بایگانی دسته‌ها: تاريخ ايران

ارگ جم کهنترین آپارتمان شهر جهان


سایت نخست ارگ جم

  

ارگ جم 1 (Arkaim) در جنوب استپهای اورال و در هشت کیلومتری شمال دهکده آمورسکی (Amurskiy) و در دو کیلومتری جنوب دهکده الکساندروفسکی(Alexandronvosky)  ازبخشهای شهر چلیابینسک  (Cheliabinsk)  و نزدیک استان گورکان (خورگان) روسیه ودر همسایگی شمال قزاقستان قرار دارد. این بنا در کنار رود بولشایا کاراگانکایا (Bolshaya Karaganskaya) قرار داشته و به نظر باستانشناسان روسی میتواند نخستین مرکز گردآمدن آریاییان در هزاره های دور باشد و حتی برخی زادگاه زرتشت را در همین منطقه میدانند. برخی هم چون خانم تامارا گلوبا (Tamara Globa) اختر شناس، عقیده دارد که این شهر همان شهر جمشید در اوستا بوده است.


سایت دوم به فاصله 1 کیلومتر از سلیت نخست

 

این شهر دایره‌ایی شکل سنگی2 را استون هنج روسیه نیز نامیده اند.3 در این شهر بقایای خیابانها، سیستم آبرسانی، کوره های ذوب فلزات و ابزارهای استخراج معدن یافت شده است. دانشمندان هنوز نتوانسته اند تاریخ دقیقی برای ساخت این بنا بیابند. برخی آنرا از 2000 قبل از میلاد و برخی نیز 4000 و حتی تا 5000 قبل از میلاد نیز گفته اند. اما بیشتر آنان این بناها را قدیمی تر از استون هنج در انگلستان که در 3300 سال پیش از میلاد ساخته شده است میدانند.

 


حفاری در ارگ جم، این بنا  به شکل چلیپا یا ماندالا ساخته شده است

 

داستان کشف بنا:

این بنای کهن پیشتر توسط ماهواره ها دیده و از آن عکسبرداری شده بود اما به آن اهمیتی نداده بودند. تا اینکه در سال 1987 یک گروه مهندسی که برای ساخت سد به منطقه آمده بود آنرا شناخته و خبر آنرا به مقامات محلی و مسئولین دولت وقت اتحاد جماهیر شوروی دادند. اما آنان با بی اعتنایی خواستند که هر چه سریعتر سد ساخته شود حتی اگر بنا به زیر آب فرو رود.!
مهندسین سرانجام برای آنکه  دولت  باور کند که این بنای کهن و ارزشمند، میبایستی محفوظ گردد از گروه باستانشناسان چلیابینسک به سرپرستی گنادی دانویچ  (Gennadi Zdanovich) دعوت به همکاری کردند. ابتدا دولت اتحاد جماهیر شوروی به یافته های باستانشناسی بی توجه بوده و همچنان در ساخت سد اصرار میورزید. (پیشتر به دستور دولت، منطقه باستانی سرکل (Sarkel) نزدیک دریای سیاه در نواحی خزر نیز فدای پروژه سد سیملیانسک ( Tsimlyansk)4  شده و به زیر آب فرو رفته بود.) اما سرانجام در سال 1991 با کوشش فعالین فرهنگی، مردم و رسانه ها، دستور متوقف ساختن پروژه سد صادر و قرار شد به جای سد آبی یک سد فرهنگی و تاریخی برای حفظ بنا در این منطقه ایجاد گردد. سایت باستانی ارگ جم در ماه می 2005 توسط ولادیمر پوتین ریاست جمهوری بازدید و از آن بعنوان کهنترین سازه بشری در روسیه یاد شد.

کاوشهای باستانشناسی:

در یافته های باستانشناسی این منظقه اثری از لوازم قیمتی، جواهر و یا زر و زیور نیست و نیز هیچگونه نشانه ایی از خط و نوشتار در این کاوشها بدست نیامده است. برخی دانشمندان عقیده دارند مردم این شهر به طور ناگهانی شهر را ترک و لوازم خود را برده و آنگاه شهر را آتش زده اند اما هنوز از اسرار این شهر و کاوشهای آن بی‌خبریم.
در کاوشهای باستانشناسی تکه سفالهای شکسته، استخوان حیوانات وحشی واهلی و همچنین ابزارهای سنگی و برنزی پیدا شده است. بر روی برخی از این تکه پاره ها نشانه چلیپا (Swastika)  دیده میشود که یاد آور سرزمین کهن ایرانویج می‌باشد. 5  در مجموع، میتوان گفت اشیاء بدست آمده چندان چشمگیر نیست که بتوان برای آن موزه ایی براه انداخت اما آنچه مهم است همانا معماری بنا و سبک خاص این ساختمان شگفت انگیز میباشد که در جهان بی همتاست.
 
نشان چلیپا بدست آمده در ارگ جم

 

مختصات و مشخصات بنا: (سایت 1 و 2)

 

52. 38’48. 40 N

59. 33’20. 39 E

52. 38’57. 21 N

59. 34’17. 26 E

این ارگ شامل دیوارهای بسیار پهن و محکم و ضد آتش و طوفان و سیل ساخته شده است. رهگذرهای مخفی، پوشش چوبی کف خیابانها، برجهای چوبی بلند ، شبکه آبرسانی و زهکشی از دیگر مشخصه های این بنا است. همچنین آثار کشاورزی و بقایای دانه های جو و ارزن  در این مکان پیدا شده است.
مساحت  زمین بنا نزدیک به بیست هزار متر مربع و احتمالا» در سه طبقه بوده  که یک طبقه آخر بعنوان آتشکده و رصدخانه کاربرد داشته است . این ارگ در بر گیرنده دو حلقه اصلی،  (بیرونی و درونی ) بوده است.
قطر دایره بیرونی نزدیک 160 متر و ضخامت دیوارهای آن 5/5 متر و 5 متر هم ارتفاع داشته است. دورادور این دیوار خندقی هم به عرض تقریبا» 2 متر حفر شده بوده  است. (شاید این خندق ارزش دفاعی نداشته و برای آبیاری و زهکشی از آن استفاده میشده است)
دیوار بیرونی از قطعات الوار و گل و آهک ساخته شده و  دانشمندان روسی گویند اندودهای ضد آتش و آب در دیوار بکار رفته، برای نمای دیوارها هم از کاهگل استفاده کرده بودند. دیوارهایی نیز با بخشهایی مجزا شده از داخل و بصورت یک پازل به خیابان محیطی مربوط شده بوده  تا مهاجمین غریبه را گمراه و از پیشروی آنان جلوگیری کند.
 دور دیوار پیرامونی چهار درب کار گذاشته شده بوده که درب بزرگتر در جبهه جنوب غربی بنا، و سه ورودی کوچکتر نیز در پیرامون بنا تعبیه شده بودند. بخش بیرونی ارگ، 35 واحد مسکونی را به شکل شعاعی در خود جای داده بوده همچنین در کنار این واحدها، خیابانی به عرض 5 متر وجود داشته که کف آن تماما» با الوار هایی به درازای 2 متر پوشانیده شده بوده است. اما شگفت انگیز اینجاست که زیراین خیابان، کانال زهکشی به پهنای 2 متر برای هدایت  روان آبهای سطحی ساخته بودند که این آبها از لا به لای الوارها به جوی زیرین میریخته و در پایان هم به خندق بیرونی هدایت و از شهر خارج میشده است. از اینرو هیچگاه بنا در آب فرو نمیرفته و  حتی در بروز طوفانها و سیلایهای شدید، آبهای سطحی به خوبی به  بیرون  رانده می‌شده است.

 

 


ارگ جم به شکل گل نیلوفر، نماد کهن هند وایرانی ساخته شده است

 

و نیز دیوار درونی به پهنای نزدیک 3 متر و بلندی 7 متر در میان خود 25 واحد مسکونی را جای داده بوده است. تنها ورودی این ساختمان مرکزی درب کوچکی در جنوب بنا است که بطور کامل بسته و از نظرها پنهان گردیده. گویند ورودی کوچک این بنا به منظور حفاظت و پیشگیری دفاعی نبوده اما شاید به منظور تشریفات و آداب خاصی ساخته شده و کسانی که وارد میشدند باید مراسم خاصی را اجرا میکردند. ظاهرا» کسانی که در این قسمت زندگی میکردند افراد مهمی بودند و ورود به این بخش حتی برای کسانی که در بخش دایره  بیرونی زندگی میکردند ممنوع بوده است.
واحدهای مسکونی بنا به طور مجزا ازهم هرکدام دارای سیستم آبرسانی و زهکش بوده و فاضلاب هر واحد مسکونی نیز به جوی زیر جاده منتقل و از آنجا به بیرون شهر رانده میشده است. 6
هر واحد مسکونی دارای چاه آب، تنور یا کوره ذوب فلز و انباری گنبدی شکل بوده است. دانشمندان همچنین  کانالهایی را یافتند که از چاهها به کوره ها و انبارها کشیده شده بود .آنها بر این عقیده هستند این کانالها برای ورود جریان هوا به کوره ها و نیز خنک کردن انبارها کار آیی داشته است. 6
اما قسمت سوم بنا یا تاج میانی  به صورت احتمالا» مربع و نزدیک 25 تا 27 متر بلندی داشته و گفته میشود برای آتشگاه و رصد ستارگان کاربری داشته است.

 


نمای سه بعدی از ارگ جم

 

به نوشته روزنامه پراودا پروفسور والری چودینوف (Valery Chudinov) صاحب کرسی تحقیقات باستانشناسی روسیه گفته است: سه منطقه باستانی در این سایت وجود دارد  که یکی همین بخشی است که توریستها و بازدیدکنندگان از آن بازدید میکنند. دوم بخشهایی است که هنوز کاوش در آن ادامه دارد و ورود به آن  فعلا»ممنوع است و سومین بخش هم جاهایی هستند که برای همیشه بسته خواهند ماند! آقای چودینوف این بنا را هم شهر، هم معبد و هم رصدخانه ایی میداند که در یک جا ساخته شده اند. اما  به نوشته پراودا هنوز بدرستی کاربرد این آپارتمان شهر مشخص نشده.

دانشمندان در طرح معما گونه این بنا نیز نظرهای مختلفی ابراز داشته اند. پروفسور گنادی دانویچ (G.B. Zdanovich)  سر گروه باستانشناسی در ارگ جم به این نکته اشاره کرده  که شکل این بنا شبیه به ماندالا (Mandala)  ونشان مقدس در میان آریاییان است که آن مربعی را در میان دایره ترسیم میکند. ماندالا در متن کهن ریگ ودا آمده و واژه ای است که معنی حلقه،  کشور،  فضا، اجتماع، و با هم بودن را می‌رساند.

 


نقشه (پلان) حلقه درونی ارگ جم به شکل ماندالا

 

ماندالا میتواند نشانه ای برای مدل کیهانی و شاید معانی دیگری مانند چرخه زمان را تداعی کند. (اما دور نیست پلان چلبپا گونه این بنا یاد آور سرزمین کهن ایرانویج باشد – نگارنده).

 

شباهتهای این بنا به استون هنج در انگلستان:

1. هر دو بنا در یک عرص جغرافیایی و نزدیک 51 درجه شمالی قرار دارند.
2. دایره میانی هر دو بنا تقریبا» به قطر 80 متر ساخته شده است. (این اندازه بهترین میدان دید برای رصد میباشد)
3. هر دو بنا در دشت و در میان گودی کاسه ایی شکل ساخته شده اند.
4. آزمایشهای رادیو کربن نشان میدهد ارگ جم و استون هنج در یک زمان و حدود 3000 پیش از میلاد ساخته شده اند اما برخی آزمایشهای دیگر قدمت  ارگ جم را از استون هنج بیشتر میداند.
5.  بنا به نوشته روزنامه پراودا  و بر طبق یافته های کنستانتین بیستروشکین
  (Konstantin Bystrushkin) در استون هنج  15 پدیده کیهانی به همراه 22 جزء نجومی را میتوان رصد کرد که این در ارگ جم به 18 پدیده و30 جزء نجومی افزایش میابید.  (پدیده هایی مانند طلوع و غروب خورشید، ماه ، ستارگان، اعتدالات وانقلابات و…)

 

ارگ جم برای رصد آسمان:

 از نظر باستانشناسان موارد زیر میتواند کاربری این بنا را برای یک رصد خانه در روزگار خود توجیه نماید:
1. دقت در ساخت این بنا  و با توجه به میدان دید رصدی، بیشتر دانشمندان را متقاعد ساخته که این بنا بهترین موقعیت برای یک  پایگاه نجومی است.
2.  دایره میانی این بنا با 27 دیوار شعاعی و با تقسیمات دوازده گانه میتواند انگیزه های نجومی بنا  را مشخص سازد.
3. دانشمندان معتقدند حلقه میانی این بنا به خورشید و حلقه بیرونی به ماه تعلق داشته است. این دو حلقه نسبت به هم انحراف  نزدیک 5 درجه دارند که شاید از روی انحراف مدار ماه با مدار زمین ساخته شده باشد.
4. دانشمندان روسی شواهدی یافتند که ساکنین این شهر از حرکت سوم زمین (حرکت تقدیمی) که هر 26 هزار سال روی میدهد آگاه بودند.

 

ارگ جم زیارتگاه مردم روسیه:

به نوشته روزنامه پراودا از سال 1991 همه ساله زائرین و بازدیدکنندگان فراوانی به این منطقه می آیند و خود را با آب رود بولشایا کاراگانکایا (Bolshaya Karaganskaya) میشویند زیرا که این مکان را مقدس میدانند. آنان در مرکز این بنا می ایستند  وآرزوهایی میکنند و معتقدند که آرزوهایشان بر آورده میشود. همچنین گویند کوههای اطراف این شهر مرموز مانند  کوه شامانگا(Shamanka)  از نوعی خاصیت شفادهندگی برخوردار است از اینرو بازدیدکنندگان به بالای آن میروند و در بدن خود جریانی از انرژی را احساس میکنند.

 

اینجا مکان خوبی برای مدیتیشن و ایجاد خلسه برای پیروان مکاتب معنوی هم است وهر سال تعداد زیادی از مردم در این مکان و پیرامون آن به مراقبه میپردازند. همچنین برخی مردم  از حالات عجیبی در این مکان خبر داده اند.
 پراودا مینویسد دانشجوی دختری که مشغول کاوش در منطقه بوده با صدایی مشکوک به مرکز بنا خوانده می‌شود و زمانی که او  در مرکز بنا می ایستد اشباحی را در کنار خود میبیند اما وی فریاد کنان از منطقه دور می‌شود.
 همچنین  طبق گزارشهای مختلف، آثاری از گرما، الکتریسیته و جریان‌های مغناطیسی در اطراف بنا احساس می‌شود.  به نوشته روزنامه پراودا بیشتر درختان این منطقه  خم شده اند و در روی تنه آنها اثرات سوختگی دیده میشود. ابتدا تصور میکردند اینها به دلیل رعد و برق در این مناطق باشد.  اما ظاهرا» هنوز دلیل این آثار بر درختان مشخص نشده است. برخی این رویدادها را از انرژی های مرموز این منطقه میدانند.
 شبیه این اتفاقات را برخی کاوشگران از درون اهرام مصر نیز بازگو کرده اند. آیا این بناهای باستانی بر روی کانونهای انرژی زمین بنا شده اند؟ یا در موقعیتی ویژه قرار دارند؟ به هر روی میدانیم که این بنا های کهن با دانش پیشرفته و در مدارها و نصف النهارهای خاصی ساخته شده اند. وبه گونه ایی انرژی های زمین را منتقل می‌کنند.

 

پی‌نوشت‌ها:

1- ارگ جم، فارسی شده آرگام (Arkaim) و نام منطقه ایست در جنوب اورال روسیه  که این شهر کهن آریایی آنجا ساخته شده است برخی از مشخصات این آپارتمان شهر با سازه ایی که در اوستا بنام  ور جمشید آمده شبیه است و موقعیت این بنا نیز درست در نصف النهار نیمروز که به گزارش وندیداد مکان مهاجرت ایرها بوده واقع است. چون برای اولین بار گفتاری به فارسی برای این یادگار کهن ایرانی نگاشته میشود  نگارنده، این بنا را ارگ جم نامید. دور نیست که بنای ساخته شده بدست جمشید نیز طرحی اینچنین داشته باشد یا ور گمشده همین بنا باشد. در اوستا اندازه این ور به اندازه یک میدان اسب سواری آمده است. به هر روی شاید کاوشهای بیشتر در آینده حقیقت متون کهن ما را آشکار تر سازد (بیشتر باستانشناسان روسی این بنا را یادگار نخستین ایرانیان ساکن در این منطقه میدانند.)
2- شهرها و ساختمانهای بزرگ در روزگاران کهن بیشتر به شکل دایره ساخته میشده مانند شهر گور فیروز آباد، دارابگرد در فارس، استون هنج در انگلستان، گوبکلی تپه در ترکیه و آپارتمان شهرهای پوئبلو ها در نیومکزیکو

 

بالا ماکت  یک پوئبلو بونیتو ( آپارتمان شهر های باستانی در نیومکزیکوی آمریکا) و پایین یک کیوای ساخته شده  در آن
3- استون هنج بنایی سنگی است که در حدود 3300 پیش از میلاد در انگلستان ساخته شده این بنا به شکل دایره و هم مدار با ارگ جم در روسیه ساخته شده است.
4- سایت باستانی سرکل معروف به کاخ سفید در 1200 سال  پیش به کمک امپراطوری بیزانس برای خزر خاقان حکمران نواحی خزر در ناحیه رود دن روسیه  Don River, in present-day Rostov Oblast )) ساخته شده بود که  با بی توجهی مسئولان اتحاد جماهیر شوروی اکنون به زیر آب فرو رفته است.


سایت باستانی کاخ سرکل پیش از فرو رفتن به زیر آب در پروژه سد سازی در سال 1950
5-  بر مبنای آخرین تحقیقات نشان چلیپا تقاطع چهار رود باستانی در سرزمین گمشده ایرانویج است که در بیشتر فرهنگهای جهان به آن اشاره شده این سرزمین کهن و میانی در هر جا نامی داشته اما مشخصات همه آنها یکی است برای همین این نشان در همه جای دنیا دیده میشود. (جغرافیای کهن و سرزمینهای گمشده – فرشاد فرشید راد)
6-  بعید است که فاضلاب توالتها به خندق بیرونی هدایت شود و این از بهداشت چنین بنای مهمی دور است  و نیز اینکه هر واحد مسکونی جداگانه چاه آب داشته باشد هم درست به نظر نمیرسد احتمالا» این چاهها برای فاضلاب هر واحد بودند و کانالها هم برای هدایت فاضلابها ساخته شده بودند اما آبهای شست و شوی میتوانسته به خندق بیرونی هدایت شود.

 

منابع:

Archaeological sites and site museums- Vol L, n°2, april 1998- Museum International 1-
Archaeology and ethnic politics:
the discovery of Arkaim
V. A. Shnirelman )  UNESCO)

2- Pravda news paper 07.06.2010

3- Crystalink.com (historical web & other)

ریشه آسمانی شاهان هخامنشی و ساسانی

به درخواست شما شماری از دیدگاههای پیشین و نیز پزوهش کنونی خود را در این کامنت برای شما گذاشتم . باشد که به روشن تر شدن این راز هنوز به درستی شکافته نشده اندک کمکی کرده باشم.همچنین باید بگویم که بهترین پزوهشها در زمینه نزاد ارین های فلات ایران و همریشگی آنها با اروپا به ویزه فرهنگ زرمن ها را در ایران دانشمند ناشناخته و رازپرداز ایرانی شادروان استاد حبیب الله نوبخت شیرازی انجام داده اند. اما با افسوس باید گفت که بیشتر کتابها و نوشته های ایشان پس از مرگ او به گونه ای رازآمیز گمشده است. از آن دست بزرگترین شاهنامه ایران که در صدهزار چامه سروده شده و هیچ نشانی از ۀن در دست نیست و «شاهنامه پهلوی» نام دارد.
دیدگاه نخست
1. درپایان روزگار ساسانی ایران به گونه رازآمیزی از اشکوبه بزرگان و جنگاوران آریایی آزاده که به آنها اسواران یا واسپوهران می گفتند تهی گشته بود. من با بسیاری از دیدگاههای پزوهشگرانی چون پورپیرار و … هماوا نیستم اما یک نکته شگفت در کتابهای او درباره ساسانیان که به درستی بسیار با این دیدگاه جور در می آید این است که ایشان نوشته اند عربهای مسلمان چنان به سادگی به ایران دست یافتند که گویی سالهاست تهی از هرگونه مردم یا فرمانروایی وامپراتوری نیرومندی چون ساسانیان(یا دستکم انچه که به عنوان ساسانی خوانده شده) می نماید؟؟از سوی دیگر دگر اندیشانی چون انوش راوید که در وبلاگش به گونه ای فراگیر یورش عربها به ایران را دروغ شمرده ازهمین دستاویزو قانون تاریخی بهره برده که هرگز یک سامانه قبیله ای ساده و کم توان از دیدگاه فلسفه تاریخ و منطقی نمیتواند بر یک سامانه شاهخدایی نیرومند(چون ایران و روم و چین و …) برتری یابد.ازسوی دیگر راوید هرگز نتوانسته به درستی بگوید که اگر این قانون درست باشد( که چنین نیزهست) پس چه بر سر امپراتوری ایران ساسانی آمده؟؟وچرا این قانون دستکم درباره ایران شکسته شده است؟ آیا بر استی نمیتوان با کمی دگرگونی در دیدگاههای پورپیرار به همین دیدگاه ali رسید که تنها این گونه می شود گفت که درپایان روزگار ساسانی(دستکم پس از مرگ خسرو اپرویز) دیگراشکوبه فرمانروایان(طبقه حاکم) ی آریایی که از روزگار کوروش بر این سرزمین با ارتش و نخبگان و پهلوانان و…اش فرمان می راند در میان نبود.آیا براستی همه ی آنها دربزنگاهی شوم وادار به کوچ ازایران به اروپا شده بودند؟یا اینکه این برنامه از سالها پیش ریخته شده بود.آیا براستی با این دیدگاه نمی توان اکنون از داستان ساختگی پناهنده شدن خسروپرویز به روم و زناشویی او با ماریا سوگلی رومی اش رمزگشایی کرد بدینگونه که:شاید او برای فراهم کردن زمینه این کوچ بزرگ و رازآمیز به روم و اروپای باستان رفته باشد؟بر نامه ای که با پناهنده شدن ساختگی گروهی از نخبگان رومی کلید خورد و واپسین پرده آن یورش هراکلیوس رومی به ایران بود در راستای همین برنامه وانتقال گنجینه های پسر عموهای آریایی اش به اروپا در زیر پوشش زیرکانه جنگی که به شکست ایران از روم انجامید و دستاویز دیگر ما آن همه آشوب که کشور بدان دچار شد و هر از چندگاهی کودکی و یا دوشیزه ای شاه ایران تهی از آریاها میشد و سرانجام یورش شوم تاز یان…

https://i0.wp.com/www.ichodoc.ir/p-a/CHANGED/133/images/133-50-3.JPG

دیدگاه دوم
2.بنام یزدان پاک
در زمینه کوچ راز آمیز نخبگان یا همان اشکوبه فرمانروایان آریایی نژاد(طبقه حاکم) ایران در واپسین سالیان روزگار ساسانی به اروپا دستاویز ها و گواهان تاریخی بسیاری در دست است که کاوش بیشتر و ر مز گشایی آنها به بسیار ی از پرسشهای بی پاسخ ما در این زمینه پاسخ میدهد.بر ای نمونه چگونگی شکست یک امپراتوری بزرگ چون ساسانیان(یا دستکم شاهنشاهی ای که امروزه بدین نام خوانده و شناخته می شود از یک مشت عر ب بیابانگرد که تا کنون به عنوان یکی از راز های بزرگ تار یخ پوشید ه مانده و هیچ یک از پاسخهای دانشمند تاریخ شناس در این زمینه نتوانسته به در ستی چگونگی این رویداد ناشدنی از دیدگاه فلسفه تاریخ جنگها ی روزگار باستان را روشن سازد) آقای انوش راوید در وبلاگشان به نام «جنبش بر داشت در وغ از تاریخ ایران» با رویکرد به همین قانون فلسفی تاریخ که :هر گز یک سامانه قبیله ای که از دیدگاه ساختاری هنوز در روز گار نخستینی(بدوی) خود دست و پا میزنند(همچون عر بهای مسلمان 1400 سال پیش) نمیتواند یک سامانه پیشرفته شاهخدایی چون ساسانیان را شکست دهد یورش تازیان به ایران ساسانی ر ا یک داستان ساختگی و دروغ تاریخی خوانده و نیز در جاهای بسیاری از وبلاگ خود در این زمینه توانسته به خوبی ساختگی بودن این داستانها ر ا نشان دهد اما با اینهمه نتوانسته به روشنی آنچه را که پیامدهای آن تا امروزه نیز پابرجا است بازگو کند زیرا که این پیامدها تنها میتواند فراورده شکستی تاریخی و سهمگین و به زانو در آمده ایران در برابر عربها با شد و بس.از سوی دیگر کسان دیگری مانند پور پیر ار برای گریز از چنگال قانون یاد شده و اینکه چگونه یک مشت عرب به سادگی توانسته اند به ایران دست یابند چنین می گویند که این کشور در روزگار یورش عر بهای مسلمان تهی از هر گونه مردم و فرمانروایی نیرومندی بوده است. آرمان پورپیرار از این دیدگاه هر چه که باشد اندکی در خور نگرش است. براستی درست در نیامدن قانون یاد شده بالا در بار ه ایران چه رازی ر ا میتواند در دل خود نهان کرده باشد؟آیا این دیدگاه پور پیر ار که بسیاری از ایراندوستان به دنبال این دیدگاههای دیگر گونه و دیگر اندیشانه اش او ر ا ضدایر انی میخوانند نمیتواند با اندکی دگردیسی دادن در آن و ویرایش ما ر ا به رمزگشایی ای بز ر گ در این زمینه رهنمون ساز د؟ و آن اینکه براستی باید در یابیم پاسخ این پرسش بز رگ را که: چرا به راستی در برابر یورش مشتی به گفته فردوسی بزر گ: «برهنه سپهبد برهنه سوار» هیچ نیر وی ساز مان یافته نیرومندی که هموار ه در دسترس و زیر فرمان ساسانیان بود و کمر امپراتور ی بز رگ دیگر آن ر وز گار ر ا که ر وم نام داشت ر ابار ها و بار ها خم کر ده بود و به سادگی آب خوردن میتوانست تومار تازیان را در هم پیچد ر ا ندیدیم؟ ارتشی که آوازه اش از هند و چین و ماچین تا روم و اروپا کمر دشمنان نیرومند ایران ر ا به لر ز ه می انداخت ر ا چه شده بود؟ و کجا بودند؟ اسواران آزاده و پهلوان ایران چون کارنیان و سورنیان که در برابر هیچ بیگانه ای سر فرود نمی آوردند کجا بودند؟ و….. وبسیاری دیگر از این رویدادهای تاریخی که براستی به گونه ای شگفت رمز آلود و باورنکردنی است؟ و اما نشانه ها و گواهان تاریخی ما بر در ستی این دیدگاه:
1-دستکم آگاهی هایی دو رویداد جنبشی و شور شی تاریخی در دست است بنام دو سر کر ده شور شی(که هر دو جنبش یاد شده به سختی سر کوب شد) در دو خاندان آریایی شاهنشاهی کننده بر ایران که یکی از آنها شورش گئوماتای مغ مادی بود در روزگار هخامنشی ها و دومی جنبش مز دک در روز گار ساسانیان که بر پایه پژوهش هایی که استاد علی حصوری انجام داده اند نشان داده شده که هر دو شورش جنبش هایی کمونیستی واری بوده در برابر اشکوبه ی تبارگرای و نژادگرای فرمانروایان آریایی ایران با این آرمان سهامی گرایانه(=اشتراکی) که: باید همه چیز از آن همگان باشد و همه چیز و همه کس در داشتن آنها باید یکسان باشند و در هم آمیزند و نباید میان مردمان مرز بندی کنند چونان آریاییان که میان خود و بومیان ناآریایی فلات ایران کرده بودند و زندگی و زناشویی و… تنها میان هم نژادان و هم تباران ر وا دانسته میشد و خویشاوندی تنها از راه همخونی تنها درست شناخته میشد. چیز ی که آریاها به آن «خویذه دت» یا «خویداس» میگفتند و امروزه آن ر ا به نادرستی» ازدواج با محارم» میخوانند.
2-دگرگونیهای بسیار سهمناک اقلیمی در میانه روزگار شاهنشاهی ساسانیان که بر این نژاد آرین گران آمد و زیست بوم فلات ایران را برای زندگی آنها سخت گردانید(نباید فراموش کنیم که آنوناکیها یا به گفته دکتر سجادیه «نیاکان سومری آریایی ها» نیز در برابر دگرگونیهای آب و هوایی بسیار آسیب پذیر بودند) برای نمونه میتوان به ر و به خشکی نهادن اقلیم آب و هوایی ایران در روز گار خسرو یکم انوشیروان یاد کر د که در گزارشهایی افسانه مانند از این رویداد با نماد» پیامدهای ویرانگر و بدشگونی در ز ادروز پیامبر اسلام برای ایران ساسانی مانند خشک شدن ناگهانی دریاچه ساوه و ….گزارش شده است.این چنین رخدادهایی می توانسته برنامه ریزی کوچ آریایی های فرمانروا بر فلات ایران را کلید ز ده باشد و انوشیر وان ر ا وادار کرده باشد تا با هم نژادان و هم تباران فرامانروای خود در هندوستان و روم در این زمینه رایزنی کند (در این باره میتوان از نشانه هایی چون داستانهای تاریخی» فرستادن برز ویه پز شک فرز انه ساسانیان به دستور دربار و راهنمایی بزرگمهر بختگان به هندوستان» و «داستان پناهنده شدن دانشمندان نخبه رومی؟ به دربار ساسانیان» یاد کرد).
3-کشمکشها و ستیزه های بسیاری که در میان بزرگان و سرداران ساسانی در این زمینه روی داد و به چالش کشانیده شدن شاهنشاهی ساسانی در این زمینه و دیده شدن ناخشنودی هایی در باره این برنامه(برای نمونه شورش بهرام چوبینه سردار ساسانی بر خسرو پرویز ) که گریختن شاه ساسانی به روم را به دنبال داشت.دستکم میتوان گفت این برنامه(کوچ بز رگ آریاهای فر مانفرما بر فلات ایران به اروپا) به کمک و یاری رومی ها در پایان پادشاهی خسرو پرویز به انجام رسید و به دنبال این سرزمین و کشور بزرگی بر جای ماند که تهی شده بود از نخبگان و بز ر گان و پهلوانان و…آریایی تبار و پر ده پایانی این نمایش که از پیش آشکار بود:پریشانی و آشوب در کشور چندان سهمناک که هر از چند گاهی یکی از کم شمارو پراکنده بازماندگان گام ننهاده دراین کوچ بزرگ از کودکان گرفته تا دوشیزگان بر تخت شاهی می نشستند و…
و در این بزنگاه این سرزمین بی هیچ پدافندی به تاراج تازیان رفت و شد آنچه که نباید می شد.

https://i0.wp.com/uploadtak.com/images/j533_00941.jpg

دیدگاه سوم
نشانه های ی از تبار آسمانی شاهان ساسانی
چنان که پیش از این در دیدگاههای خود در زمینه چلیپای شکسته (سواستیکا 1 و 2) گفته شد شاهان و بزرگان ایران زمین از تبار آریرها(آرین های باستانی فرازمینی) بودند که اندک اندک از میانه روزگار ساسانی تا پایان آن به اروپا کوچ کرده و دستاویز های خود را نیز در این زمینه نشان دادیم چندان که در پایان این روزگار و کوچ واپسین گروه از آنها از فلات ایران چیزی نماند مگر شهرهای تهی از مردم و گروهی بومی و دورگه ی آریایی-بومی که در روستاها یا به گونه ای پراکنده در شهرها میزیستند و گروه بزرگتری از آنها نیز به روند نیاکان خود زندگی را با چادرنشینی و دامداری می گذرانیدند. چونان که با یورش مشتی عرب مسلمان همه این فلات گسترده و البته تهی از آرین های جنگاور و ارتش بی همتای آنها در اندک زمانی به چنگ تازیان افتاد.در این بخش از وبگاه شما که ژن ماورایی نام دارد بهتر دیدم که نشانه و گواهی دیگری نیز که با گفتار شما در این زمینه همخوانی دارد را بنویسم ( در این زمینه از پزوهشهای دکتر تورج دریایی که در کتاب ارزنده اش «تاریخ و فرهنگ ساسانی» آورده شده است بهره های فراوان برده ام ) و آن رازی است که سالهای سال است که بر چهره سکه ها و دسته ای از سنگنوشته هایی که از ان روزگاران بر جای مانده نهفته و نگاشته شده است و آن این پسوند شگفت آور به زبان پارسی میانه است برای شاهنشاهان ساسانی:
Mzdysn bgy “rthshtr MLKn MLK”yrn MNW chtry MN yzdn
که به پارسی امروزی میشود: «سرور مزداپرست اردشیر شاهنشاه ایران که چهر (=تخمه= نژاد=تبار=به اوستایی چیثره) از یزتان(=ایزدان= خدایان) دارد.
براستی آرمان آنها از کندن این نوشته شگفت آور بر روی سکه های خود چه بوده است؟ این نوشته رازآمیز دا دستکم 9 شاه ساسانی به گونه ای پی در پی به کار برده اند که اینهایند:اردشیر یکم بنیاد گذار ساسانیان(224 تا 240م) و شاپور یکم(241 تا 272م) و هرمزد یکم(272 تا 273م) و بهرام یکم(273 تا 276م) و بهرام دوم(276 تا 293م) و بهرام سوم(293م) و نرسی(293 تا 303م) و هرمزد دوم(303 تا 310م) و شاپور دوم(310 تا 379م) که روی هم رفته این نویسه در سنگنوشته ها و سکه های ساسانی برای 155 سال به کار میرفت.
با بررسی خود این عنوان در این نویسه میتوان درونمایه ان را روشنتر کرد:چندان که در برگردان خود نویسه به پارسی دری نشان دادیم وازه پهلوی «چیتری» با وازه اوستایی «چیثره»همریشه و برابر با تخم(=دانه) و یا همان چهر پارسی دری(=نژاد) است.در پارسی باستان(هخامنشی) این عنوان در واژه»چی» و در عنوان آمایشی «آریه چیتره»(=از تبار آریایی) و شاهان هخامنشی خود را با این عنوان می خواندند 0(برای نمونه داریوش در سنگنوشته اش در نقش رستم). پس از برافتادن هخامنشیان فرمانروایان پارس که فرته دار نیز خوانده می شدند این دگردیسی عنوانی » از تبار آریایی» به از تبار خدایان» را پدید آوردند و سکه های آنها در روزگار اشکانیان بانام یا وازه بگه داته(بغداد= خداداده=از تبار خدا) اغاز می شود و این نویسه بر این سکه ها دیده می شود:
Bgdt prtrk “zy”hly”
بغداد prtrk(=عنوانی هلنی) از ایزدان اهلاییک (سپندین=مقدس)
واین از آن نشان دارد که این فرمانروایان آرین نژاد تبار خود را از جهان فراسو یا همان سپندین(اهلایی) میدانستند و این درست برابر با همان گزاره «آریه چیتره ی» هخامنشی بود واز این رو وازه «آریه» در روزگار هخامنشی میبایست کارکردی بیش از نشان دادن و یا شناساندن نژادی یک گروه از شاهنشاهان مانند هخامنشیان پارسی را داشته وچنان که خواهیم گفت این کارکرد شگرف را داشته که ریشه وسرزمین مادری آرین های فلات ایران را نشانگر بوده که در جهانی در فراسوی زمین بوده است چندان که ما این پافشاری را در بکارگیری همیشگی این عنوان:…»آریایی پسر یک آریایی»…. را به گونه ای پیوسته در بیشتر سنگنوشته های هخامنشیان می بینیم و این بسیار ساده انگارانه است که چنین باور کنیم که این عنوان تنها کارکردی همانند گزاره «نژادپرستی»(racism (امروزه داشته!و گرایش شاهان پارس به این عنوان تنها گرایشی نژاد پرستانه بوده است!!!! زیرا اکنون میتوانیم بگوییم که این عنوان کارکردی همانند یک شناسنامه یا ID CARD را برای نمایندگان این گروه از هوشمندان فرازمینی به همراه داشته است.
برای نمونه هایی دیگر:
در پارسی میانه(=پهلوی ساسانی) واژه «چیهر» که برابر است با: بنیاد= بن =گوهر=ریشه و…ودر پارسی اشکانی-سغدی مانوی «چیهرگ» برابر است با:گوهره و سرشت و نهادو…. و نیز در پازند اوستا «چیهره» برابر با جوهره و ….
در این زمینه یکی از خاورشناسان بزرگ به نام و.پیسانی((v.pisani بر آن بود که وازه «چیثره» اوستایی از ضمیر پرسشی «چی»+اسم مکان «ثره» آمایش یافته و آن همانند وازه ودایی «کوتره» در سانسکریت می باشد که برابراست با:»کی هستی؟» یا «از کجا آمده ای؟» این دیدگاه روشنگرپروفسور پیسانی در زمینه کنکاش ما بسیار راهگشاست و نشان از این دارد که باور ما درباره کارکرد شناسنامه ای یا همان ID Card که از ان سخن رفت چندان هم گزافه نبوده است.
رویداد رازآمیز دیگر این است که:چنان که گفته شد این عنوان در روزگار ساسانیان تنها برای بازه زمانی ای 155ساله ای به کار رفت و به دنبال آن به گونه ای ناگهانی این نویسه «آنکه چهر از ایزدان دارد» در روزگار شاهی اردشیر دوم ساسانی(379 تا 383م) این عنوان دیگر به کار نرفته و ناپدید شد؟!!آری این خود بر پیچیدگی این چیستان می افزاید. زیرادرست در زمانی این نویسه پهلوی یادشده از سکه های ساسانی کنار رفت که برای هیچ یک از پادشاهان این روزگار هم نگاشته نشد؟!!!آیا چنان که در دیدگاههای پیشین خو نیز گفتم نشانه ای نبوده از کوچ بزرگ آرین های فلات ایران که از سده سوم میلادی کلید خورد و در سده ی ششم میلادی به انجام رسید؟
نشانه های دیگری از آغاز این دگرگونی بزرگ که از سالهای پایانی شاهنشاهی شاهپور دوم پدیدار گشت نیز در دست است: دکتر شاهپور شهبازی در دو دیباچه کوتاه درباره ی این شاه مینویسد: …او با رومیان جنگ نکرد و تنها با سنگ نگاره ای در تاگ باشتین (تاق بستان-بر دست راست ایوان کوچک و بر دامنه کوه بستان-نگاره تاج ستانی اردشیردوم ) کرمانشاه یادگاری برجای گذاشت. او در این سنگ نگاره پیروزی خویش را بریولیانوس کنده است که در روزگار پادشاهی شاهپوردوم بر شاهنشاهس ساسانی تاخته بود و در ان هنگام اردشیردوم فرماندار آدیابن بود و این نبرد پیش از آغاز پادشاهی وی رخ داده بود. نکته درخور نگرش و ناشناخته جابجا شدن جای کنده شدن سنگ نگاره ها از استان پارس به استان کرمانشان است و دستاویز آن برای چرایی این کار و فرایند که هنوز روشن نیست.نکته درخور نگرش دیگر این است که واپسین سنگنوشته با این عنوان که شاه و خاندانش چهر از ایزدان دارند نیز در این جا دیده میشود!!.در دست راست ایوان بزرگ ایوان کوچکی بر دل کوه کنده شده است کهبر دیوار اندرونی آن نگاره برجسته شاپور دوم و پسرش شاپور سوم به همراه سنگنوشته یادشده کنده شده است. برگردان این نوشته پهلوی چنین است :این پیکره ای است از خدایگان مزداپرست شاپور شاهنشاه ایران و انیران که چهر از ایزدان دارد که فرزند خدایگان مزداپرست هرمزد است و نواده ی خدایگان نرسه شاه شاهان.

https://i0.wp.com/www.irancities.ir/data/historypics/orginal/30/Knight-Iran.JPG
(*در اینجا من دیدگاه خواننده گانی را به بهره گیری شاهپور دوم و نیز بیشتر شاهان ساسانی از واژه یا نام خدایگان برای خود وخاندانشان و نیاکانشان فرامی خوانم و چرایی پافشاری بر این واژه زیرا اگر آرمان آنها نشان دادن خود به عنوان فرمانروای ایران بود همان واژه شاهنشاه یا پادشاه بسنده بود. بش باید دستاویز دیگری را برای این کاربرد واژگانی یافت. خدایگان یا به زبان امروزی خدایان چه درونمایه ای میتوانسته داشته باشد مگر همین فرازمینی بودن آنها؟؟ این پافشاری و دستاویز آن هنگامی روشن تر میشود که بدانیم تاریخ شاهان ایران باستان نیز با همین رویکرد خداینامه( به پهلوی «خوتای نامک) نام داشته است*) .
پدیده تازه ی دیگر این روزگار پیدایی جامهای سیمین است که از روزگار شاهی این پادشاه پدیدار می شوند. کرمانشان در روزگارساسانی گذرگاه شاهراه بازرگانی کاروانها از خاورزمین به باختر و اروپا (روم باستان) بود و جامهای سیمین ابزارهای رسانه ای با ویژه گی جابجا شونده گی که می توانست ابزار خوبی برای رساندن پیام شاهنشاهی ساسانی به هر کجا وسرزمین و کشور در جهان شناخته شده ی آن روزگار باشد و یا شاید شناسه ای برای آرین های فلات ایران و دگرگونی بزرگی که در راه بود و آن کوچ بزرگ آنها از این فلات به اروپا؟ رویداد در خور اندیشه دیگر این روزگار کارهای اردشیردوم در زمینه کاهش نیروی بزرگان و درباریان بود که سرانجام سرنگونی اورا نیزبه دنبال داشت.چنانکه شهبازی نیز نوشته: عنوان «نیکوکار» او در شاهنامه فردوسی که برگرفته از خداینامه های پهلوی روزگار ساسانی است شاید یادکردی باشد از این کار او اما نکته رمزی و پیچیده وتاریک این فرایند در اینجاست که اگر بپذیریم دبیران یا موبدان درباری تاریخ مینوی ایران یا همان خداینامه ساسانی را نوشته اند چرا کاهش نیروی بزرگان را که خود نیز از آنها بودند را برای خود سودمند می دیدند؟ براستی دادن عنوان «نیکوکار» به چنین شاهی که بر ضد آنها کار می کرده شگفت آور نیست؟

پ ن : با تشکر فراوان از خانم جمشیدی

آفرينش انسان و آفرينش زن

آفرينش انسان  و آفرينش زن

https://i0.wp.com/lh4.ggpht.com/mohammad.525/SJhEy7p0UzI/AAAAAAAAAWg/X4cY-xxBVkA/tavalod.jpg

 

در تمام اقوام گذشته داستاني كهنه از خلقت زوج نخستين بشر دارند جز ژاپن كه تنها از دو خدانام برده است كه از آسمان به زمين آيند كه پس از آفرينش جزاير ژاپن ، تعدادي از ايزدان ديگر نيز به دنيا مي آيند و سپس زوجه مي ميرد و داستان آفرينش ختم مي شود .

الف . انسان از خاك است

Smihalla پيامبر سرخ پوست ( 500 سال قبل) : از من مي خواهيد زمين را زيرو رو كنم …؟

اول انديشه آفرينش انسان از خاك شايد طبيعي ترين توجيه عقلي براي نگاه انسان طبيعت گرا و آدمي كه در طبيعت مي زيست باشد . در پس چشم انسان ، همه گياهان ، از زمين مي رويند و تخم كاشته شده در خاك از خاك سر در مي آورد . دوم ؛ علت ديگري كه مي توان بيان كرد اين است كه بسياري از اساطير آسمان را پدر و زمين را مادر موجودات مي دانند و انسان نيز خال اين پيوند . ايده فرزند زمين بودن به خاطر نظام مادر سالاري به نسلهاي ديگري مي رسد.

سوم ؛ ايده سوم خلقت از خاك ، چرخ سفالگري است كه با ساختن تنديس از خاك اين تصور شكل مي گيرد . در نظام شرق انسان از گل ساخته شده در مصر خنون ( خداي مصر ) chnum آدميان را از گل مي سازد . در بابل ارورو (Aruru) و كيومرث لقب گل شاه دارد .

چهارم ، مراسم تدفين مي تواند تداعي خلقت از خاك باشد . در فلات مركزي ايران مرده را به صورت چمپاته ( جنيني ) خاك مي كردند . ( زمين زهدان و مرده جنين) صرفا مهر دنيوي براي ديار خود ، مهر زمين رازآلود است . تجربه بوميت   ( بومي بودن autochthong) احساس ژرف بيرون آمدن از زمين و زاده شدن از زمين به همان سان كه زمين با باروري فرسوده ناشدني خود ، به صخره ها ، رودها، درختها و گلها زندگي مي بخشد . از اين لحاظ است كه بومي بودن را بايد فهميد ، انسانها احساس مي كنند كه مردم ( اهل) جائي هستند و اين احساس پيوند كيهاني ، عميق تر است از پيوند خانوادگي و همبستگي نژادي . به هنگام مرگ ، آرزوي بزرگ بازگشت به زمين ( مادر) مدفون شدن در خاك وطن بود و اكنون مي توان معناي خاك وطن را دريافت و از آنجاست ترس از به خاك سپرده شدن در جائي ديگر و از آنجاست بيش از هر چيزي احساس خرسندي از پيوستن دوباره به سرزمين مادري .

1-    خلقت انسان در اساطير يونان :

https://i0.wp.com/lh5.ggpht.com/mohammad.525/SKAyzIUMg4I/AAAAAAAAAe0/ZPoVs9mWWa0/zeuuss.JPG

   چون زئوس در المپ بر سرير خدائي نشست و جنگ بزرگ با كرونوس وتيتانها پايان يافت ، پرومتئوس (Peremethous= انديشه پيشرو) را فراخواند و فرموده » برده انسان را از گل رس بساز ، كالبد او را به شكل جاودانان بساز و من در او خواهم دميد ، هرچه لازم است بياموزش تا جاودانان را ستايش كند و پرستشگاهها بسازد و پس از زمان كوتاهي بميرد و به قلمرو برادرم هادس فرو رود و تحت فرمان وي درآيد . پرومتئوس براي اجراي فرمان زئوس به محلي در يونان پائوپئوس Panopeous واقع در نزديكي دلفي رفت و بي درنگ با خاك رس ، گل آدم را ساخت و آن را شكل داد . سپس زئوس به آدمهاي خاكي زندگي بخشيد و پرومتئوس  را بر آن داشت تا چيزهاي لازم را به ايشان بياموزد ]( ص    133  ) كتاب آفرينش  مرگ در اساطير [ ؛ ] كتاب اساطير يونان راجر گرين ترجمه آقاجاني (ص 37)[   كه اين داستان شبيه كتاب مقدس است ؛در سفر پيدايش بخش دوم آيه هفت آمده است ؛ آنگاه خداوند از خاك زمين ، آدم را سرشت . سپس در بيني آدم روح حيات دميده است و به او جان بخشيد و آدم موجود زنده شد گل رس = Adammah

2-    در بين النهرين : ص 135

https://i0.wp.com/lh3.ggpht.com/mohammad.525/SKAsL_er-cI/AAAAAAAAAeU/N7tcuFprW4o/%D8%A8%DB%8C%D9%86%20%D8%A7%D9%84%D9%86%D9%87%D8%B1%DB%8C%D9%86.jpg

انسان براي خدمت به خدايان خلق مي شود تا زمين را بكارد و خدايان ا از زحمت كار كردن براي معاش راحت سازد . ( اساطير خاورميانه / هندي سامويل ص 30)

 

3-    در اساطير زرتشت :

https://i0.wp.com/lh5.ggpht.com/mohammad.525/SKAojM4YNZI/AAAAAAAAAds/lqytUKWvoHk/talhe0%D9%85%D8%B4%DB%8C%20%D9%88%20%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%87.jpg

كيومرث نخستين بشر در دين زرتشت است . كيومرث به معني ميرا

    در آغاز هر دو ( اهريمن و اورمزد ) بودند و ميان آنها تعارضي نبود . اورمزد آگاه از وجود اهريمن بود . اهريمن از هستي اورمزد بي خبر بود .  سرشت ويرانگر اهريمن با ديدن اورمزد و روشني ، وي را به يورش و ويرانگري واداشت . اورمزد بدان شرط كه اهريمن آفرينش نيك را ستايش كند پيشنهاد آشتي داد . اما از آنجا كه  كه اهريمن جهل داشت گمان برد كه پيشنهاد آشتي تنها از ناتواني بر مي خيزد و چنين بود كه با نپذيرفتن آشتي بر آن شد هر چه را كه ديده بود نابود سازد . اورمزد كه آگاه از جاودانه شدن نبردبود براي شكست اهريمن دوره اي را براي نبرد مشخص كرد .اهريمن دوره را پذيرفت . از اين طريق شكست او مسجل شد . در اين نبرد اهريمن به زمين حمله برد و خير را شكست داد . گاو را كشت وكيومرث را كشت از تن گاو حيوانات مفيدي ديگري شكل گرفت و از تخم  كيومرث ( كه از جنس فلز بود) مشي و مشيانه ( پدر و مادر انسانها ) رشد كرد . آسمان جلو خروج شر را از زمين گرفت و زمين زندان شر شد.

https://i0.wp.com/lh6.ggpht.com/mohammad.525/SKAqrkFvdHI/AAAAAAAAAeM/rCkUF4jnVWQ/mashiva%20mashyane.JPG

زاده شدن نسل آدمي از گياه يادآور تقدس گياه و گياه خدايان در دوره نوسنگي و متأثر از راه معيشت متكي بر كشاورزي بود . پس از مرگ كيومرث از وي تخمي مي ماند كه توسط آفتاب پالوده شد ، آن تخم چهل سال در زمين بود و بعد از چهل سال چون ریواس از تني يك ستون ، پانزده برگ ( مشي و مشيانه ) مهلي ومهليانه از زمين رستند .

هورمزد به مشي و مشيانه گفت كه: مردم ايد ، پدر و مادر جهانيد شما را با برترين عقل سليم آفريدم ، جريان كارها را با عقل سليم  به انجام رسانيد ، انديشه نيك انديشيد گفتار نيك گوئيد ، كردار نيك ورزيد ، ديوان را مستائيد. اسطوره آفرينش ص 177

4-    در اساطير چين :

پانگو ؛ خداي نخستين پس از زاده شدن از بيهودگي جهان ملول شد و تنديس مرد و زني را با گل پيمانه زد و پانگو عنصر يانگ ( آسمان ) و يين ( زمين ) ؛ ] نر و ماده بودن [ را در آن دميد . ویا » نیو وا » الهه ای با بدن انسان و دم اژدها انسان را آفرید . حکایت می کنند که پس از آفرینش جهان توسط » پان گو » ، » نیو وا » به هر جای جهان سفر می کرد . با وجود آنکه در زمین کوهستان ها ، درختها ، علفها ، پرندگان ، حیوانات ، ماهی ها دیده می شود ، اما کماکان جهان بی حرکت بود . زیرا انسان نبود

5-    اساطير آفريقا :

مردن نيجر بر اين باورند كه نخستين انسانها در آسمان آفريده شده و از آنجا به زمين گسيل شدند ( كه نزديك به روايات اسلامي است ) خداي بزرگ از خاك آدمي را قالب مي زد و آفريننده يكتا به اين كار حسد برد وشبانگاه خود را در ميان آدميان مخفي كرد تا راز خداوند بزرگ را بيابد كه خداوند بزرگ اين قالب را چگونه و از كجا آورده ( شبيه شيطان) خداي آفريننده ، خداي بزرگ را به خواب سنگيني فرو برد و وقتي خداي بزرگ برخواست انسانها را جاندار يافت .

6-    در قرآن و كتاب مقدس :

 

تورات : سرانجام خدا فرمود انسان را شبه خود بسازيم تا بر حيوانات و … فرمانروائي كند .

آدم  = خاك سرخ در عبري

الرحمن آيه 14: خدا انسان را از صلصال خشك ، گلي شبيه كوزه گران آفريد.

] آيه 30 الي 36 بقره [] 71 و 72 /ص [] روم /21[] نسا/1[] سجده 7و 8[] حجر 28 و 29[

در حدیثی که شیعه و سنی روایت کرده‌اند و در شیعه در کتاب اصول کافی آمده است که:

 

اِنًّ الله َتَعالی خَلَقَ المَلائکة وَ رَکَبَ فیهِِمُ العَقلَ وَ خَلَقَ البَهائِمَ وَ رَکَبَ فیهِمُ الشَّهوَةَوَ خَلَقَ الاِنسانَ وَ رَکَبَ فیهِ العَقلَ وَ الشَّهوة .

 

خداوند متعال فرشته را آفرید و او را از عقل محض ساخت و حیوان را آفرید و او را از شهوت محض ساخت و انسان را آفرید و در انسان این دو رایعنی سرشت فرشته و سرشت حیوان را با یکدیگر ترکیب کرد و از او انسان آفریده شد.

 https://i0.wp.com/lh4.ggpht.com/mohammad.525/SKAg-Yd6PdI/AAAAAAAAAc8/34rhkNEXcDI/D1733122T15247130%28web%29%5B1%5D.JPG

این ترکیب انسان به تعبیر حدیث از جنبه فرشته‌ای و جنبه حیوانی، قهراً در انسان دو گرایش متضاد به وجود آورده، گرایشی رو به بالا و گرایشی رو به پائین، گرایشی آسمانی و گرایشی زمینی، آنگاه خدا به انسان عقل و اراده داده است و او را در میان این دو راه مختار کرده است.

 

منبع : کتاب فطرت نویسنده : شهید مرتضی مطهری صفحه :106

نخستين جفت اساطير ايراني

مشي و مشيانه نخستين آفريده اهوامزدا و نخستين انسان

يمد يمي نخستين زوج در اساطير آريائي هند و ژاپن بودند .

آفريقائيان نسل امروزين بشر را از ذرت مي دانند .اساطير دميده شدن در روح و جان در كالبد آدمي ، خود معلول اعتقاد به وجود روح است . بابلي ها و آزتكي ها ، عنصر خدائي را ، خون يعني عامل حيات ، مي دانند كه خدا در انسان جاري ساخت . مانوي ها، عنصر خدائي را نور و روشني مي دانند .

صغري : از نظر ظاهر هيچ تفاوتي بين جسد مرده و كالبد زنده نيست .

كبري : از طرفي مرده و آدم خوابيده  مثل هم هستند

در نتیجه در موجود زنده چيزي است كه در مرده نيست و آن روح است . انسان خوابيده چون مرده اي از همه جا بي خبر است در حالي كه در خواب به مكانهائي سر مي زند و آن  را روح ناميد .

* در اساطير بابل : انسان از سرشتن خاك با خون كينگو فرمانده سپاه تيامت شكل گرفته خون عنصر حيات است و جان زندگي و بدين دليل است كه مردوك ، انسان را از خون خدائي قرباني داشته اند .

 

در افسانه های قدیمی یونان آمده است که پرومیهیوس انسان را آفرید . در افسانه های مصر قدیمی نوشته شده است که انسان را خدا آفریده است . اما در افسانه های یهودیان ، یهودا انسان را آفریده است .

https://i0.wp.com/lh4.ggpht.com/mohammad.525/SLEabFEOiFI/AAAAAAAABS4/soyXGL4Wfm8/pandoraax.jpg

آفرينش زن

* يونان ؛ اولين زن  به نام پاندورا (Pandora) يعني هديه همگاني نام گرفت زيرا همگي خدايان در ساختن او به هم كمك كردند . woman who opened Pandora’s box and brought evil to the world (Mythology)

* هفائيستون دانا ، تن او را از خاك كوزه گري شكل داد . آفروديت ( الهه عشق) زيبائي اش بخشيد ؛ هرمس به وي گستاخي و زيركي آموخت ، آتنا جامه زيبا تنش كرد . چون آمده شد زئوس به او زندگي بخشيد . بعد هرمس او را براي اپي متئوس ( برادر نادان پرومتئوس ) بر زمين فرستاد . آنها عروسي كردند ودختري به نام پورها فرزندشان شد . زن اپي متئوس از كنجكاوي در جعبه اسرار را باز كرد و ناگهان همه بلايا و گرفتاري ها به بيرون صندوق سرازير شدند ( در ادیان زنده دنیانیز توسط حوا همه گرفتاريها ايجاد شد ) و آدميان را از احاطه کردند . پاندورا به وحشت افتاد و صندوق را بست ؛ اما صداي نازك از درون صندوق به گوش رسيد كه مي گفت : «مرا هم آزاد كن ؛ من اميدم » وقتي پرومتئوس همه بلايا را جمع كرده بود و در داخل صندوق نهاده بود تا آدميان از سر آنها راحت باشند ، اميد را هم ميان آنها جاي داده بود تا اگر مثل چنين روزي بلاها آزاد شوند او هم آزاد گرديده وموجب تسكين دردها و رنجهاي آدميان شود .

*در آئين ماني ، ص 167 عامل بدبختي انسان كه همانا زاد و ولد است ، بر گردن مرديانه که زن است انداخته مي شود . پس از آنكه مسيح آدم را آگاه مي كند كه تن او زندان نور است و او بايد اين نورها را رها سازد و از ازدواج كه باعث ساختن زندانهاي بيشتري براي اين نور الهي مي شود ، پرهيز كند. (شبیه حدیث دنیا زندان مومن است )

گهمرد(gahmord) به خود مي آيد و فرياد مي كشد : » واي بر سازنده تنم ! واي بر آنان كه روحم را به بند كشيدند و بر شورش گراني كه برده ام ساختند اما باز نختستين زن ، )مرديانه( به توصيه ديوان او را مي فريبد و زاد و ولد آغاز مي شود  ] اسماعيل پور ص 209 اسطوره بيان نمادين نشر سروش [

https://i0.wp.com/lh3.ggpht.com/mohammad.525/SKAp3tfYvEI/AAAAAAAAAeE/i6PTBLP-ThM/2003371283955264737_rs.jpg

در اساطير آفرينشي ديگر، حقارت زن را خفيف بيان مي كنند و مي گويند . زن براي مرد و براي آرامش او بوجود آمده است كه باز طفيلي بودن زن آشكار است . در كتاب مقدس ، خدا آدم را در خواب عميق فرو كرد و يكي از دنده هايش را برداشت و جاي آن را گوشت پر كرد و نام او «نسا» ( زن ) شد ( كتاي مقدس ص 2) و در جائي ديگر آدم زن خود را » حوا» مي نامد Hawwah كه با حييم Hayyem » وحي» هم ريشه است و به معني زندگي مي باشد و چون مادر جميع زندگان است » زن» خود را » » نسا»  مي نامد كه در عبري Ishshah مي باشد .اين كلمه از مرد گرفته شده ( Ish) كه منسوب به مرد مي شود مهلي و مهايانه ، مرد و مردانه ، مشي و مشيانه .

اما در اساطير خاورميانه » انكي ، خداي آبها» از هشت گياه مي خورد و نين هورساگ او را نفرين مي كند كه هشت عضو انكي از جمله دنده او بيمار مي شود .خدا بانوئي به نام » نيم تي » به معني «زن دنده » انكي را درمان مي كند ص 168 . اين داستان شباهت زيادي به خلقت حوا در سفر پيدايش ، دارد و مي تواند ارتباطي با اسطوره عبريان داشته باشد .

در کنیا خدا اول موامبو Maambo را آفريد و سپس همزبانش سلا S ala، در كتاب مقدس هم زن براي مرد آفريده شده .

اما در زرتشت نه زن براي مرد و نه مرد براي زن آفريده مي شود . بلكه هر دو با هم و همپايه هم خلق مي شوند . (شبیه اسلام)

از کتاب آفرینش و مرگ در اساطیردکتر مهدی رضائی

منبع   :       http://jamekhali.blogfa.com/post-42.aspx 

نزديك شدن بيش از حد ستاره اي دنباله دار در تاريخ در منابع ايراني

سلام.

با توجه به بعضي مطالب وبلاگ كه درباره حضور تكرار شونده ستاره اي دنباله دار نزديك زمين و اثرات آن بود به منابع ايراني رجوع كرديم كه در اينجا يكي از فصول كتاب نبرد خدايان نوشته اميد عطايي را قرار ميدهيم. حتما اين كتاب ارزشمند را از كتاب فروشيها تهيه كرده و بخوانيد.

آشوب جهانی

2

 

پیش از این ، از نماد چاه در استوره­ها ، سخن گفتیم ، در این زمینه با دو دیدگاه رویارو می­باشیم :

1-  چاه آسمانی : اهریمن یا ستاره دنباله دار ، در سطح صاف و یکدست آسمان نمایان شد و به اصطلاح آن را سوراخ کرد : (او چون ماری آسمان زیر این زمین را سفت). سپس از زمین دور شد  به گونه­ای استعاری در چاه آسمانی افتاد. بند و زنجیری که بر پیکر اهریمن نهاده شد ، کنایه از مهار شدن آن و آرام گرفتن در مداری ثابت و یکنواخت می­باشد. در شاهنامه می­خوانیم که جمشید درباره ضحاک (مار آسمانی) می­گوید :

بگیرم مر او را به بند گران

ببندم به مسمار آهنگران

نگونسار آویزم او را به چاه

که چاهست او را به لایق نه گاه

2-  چاه زمینی : اهریمن یورش خود ، زمین را سوراخ کرد :

(دوزخ ، در میانه زمین ، آنجا است که اهریمن زمین را سفت و بدان در تاخت). این نگرش ، عیناً در مکاشفه یوحنا به چشم می­خورد. در پی افتادن ستاره­ای بر زمین ، چاهی بی انتها پدید می­آید  و : (سپس فرشته­ای را دیدم که از آسمان به زیر می­آمد و کلید چاه بی­انتها و زنجیر بزرگی در دست داشت. او ، اژدها و آن مار قدیم را که همان ابلیس و یا شیطان است ، گرفت و او را برای مدت هزار سال در بند نهاده به چاه بی­انتها انداخت و در آن را به رویش بسته ، مهر و موم کرد تا او دیگر

3

 نتواند ملتها را تا پایان آن هزار سال گمراه کند. بعد از آن ، برای زمانی کوتاه آزاد گذاشته خواهد شد)

در باره اژدها یا ضحاک و نماد چاه ، به دو گوشه از شاهنامه می­نگریم.

الف –

دیدن ضحاک ، فریدون را در خواب :

چنان دید کز کاخ شاهنشهان

سه جنگی پدید آمدی ناگهان

دو مهتر ، یکی کهتر اندر میان

به بالای سرو و به فر کیان

کمر بستن و رفتن شاهوار

به چنگ اندرون گرزه گاوسار

دمان پیش ضحاک رفتی به جنگ

زدی بر سرش گرزه گاورنگ

یکایک همان گرد کهتر به سال

کشیدی ز سر تا به پایش دوال

بدان زه دو دستش ببستی چو سنگ

نهادی به گردن برش پالهنگ

بدین خواری و زاری و گرم و درد

پراکنده بر تارکش خاک و گرد

همی تاختی تا دماوند کوه

کشان و دوان از پس اندر گروه

یکی چاه بد اندر آن کوه و پست

به چاه اندر آن بر دو دستش ببست

ب-

از گفتار کیخسرو به (جهن) :

فریدون فکند آن کمند یلی

به نیروی یزدان و از پردلی

گرفت آن ستمکار ضحاک را

ز تخت اندر آورد ناپاک را

ببرد و فکندش به چاه اندرون

نهادش یکی کوه بر سر نگون

یادداشت­های گفتار چهل و چهارم

(1)                     بندهش ، رویه 52.

(2)                     پیشین ، رویه 53.

(3)                     انجیل ، مکاشفه یوحنا ، فصل بیستم : سلطنت هزار ساله.

(4)                     سه مرد رهاننده که فریدون و برادرانش می­باشند ، به چهره­های گوناگونی نموده شده­اند که می­توان به سه مغ بشارت دهنده و نیز تثلیث مسیحیت اشاره کرد.

4

در چند جای (مهریشت) ، این سه گانگی به چشم می­خورد : مهر به همراهی ایزد باد و ایزد (داموئیش اوپمن) به سوی هماوردان که نیایش گزارده باشند ، شتابد (کرده 2 ، بند 9). مهر ، دروغگویان را از پیش به هراس اندازد ؛ ایزد (رشن) از پس به هراس اندازد ؛ سروش آنان را از هر سو به هم درافکند (کرده 9 ، بند 41) . مهر ، گردونه خویش را شتابان سازد و سروش و ازیزد (نریوسنگ) همگام وی شوند (کرده 12 ، بند 52) . از سوی راست مهر ، رشن و از سوی چپ او ، ایزد (چیستا) می­تازند (کرده 31 ، بند 126) .داموئیش اوپمن به درآید ، از پس او مهر و ایزد آذر می­تازند. (کرده 31 ، بند 127)

برای آگاهی بیشتر بنگردی به : فرهنگ نام های اوستا ، کتاب 3 ، رویه 1240 تا 1244 .

5

https://i0.wp.com/i.dailymail.co.uk/i/pix/2011/08/10/article-2024208-0198D21D000004B0-741_634x401.jpg

45

ناهنجاری های آسمانی

برآمد یکی میغ ، بارش تگرگ

تگرگی که بردارد از ابر مرگ

(فردوسی)

ابرها سهمگین و تیره ، آسمان را چون شب تار کرد. باران جز به هنگام خود ، بارید  و تا چهارصد سال به درازا انجامید  که شاید در واقع کنایه از چهارماه یا چهار روز بازندگی بوده باشد. بادهای گرم و سرد و پر سر و صدا  به سختی وزیدن گرفت . گردبادهای نیرومند ، جانوران را از جایشان بر می­کشیدند و در جائی دیگر ، آنها را بر روی زمین رها می­گردند و بدین­سان ، مردم می­دیدند که از آسمان ، جانور می­بارد. توفان و سیل و تگرگ همه جا را فرا گرفت. وزن برخی از دانه­های تگرگ به پانزده من می­رسید  و به رنگ سرخ و خونین نیز دیده می­شد. ترتیب فصل­ها به هم خورده بود و تابستان از زمستان ، بازشناخته نمی­شد. در (روایت پهلوی) اشاره شده که بارش برف از خرداد آغاز می­شود و یکسره تا دی ماه می­بارد. اما بر پایه روایت بندهش  و اسکاندیناوی  آن زمستان تباه کننده  سه سال به درازا می­کشد. از بارش برف سیاه نیز یاد شده است. امواج خروشان دریا ، با غرش خود در دل­ها هراس افکندند. و

6

در بسیاری از جاها ، بر اثر گازهای ستاره دنباله دار ، آبها زهرآگین شد  دریاها به رنگ خون درآمد و موجودات آبزی مردند

یادداشت گفتار چهل و پنجم

(1)                     این را نیز گویند که چون تیشتر به نیروی باد ، آب را به اندروای برد ، هر چه در گردآبه است با آب به اندروای شود ، مانند سنگ ، ماهی ، وزغ و دیگر از این گونه . پیدایی آن ، از آن است که همان چیز با باران باز بارد ، که به چشم دید پیدا است که باشد که ماهی یا وزغ یا سنگ بارد – بندهش ، رویه 96 .

7

 

دگرگونی های زمین

 زمین دچار دگرگونی های شدیدی شد . پوسته زمین ورم کرد. و گذر از راه ها دشوار گردید. ((لایه های میانی کره زمین ، فشار زیادی به لایه­های خارجی آن وارد می­کرد. زمین که در حرکت چرخشی آن ، اختلالی به وجود آمده بود ، در اثر این فشارها مرتباً گرمتر می­شد به طوری که سطح آن ، کاملاً داغ شده بود. منابع زیادی مربوط به ملل مختلف جهان ، از گداختگی سطح زمین و جوشیدن آب دریاها حکایت می­کنند)).

گدازه ها و مواد مذاب ، روی زمین را فرا گرفتند . (( در زمین بسیار جای ها ، چشمه های آتش مانند چشمه های آب بیرون آیند)). و این یادواره در بینش دینی مغانی به این گونه درآمد که نکوکاران در روز رستاخیز بی هیچ گزندی از رود گدازه ها خواهند گذشت.

زمین لرزه های بسیار سخت پدید آمد  و در برخی جاها به دنبال دهان گشودن زمین ، گوهرها و فلزات پدیدار گشتند . از پیامد های زمین لرزه ، جابجایی و یا نابودی کوه ها و جزیره ها و نیز ویرانی آبادی ها بود

درختان و گیاهان از دادن میوه باز ایستادند و زمین دارای هیچ گونه محصولی نبود آبها رو به کاهش گذاشت و پاره ای دریاها و رودها ، خشک گردید.

8

یادداشت های گفتار چهل و ششم

(1)                     و جهان واژگون شد ، رویه 149 .

(2)                     گزیده های زادسپرم ، رویه 66 .

9

بازماندگان کوه نشین

در پی رویدادهای مرگبار یادشده ، مردم خود را میان صخره های کوه و غارها پنهان می­کنند  در ((زراتشت نامه)) نیز هنگام اشاره به پیشامدهای رستاخیز ، آمده است :

 

نشیند در غار و کوه و کمر

نماند کسی در پذشخوارگر

در تورات می­خوانیم : (( در آن روز ، مردمان … به مغازه های صخره ها و شکاف های سنگ خارا داخل شوند. به سبب ترس خداوند و کبریای جلال وی ، هنگامی که او برخیزد تا زمین را متزلزل کند)).

به نوشته افلاطون : (( پس از هر حادثه ای تنها کسانی زنده می­ماندندکه بر بالای کوه ها به سر می­بردند و از خواندن و نوشتن ، ناتوان بودند و جز نام فرمانروایان کشور و مختصری از کارهای آنان ، چیزی به گوششان نرسیده بود. از این رو ، آنان در برابر اخلاف خود ، به ذکر همان نامها اکتفا می­کردند و گاهی داستانهای مبهمی نیز می­افزودند.))

جانوران – چه رام و چه وحشی – بیمناک از رویدادها ، به آدمیان پناه می­بردند. به گفته شاهنامه :

دد و مرغ و نخجیر گشته گروه

برفتند یله کنان سوی کوه

از سوی دیگر ، نوزادان مردم و جانوران ، کوتاهتر و کوچکتر می­شوند و عمر کمتری نسبت به پیشینیان دارند. اما کسانی که در پناهگاه جم (ورجم کرد) به سر می­بردند ، دارای اندامی بزرگتر و نیرومند تر هستند که یارآور هزاره کیوان می­باشد.

10

یادداشتهای گفتار چهل و هفتم

(1)                     پهلوی :پتیش خوار ، نام کوه های جنوبی طبرستان بوده است – بندهش رویه 172 .

(2)                     کتاب اشعیا نبی ، باب 2 ، آیه 20 تا 22 .

(3)                     دوره آثار افلاتون ، رویه 1929 .

(4)                     جم برای ماندگاری نسل انسان ، پناهگاهی می­سازد که در آن ، مردمانی از بزرگترین و زیباترین و بهترین نژادها به سر می­بردند.

(5)                     بنگرید به گفتار 30 .

11

برهم خوردن گاهشماری

به نظر می­رسد که پیش از تازش اهریمن ، سال دارای 360 روز بوده است : ((بر البرز یکسد و هشتاد روزن است به خراسان (شرق) و یکسد و هشتاد به خاوران (غرب) . خورشید هر روز به روزنی درآید ، به روزنی بشود . چون از بره (فروردین ) فراز گردد تا باز به بره رسد ، سیسد و شست روزن است.)) 1 . هر روزن یا درجه ، نمایه ای از یک روز است . پس از برخورد بزرگ ، گاهشماری زمین ، دچار دگرگونی هایی می­شود تا اینکه سرانجام کره زمین دارای مداری ثابت و یکنواخت می­گردد و سال 365 روزه رواج می­یابد : ((پس ، از آنجا که خورشید فراز رفت تا باز بدانجای آمد ، به سالی برشمرده شد سیسد و شست و پنج روز و پنج زمان و خرده­ای ، که هر روزی ، بیست و چهار زمان است ، و نیمی تاریک و نیمی روشن که شب و روز باشد. و پنج هنگام شبانه روز نیز پدید آمد. راز این پنج روز را نگفته است ، زیرا اگر بگفته بود ، دیوان آن را بدانستند و گزند بینداختند))2.

در روایتی از مصر باستان آمده که 62/1 روشنایی ماه کاسته شد و پنج روز کامل پدید آمد. (( این پنج روز به هیچ یک از ماههای سال تعلق نداشت و خارج از سال و تقویم بود)).3 به نوشته بندهش ، این پنج روز از همان روزهای 360 گانه نمایان می­شدند و دارای درجه جداگانه ای نبودند.

در دوران هرج و مرج ، از روزهای سال کاسته شدو این

12

39

رویدادهای کیهانی

یاد کردن از ستاره بزرگی که مانند کوهی شعله ور بر زمین فرو افتاد ، جای شک و گمانی نمی­گذارد که ستاره دنباله داری با کره زمین برخورد کرده است. همچنین ((ستاره باران)) یا فرو ریختن برج های آسمانی ، نشانگر بارش شهابهای به جا مانده از دنباله ستاره می­باشد. با بیرون شدن زمین از مسیر پیشین خود ، صورت های فلکی نیز جابجا می­شوند  و سیر خورشید ، ماه و ستارگان تغییر می­کند 1 . همزمان با این رویداد ، وضعیت سیارات ثبت می­شود. به نظر می­رسد که برای مدتی ، فاصله زمین تا خورشید و ماه کمتر شده باشد  زیرا گفته شده که روشنایی ماه مانند آفتاب  و شب ها روشن تر از همیشه  و تابش خورشید ، هفت چندان بود  و مردم از شدت حرارت سوختند. در یک داستان آفریقایی از زمانی یاد شده که خورشید و فرزندانش (خورده خورشیدها) موجب گرمایی سرسام آور شده بودند تا آنکه خورده خورشیدها که همان شهابها بودند ، به روی زمین فرو ریختند 2. در داستان های تاهیتی اشاره شده که خورشید برای مدتی چنان گرم و فروزان شد که آب دریاها به جوش آمد و زمین ترک خورد 3 . در استوره های هندی آمده است که درخشندگی خورشید به اندازه ای زیاد بود که یکی از خدایان ناچار شد یک هشتم آن را از میان ببرد 4 .

رنگ ماه دگرگون شد  و به رنگ خون درآمد . در

13

دگرگونی از چگونگی حرکت ظاهری خورشید  و تغییر فاصله زمین  آشکار بود . به روایت ((بهمن یشت)) سال به اندازه یکسوم کاهش یافت. بنابراین برای مدتی ، سال دارای 240 روز بود.

در تورات آمده است که خورشید ده درجه به عقب بازگشت و پانزده سال به روزها افزوده شد 5. از آنجا که پانزده سال برابر را ده درجه دانسته شده بنابراین یک سال برابر را 3/2 درجه می­شود که 3/1 کمتر از اندازه می­باشد زیرا هر سال یا هر روز برابر با یک درجه است . و اگر 3/2 درجه را در 360 ضرب کنیم شمار 240 به دست می­آید که تائید گر روایت ایرانی می­باشد.

مایاها دارای سال 260 روزه بودند و با نگرش به گاهشمار یافت شده در تیاهوناکا (بولیوی) با سال 290 روزه نیز روبرو می­شویم 6 .

یادداشتهای گفتار چهل و هشتم

(1)                     بندهش ، رویه 59 و 60 .

(2)                     پیشین ، رویه 61 و 60 .

(3)                     داستانهای مصر باستان ، رویه 34 .

این پنج روز را به نامه یکی از سیارات می­نامیدند.

(4)                     آن پنج روز گاهانی را به همان روزن ها بیاید و بشود – بندهش ، رویه 60 .

آن پنج روز گاهنبار است که آن پنج روز تروفته است که دزدیده خواند . او را همسپهمدیم است که او را گزارش این حرکت همه سپاه به گیتی پیدا شد ، زیرا فروهر مردمان به همسپاهی رفتند – بندهش ، رویه 42 .

به نشانه پنج روز ، سروده های زرتشت (گاهان ، گات ها) نیز بر پنج بخش است : اهونود گاثا ، اشت­ود گاثا ،سپنت­مد گاثا ، وهیشتوایشت گاثا .

(5)                     اینک من بر روزهای تو ، پانزده سال افزودم. اینک سایه درجاتی که از آفتاب هر ساعت آفتابی آحاز پائین رفته است ، ده درجه به عقب بر می­گردانم. پس

14

آفتاب از درجاتی که بر ساعت آفتابی پائین رفته بود ، ده درجه برگشت – کتاب اشعیای نبی ، باب 38 ، آیه 5 تا 9 .

هر سال یاد شده را می­توان کنایه از یک روز دانست.

(6)                     کتاب هفته ، شماره 80 ، معماهای قدیم تاریخ و فرضیات جدید ، رویه 138 .

15

یکی از نکات مهم در داستان ها و استوره ها ، کاربرد حساب شده شمارها و اعدادی است که به گونه­ای تصادفی ، برگزیده نمی­شوند. شمارهایی چون 7 و 12 در بسیاری از داستانها به چشم می­خورد که در اصل ، کنایه از هفت اباختر و دوازده برج آسمانی می­باشد. از میان نمونه های بسیار ، به چند شمار می­نگریم.

الف )

شمار 3/1 : کاسته شدن 3/1 از طول سال  ، نابودی 3/1 زمین  ، خونین شدن و زهر آگینی 3/3 آبها  و از میان رفتن 3/1 روشنایی  نمونه هایی از نفوذ این عدد در داستانهاست . پس از تازش اهریمن ، 3/1 آسمان را تاریکی فرا گرفت . دیو ((آشموغی)) از 3/1 بالای زمین تا 3/1 میانه زمین ، یورش می­برد 2 . ((از هوشنگ پیشداد این سود بود که از سه بخش دیوان مازندر نابود کننده جهان ، دو بهش را بکشت)) 3 .

تهمورث در نبرد با دیوان ، 3/1 از ایشان را سرکوب می­کند :

 

از ایشان دو بهره به افسون ببست

دگرشان به گرز گران کرد پست

ب )

شمار 4/1 : زمانی که ضحاک در فرجام جهان دوباره سر بر می­آورد ، 4/1 از موجودات را نابود می­کند 4 . در مکاشفه یوحنا نیز آمده است ((اسب رنگ پریده ای را دیدم که نام سوارش مرگ بود و دنیای مردگان به دنبالش می­آمد . به او قدرتی داده شد تا 4/1 زمین را با شمشیر گرسنگی و امراض مهلک و حیوانات وحشی ، از بین ببرد )) 5 .

پ )

شمار 666 : در مکاشفه یوحنا ، نشانه ای دیگر از آئین مغان را

 

16

می­توان یافت ؛ حیوانی وحشی نمایان می­شود که هر کس ناگزیر است ((علامت حیوان را خواه اسم و خواه عدد ، بر خود داشته باشد . این محتاج حکمت است و هر صاحب خردی می­تواند عدد نام آن حیوان را که ششسد و شست و شش (666) است ريال حساب کند))6.

کلید این چیستان را در گفتار هیربد دانشمند ((زادسپرم))می­توان جست. به نوشته او ، گاهان (سروده های زرتشت) دارای 6666 واژه می­باشد و ((شش هزار و ششسد و شست و شش واژه در گاهان ، نموداری است از آمدن پتیاره (= اهریمن) بر آفرینش تا به فرجام شش هزاره)) 7 .

ت )

شماره 24 : در نوشته های مغان ، اشاره به 24 ایزد شده است. به گفته ((پلوتاخورس)) : ((چون اهورا خدایان 24 گانه را در مدار سربسته آفرید ، اهریمن در آن مدار نفوذ و آن را سوراخ کرد)) 8 .

در مکاشفه یوحنا می­خوانیم : ((در آسمان تختی قرار داشت … در پیرامون این تخت ، 24 تخت دیگر بود و روی آنها 24 پیر نشسته بودند)) 9 .

این شمار احتمالاً با 24 بخش شبانه روز در پیوند است.

یادداشت های گفتار چهل و نهم

(1)                     بندهش ، رویه 52 .

(2)                     گزیده های زادسپرم ، رویه 62 .

(3)                     مینوی خرد ، رویه 43 .

(4)                     روایت پهلوی ، رویه 60 .

(5)                     انجیل ، مکاشفه یوحنا ، فصل 6 ، آیه 8 .

(6)                     پیشین ، فصل 13 ، آیه 17 و 18 .

(7)                     گزیده های زادسپرم ، رویه 41 .

(8)                     تاریخ مطالعات دین های ایرانی ، رویه 145 و 146 .

(9)                     مکاشفه یوحنا ، فصل 4 ، آیه 2 تا 5 .

17

50

رهاننده آسمانی

رهاننده ای از آسمان سوار بر ابر می­آید. (68 ، 73) نمونه هایی از این رهاننده را در گفتار سیزدهم دیدیم . در اینجا می­بایست به کیخسرو نیز اشاره کنیم که درباره اش گفته شده در فرجام جهان سوار بر ابر و باد ظهور می­کند 1 . نشانی هایی که در مکاشفه یوحنا درباره رهاننده آمده ، آمیخته ای از چهره های استوره ای ایرانی می­باشد :

الف )

کسی شبیه انسان ردای بلندی بر تن اشت و زره زرینی به دور سینه اش بود و موهای او مثل پشم یا برف سفید بود و چشمانش و چهره اش مانند خورشید نیمروز می­درخشد 2 .

موهای چون برف ، زال زر را به یاد می­آورد و چشمان و چهره فروزان ، نشانه جمشید است.

ب )

آنگاه آسمان را گشود دیدم. است سفیدی در آنجا بود که نام سوارش امین و راست بود. او با عدالت داوری و جنگ می­کند 3 .

اسب سفید برابر است با معنای گرشاسپ . بر پایه یک دیدگاه : ((گرشاسپ به معنی شخصی است که دارای اسب مقدس و نیکو و تابناک ، و در حقیقت کنایه از شخصیت و تلاش او در راه نیکی است)) 4 .

 

18

یادداشتهای گفتار پنجاهم

(1)                     سوشیانس چون از همپرسی بازآید ، آنگاه کیخسرو که بر ((وای)) دیرنده  خدای نشسته است ، به پذیراه او آید – روایت پهلوی ، رویه 60 .

((وای)) را ایزد فضا و باد دانسته­اند . احتمالاً همان گیو در شاهنامه است.

(2)                     مکاشفه یوحنا ، فصل 1 ، آیه 13 تا 16 .

(3)                     پیشین ، فصل 19 ، آیه 11 .

(4)                     بررسی واژه های کریشه ، کرشفت ، کروشه و کرشاسب در متون زرتشتی ؛ ماهنامه فروهر ، مهر و آبان 1368 .

19

باور سرخپوستان ((پاونی)) :

((وقتی جهان به پایان رسد ، شهاب ها در آسمان به پرواز درخواهند آمد و ماه سرخ رنگ خواهد شد)) 5 . تغییر رنگ خورشید و ماه ، معلول وجود گازهای ستاره دنباله­دار در فضای بین زمین و این کرات بوده است  6 .

گرد و غبار ستاره دنباله دار و دود برخاسته از آتش سوزیهای بزرگ و فراگیر ، آسمان را به کام تاریکی فرو برد  و پرتو خورشید و ماه و ستارگان دیگر دیده نمی­شد

یادداشتهای گفتار سی و نهم

(1)                     در آن هنگام نشان رستاخیز آشکار باشد و سپهر بجنبد ، سیر خورشید ، ماه ، و ستارگان تغییر کند . و در عضا یکی شوند مانند سپهر گردان و چهره دریاها و همه ساکنان زمین تغییر کند – گزیده های زادسپرم ، رویه 63 .

(2)                     آفریقا افسانه های آفرینش ، رویه 80 .

(3)                     داستانهای تاهیتی ، رویه 15 .

(4)                     اوپانیشاد ، رویه 529 – الف .

(5)                     و جهان واژگون شد ، رویه 273 .

(6)                     پیشین ، رویه 274 .

 

20

http://photonicportal.files.wordpress.com/2011/03/artrendering-nibiru1.jpg?w=350&h=196

شمشیر آتشبار

شمشیر آتشین  نمایه ای است از مار آتشین با ستاره دنباله دار . در تورات اشاره شده که خداوند با شمشیر آتشباری از ((درخت حیات)) نگاهبانی میکرد : ((… شمشیر آتشباری را که به هر سو گردش می­کرد تا طریق درخت حیات را محافظت کند.)) 1 . در استوره های هندی ، در فرجام جهان ، یکی از خدایان به نام ((ویشنو)) ، سوار بر اسبی سپید در حالی که شمشیر درخشانی به صورت ستاره دنباله دار در دست دارد ظاهر می­شود و شریران را هلاک و خلقت را از نو تجدید میکند 2. یوحنای رسول در مکاشفه خود کسی شبیه انسان دید که ((از دهانش شمشیری تیز و دو دم بیرون می­آمد و چهره اش مانند خورشید نیمروز می­درخشید )) 3 . در کتاب ((حزقیال نبی)) آمده است : (( خداوند یهوه به کوه ها و تل ها و وادی های و دره ها چنین می­فرماید : اینک من شمشیری بر شما می­آورم و مکان های بلند شما را خراب خواهم کرد ) 4 .

یادداشتهای گفتار چهلم

(1)                     تورات ، سفر پیدایش ، فصل 3 ، آیه 24 .

(2)                     گزیده ریگ ودا ، مقدامه ، رویه 105 .

(3)                     انجیل ، مکاشفه یوحنا ، فصل 1 ، آیه 16 .

(4)                     آیا شمشیر دو دم با تیر دو شاخه رستم همبسته است ؟

(5)                     باب 6 ، آیه 3 و 4 .

21

شهابهای شناور در هوا ، به گونه های پندار آمیزی دیده می­شدند . برخی به شکل اسب با سوارکاران درآمده بودند (60) و ((زادسپرم)) نیز به این موضوع اشاره کرده است : (( اندر فضا ایزدان آتشگونه و به تن مردمان ، بر باره های مینوی آتشین اسب مانند ، دیده شوند)) 1 . یوحنا در مکاشفه اش آورده است که دویست میلیون سوار به یاری فرشتگان شتافتند : ((سواران سینه بندهایی به رنگ های سرخ آتشین و آبی و زرد گوگردی بر تن داشتند . اسبان ، سرهایی مانند سر شیر داشتند و از دهانشان ، آتش و دود و گوگرد بر تن داشتند . اسبان ، سرهایی مانند سر شیر داشتند واز دهانشان ، آتش و دود و گوگرد بیرون می­آمد. قدرت اسبان در دهان و دم های آنان بود ، زیرا دم هایشان به مارهایی شباهت داشت که با سر خود میگزیدند و به مردم ، آزار می­رسانیدند.)) 2 .

در بخش دیگری از مکاشفه یوحنا ، به جای سواران ، از هیولاهایی به شکل ملخ یاد شده و چنین آمده است: (( این ملخ ها مثل اسبان آماده نبرد بودند.  بر روی سر آنها چیزهایی شبیه به تاج های زرین قرار داشت. صورت آنها مانند صورت انسان بود و موهایشان مانند موهای زنان. دندان هایی مثل دندان های شیر داشتند و سینه های آنان را سینه بندهایی مانند زره های آهنین می­پوشانید . و صدای بالهایشان مانند صدای اسبان و ارابه هایی بود که به میدان جنگ هجوم می­آورند. آنها مانند عقرب صاحب دمهای نیشداری هستند و قدرت دارند با دم خود نوع بشر را به مدت پنچ ماه معذب سازند)) 3 .

22

در تورات هیولاهای آسمانی را به گونهه لشگریان جوج (یاجوج) فرمانروای سرزمین (ماجوج) می­بینیم : (( خداوند یهوه چنین میفرماید که اینک ای جوج من به ضد تو هستم . و از مکان خویش از اطراف شمال خواهی آمد ؛ تو و قومهای بسیار همراه تو که جمیع ایشان است سوار و جمعیتی عظیم و لشگری کثیر می­باشند. مثل ابری که زمین را پوشاند خواهی برآمد . در ایام بازپسین این به وقوع خواهد پیوست که تو را به زمین خود خواهم آورد . و کوهها سرنگون خواهد شد و صخره ها خواهد افتاد و جمیع حصارهای زمین منهدم خواهد گردید . و خداوند یهوه میگوید من شمشیری بر جمیع کوههای خود به ضد او خواهم خواند و باران سیال (سیل آسا) و تگرگ سخت و آتش و گوگرد بر او و بر افواجش و بر قوم های بسیاری که با وی میباشند خواهم بارانید)) 4 .

یادداشتهای گفتار چهل و یکم

(1)                     پژوهشی در اساتیر ایران ، رویه 244 .

(2)                     مکاشفه یوحنا ، فصل 9 ، آیه 16 تا 20 .

(3)                     پیشین ، فصل 9 ، آیه 7 تا 11 .

(4)                     کتاب حزقیال نبی ، باب 38 و 39.

 

23

گرگ و مار

در میان موجودات ریز و درشت آسمانی دو هیولای بزرگ به شکل های گرگ و مار بودند که هم در فرجام نگری اسکاندیناوی  و هم در فرجام نگری ایرانی به چشم می­خورد و کاملا با یکدیگر همخوانی دارد. بر پایه نوشته های ایرانی گرگی به درازای 433 گام و پهنای 415 گام و ماری به درازای 1656 گام و پهنای 833 گام پدید میآیند که زهر آنها تا یک فرسنگ زمین و گیاه را میسوزاند 1 . یارآوری میشود که در داستان گشتاسب ، گرگ و مار با هم یگانه بوده اند 2 . یورش همزمان گرگ و مار را شاید بتوان در دو روایت یافت :

الف- اهریمن و دیو ((آز)) واپسین هماوردانی هستند که هر دو را با هم از آسمان میرانند :

((اهریمن و آز 3 … به شکسته افزاری ، از کار افتاده از آن گذر آسمان که از آن درتاخته بودند باز به تیرگی و تاریکی افتند )) 4 .

ب – دیوی به نام (( آشموغی )) همراه با ((گوچهرمار)) یکباره می­تازند :

((گوچهرمار که میان زمین و سپهر است ، از زیر ماه به زمین افتد … پس (فرشته) شهریور بدان سوراخ که ایشان اندر شدند ، فلز گداخته برهلد و از پس ایشان اندر شود.)) 5 .

24

یادداشتهای گفتار چهل و دوم

(1)                     روایت پهلوی ، رویه 58 و 59 .

راز اندازه های گرگ (433 × 415) و مار (1656 × 833) در چیست ؟

(2)                     بنگرید به : گفتار 22 .

(3)                     دیو آز را میتوان با مار برابری داد. به نوشته بندهش ، رویه 142 ، هوشیدرماه : آن دروج آزتخمه را که مار است ، با خرفستران نابود کند)) . در ((روایت پهلوی)) رویه 59 ، دیو آز به گونه ((مار فروبلعنده)) نمود شده است.

(4)                     بندهش ، رویه 148 .

(5)                     پژوهشی در اساتیر ایران ، رویه 239 ؛ و بندهش ، رویه 147 .

25

سوی شوم شمال

 در استوره ها و یادمان های ایرانی ، شمال یا باختر ، خاستگاه اهریمن و دیوان ، دانسته میشد ((از سرزمین باختر ، از ژرفای سرزمین های باختر ، انگره مینو (اهریمن ) آن دیوان دیو ، که سرشار از مرگ و تباهی است ، فرا جست … )) 1 .

امشاسپند (فرشته) اردیبهشت : ((زن جهی جادو را بر می­اندازد ، زن بدکردار نابکار را که فر و فروغ مردمان را میکاهد ، برمی­اندازد. باد باخترین را برمی­اندازد ؛ باد باخترین راتباه میگرداند)) 2 .

درباره شومی باختر ، نوشته ها بیش از آنست که دراینجا بگنجد 3 و یارآوری میشود که سوی شوم شمال ، در روایات یهودی تأثیر فراوان گذاشته است (46 ، 53)

آیا ستاره دنباله دار از شمال زمین پدیدار شد ؟

یادداشتهای گفتار چهل و سوم

(1)                     وندیداد ، فرگرد 19 ، بند 1 .

(2)                     اردیبهشت پشت ، بندهای 9 و 12 .

(3)                     برای آگاهی بیشتر بنگرید به : از گونه ای دیگر ، باختر در اندیشه های ایرانی.

پ .ن : با تشكر از ساراي عزيز براي تايپ و ارسال اين مطلب.

این سنگ را با من بخوان

وقتی این نقش را بر تنه کوه سر پل ذهاب کندند که هنوز هخامنشیانی در کار نبودند و تخت جمشیدی ساخته نشده بود . تصویر ، آنو بانی نی پادشاه قدرتمند سرزمین لولوبی ها را نشان می دهد که نام بخشهایی از غرب ایران در هزاره های دور بوده .  جالب اینجاست که چهره مردان کوچک این حکاکی یک شکل است . انگار از روی هم کپی شده اند . همچنین قد آنها به زحمت تا کمر دو انسان غول آسایی می رسد که آنها را به اسارت گرفته اند . دو موجود غول آسا لباس پوشیده اند اما این موجودات کوچک اندام عریان هستند  . تصویری هم از دایره ای در قسمت فوقانی حکاکی دیده می شود که در آن چیزی شبیه به یک سیاره وجود دارد با چهار بر آمدگی در اطرافش که نماد صلیب را تداعی می کند . البته برای دیدن اصل این حکاکی باید به سر پل ذهاب بروید .

ر. ک به گزارش علی شهیدی تحت عنوان « این سنگ را با من بخوان » همراه با عکسهای زیبایی از محمد رضا شاهرخی نژاد . چاپ شده  در همشهری ماه ویژه نامه ایران شناسی شماره 47 تیرماه 1389

منبع :http://lostbook.persianblog.ir

سنگ نوشته آنوباني ني(سنگ برجسته 4800
ساله آنوبانینی؛ شهرستان سرپل ذهاب)
نقش برجسته آنوباني‌ني اثري به جا مانده از “آنوباني‌ني” پادشاه “لولوبي‌ها” است.
“لولوبي‌ها” از اقوام زاگرس نشين بوده و پيش از آريايي‌ها (پارس و ماد )، در
چهارهزار و هشتصد سال پيش زندگي مي‌كردند. نقش برجسته آنوباني‌ني در 120 كيلومتري
كرمانشاه و در شهرستان سرپل‌ذهاب و برصخره‌اي معروف به “ميان‌كل” قرار دارد.

https://i0.wp.com/www.anobanini.ir/pic/travel/kermanshah/sarpol/anobanini/large/Sarpol-Anobanini-001.jpg

سنگ برجسته آنوبانی نی؛ سرپل ذهاب

در آخرین بازدید تیم آنوبانینی که در تاریخ 5 اسفندماه 1385 صورت گرفت؛ علاوه بر دو
نقش شناخته شده، دو نقش برجسته دیگر توسط اهالی محل نشان داده شد که حکایت از غنای
تاریخی منطقه و در عین حال ناشناخته بودن آن دارد. یکی از آثار بر روی کوه سمت راست
و در ضلع شمالی کوه، در زیر غاری کوچک واقع شده و اثر دیگر بر روی کوه سمت چپ و در
ضلع جنوبی آن حک شده است. البته این دو نقش برجسته نیز به سرنوشت هم نوعان خود دچار
شده اند و فرسایش های طبیعی و غیر طبیعی باعث گردیده دیدن آنها به سختی امکان پذیر
باشد. به هر حال در ادامه، محور صحبت بر روی نقش شناخته شده و معروف آنوبانی نی
خواهد بود.
با توجه به شباهت بسيار بين نقش برجسته آنوبانی نی و كتيبه بيستون، مي‌توان مقدمات
آن را براي ثبت در فهرست آثار جهاني به عنوان الحاقيه بيستون آماده كرد. اين نقش
برجسته يكي ازقديمي‌ترين نقش برجسته‌هاي كشور است كه ‌حداقل دو هزار سال از كتيبه
داريوش قديمي‌تر است. این اثر در ارتفاع نسبتا زیادی از سطح زمین (حدودا 16 متر) و
در منطقه ای دور از دسترس قرار دارد. همین عامل احتمالا مهمترین دلیل برای سالم
ماندن آن در طول هزاران سال می باشد. جنگ تحمیلی در سالهای اخیر شاید بیشترین آسیب
را در طول تاریخ به این اثر زده باشد. 30 درصد اين اثر بر اثر تركش‌هاي جنگ تحميلي
عراق عليه ايران آسيب ديده است.

https://i0.wp.com/www.anobanini.ir/pic/travel/kermanshah/sarpol/anobanini/large/Sarpol-Anobanini-002.jpg

موقعیت سنگ برجسته آنوبانی نی و سنگ برجسته اشکانی؛ سرپل ذهاب

اين نقش برجسته تصويري از آنوباني‌ني‌، الهه “ني‌ني” و 9 اسير است. سطحي كه نقش بر
آن حجاري شده به دو قسمت تقسيم شده در قسمت بالا و سمت چپ “آنوباني‌ني” كه پاي چپ
خود را روي سينه اسيري نهاده ، قرار دارد. او در دست چپ كه روي سينه نهاده كمان و
نيزه‌اي و در دست راست تبري دارد. نيم‌تنه شاه برهنه است و دامني از كمر تا زانو او
را مي‌پوشاند. كمربندي با تزئين ويژه اين دامن را نگه ‌مي‌دارد. آنوباني‌ني كفش‌هاي
بندي به پا دارد. در زير پاي چپ او اسيري قرار دارد كه يك حلقه بيني و دست راست او
را به هم گره زده است. شست چپ پاي الهه ني‌ني از ميان اين حلقه رد شده‌است. الهه با
پيراهني مطبق (طبقه‌طبقه) كه شانه راست او را نمي‌پوشاند در مقابل پادشاه ايستاده‌
و با دست راست حلقه‌اي را رو به شاه گرفته است. در دست چپ نيز نيزه‌اي فلزي دارد.
اين نيزه از بيني دو اسير پشت سر او گذشته است. تمامي اسيران نقش آنانوباني‌ني
برهنه هستند و تنها يكي از آن‌ها كلاه بر سر دارد. آرايش موي اين اسير با بقيه
اسيران متفاوت است.

https://i0.wp.com/www.anobanini.ir/pic/travel/kermanshah/sarpol/anobanini/large/Sarpol-Anobanini-009.jpg

تصویری بازسازی شده از سنگ برجسته آنوبانی نی؛ سرپل ذهاب

در زير پاي الهه و دو اسير پشت سر وي کتيبه اي به زبان اکدي بدین مضمون نوشته شده
است:

“آنوباني ني پادشاه لولو بوم تصوير خويش و تصوير ني ني را بر کوه بادير نقش کرد. آن
کس که اين لوح را محو کند به نفرين و لعنت آنو، آنونوم، بل، بليت، رامان، ايشتار،
سين و شمش گرفتار باد و نسل او بر باد رواد”.

به دليل شباهت زياد، بسياري اعتقاد دارند كه داريوش كتيبه بيستون را با الهام از
آنوباني‌ني بر دل كوه بيستون حك كرد. هر دو نقش در يك شاهراه ارتباطي باستاني قرار
دارند. اين شاهراه پس از گذر از بيستون، طاق‌گرا را پشت سر مي‌گذارد، از سرپل‌ذهاب
محل نقش آنوباني‌ني مي‌گذرد و به بين‌النهرين مي‌پيوندد. همچنين در هر دو نقش
پادشاهان فاتح تجسم شده‌اند و هر دو تير و كمان دارند. تعداد اسيران در هر دو نقش 9
نفر هستند. البته بعد‌ها آخرين پادشاه سكاها تصوير خود را روي كتيبه بيستون نقش
مي‌كند.
در هر دو نقش قد اسيران از قد پادشاهان كوتاهتر است. هر دو پادشاه پا روي سينه يكي
از اسيران گذاشته‌اند. در هر دو نقش دست اسيران از پشت بسته شده و قدرت پادشاهان به
توجه و توفيق خدايان بستگي دارد. در هر دو نقش الهه‌ها نقش نماينده خدا را دارند كه
حلقه قدرت را به پادشاهان مي‌دهند.
البته تفاوت هایی مابین این دو اثر نیز وجود دارد. برخلاف كتيبه بيستون، در نقش
آنوباني‌ني از ملازمان خبري نيست. همچنين در كتيبه بيستون اسرا در يك صف قرار دارند
اما در نقش برجسته پادشاه لولوبي‌ اسرا در دو صف نقش شده‌اند. در آنوباني‌ني همه
اسرا برهنه‌اند اما در كتيبه بيستون همه لباس به تن دارند. در نقش آنوبانی نی،
ايشتار اسرا و دشمنان پادشاه را خود به دست پادشاه مي‌دهد اما در بيستون فروهر هيچ
نقشي ندارد و تنها در بالاي نقش حك شده است.
علاوه بر نقش ذکر شده، در سمت چپ رودخانه بر روی کوه دیگری در فاصله حدود 100 متری
نقش دیگری وجود دارد که البته به دلیل شرایط نامساعد جوی برجستگی آن تا حد زیادی از
بین رفته و در شرایط نوری خاص و با دقت فراوان می توان آنرا دید. این نقش نیز در
ارتفاع و در نقطه ای صعب العبور قرار دارد. در اين نقش، تصوير دو نفر ديده مي شود.
نفر سمت چپ مردي را با مشخصات آنوباني ني به حالت ايستاده و به صورت نيم رخ نشان مي
دهد. وي کلاه نمدي بر سر، لباس کوتاه مطبقي بر تن، سلاحي در دست راست و کماني در
دست چپ دارد و پاي چپ خود را بر روي سينه اسيري نهاده است. در مقابل او نيز رب
النوعي به حالت ايستاده حجاري شده است. اين الهه نيز کلاه بزرگي بر سر و پيراهني تا
مچ پا بر تن دارد. وي در حال اهداء حلقه سلطنتي به شخصيت مقابل خود است. در حدفاصل
اين دو شخصيت، دايره اي نقش شده که در داخل آن ستاره اي چهار پر ديده مي شود.

https://i0.wp.com/www.anobanini.ir/pic/travel/kermanshah/sarpol/anobanini/large/Sarpol-Anobanini-006.jpg

یکی دیگر از نقوش برجسته آنوبانینی

در پايين نقش برجسته آنوباني ني، نقش برجسته يکي از حاکمان اشکاني سوار بر اسب ديده
مي شود. شاه اشکاني با بدني نيم رخ و صورتي تمام رخ حجاري شده است. وي کلاهي شرابه
دار بر سر دارد و گوشه هاي بلند آن بر روي شانه هايش افتاده است. پيِراهن او کوتاه
– تا بالاي ران – و شلوارش گشاد است. سوار با دست راست افسار اسب را گرفته است. در
جلوي او مردي از بزرگان به حالت ايستاده، در حال اهداي گل به شاه، حجاري شده است.
در گوشه چپ اين نقش، کتيبه اي به خط پهلوي به اين مضمون نوشته شده است: “اين پيکر
گودرزشاه بزرگ پسر گيو”.

https://i0.wp.com/www.anobanini.ir/pic/travel/kermanshah/sarpol/anobanini/large/Sarpol-Anobanini-003.jpg

نقش برجسته دوره اشکانی؛ سرپل ذهاب

برای دیدن این نقوش باید کمی تلاش کنید. از میان شهر باید بگذرید و از خیابانهای تو
در تو و بدون اسم سراغ “میان کل” و یا در اصطلاح محلی “ناو کل” را بگیرید. البته
تنگه بین این دو کوه از همه جای شهر کوچک سرپل ذهاب دیده می شود. رودخانه ای شهر
نیز می تواند راهنمای خوبی باشد. برخلاف جهت رودخانه حرکت کنید تا به میان تنگه
برسید. پیاده طی کردن این مسیر هم خالی از لطف نیست. شهر کوچک است و از مرکز شهر که
به اسم “چهار راه احمد بن اسحاق” یا “چهار راه میر احمد” شناخته می شود تا کنار
نقوش کمتر از یک ربع ساعت طول می کشد. برای دیدن نقوش سمت چپ، قسمت انتهایی کوه سمت
چپ را دور زده و سعی کنید از همان پایین و روی جاده نقش را بیابید. دو نقش در دو
طرف کوه و تقریبا به صورت قرینه نسبت به هم قرار گرفته اند.

https://i0.wp.com/www.anobanini.ir/pic/travel/kermanshah/sarpol/anobanini/large/Sarpol-Anobanini-007.jpg

موقعیت سنگ نوشته آنوبانینی؛ سرپل ذهاب
برای دیدن نقوش سمت راست باید کمی بیشتر تلاش کنید. دو نقش (آنوبانی نی شناخته شده
و نقش پادشاه اشکانی) در داخل حیاط یک دبیرستان دخترانه قرار دارد و احتمالا در
ساعاتی که دبیرستان تعطیل است باید برای دیدن آن بروید و البته در این زمان هم باید
از بابای مدرسه کلی خواهش و تمنا کنید که شما را راه بدهد. البته در آخرین بازدید
تیم آنوبانینی؛ ظاهرا اقداماتی برای مجزا کردن نقوش از مدرسه در حال انجام بود. نقش
سومی هم بر روی همان کوه وجود دارد که برای دیدن آن باید زیر غار کوچک کنار نقش
قدیمی آنوبانینی را جستجو کرد.

منابع:
anobanini

tebyan (dot) net

chn (dot) ir

با تشكر از فرهاد عزيز.