داشت به یارانش بیاموزد ؟

برادران عزیر ، چرا متوجه نیستید که در آغاز ، کلام بود و بس و این که کلام نزد خداوند بود و این کلام همان پروردگار بود ؟ در آن دوران ، تمامی ماهیتهایی که بعدا شکل گرفتند ، هنوز در شکل متجلی نشده و بگونه ای نا ملموس در همان عنصر یا ماده الهی وجود داشتتند. برخی از مفسران براین عقیده اند که این ماهیتها در تشویش و پراکندگی بی نظم ازلی حضور داشتند . این لغت ، از لحاظ معنی اولیه و اصلیش یعنی » واقعیت» زیرا ماده روحانی همان واقعیت است . ما انسانها این واژه را به غلط تعبیر و تفسیر کرده ایم و معنی اضطراب ، به هم ریختگی ، بی نظمی و جنگ عناصر و عوامل را به آن داده ایم .

واقعیت این است که این واژه از معنای روحانی ژرفی برای واقعیت برخوردار است . واقعیتی که به انتظار تلفظ کلام دقیق و خلاق است تا به موجودات اجازه دهد به اشکال ملموس و قابل رؤیتی تبدیل شوند.

هنگامی که خداوند خواست عالم آفرینش را خلق کند و این کار را با ماده الهی انجام دهد ، آرام و متفکر و اندیشمند بود . بگونه ای واضح تر ، الهامی رؤیت گونه از جهانی ایده آل و مطلوب را در خود ایجاد کرد . در طول این مدت , عنصر و ماده اصلی برای خلق عالم را در اندیشه الهی اش محفوظ نکه داشت تا ارتعاشات آن را به اندازه لازم پایین آورده وسپس در آن زمان ، کلام را تلفظ کرد و عالم هستی شکل گرفت و موجودیت پیدا کرد . خداوند عالمی ذهنی ایجاد کرده بود که عنصر و ماده اولیه خدایی می توانست در آن سرازیر گردد و به این ترتیب ، عالم بر طبق شکلی خلق شد و بر طبق همان قالب کامل و همان مدل و فرمی که خداوند روی ان اندیشیده بود ، ساخته شد .

اما خداوند مي توانست انديشه عالم را تا روز ستاخيز محفوظ نگه دارد . خداوند مي توانست خواهان اين باشدكه عالم به گونه اي نامحدود و پايان ناپذير، شكل گرفته و قابل رويت گردد. چنانچه اگر كلام را در فضاي اثيري بي شكلي تلفظ كرده بود ،هيچ چيزي خلق نمي شد و يا به شكل قابل رؤيت و ملموس در نمي آمد. براي ايجاد نتايج مرئي و قابل رؤيت و يا ايجاد اشكال منظم ، لازم است كلام دقيق با تحكم و با عزم راسخ تلفظ شود ( حتي اگر خالق ، قادر و مطلق و لايتناهي باشد.) بايد بگويد: » نور ! موجود باش !» بنابراين لازم است كه ما اين گام مهم را برداريد.

خداوند متعال، دنياي ايده ال و مطلوب و كامل را با دقيق ترين جزئيات در انديشه  و الهي خود نگه مي دارد . لازم است كه اين عالم ، به شكل آسماني كه سراي كاملي براي تمامي مخلوقات و آفريده هايش است  در آمده و طوري باشد كه بندگان خدا در كمال آرامش و هماهنگي و صلح به زندگي در آن مشغول شوند. اين است عالم كاملي كه خداوند در آغاز خلقت ديده و شتاب داشت هرچه سريعتر آن را بوسيله      انديشه اش تحقق بخشد. اين امر چه حالا ، و چه هميشه بوده و هست . تحقق يافتن مؤثر اين خواسته الهي ، فقط به قبول و پذيرش ما بستگي دارد . كافي است ، بدانيم كه همه ما به هم وابسته متحد هستيم و تنها يك انسان بيش نيستيم . ما همه از اعضاي بدن خداوند هستيم . درست به همانگونه كه يكي از اعضاي تن ما ، قسمتي از كالبد جسماني ما محسوب مي شود. كافي است اين را بدانيم و در قلمرو الهي باقي بمانيم . و به عنوان اعضاي اين قلمرو كه در آسمانها است و اكنون اين جا ، در زمين است، درخواهيم آمد .

براي آنكه آسمان شكل بگيرد و ظاهرشود ، بايد بدانيد كه هيچ چيز مادي در خود جاي نمي دهد. در آنجا ، همه چيز روحاني است .

« ( طبقه بندي جهان :1- فيزيك 2- اثير 3 – علٌي 4- ذهني 5– اتري 6- روحاني 7- مقام الوهيت ) «

آسمان ،نوعي حالت آگاهي و ادراك كامل است.دنيايي كامل در روي زمين ، حالا و در همين جا . كافي است كه ما آن را آنطور كه هست بپذيريم .اين آسمان اكنون در اطراف من است و منتظر است تا من چشم سوم يا ديده درونم را بگشايم تا با كمك آن ، بدنم به نور مبدل گردد. اين نور نه از ماه سرچشمه مي گيرد و نه از خورشيد ، بلكه از سوي خالق عالم هستي است و خداوند در همه جا هست و در ژرفترين نقطه  وجودمنيز حضور دارد . هيچ چيز مادي نيست . همه چيز روحاني است…….. براي تحقق بخشيدن به اين دنياي عالي كه از سوي خداوند به ما ارزاني شده است واكنون در همين جا ، در اطراف ما است، كافي است آن را با انديشه مان ، بشناسيم .

خداوند به همين شيوه ، همه چيز را خلق كرد . قبل از هر چيز آرام و انديشمند باقي ماند و سپس نور را ديد و خطاب به آن كرد و گفت : » نور ! موجود باشد! » و نور بوجود آمد .

خداوند به همان شيوه ادامه داد و فرمود : » آسمان ، موجود باشد ! » و بر طبق اراده الهي ، فلك نيز موجوديت يافت و به اين ترتيب ، هر شكل يا ايده آل مطلوبي را در انديشه اش محفوظ نگاه داشت و فقط كلام را تلفظ كرد و آن فكر يا آرمان ، ظاهر شد و شكل گرفت .

انسان نيز قادر به انجام مانند همين كارها مي باشد . خداوند فرموده است :

» انسان را بر طبق تصوير خود و به شكل خود خلق مي كنيم . به او قدرت تسلط بر هر چيز را عطا خواهيم كرد.»

خداوند متعال ، كه رحيم و رحمان مطلق است ، تمامي چيزهاي خوب را آفريد و در آخرين وهله ، انسان را آفريد . بزرگترين و والا مقام ترين مخلوق در ميان مخلوقاتش ، با قدرتي عظيم و تسلطي كامل بر روي مخلوقات ديگر . در آن زمان ، بشر هيچ چيز مگر خير و خوبي  را نمي ديدو همه چيز به خوبي پيش مي رفت تا آنكه خود را از پروردگار ش جدا ساخت و نوعي دوگانگي با خالقش مشاهده كرد.

سپس بشر ، از طريق ذهن و انديشه اش ، دو گانگي را ايجاد كرد . از يك سو خير و خوبي و از سوي ديگر ، مخالف خير و خوبي .  زيرا چنانچه دوگانگي باشد ، بايستي دو متضاد وجود داشته باشد : خير و شر ، كه به اين ترتيب از قابليت كامل بشر براي خلق كردن هر آنچه كه در ذهن و انديشه ، تصور مي كند پديد     مي آيد.

چنانچه بشر  شر را نديده بود ، شر هرگز قدرت پيدا نمي كرد و هرگز بيان نمي شد . در آنصورت تنها خير بود و بس و ما انسانها به همان اندازه اي كامل بوديم كه خداوند ما را تا به امروز ، مي بيند . در آن صورت آسمان باز هم روي زمين قرار داشت ، آنطور كه خدا آن را مي ديد و آنطور كه ما قاعدتا بايد آن را ببينيم تا برايمان ظاهر شود .

عيسي كاملا حق داشت بگويد كه از آسمانها آمده است زيرا ما همه  از آسمانها آمده ايم . از همان عنصر و ماده عظيم الشان الهي انديشه .

از آنجا كه بشر به تصوير خدا خلق شده است ، از قدرت خلق كردن نيز برخوردار مي باشد . قدرتي كه درست مانند قدرت الهي است و خداوند منتظر و مشتاق است كه بشر به اندازه او ، از اين قدرتش كمال استفاده را بكند و به همان شيوه عمل نمايد . نخست بايد نياز را دانست ، سپس خيرو خوبي را در ذهن انديشه كرد كه همان آرزوي مطلوب براي پر كردن قالب  موجود در آگاهي و التفات بشري است . سپس بايد اين قالب را از ماده الهي انديشه پر كرد. و در آخر بايد كلام را تلفظ كرد و گفت كه آن قالب پر شده است. آن وقت قالب پر مي شود و همه چيز به خير و خوبي است. ………………..

ما هنگامي به رشد كامل خواهيم رسيد كه متوجه شويم به راستي فرزندان خدا هستيم .

بله اقرار ميكنم كه در آغاز ، اين كار مستلزم ايماني عظيم است . بايستي ايمانتان را به تدريج و ذره به ذره افزايش دهيد و آن را مانند درس موسيقي يا رياضي ، با تمرين فراوان انجام دهيد تا به مرحله دانش و آگاهي برسيد . در آن زمان ، انسان آزاد مي شود . بگونه اي خارق العاده و بسيار عالي . هيچ نمونه اي بهتر از نمونه زندگي اولياء خدا نيست . عيسي به آن درجه از آگاهي رسيده بود كه خود را كاملا و تماما به شناختي كه از خداوند عالم داشت تسليم كرده و به اين اگاهي توكل داشت . به اين ترتيب او موفق به انجام دادن كارهاي قدرتمند و معجزات عظيمش شد . او نه به قدرت عزم و اراده اش و نه به تمركز شديد افكار و انديشه هايش تكيه ميكرد .بلكه فقط و فقط به خواست الهي توكل دات و بس:

» خدا وندا ! اراده ات مقدر باشد – خداوندا ! اراده من اراده توست . »

عيسي  هيشه مايل بود بر طبق اراده الهي عمل كند و همان كاري را كند كه خداوند دوست داشت وي انجام دهد

http://ivarfjeld.files.wordpress.com/2009/07/8855_3_1_2009_1_57_05_pm_-_jesusbluespaceearth.jpg

……………………….

جنبه ديگري از بت پرستي كه اخيرا ايجاد شده است شامل اين مي شود كه از شخصي كه سرگرم بيان توصيف آرمان و يا آرزوي باطني ما است ، بت بسازيم. حال آنكه انسان فقط لازم است رؤا و الهام بيان شده را دوست داشته و آن را گرامي بدارد و كاري به شخص بيان كننده اش نداشته باشد .

هنگامي كه عيسي مشاهده كرد مردم كم كم به جاي دوست داشتن و مطلوب شمردن فكر و نظريه او  ، شروع به پرستش خود او كرده اند ، از كنار آنها رفت . مردم قصد داشتند  پادشاهي از او بسازند و فقط يك نكته را مي ديدند : اين كه عيسي قادر بود به تمامي خواسته ها و نيازها ي مادي آنان پاسخ دهد .

هيچ كس حاضر نبود بپذيرد كه خود نيز قادر به برآوردن يك يك خواسته هاي باطني اش مي باشد .

عيسي فرمود : لازم است كه اكنون از اينجا بروم زيرا اگر نروم ، خداوند تسكين دهنده به سراغ شما نخواهد آمد. به گونه اي واضحتر ، تا زماني كه انسان توجهش را روي شخص عيسي متمركز كند ، هرگز قادر به قبول اين واقعيت كه خود نيز داراي همان مقدار قدرت است ، نخواهد شد . لازم است انسان حتما به باطن خويش ، نظر بيافكند . چنانچه انسان به ديگري تكيه كند ، بجاي تحقق بخشيدن به آرمان و الهام دروني خود ، بتي از شخص ديگر ساخته است ……………………………

شعار (E Pwribus Unom ) ( همه در يكي خلاصه مي شويم ) كه در طول روزهاي حساس و رقت آ ور مراحل بعدي تكامل سرزمين امريكا برگزيده شد ، شعاري است كه بيشتر از ماهيتي تصويري برخوردار است و مستقيما از انديشه الهي سرچشمه گرفته است . اين شعار مسلما از انديشه مادي و دنيوي امريكاييها نشات نگرفته بود . سپس جمله پر معنا و شعار گونه ( In God We Trust) ( به خدا توكل داريم )  نشان دهنده اطمينان و ايماني بسيار پر شور است و از ايمان به خدا كه خالق همه چيز است داد سخن دارد . ( هر دو اين شعارها روي دو طرف اسكناس يك دلاري امريكا چاپ مي شوند ) سر انجام ، به عنوان علامت مشخصه ، عقاب برگزيده شده است . حيواني نر و ماده كه در وحدت كامل است . اين نشانگر معنويت و روحانيت عميق اين مردان بوده است .( منظور از مردان : جرج واشنگتن ، تاماس جفرسون ،    جان آدامز و تعدادي ديگر است كه همه ستاره شناسان زبده و ماهر بودند .) و از قابليت و ظرفيت سازندگي انان به شيوه اي بهتر و كاملتر و از انچه تصور مي كردند حكايت مي كند . جاي هيچ ترديد نيست كه انها، بوسيله نيروي محركه خلاق ذات الهي و انديشه الهي مورد هدايت و راهنمايي قرار گرفته بودند………..

متاسفانه كشور شما ( امريكا) بدليل عدم درك اهميت روحاني شخصي اش ، مرتكب اشتباهات و خطاهاي بسيار زيادي در طول تاريخ شده است . اين سرزمين ، بگونه اي است كه اكثريت ساكنان آن هنوز هم غرق در مفهوم ماترياليسم يا مادي گرايي هستند . من بخوبي ملتفتم كه ارواح طاهر و بلند پايه ي سرنوشت اين كشور را هدايت كرده اند ، اما به همان اندازه مي دانم كه تا چه حد مقدار اين ارواح مطهر ، در نظر ديگران ، و در زماني كه در قيد حيات بوده اند ، از ارزش و اعتبار كمي برخوردار بوده است . تاكنون ، مسير شما سخت و ناهموار و دشوار بوده است زيرا هموطنان شما هيچ چيز مگر افكار و فرا يافتهايي محدود و پايانپذير در ذهن ندارند و هميشه براي پيشبرد اهدافان از هيچ چيز مگر افكاري مادي گرايانه پيروي و تبعيت نكرده اند ……..

اما چنانچه معنا و مفهوم عمیق و روحانی پیام اجداد پایه گذارشان را درک کرده و به مرحله اجرا نهاده بودند ، چه کارهای بزرگی که نمی توانستند انجام دهند …. ! به گونه ای ساده تر ، چنانچه نماد و مظهر » روح خدایی » در جلوی ناوگان دولتی شما قرار داده می شد ، چه معجزات و شگفتیهای باور نکردنی که بر مردم این سرزمین آشکار نمی شد …. ! به ویژه اگر هر انسانی می توانست مانند عیسی ، این نکته را دریابد که    «روح خدایی » حقیقتا در وجود تک تک ما است و همه ، جزء یکی نیستند. چنین روز پر افتخاری بطور حتم فرا خواهد رسید ، به شرط آنکه معنای روحانی و عمیق شعار (E Pwribus Unom ) بر همه اشکار شود :    «یکی برای همه . همه برای یکی» این یکی از بزرگترین قوانین خدایی بشمار می رود . این قانون است که باید توسط همگان بیان شود .

برادران عزیز ، لازم به ظهور پیامبری دیگر نیست تا به این حقایق واقف شوید . بیایید و به ملت اسپانیا در دوره ای که کریستوف کلمب خود را برای سفر اکتشافی اش آماده می کرد ، نظر بیفکنید و ملاحظه بفرمایید که به چه صورت درآمد. بزودی این کشور با کودکش وارد جنگ خواهد شد و شما متوجه ضعف و ناتوانی آن خواهید شد . این کشور بسختی قادر به انجام کاری خواهد بود و گامهای نامطمئنش قادر نخواهد بود اورا به انجام مبارزه و نبردی مثبت وادار کند و یا این سرزمین را از موقعیتی نادرست بیرون اورد …………………

درست همانگونه که گامهای مردد و نامطمئن یک انسان خبر از کهولت و پیری  او می دهد . مردی که قدرت روحانی خود را محفوظ نگاه داشته و آن را پرورش دهد ، می تواند نرمش و فعالیت خود را تا پانصد سالگی ، پنجهزار سالگی و یا ده هزار سالگی و حتی تا ابد حفظ کند و درست مانند شور و حال دوران نوجوانی اش باقی بماند .

ما در آرزوی نور سفید و اصیل عصر کریستال هستیم . ( شاید منظورش 2012 باشد )از حالا قادریم سپیده دم آن را کم کم مشاهده کنیم .بزودی عالم هستی شکوه و درخشش تابنده ان را مشاهده خواهد کرد . دیگر هیچ گونه ظلمت و تاریکی و یا محدودیتی وجود نخواهد داشت ،بلکه پیشرفتی ابدی اجرا خواهدشد بطوری که همه چیز ، مجددا به سینه عنصر و ماده الهی رجعت خواهد کرد .

بایستی به پیش رفت یا عقب نشینی کرد . هیچ راهی برای حد وسط و یا توقف و ایست وجود ندارد . هنگامی که ملت شما از ماموریت واقعی خود اگاه شود ، دستش را بسمت ذهن الهی دراز خواهد کرد و بنابر میل الهی عمل خواهد کرد و اجازه خواهد داد که ذهن از درون ، رشد کند …….

بدون تردید نیروی توانای منقار و پنجه های قدرتمند عقاب نمادین شما لازم بوده است تا یگپارچگی در سرزمینتان پایدار بماند ، بویژه در طول رشد اولیه اش ، اما بزودی نور واقعی ایمان و معرفت از راه خواهدرسید . سپس همه خواهند فهمید که کبوتر صلح قدرتمندتر از عقاب جنگجو است و کبوتر از چیزی که عقاب از آن محافظت کرده بود، حمایت خواهد کرد . لطفا به کلماتی که روی سکه های پو ل کشورتان حک شده است و شما به تمامی کانالهای تجاری جهانی ارسال میکنید ، کمی بیندیشید  ( In God We Trust) » ما به خدا توکل می کنیم » سپس به شعار «همه برای یکی » بیندیشید . این شعار روحانی است که در هنگام جایگزین شدن عقاب بوسیله کبوتر ایجاد خواهد شد .

هر گونه بهره برداری از این مطلب با ذکر منبع با آدرس www.ufolove.wordpress.com آزاد میباشد.

پ . ن : با تشكر فراوان از دوست خوبم سعيد عزيز بابت ارسال اين مطلب.بيصبرانه منتظر ادامه اين كتاب هستيم.

************************************************************

سهيل عزيز لطف كردند لينك دانلود پي دي اف اين كتاب را برايمان فرستادند. البته از دوست خوبم سعيد جان ميخواهم كه باز هم مطالب مربوط به اين كتاب را برايمان بفرستد.

دانلود کتاب

معبد سکوت

https://i0.wp.com/upload1.imgdl.ir/images/171sokot.jpg

http://download368.mediafire.com/oc2dwhpf5zvg/4rn8hzr2rj3dxrt/Mabad+e+Sokout.pdf

باتشکر فراوان از خانم فریده مهدوی دامغانی برای ترجمه زیبایشان

پیامبران فرمانروا

در تاریخ همواره پیامبرانی بوده اند که به مقام پادشاهی رسیده اند و همچنین پادشاهانی که به مقام پیامبری رسیده اند و در قرآن  اسامی تعدادی از ایشان  ذکر شده است مانند  حضرت یوسف و داوود و سلیمان و ذوالقرنین که در قسمت بعدی به ایشان خواهم پرداخت. اما تعداد کثیری نیز هستند که باید از طریق مطالعه تاریخ ملل مختلف آنها را شناخت و بررسی کرد..در این تحقیق به نام و مختصری از سرگذشت این پادشاهان پرداخته ام.این تحقیقی است که ۴ سال پیش انجام دادم برای یک کنفرانس در دانشگاه…اگرچه بعدا موضوع را  به» ادبیات ایران باستان «تغییر دادم  اما نوشته های آن را در اختیار داشتم و اینجا به طور خلاصه مینویسم.

 

۱-اوروکاژینا :شاهی که در کشور لاگاش (بخشی از تمدن سومر)فرمان میراند پادشاه مستبد مصلح و روشنگری بوده.فرمانهایی صادر کرده و بنابر آنها سوء استفاده ثروتمندان و کاهنان را از فقیران ممنوع ساخته است.

در یکی از فرمانها چنین آمده است : «کاهن بزرگ از این پس حق ندارد که در باغ مادر فقیر داخل شود و از آنجا چوب بردارد یا از میوه های آن مالیاتی بگیرد.». همین شاه عوارض کفن و دفن مردگان را کاهش داد و کاهنان و ماموران بزرگ را ممنوع کرد که آنچه را مردم به خدایان پیشکش می کنند در میان خو تقسیم کنند.تاریخ این شاه احتمالا در حدود ۳۰۰۰ قبل از میلاد بوده است.منبع: مشرق زمین گهواره تمدن از ویل دورانت ص ۱۴۶

۲-گودآ : باز هم کشور لاگاش در ۲۶۰۰ قبل از میلاد شاه روشنفکری به خود میبیند.مجسمه های این شاه معروفترین آثاری است که از سنگتراشی سومر به جای مانده است. در موزه لوور پاریس مجسمه ای از سنگ دیوریت وی را در حال عبادت نشان می دهد با عمامه ای بر سر و دست به سینه. رعایای او نه بخاطر اینکه مرد جنگنده ای بود بلکه به عنوان یک فیلسوف او را دوست می داشتند.

گودآ عمر را وقف دینداری و ادب پروری و کارهای نیک ساخته بود و همچنین تحقیق و مطالعه در آثار گذشتگان را تشویق میکرد و از ظلم و ستم جلوگیری میکرد. در یکی از نوشته ها چنین آمده است:»در مدت هفت سال کنیز با بانوی خود برابر بود و بنده در کنار آقای خود راه میرفت و در شهر من ناتوان در پهلوی توانا آسایش داشت».      منبع: مشرق زمین ص ۱۴۸.

۳-اور- انگور : کشور اور کلدانیان شاه بزرگی به نام اور-انگور داشت که همه کشورهای آسیای غربی را تحت فرمان خود درآورد و در آنها امنیت و آسایش برقرار کرد و در سراسر دولت سومری نخستین قانون نامه ای را که تاریخ میشناسد انتشار داد.

۴- دونگی :پسر اور-انگور بود و در مدت ۵۸ سال پادشاهی کارهای پدر را دنبال کرد و چندان به خردمندی حکمراند که مردم او را همچون خدایی میدانستند که بهشت را به آنان بازگردانیده.

۵-آمن هوتپ چهارم (اخناتون) :

اخناتون در حقیقت پسر آمن هوتپ سوم نبود بلکه  فرزند رعیتی بود و به خواست و دستور خداوند جای او با فرزند اصلی فرعون عوض میشود. فرزند اصلی فرعون توسط یک زن و مرد روستایی فقیر بزرگ شد و تبدیل به بزرگترین پزشک مصر یعنی سینوحه شد. اما آمن هوتپ چهارم که برای ماموریتی وارد دربار فرعون شده بود بزرگ شده و به رسالت پیامبری رسید و ترویج یکتاپرستی را آغاز کرد. اینکه چگونه و توسط چه کسی این جا به جایی نوزادان انجام شده معلوم نیست اما موثق ترین مدرک همان خانواده ی سینوحه است که اعلام میکنند او را از سبدی شناور در رودخانه گرفتند و چون فرزندی نداشتند او را بزرگ کردند. متاسفانه اکثر باستان شناسان و مورخین  از کنار واژه یکتاپرستی در مصر باستان می گذردند و آن را در حد یک تاریخ کهنه تنزل میدهند.

در شرایطی که فساد سراسر مصر را پر کرده بود آمنهوتپ چهارم با شجاعت اعلام کرد که همه خدایان و آداب و شعایری که در این دین است پست و بت پرستانه است و جهان را جز خدای یگانه نیست که نامش آتون است.  در حالیکه اخناتون خدای یگانه را معرفی میکند و ساخت هر نوع بت و مجسمه و یا معبد را ممنوع می کند باستان شناسان به منظور کمرنگ کردن این ماجرا تهمت بزرگی زده اند و آن اینست که می گویند منظور از آتون همان خدای خورشید است و اخناتون این ایده را از آیین مهرپرستی و خورشید پرستی در سومر باستان دزدیده بوده است ! در این باره باید گفت  اول آنکه آتون یک نام برای خدا ی یگانه در زبان مصری بوده است که اخناتون برای اولین بار از آن استفاده کرده است . گذشته از آن در مصر خدای خورشید وجود داشته و در دوره ی اخناتون هم خورشید پرستش میشده و نام خدای خورشید «رآ «بوده است دیگر چه دلیلی داشته اخناتون همان خورشید پرستی را دوباره بیاورد و در راه گسترش آن جانش را فدا کند؟

اخناتون معتقد بود که» خدای او آفریننده همه اقوام و ملتهاست. آتون تنها در نبردها و پیروزیها نیست که نمایان میشود بلکه در گلها و درختان و در همه اشکال زندگی وجود دارد . آتون خدای رحمت و صلح و سلام است».

اخناتون بر ضد بتها اقدامات زیادی انجام داد که مجالی برای شرح آنها نیست.اما او طبقه توانگر و کاهنان را از پا انداخت و جلوی فساد و قربانی و تجملات را گرفت. نام بتها را از همه جا حذف کرد و نام آتون را جایگزین ساخت.پرستش بت در معابد و خانه های مردم را ممنوع کرد اما فکر و ذهن مردم آمادگی پرستش خدای ناپیدا را نداشت و آنها همچنان در پشت پرده بتهای خود را می پرستیدند. ساختن صورت آتون ممنوع بود زیرا به عقیده ی او «خدای راستی هیچ صورتی ندارد». مسلما این تفکر نمی توانسته به خودی خود در یک فرعون بوجود بیاید مگر اینکه مقام پیامبری داشته و وحی دریافت میکرده است.

اخناتون هفت دختر داشت و هیچ پسری برای او نبود و با اینکه قانون به او اجازه میداد که زن دیگری اختیار کند او به ملکه خود» نفرتی تی» وفادار ماند و در سال ۱۳۶۲ پیش از میلاد توسط  سینوحه  که پزشک دربار شده بود مسموم و کشته شد.منبع: سینوحه نوشته میکا والتاری

مشرق زمین گهواره تمدن فصل مربوط به مصر

۶-حمورابی :

حمورابی در حدود سال ۲۱۲۳ پیش از میلاد زندگی میکرده و مدت ۴۳ سال سلطنت کرده است. او جوانی سرشار از حرارت و نبوغ بوده و در هیچ جنگی روی شکست نمی دیده است. وی دولتهای کوچک و پراکنده در بین النهرین را یکی کرد  و با قانون نامه بزرگ تاریخی اش نظم و آیینی در آن سرزمینها برقرار کرد. با خواندن بخش کوچکی از این قانون متوجه میشویم که چنین قانون با عدالتی که پس از گذشت ۴۰۰۰ سال هنوز حس عدالت دوستی ما را بیش از هر قانون اساسی دیگری ارضا میکند نمی تواند از یک پادشاه معمولی سر زده باشد. علاوه بر اینکه گفته میشود این قانون نامه همانند شریعت موسی از آسمان نازل شده است. مقدمه آن چنین است:

«در آن هنگام که «آنو «پادشاه توانای» آنوناکی» و «بعل» پروردگار آسمان و زمین فرمانروایی همه ی بشر را به «مردوک» سپردند…در آن هنگام که نام بلند بابل را بر زبان راندند…در آن هنگام که شهرت آن را در سراسر جهان پراکنده ساختند و در میان آن مملکت ابد مدتی برپا داشتند که استواری آن همچون استواری آسمان و زمین است – در آن هنگام آنو و بعل به من که حمورابی و شاهزاده ی والا مقام و پرستنده ی خدایانم فرمان دادند تا چنان کنم که عدالت بر زمین فرمانروا باشد.گناهکاران و بدان را بر اندازم از ستم کردن توانا بر ناتوان جلوگیری کنم و روشنی را بر زمین بگسترم و آسایش مردم را فراهم کنم….»

در مورد لفظ خدایان باز باید اینجا تکرار کنم که در متن اصلی از نام آنو و آنوناکی به عنوان خدا استفاده نشده بلکه به معنی بلند قامتان است که در ترجمه ی انگلیسی مخصوصا و برای گمراه کردن خواننده لغت خدایان جایگزین شده است.

قانون حورابی ۲۸۵ ماده دارد و به صورت عالمانه ای عناوین حقوق متعلق به اموال منقول و غیر منقول – تجارت -صناعت -خانواده -آزارهای بدنی و کار و … ذکر شده است. منبع : مشرق زمین گواره تمدن ص ۱۵۰

۷- اسرحدون : یکی از سه پسر پادشاه آشور بود.برادرانش پدر را به قتل رسانیدند ولی او که در قتل پدرش «سناخریب «دست نداشت بر ضد برادران خود قیام کرد و تاج و تخت را به تصرف در آورد.اسرحدون آشور را به عروس همه شهرهای خاور نزدیک تبدیل کرد . با دادن آزادی  ادیان مردم را از خود خشنود ساخت و شهر خراب شده ی بابل را بازسازی کرد. برای مردم عیلام که دچار قحطی و گرسنگی بودند از راه خیرخواهی بین المللی آذوقه فرستاد و مایه خرسندی آنان شد و این کاری است که در تاریخ قدیم تقریبا سابقه نداشته. در پایان کار هنگامی که برای فرونشاندن فتنه ای عازم مصر بود در میان راه درگذشت. جانشین وی آشور بانی پال بود.

۸-داوود  نبی:

 

 

حضرت داوود نخستین شاه بنی اسرایل پس از خروج از مصر بود.در تاریخ از داوود چنین نام برده شده : داوود دلیر – کشنده ی جالوت  و محبوب یوناتان..بسیار نیکو ساز مینواخت و آوازهای شگفت انگیز خود را به بانگ خوش میخواند. او پادشاه توانای دلیری بود و به مدت ۴۰ سال با تدبیر بر قوم یهود فرمانروایی کرد. داوود از یک طرف مانند زمان و قبله و خدای خود سخت و درشت بود و از طرف دیگر آماده آن بود که دشمنان خویش را ببخشد و از خون آنان درگذرد. حضرت داوود مردی بود که عوامل گوناگون و متضادی در وجود او جمع بود. ( تاریخ تمدن ص ۳۵۷)

کتاب آسمانی داوود مزمور ( مزامیر) ( زبور هم گفته میشود) نام داشت.

» و ما بعد از تورات در زبور داوود نوشتیم که البته بندگان نیکوکار من ملک زمین را وارث و متصرف خواهند شد.» انبیاء ۱۰۵

متاسفانه مزمور کنونی که در کتاب مقدس جهودان است از داوود(ع) نیست بلکه گروهی شعرا پس از داوود آن را نوشته اند.

ابیاتی از کتاب مزامیر کنونی :

» ای آدنایی ( یهوه-خدا) خداوند ما چه مجید است نام تو در تمامی زمین که جلال خود را فوق آسمانها گزاردی. از زبان کودکان و شیرخوارگان به سبب خصمانت قومت را بنا نهادی تا دشمن و انفقام گیرنده را ساکت گردانی. چون به آسمان تو نگاه کنم که صنعت انگشتهای توست و به ماه و ستارگانی که تو آفریده ای پس انسان چیست که تو او را به یاد آوری . » مزامیز فصل۸ آیات ۱-۵

حضرت داوود در قرآن:

در قرآن شخصیت و زندگی داوود بهتر از هر جای دیگری پرداخته شده است و حقایق تاریخی زیادی را نیز افشا میکند.» ای داوود ما تو را در روی زمین مقام خلافت دادیم تا میان خلق خدا به حق حکم کنی و هرگز هوای نفس را پیروی نکنی که تو را از راه خدا باز دارد.» ص ۲۶

 » و از داوود و سلیمان یاد کن از آن زمانی که درباره ی کشتزاری که گله ی گوسفندان قوم در آن چریده بودند داوری میکردند…» انبیاء۷۸

داوود به عنوان پادشاه یهود قدرت خاصی در تشخیص حقو باطل داشته و به همین ترتیب قضاوتها را او انجام میداده است.» و همانا ما به داوود و سلیمان مقام دانش عطا کردیم که گفتند ستایش و سپاس خدای را که ما را بر بسیاری از بندگان با ایمانش فضیلت و برتری عطا فرمود…» نمل ۱۵ و ۱۶

«و از بنده ی ما داوود یاد کن که بسیار نیرومند بود و دائم به درگاه ما توبه و انابه میکرد…. و به او قوه ی درک حقایق د تمیز حق از باطل عطا کردیم/» ص ۱۷ تا ۲۰

مشخص است که داوود(ع) دارای بدنی درشتتر از سایرین بوده و قدرت شگفت انگیزی نیز میداشته است و به همین دلیل توانست غولی به نام جالوت را که فرانده ی سپاه    بود از پای درآورد. مشخصا این غول (جالوت) از نژاد رفاهیم بوده است که در آن روزگار تعداد اندکی از این غول پیکران باقی مانده بودند.» چون آنها در میدان مبارزه ی جالوت و لشکریان وی آمدند از خدا خواستند پروردگارا ما را صبر و استواری بخش و ما را ثابت قدم دار و ما را بر شکست کافران یاری فرما.پس با یاری خدا کافران را شکست دادند و داوود امیر آنها جالوت را کشت…» بقره ۲۵۰ و ۲۵۱

داوود نبی در حالیکه سر جالوت را در دست دارد.

«و کوهها و پرندگان را بنا به امر به تسخیر داوود درآوردیم و آنها همراه داوود به ذکر پاکی و یگانگی ذات مقدس خدا مشغول بودند…» انبیاء۷۹

همچنین حضرت داوود استعداد شگفت انگیزی در آهنگسازی داشته است و ستایش و عبادات خود را به صورت موسیقیهای زیبا باند می خوانده که مرغان و جانوران را به سوی خود جذب میکرده و آنها همه با او به ستایش خدا میپرداخته اند.

» و ما حظ و بهره ی داوود را به فیض خود افزودیم و امر کردیم ای کوهها و ای مرغان شما نیز با  تسبیح داوود هماهنگ شوید …» سبآ۱۰

«و ما کوهها را با او مسخر کردیم تا شب و روز خدا را تسبیح  ستایش کند و مرغان را مسخر نغمه ی خوش او کردیم که نزد او مجتمع گردند همه به دربارش از هر جانب باز آیند و در ملک شاهی او را نیرومند کردیم …»ص ۱۷

 حضرت داوود کسی بود که استخراج فلز را بنیاد نهاد و از فلزات برای ساختن جنگ افزار و زره و سایر کارها سود برد.

» و آهن را بر او نرم گردانیدیم و به او دستور دادیم که از آهن زره بساز و حلقه ی زره به اندازه و یک شکل گردان و خود با قومت همه نیکوکار باشید…» سبآ ۱۱

«و ما به داوود ساختن زره را تعلیم فرمودیم که آن لباس مصون کننده شما در جنگها باشد…» انبیاء۸۰

۹-سلیمان نبی :

سلیمان در تاریخ :

تاریخ تمدن ص ۳۶۰  از زبان تورات مینویسد؛سلیمان پسر حضرت داوود بود و پس از رسیدن به سلطنت برای آسایش خیال خویش همه ی رقیبان قدرت را کشت.این کار وی هرگز بر یهوه گران نیفتاد بلکه او را دوست داشت و به همین جهت حکمتی به او ارزانی داشت که پیش از وی چنان حکمتی به کسی نبخشیده بود و نخواهد بخشیداین باور یهودیان است که حضرت سلیمان رقیبان خود را کشت ؛.

 در کتاب مقدس جهودان امثال چنین تهمتهایی به پیامبران الهی و حتی خداوند فراوان است که در ادامه خواهیم دید.

نام سلیمان مشتق شده است از لغت عبری شالوم به معنی سلام و صلح و به حقیقت هم دوران پادشاهی او دوران طلایی چه برای قوم یهود و چه برای سایرین بود. حضرت سلیمان بیشتر درآمد مملکت را صرف تحکیم اصول حکمت و زیبا ساختن پایتخت کد. مملکت خود را به ۱۲ ناحیه تقسیم کرد و مخصوصا تعهد داشت که این تقسیم بندی با محل سکونت دوازده گانه اسرائیل مطابل نباشد تا از تجزیه طلبی جلوگیری کند.

» و خدا به سلیمان حکمت(دانش) و فطانت از حد زیاده و وسعت دل مثل ریگ کنار دریا عطا فرمود و حکمت سلیمان از حکمت تمامی بنی مشرق و از حکمت جمیع مصریان زیاده بود. و از جمیع آدمیان از ایتان راحی و از پسران ماحول یعنی حکیمان و کلکول و دردع حکیم تر بود و اسم او در تمامی امتهایی که به اطرافش بودند شهرت یافت و ۳۰۰۰ مثل گفت و سرودهایش ۱۰۰۵ تا بود. و درباره ی درختان سخن گفت…و از جمیع طوایف و پادشاهان زمین که آوازه ی حکمت او را شنیده بودند می آمدند تا حکمت سلیمان را بشنوند.» کتاب اول پادشاهان باب ۴ آیه ۲۹ تا ۳۴

هیکل سلیمان: 

 منظور از هیکل همان معبد است و سلیمان نبی اولین کسی بود که معبدی برای نیایش یهوه و تقدیم قربانی به خدا بنا کرد. تا پیش از این یهودیان قربانی را در مذبحهای خصوصی یا در معبدهای کوچک انجام میدادند. برای بنای هیکل  هحلی بر بالای تپه ای انتخاب شد. » و سلیمان خداوند را دوست داشته به فرایض پدر خود داوود رفتار مینمود جز اینکه در مکانهای بلند قربانی می گذرانید و بخور میسوزانید و پادشاه به جبعون رفت تا در آنجا قربانی کند…» کتاب اول پادشاهان باب۳ آیه ۵-۶

 ظاهرا محل این هیکل در همان جایی است که بعدها مسلمانان بر روی مسجد موسوم به الحرم الشریف را ساخته اند. ولی تا کنون هیچ اثری از بنای اصلی معبد سلیمان به دست نیامده.(تاریخ تمدن)(اگرچه چند سال پیش باستانشناسان مدعی شدند که معبد را یافته اند اما بعدا مشخص شد که آن معبد اولیه ی سلیمان نبی نیست بلکه معبدی بود که قرنها س از او ساخته شده بود.)

بنای این معبد ۴ گوش ساده ای بود که تزیینات بابلی و آشوری به آن افزوده بودند.در همه جای هیکل طلا به مقدار زیادی به کار رفته بود و مجسمه های دو فرشته از طلا برای نگهبانی از تابوت عهد(همان صندوق مقدس) قرار گرفته بودند.

(همانطور که پیداست باورهای بت پرستانه قوم یهود حتی بعد از سلیمان نبی هم در دین رسوخ کرده است که میگوید دو مجسمه برای نگهبانی بودند. و مادی گرایی یهودیان در توصیف معبد واضح است.)

هفت سال صرف ساختن هیکلی شد که برای ۴۰۰ سال جایگاه باشکوه یهود بود.بعد از آن ۱۳ سال دیگر کار کردند تا خانه ای بزرگتر از هیکل بسازند تا سلیمان و زنانش در آن زندگی کنند.

» و خانه ی خداوند که سلیمان پادشاه بنا نمود طولش ۶۰ ذراع (۳۸ متر)و عرضش ۲۰ (۱۷ متر)و بلندی اش ۳۰ ذراع(۱۶ متر) بود. و برای خانه پنجره های مشبک ساخت و بر دیوارهای خانه هم بر هیکل و هم بر محراب و به هر طرفش غرفه ها ساخت….و چون خانه بنا میشد از سنگهایی که در معدن مهیا شده بود بنا شد به طوریکه در وقت بنا نمودن خانه نه چکش نه تبر و نه هیچ آلات آهنی مسموع شد…» کتاب اول پادشاهان باب ۶ آیه ۲ تا ۱۸

گمراهی سلیمان:

 تمام تواریخ یهود و تورات بر این اعتقاد هستند که سلیمان در اواخر عمر گمراه شد. در تورات آمده است که سلیمان از توجه به خدا غافل شد و بیشتر به زندوستی و عیاشی پرداخت تا جایی که برای خشنودی زنانش که تعداد آنها به ۷۳۰ نفر میرسید بتکده ها و معبدهایی برای اقوام بت پرست عمون و موآب و …ساخت و خود نیز به پرستش بتها مشغول شد.( در جایی که این سرگذشت به جمشید جم شباهتهایی دارد کاملا ناصحیح است. همانطور که در ادامه خواهید دید حضرت سلیمان از شگفت انگیزترین پیامبران الهی است که قرآن با زبانی شیرین به توصیف او و دوران حکومتش میپردازد و در نفی این ادعا ی کذب قرآن میفرماید: » و هرگز سلیمان به خدا کافر نشد ولیکن دیوان همه کافر شدند…» اما همینطور که در زیر خواهیم دید کتاب اول پادشاهان که یکی از فصلهای عهد عتیق است چنین می گوید :

» و سلیمان پادشاه زنان غریب بسیاری را از موآبیان و عمونیان و ادومیان و صیدون و هیتی ها دوست میداشت از امتهایی که خداوند درباره ایشان بنی اسرائیل را فرموده بود که شما به ایشان در نیایید و ایشان به شما در نیایند مبادا دل شما را به پیروی خدایان خود مایل گردانندو و سلیمان با اینها به محبت ملصق شد و او را ۷۰۰ زن و ۳۰۰ کنیز بود و زنانش دل او را برگردانیدند و در وقت پیری سلیمان واقع شد که زنانش دل او را به پیروی خدایان باطل خود مایل ساختند و دل او مانند پدرش داوود با یهوه کامل نبود…و سلیمان در نظر خداوند شرارت ورزیده…» آیات۱-۶

پس از حضرت سلیمان از او پسری به نام رحبعام باقی مانده بود که پسری نا اهل بود و سبب شد که قوم بنی اسراییل علیه او شورش کنند و فرد دیگری را که بت پرست بود به پادشاهی خود برگزینند و رحبعام به کفر کشیده شده بتهایی از طلا به شکل گوساله ساخته بود و هر روز در برابر آنها به عبادت میپرداخت و بخور دود میکرد.

از جمله انبیای پس از سلیمان میتوان از اخیای نبی نام برد. در تورات از دو نبی دیگر یاد میشود که نام آنها در تاریخ نمانده است.

سایر پادشاهان از نسل سلیمان :

کتاب اول پادشاهان باب ۱۵ آیه ۸ تا ۱۵: » و ابیام با پدران خویش خوابید و او را در شهر داوود دفن کردند و پسرش آسا در جای او نشست و در سال بیستم یربعام پادشاه اسرائئل آسا بر یهودا پادشاه شد و در اورشلیم ۴۱ سال پادشاهی کرد…و دل آسا در تمام سلطنتش با خداوند کامل بود» .  آسا پسر ابیام پسر رحبعام پسر سلیمان است. پیامبران پس از آسا که پادشاه نبودند می اوان از ییهو ابن حنانی  و ایلیای نبی و الیشع نام برد.

سلیمان و فضاییها:

متاسفانه یهودیان به شدت متون تاریخی و الهی را دستکاری کرده اند تا جایی که برای خداوند قائل به وجود مادی هستند و در تورات به چندین نمونه از آن بر میخوریم.برای مثال :  

» و خداوند به سلیمان در جبعون در خواب ظاهر شد و خدا گفت آنچه را که به تو بدهم طلب نما. سلیمان گفت:تو با بنده ات پدرم داوود هرگاه در حضور تو با راستی و عدالت و قلب سلیم رفتار مینمود احسان عظیم مینمودی…» کتاب اول پادشاهان باب ۳ آیه۷-۸

» ..و کلام خداوند بر سلیمان نازل شده گفت: این خانه ای که تو بنا میکنی ار در فرایض من سلوک نموده احکام مرا به جای آوری….در میان قوم بنی اسرائیل ساکن شده قوم خود را ترک نخواهم نمود…» کتاب اول پادشاهان باب ۶ آیه ۲۰

بار دیگر در این آیه میبینیم که می گوید خدا بر سلیمان ظاهر شد!

کتاب اول پادشاهان باب۹ آیه ۲-۳: » خداوند بار دیگر به سلیمان ظاهر شد چنانکه در جبعون بر وی ظاهر شده بود و خداوند وی را گفت دعا و تضرع تو را که به حضور منح کردی اجابت نمودم و این خانه را که بنا نمودی تا نام من در آن تا به ابد نهاده شود تقدیس نمودم و چشمان و دل من همیشه در آن خواهد بود «.

کاملا مشخص است که این خدایی که به سلیمان ظاهر شده خدای آفریننده نیست بلکه موجودی است که خود را در جاهای مختلف به نام آدنایی و یهوه معرفی کرده است. بدون شک این آیه های الهی نیستند بلکه مخلوطی از سنت  های باستان و تاریخ هستند که تورات امروزی را تشکیل داده اند. در شرایطی که خود یهودیان هم اقرار میکنند که آیات اصلی از بین رفته اند و کاهنان از خودشان چیزهایی نوشته اند ما می توانیم تصور کنیم که این کاهنان با کمک کتابهای قدیمی تری که در دست داشته اند و آداب و رسوم باستان این ابیات را تصنیف کرده اند . ما می توانیم با کاوش در این مجموعه ی گیج کننده برخی حقایق تاریخی را نیز پیدا کنیم که برای بازسازی تاریخ جهان و همچنین ریشه یابی دخالتهای فرا زمینی در امور زمینی به ما کمک فراوان خواهد کرد. انشاءالله.

همچنین در آیات دیگری یهوه مردم را تهدید میکند که اگر به سوی خدایان دیگری بروند آنها و زمین و معبد را نابود خواهد کرد. این ارتباط فقط به حضرت سلیمان محدود نیست بلکه تمام پیامبران یهود در تورات چنین ملاقاتهایی داشته اند که در مقاله ای جدا آن را بررسی خواهیم کرد.انشاءالله.

 حضرت سلیمان در قرآن:

سلیمان حکیمترین و دانشمند ترین پادشاه و پیامبر نه تنها قوم بنی اسرائیل بلکه همه ی پیامبران بود و عظمت عجیب او در این آیات نمودار است که نظیر آن به هیچ بنده ی دیگری اعطا نشده است:

«و طوفان را برای سلیمان به تسخیر درآوردیم که به فرمان او به سوی دیاری که آن را پر برکت مقدر فرموده بودیم حرکت میکرد…» انبیاء ۸۱

میبینیم که از باد و طوفان خاصی سخن است که از سلیمان اطاعت نموده و به جهت سرزمن خاصی حرکت میکند.من را به یاد هواپیما می اندازد.

«…و باد را مسخر(در خدمت) سلیمان ساختیم تا صبحگاه یک ماه راه برد و عصر یک ماه طول بکشد و معدن مس گداخته را برای او جاری کردیم و برخی دیوان به حضورش به خدمت پرداختند و آن دیوان بر او و هر چه میخواست از کاخ و عمارات و تمثالها و ظروف بزرگ مانند حوضها و دیگهای عظیم که بر زمین کار گذاشته بودی همه را می ساختند.» سبا آیه ۱۲-۱۳

کاملا آشکار است که جنها بودند که آن هیکل و سایر عمارات و معابد را برای سلیمان ساختند که تورات از گفتن آن امتناع ورزیده. همچنین بادی که مسخر سلیمان بوده نوعی خاصی از باد بوده است که وظیفه ی خاصی داشته است.میتوان تصور کرد که نوعی وسیله ی نقلیه هوایی بوده. معدن مس گداخته برای او جاری شده به این معنی که این معدن که در کوهی جای داشته به یکباره مذاب شده و راه افتاده است که آنهم معجزه است و یا اگر از دید علمی به آن نگاه کنیم تکنولوژی خاصی بکار رفته بوده و یا شاید هم جن خاصی اینکار را انجام داده است.

«برخی از جنیان در خدمت او بودند که برایش غواصی و کارهایی مثل بنایی می کردند و ما آنها را تحت مراقبت خود داشتیم.» انبیاء ۸۲

همچنین میبینیم که همه ی جنیان مطیع او نبودند بلکه برخی از آنها به قدرت خدا و به امر او از سلیمان فرمان میبردند.

قطعه ی تاریخی که گفته میشود علامت مهر سلیمان نبی است.

 گفته میشود که سلیمان انگشتری خاصی داشت که تا زمانیکه آن را در انگشت داشت جنیان از او اطاعت میکردند و قصه هایی پیرامون آن هست که گویا طرح آن انگشتری نوعی جادو بوده است که امروزه هم برای احضار و نسخیر جنیان توسط جادوگران استفاده میشود(ستاره ی داوود نیز از همین طرح گرفته شده است که به آن مهر سلیمانی می گویند)

عکس مهر سلیمانی

گویا در زمان سلیمان و داوود نبی یک موج جدیدی از جادوگری و زنده شدن طلسمهای قدیمی شروع شده که به گفته ی قرآن برای آزمایش انسان بوده است.مردم برای رسیدن به خواستهای خود از جادو استفاده کردند و جنیان هم با اینکه به زشت بودن اینکار آگاهی داشتند ولی جادو را به انسانها تعلیم دادند.

» و پیروی کردند سخنانی را که دیو و شیاطین در کشور سلیمان می خواندند و هرگز سلیمان به خدا کافر نشد لیکن دیوان همه کافر شدند و سحر و جادو به مردم می آموختند… و دیوان چیزی را که میان زن و شوهر جدایی افکند می آموختند» بقره آیه ۱۰۲

«و چیزی را که ی آموختند به خلق زیان می رسانید و سود نمی بخشید و محققا می دانستند که هرکه چنین کند در عالم آخرت بهره ای نخواهد داشت…»

اگرچه استفاده از جادو و طلسم و پرستش جنیان امری تازه نبود و قرآن برای مثال به هاروت و ماروت اشاره میکند که جادو و طلسم را به بشر آموختند :

«..دیوان آنچه را که به دو فرشته ی هاروت و ماروت در بابل نازل شده یاد میدادند و آن دو فرشته به هیچ کس چیزی یاد نمیدادند مگر آنکه به او می گفتند که کار ما فتنه است مبادا کافر شوی…» بقره ۱۰۲

قرآن در ادامه تاکید میکند که همان جنیان هیچ قدرتی بر بشر با ایمان نداشتند و هیچ خطری آنها را تهدید نمی کرده مگر آنچه به دلیل خاصی بوده و یا خود انسان خود را مطیع می کرده است:

«..و دیوان به کسی زیان نمی رسانیدند مگر آنکه خدا بخواهد…» بقره ۱۰۲

حضرت سلیمان زبان مرغان و همه ی جانوران را می دانسته و قادر به شنیدن سخنان آنها بوده است:

«…و سلیمان به مردم گفت که ما را زبان مرغان آموختند و از هرگونه نعمت عطا کردند این همان فضل و بخشش آشکار از سوی خداوند است.

داستان مورچه و سلیمان :

» و سپاهیان سلیمان از گروه جن و انس و مرغان هر سپاهی تحت فرمان رییس خود در رکابش آمدند تا آنجا که به وادی مورچگان رسیدند. موری چون جلال سلیمان را دید گفت ای مورچگان ! همه به خانه های خود روید مبادا سلیمان و سپاهیانش ندانسته شما را پایمال کنند. سلیمان از گفتار مور خندید…» نمل آیه ۱۵ تا ۴۵

داستان سلیمان و ملکه سبا مفصلا در مقاله دیگری آورده خواهد شد.

مرگ سلیمان :

پس از اینکه عزرائیل روح سلیمان نبی را گرفت و او درگذشت همچنان به حالت ایستاده بود و جنیان که نمی دانستند او مرده است همچنان به کارهای طاقت فرسایی که سلیمان به آنان داده بود مشغول بودند و جرآت نمی کردند به او نزدیک شوند زیرا سلیمان ایستاده بود و قرآن یادآوری می کند که جن علم غیب ندارد و آگاهی از اسرار الهی ندارد و از اینرو نفهمیدند که پیامبر دیگر زنده نیست. تا زمانیکه موریانه ای به فرمان خدا عصای سلیمان را از داخل خورد و عصا شکست و جسد او بر زمین افتاد و این زمان جنیان دریافتند که حضرت سلیمان مرده است و دست از خدمت برداشتند.

» و چون ما بر سلیمان مرگ را مامور ساختیم دیوان را بر مرگ او به جز حیوان چوبخواری که عصای او را خورد و جسد سلیمان را که بر آن تکیه داشت به زمین افتاد .پس چون دیوان از مرگ سلیمان آگاه شدند اگر از اسرار غیب آگاه بودند تا دیر زمانی در عذاب و ذلت و خواری باقی نماندند ..» سبآ ۱۴

http://www.limbolegacy.blogfa.com