بایگانی ماهانه: ژانویه 2011
زندگی ثبت نشده مسیح در هند
زندگی ثبت نشده مسیح در هند
پنجم آگوست سال 1967
شنیدهام که مسیح در سالهای اولیه زندگیاش، چند سال را صرف مطالعه در نموده است. ایا این صحت دارد؟ همچنین جالب توجه است که میان تولد مسیح و کریشنا شباهتهایی وجود دارد. آیا این امکان وجود دارد که واقعا این دونفر یکی بوده باشند؟
Krishna – Christ
مسیح و کریشنا دو روحانی بزرگ بودند و روایات و افسانههای مربوط به تولدشان بسیار شبیه به هم است. داستان حاکی از آن است که چطور کریشنا در متهورا1 به دنیا آمد، جائیکه والدینش به دستور پادشاه ظالم کاسما2 که عموی مادری کریشنا بود، در منزل حبس بودند. در شب تولد وی، واسودوا3 با او از میان رودخانه یامونا4 به طرف گوکول5 گریخت.سپس پادشاه که بیم آن داشت که آن بچه برای نابودی وی مقرر شده باشد، تمام بچههای آن منطقه را کشته بود. این داستانی است که در کتاب مقدس در مورد تولد مسیح نیزگفته شده.
در حقیقت دو استدلال رایج در مورد شباهت این داستانها وجود دارد. یک مکتب (گروه) معتقدند که مسیح و کرشنا هر دو یکی هستند و با هم فرقی ندارند. حتی در هند، لرد کریشنا را همان مسیح میدانند و نمیگویند کریشنا. در بنگال6 و اوریسا 7 مردم به او مسیح میگویند. بنابراین در هند برخی افراد معتقدند که داستان مسیح حقیقتا همان داستان کریشنا است که از هند به خاورمیانه منتقل شده، درست همانند داستان راما که از هند به بخشهای دیگر جنوب آسیای شرقی منتقل شد. حتی امروزه داستان راما درجاوا8 (بزرگترین جزیره اندونزی)سومارتا1 (جزیرهای بزرگ در غرب اندونزی)، بالی2 (جزیرهای در اندونزی در شرق جاوا)، کمبودیا3 (کشوری در شرق آسیا)، بورنئو4 (جزیرهای در مجمعالجزایر اقیانوسیه)، تایلند5 و همچنین در هند نقل میشود.
بسیار خوب، این یک نظریه است. در حالیکه، نظریههای دیگری وجود دارند که اذعان میکنند، کریشنا و مسیح هرگز حقیقتا به دنیا نیامدهاند. برخی از متفکران قدیمی روایتی در مورد روح فردی، اتما (جوهر حیات، هوشیاری محض)، روح باطنی و غیر مادی، نوشتهاند. کریشنا نفس باطنی یا روحی است که بواسطه این کالبد جلوهگر شده. این جسم زندانی است که روح فرد را اسیر کرده و این جسم که به اراده یا خواست ذهن اداره میشود، از طریق کاسما نمایانگر میگردد. من تمام جوانب و زوایا را چه از نظر تاریخی و چه محرمانه مورد بحث قرار میدهم. برای افراد متعلق به اجتماعات مذهبی متفاوت، شروح و تفسیر نکات مبهم و محرمانه نیز ضروری است.
فرض کنید این جسم زندان است و محبوس آتما است. حالا این جسم توسط ذهن رهبری و اداره میشود و این ذهن شیطانی یا بد، اجازه خروج به روح را نمیدهد. هر زمان که روح در صدد خروج برآید، او را میکشد، اما در زندگی هر فرد خواه ناخواه این زمان آشکار شدن روح فرا میرسد و زمانیکه روح هویدا میگردد، زمان تولد کریشنا است. زمانیکه اتما از خواب بیدار شده و خارج میشود، تولدکریشنا است. زمانیکه ساکتی6 بیدار شود، ذهن شیطانی کشته میشود.
واسودوا پدر کریشنا بود. او در زندان اسیر بود.این یک روایت سری است و دراینجا نمیخواهیم وارد تاریخ شویم.
اکنون به حکایت مسیح میپردازیم. مسیح پسر یک درودگر بود. درودگر چیست؟ کسی که از قطعات چوب، میز و صندلی میسازد. درست مثل این جسم که یک نجار آنرا از قطعات و تکههای بسیار خلق کرده است. این نجار (خالق) کیست؟ طبیعت.
مسیح یک نور باطنی است، نور این روح. این نور میبایست در میان یهودیان، کسانیکه سامسکارا های روحی، عقاید گذشته، خرافه پرستیهای گوناگون، انگیزه و تمایلاتی که یک فرد دارد را ارائه و بیان کرده بودند، باقی بماند. مسیح به سوی آنها میرفت و سعی داشت حقیقت را به آنها بگوید. به همان شکلی که عقل و منطق محض شما، به شما میگوید : « سیگار نکشید، مشروب ننوشید »، اما این ذهن شیطانی به آنها توجهی نداشته و میگوید : « اگر مجبور شوم به حرفهای تو گوش دهم. ترا خواهم گفت.» همانگونه که یهودیان به مسیح گفتند « تو یک ساحر، جادوگر هستی نه یک پیامبر.
بنابراین، مسیح یک نور است، خرد و شعور محض انسان که به وی میگوید کجا خطا میکند، اما انسان به گفتههای او توجهی نمیکند. در نهایت، تعلقات دنیوی، غرائض انسانی روح را تضعیف میکنند و سپس روح رابطهاش را با جسم قطع میکند، اما روح فنا نمیشود و دوباره محشور میگردد. قطع این رابطه به معنی مرگ نیست، بلکه حاکی از بیداری کندالینی، یعنی نیروی معنوی بشر است.
مسیح مصلوب شد، اما نمرد. آن شب وی را همراه با مجرمینی که به دلیل طرفداری از او به صلیب کشیده شده بودند، پائین آوردند. سربازان آمدند و نیزهای درون درون بدنش فرو کردند. در کتاب مقدس نوشته شده که : «… و پاشیده و پخش شده ». شما به نکته پی بردید. منظور اینکه مسیح نمرده، زیرا مایع یا خونی از یک جسم مرده خارج نمیشود.
بنابراین، مسیح زمانی که از صلیب پائین آورده شد، نمرده بود. آنها بدنش را در غاری گذاشتند و تخته سنگ بزرگی را به سمت دهانه غار غلتاندند. افراد زیادی از غارحفاظت میکردند، اما مریدان وی میدانستند که او هنوز زنده است. بنابراین شب هنگام برای پرستاری و مرهم گذاری بر روی زخمهایش به غار آمدند آمدند. سومین روز حالش خوب شد و از غار خارج گردید.
در نتیجه، مردم میگویند که مسیح از (جسم) مرده برخاسته، اما واقعا منظور و هدف چه بوده که او دوباره حواس و ادراکاتش را بدست آورد. مدتی بعد، مسیح یکی از پرتوجوهایش به نام توماس که به طرف مزرعه میرفت را دید و تعقیبش کرد. توماس به اطراف نگاهی انداخت و از وی پرسید : « شما چه کسی هستید؟ » مسیح پاسخ داد : « من مسیح هستم که دوباره باز گشتهام » توماس گفت : « نه شما مصلوب شدید ». اما مسیح در جواب گفت : « من مسیح هستم و جریان را به تو خواهم گفت ». سپس توماس گفت : « من باور نمیکنم، شما مردهاید ». سپس مسیح به او نشانههایی ارائه داد و سپس یقین حاصل شد که او از بهشت آمده بود.
زمانیکه مسیح نزد مریدان و پرتوجوهایش رفت اما آنها از ترس اینکه شکنجه شوند وی را ترک کردند. پس با خود فکر کرد : « پس او اورشلیم که زادگاهش بود را ترک کرد و به کشمیر آمد. اگر خاطرتان باشد، در کتاب مقدس آمده که بیستوسه طایفه اسرائیلی به کشمیر مهاجرت کردند. وی پس از رسیدن به کشمیر، به دلیل ضعف جسمانی پس از مصلوب گشتن، مرد. در شریناگار1 مقبرهای برای مسیح اختصاص یافته و نام آی شواَسَپ 2 روی آن نوشته شده است. من آنجا را دیدهام.
بنابراین : مسیح، انجیل را نه فقط برای مردم اورشلیم، بلکه برای اهل خود در کشمیر وعظ نمود. در حقیقت، بسیاری مکانها در کشمیر همان نامهایی را دارند که در اورشلیم به گوش میخورد، مانند فلسطین و جلیل. بعضی از مریدان مسیح، مثل جان، توماس و دیگران بیدرنگ از کشمیر به ناحیه غرب هند سفر کردند. قدیمیترین کلیسا در کل دنیا در مالهاتاد5 توسط مریدان مسیح ساخته شد. در اولین قرن سوم یا چهارم، اولین انجیل به هند آمد اما مسیحیت اولین بار در هند وعظ شد و سپس به خارج گسترش یافت. این نتیجه گیری من است.
پس شما میگوئید مسیح و کریشنا قطعا دو شخصیت مجزا هستند، نه یکی؟
به نظر من مسیح و کریشنا دو نفر بودهاند. کریشنا پنج هزار سال قبل مرد. هر روز وقتی ما به معبد میرویم، مانترای خاصی خوانده میشود. خط بیستم مانترا میگوید: « من، سوامی ساتیاناندا. در این روز بخصوص، در کنارههای رود گنگ در ایالت بیجار، در سرزمین هند، احاطه شده توسط دریای عرب، خلیج بنگال، شمال گنگ، جنوب جامونا، روز دوشنبه، پنجمین روز از این چهارده روز تابناک، در ماه کارتیک (هشتمین ماه تقویم هندو)، پنج هزار سال بعد از مرگ لرد کریشنا. دو هزار و پانصد و بیست و یک (2521) سال بعد از مرگ بودا، این سانکالپا را اجرا میکنم و با این هدف در معبد شیوا به عبادت میپردازم. این مانترا بر اساس زمان و مکان، هر روزه تغییر میکند. این مانترا مرتبا در هر خانه و معبدی خوانده میشود.
پس امکان هیچگونه اشتباهی وجود ندارد، زیرا در هند طریقه عبادت بسیار دقیق است. بر اساس این مانترا، بسیار واضح است که کریشنا پنج هزار سال قبل مرده و طبق تاریخ، مسیح هزار و نهصد و شصد و هفت (1967) سال قبل مرده. پس آنها دو شخصیت جداگانه و مجزا بودهاند و نباید دچار اشتباه شد.
آیا فکر میکنید، شیوا نیز میتواند به دلیل نوشیدن زهر برای نجات جهان ؛ در یک سطح خاص، همچون مسیح و کریشنا بعنوان یک منجی در نظر گرفته شود؟
بله. در یک سطح خاص میتوان این سه را با هم مقایسه کرد. هوشیاری و آگاهی مسیح، کریشنا و شیوا، بلاترین جریان و فرآیند و بالاترین شکل انرژی هستند، که در وجود بشر پرورش یافته. بنابراین شخصیتهای آنها بسیار شبیه به هم است. مسیح برای عصیانها و معاصی بشریت جان باخت و شیوا زهر را برای نجات بشریت نوشید.
بعضی روشنفکران همچون لید بیتر1 میگویند که به روایت مصلوب شدن مسیح در نظر عموم اتفاق نیافتاده، و این فقط یک تشریفات مذهبی در آئین مصری است. بنابراین، هرگز این امکان وجود ندارد که مسیح در اسرائیل مصلوب شده باشد.
خیر. مسیح مصلوب شد. حتی در قرآن و برخی کتابهای هندوی قدیمی نیز اشرهای به این مطلب شده.
در آن زمان، افراد زیادی مصلوب شدند. آیا این احتمال وجود دارد که کس دیگری اشتباها به جای مسیح شناسایی شده باشد؟
خیر. چون در غیر اینصورت، توسط پیتر، کسی که مسیح او را هنگام ورود به روستا تعقیب کرد : شناخته میشد. در صورتیکه پیتر از شواهد و اتفاقات از وی سؤال پرسید و مسیح پاسخ داد : « جوداس (نام یهودا اسخر یوطی، یک از دوازده حواری مسیح) به من خیانت کرد و مرا لو داد و شما مرا نشناخته و انکار کردید ».
یک نظریه جدیددر مورد تمام این مسائل وجود دارد که من در یک انجمن محرمانه شنیدم. آنها میگویند که رومیها تمایلی به صلیب کشیدن مسیح نداشتند. زیرا آنها از شورش بیم داشتند و ادعا میکنند که آنها بودند که پس از مصلوب شدن مسیح از او پرستاری کردند.
به نظر میرسد که اشتباهاتی وجود دارد.به عقیده من، مسیح یک رهبر انقلابی بزرگی بود که آن گروه و این رومیها حقیقتا از او هراس داشتند و بعد از آنکه مسیح به صلیب کشیده شد و جائیکه در آن تعلیم و تعلم مینمود، ترک کرده بود، رومیها آمدند و آنجا را کاملا ویران کردند. حتما شما میدانید که آنها حتی زمین را هم شکافتند.
چهل روز پس از مرگ مسیح زمین لرزه بزرگی رخ داد و اکثر زمینها و خانهها ویران شدند. بعد رومیها آمدند و جمعیت باقیمانده را نیز از بین بردند. یعنی اینکه آنها نمیخواستند فرصتی برای فرار به مسیح بدهند. آنها میخواستند آن جماعت را طوری از میان بردارند که دیگر هیچ تجدید حیات و فعالیتی ممکن نباشد و آنها بتوانند هر آنچه که دوست دارند انجام دهند. رومیان و نیز کاهنان از مرگ مسیح بسیار خرسند و خوشحال بودند.
سالهای پیشین زندگی مسیح چگونه گذشت؟ آیا به هند آمد؟
در کتب هندی دو مدرک در مورد مسیح وجود دارد. یکی در اسناد قدیمی دانشگاه نالاندا1 در صد مایلی مانگر2. حداکثر هزار دانشجو در آن دانشگاه بطور رایگان تحصیل میکردند. این دانشگاه کتابخانه بسیار عظیمی، شامل صدها هزار کتاب، داشت که یک بار توسط بختیار خلیجی3، غارتگر بزرگ، و بار دیگر بدست هندوها ویران شد. این کتابخانه دوبار سوزانده شد و هزاران کتاب و متن قدیمی از بین رفت.
درفهرست کتب رسمی دانشگاه نالاندا ف به مردی از فلسطین اشاره شده که از او
بعنوان پسر مریم و پسر یک نجار، مردی که اهلش خواهانش نبودند، با صورتی کشیده و ریش یاد میشود. در این کتاب همچنین آمده است که : بین هزاران دانشجو، صورت اواز همه شاخصتر بود. این یک مدرک و نشانه است. نشان دیگری در کتب قدیمی ناپال یافت شده که در آن صراحتا ذکر شده که دانشجویی از نالاندا با این نام (مسیح) که به این قوم یا اجتماع پیوسته، ناپال را دیده و با بسیاری از دانشمندان هندی ملاقات داشته. مدرک دیگری دال بر زندگی مسیح به مدت سه سال در نپال وجود دارد. روی هم رفته او سیزده سال در هند زندگی کرد. اگر در مورد زندگی مسیح در کتاب مقدس مطالعه کنید، در خواهید یافت که سیزده سال ثبت نشده است. این سیزده سال کجاست؟ هند پاسخ آنرا دارد.
کتاب مقدس میگوید کسی از آن سیزده سال چیزی نمیداند.
بله. اما هند، حتی قبل از تولد مسیح، اشارهای به این مرد بزرگ داشته. برخی از منجمان هندی، عالمان شرق. از نشانههای او آگاه بودند ؛ آنها میدانستند که او بعنوان یک پیامبر بزرگ مقدر شده.
زمانیکه مسیح بدنیا آمد، چهار اندیشمند، به تعقیب یک ستاره، مهاجرت کردند. آنها این ستارهها را دنبال نمیکردند ؛ آنها ستاره طالع وی را تعقیب میکردند. آنها به جستجوی مکانی که این پیامبر بدنیا میآمد راه افتادند. آنها به آنجا رفتند، آن پسر را دیدند و بازگشتند و مدارکی برای اثبات آن وجود دارد.
حالا، به فلسفه مسیح که حقیقتا ترکیبی از اصول اخلاقی بودائی و باکتی هندی است، میپردازم. باکتی، عشق به خداوند، تسلیم امر خداوند، « تو به کمال خواهی رسید ». تعلیمات مسیح است. مسیح اصول اخلاقی را تعلیم داد همانگونه که بودا چنین فرمانهایی داده بود. زمانیکه مسیح به نالاندا آمد، اصول اخلاقی بودائی را بسیار دوست داشت اما نواقصی در آن یافت. وی دریافت که این آئین، فاقد ایمان به خداوند است، بنابراین گفت : « زمانیکه نزد مردمم بازگردم به آنها اصول اخلاقی بودائی را همراه با ایمان به خداوند خواهم آموخت ». و وعظ آن احکام را از تپههای اُلیو1 (در شرق اورشلیم) آغاز نمود.
منظور من از بیان این مطلب این است که فلسفه مسیح، تلقینی فرخنده بود از دین هندو، آئین بودائی که مسیح در نالاندا2، واراناسی3 و در نپال4 به آن برخورد. نپال سرزمینی است که آئین هند و بودا در جهت یک فرهنگ متوافق و مشابه، با هم ترکیب شدهاند. حتی برهمائیها در آنجا غذا (گوشت) میخورند ؛ (با اینکه) این عمل مجازات دینی دارد. وارانسی کانون هندوهاست و نالاندا کانون بودائیها بود. سپس مسیح برای تعلیم دین به این سه مکان رفت و سه فلسفه مختلف را که بعدها آنها را ترکیب نمود، فرا گرفت.
واضح و روشن است که مسیح بدنیا آمد و از آغاز تولدش ملهم و آسمانی بودنش، معلوم بود. او برای انجام یک رسالت آمد، اما در زادگاهش، فضای مساعدی برای هدایت نیافت، بنابراین به هند رفت، زیرا که آنجا سرزمین و مهد فرهنگ و پرورش مذهبی بود. دقیقا مثل امروزه که ما برای فراگیری دانش فنی به آمریکا یا آلمان میرویم، مسیح به نالاندا، بنارس و نپال رفت و باذهنی کاملا روشن بازگشت. مسیح از پرانایاما آگاهی داشته و حتما یک هاتا یوگی بوده است. او همچنین قدرتهای روحی و روانی خاصی داشته، زیرا او یلعاذر (لازاروست)4 را به زندگی بازگرداند، بسیاری افراد را شفا داد و روی آب راه میرفت.
زمانیکه مسیح به اورشلیم بازگشت، آنچه را فرا گرفته بود برای مردم آنجا وعظ کرد، اما آنها او را درک نکردند و او را به صلیب کشیدند. به هر حال او نجات یافت و به کشمیر آمد. شاید او میخواست به هند باز گردد اما نتوانست آنرا محقق سازد و در این راه درکشمیر جان باخت. این چیزی است که ما در هند به آن معتقدیم. و ممکن است آن چیزی نباشد که در غرب به آن اعتقاد دارند.
فکر میکنم ما باید آنرا باور کنیم و بپذیریم، زیرا آنچه را که مسیح انجام داده همه معجزه محسوب میشوند، اما قابل شرح هستند.
بله. انجام یک معجزه برای کسی که با یک هدف خاص نزول کرده، کار بزرگی نیست. کریشنا معجزه میکرد، مسیح معجزه میکرد و حتی درعصر ما سائی بابا5 نیز یک معجزهگر بود. همچنین سوامی نیتیاناندا6 نیز که یک کندالینی یوگی بود و چند سال پیش مُرد، یک معجزهگر بود.
او تقریبا همانند یک مرد دیوانه رفتار میکرد. خیلی از مردم نزد او نمیرفتند زیرا در همان محوطه، زیر درختی که سوامی زندگی (او خانهای نداشت)، ببرها معمولا مثل سگهای اهلی به آرامی کنار او دراز میکشیدند.
سوامی نیتیاناندا خیلی مشهور شد، اما نسبت به آنچه انجام میداد، آگاه نبود. او ورای حواس عادی بود. مریدان وی، از او مراقبت میکردند. من به مدت یک ساعت با او بودم.او مستقیما با کسی صحبت نمیکرد، او با خودش صحبت میکرد و افرادیکه کنار او میایستادند، سعی میکردند منظورش را بفرسند.
زمانیکه سوامی آتماناندا آنجا کنارش ایستاده بود، سوامی نیتیاناندا گفت :« پوشیدن لباس ممنوع، همه لباسها بیمصرفند، همه چیز بیفایده است. سانیاسا1، تیاگا2، بهترین چیز است ». ماهاتما در حالیکه صحبت میکرد، سراسر تمام مکانهای دیگر را نگاه میکرد و صدها نفر دور تا دور ایستاده بودند. نیتیاناندا مستقیما با آن خانم صحبت نکرد : اما ادامه داد « برو، برو. اینجا نمان و برو.» درنتیجه ما مجبور به ترک آنجا شدیم. این مربوط به چند سال گذشته بود. امروزه اجتماع بزرگی نزدیک جائیکه او در بمبئی اقامت داشت، بزرگ شدهاند.
ماهاتمای دیگری که میتوانم درمورد او اشاراتی بکنم، سوامی تیلانگا3 است. او در سن 192 سالگی مُرد. یک بار یک منصبی همراه همسرش نزد او رفت. آن مرد خیلی چاق بود وقتی خم شد، تیلانگا به همسرش نزدیک شد و گفت : « حال شما چطور است؟ ». آن صاحب منصب از اینکه این ماهاتما شانههای همسرش را لمس کرده بسیار خشمگین شد چون این حرکت در جامعه هندو بسیار قبیح و ممنوع است. او گفت : « من باید این ماهاتما را بکشم » روز بعد آن مرد پراساد4 (نتیجه آنرا) آورد، مقداری شیر که در آن سم ریخته بود. او شیر را به ماهاتما داد تا بنوشد. ماهاتما گفت : « بسیار خوب، من این شیر را مینوشم و تو پراساد (نتیجه آن) را خواهی گرفت.» سپس ماهاتما زهر را نوشید و بلافاصله مرد دیگری احساس درد کرد و به شدت گریست و بالاخره ماهاتما که عادت به خوردن کرد انسانی داشت به
او میگفت : میتوانی این را بخوری؟ اگر اینکار را بکنی، فورا خوب خواهی شد. من آنرا میخورم تو نیز بخور؟ درد به قدری شدید بود که مرد انسانی را خورد و ماهاتما نیز آن را خورد. در نتیجه درد از بین رفت و مرد به حال اولش بازگشت بعد سوامی تیلانگا گفت « میدانی » برای من کود انسانی و همسر تو یکی است من نسبت به آن دو یک جور و با یک رغبت رفتار کردم.
آن خانم مرید سوامی تیلانکا گردید و هنوز در قید حیات است. نامش شانکان مای5 است. او در انظار حضور پیدا نمیکند. او بسیار پیر است، حدود نودوپنج سال یا بیشتر. او فقط یک بار در دوازده سال از عزلت بیرون میآید و میتوان او را در کامبا ملا6 واقع در الله آباد7، نسیک8، یوجین9 یا هاروارد10 ملاقات کرد. در غیر این زمان، کسی از جای او اطلاعی ندارد.
چنین افرادی معروف، درعین حال پیش پا افتادهاند، پس میتوان به راحتی میتوان آنچه که مسیح، انجام داده، پذیرفت. چه بسا او کارهای بیشتری انجام داده و ما اطلاع نداریم.
زمانیه درباره زندگی سوامی سیواناندا مطالعه میکنید، یک قیاس زیبا وجود دارد، بدانگونه که او پای افراد بیمار را شستشو میداد و روغن میمالید و همانگونه که مسیح به مردم خدمت میکرد.
فقط خدا میداند که سوامی سیواناندا چه قدرتهای زیادی داشت. او به شستن لباسهای خانمهای رنجور و علیل عادت داشت، اودر درمانگاه شخصی خود به افراد جذامی و ناتوان خدمت میکرد.
پارام هامسا سوامی ساتیاناندا سارا سواتی
پ . ن : با تشكر فراوان از دوست خوبم مهدي عزيز( نیتیاناندا ) براي ارسال اين مطلب .
تغییر قطب و سیاره اکس (Nibiru) — نمسیس (ستاره تاریک) — جسم در حال چرخش!
تغییر قطب و سیاره اکس (Nibiru) — نمسیس (ستاره تاریک) — جسم در حال چرخش!
ویدئو یک . سیاره ایکس بروز شده در 30 نوامبر 2010
در اینجا دو جسم وجود دارند که مورد سوال هستند. یک شی مشابه ستاره دنباله دار (گرفته شده در روبرو و پشت H1) و جسمی تاریک (گرفته شده تنها در پشتH1) من به انها در این ویدئو اشاره کرده ام.
http://www.youtube.com/watch?v=76NgJO…
http://www.youtube.com/watch?v=vjh5iA…
http://astrobiology.nasa.gov/articles…
جسم دنباله دار باید نمسیس و جسم بعدی باید نيبيرو باشد.
اگر هنوز در خصوص وجود سیاره ایکس مشکوک هستید این فیلم برای اثبات به شما قانع کننده خواهد بود.
اگر این فیلم را مشاهده کنید درخواهید یافت که چرا مشابه یک یک ستاره تاریک به نظر می رسد. ( این تصویری واقعی از ناسا است)
http://www.youtube.com/watch?v=vjh5iA…
همچنین اگر شما با دقت به نزدیک شی تاریک نگاه کنید می توانید چیزی در حال چرخش در جلو آن را ببینید !! و این می تواند یکی از سیاره های مدار نمسیس و یا حتی نيبيرو باشد.
آیا خورشید ما جزئی از سیستم ستاره ای دوتائی است؟ یک ستاره نهان همراه با نام مستعار نمسیس که دنباله های این ستاره دنباله دار در حال نزدیک شدن به زمین است؟ در طول تاریخ شواهدی دال بر این مدعی وجود دارد که برخی انقراض بخش عمده حیات را از ان می دانند . تلسکوپ جدید ناسا باید قادر باشد که این مورد را روشن سازد.
تصویر 10 ژانویه 2011 ناسا را می توانید در اینجا ببینید.
http://stereo.gsfc.nasa.gov/cgi-bin/i…
دانشمندان معتقدند یک ستاره نامرئی مسئول انقراض دایناسورها ممکن است خورشیدی چرخان با دنباله هائی که زمین را بمباران نمودند باشد.
کوتوله ای قهوهای تا پنج برابر اندازه مشتری قادر به انقراض حیات مشابه قبل در مسیر مداری خود در هر 26 میلیون سال بر روی زمین باشد
نمسیس نامی است که دانشمندان ناسا بر ستاره ای نامرئی گذاشته شده که از خود به شکلی باور نکردنی تنها نور مادون قرمز ساطع می کنند. و به جهت قدرت گرانش خود در محدود مدار ان اجرامی از سنگ و گرد و غبار و یخ می چرخند که می توانند مشابه اجرام ستاره های دنباله دار در زمان عبور از مجاور مدار زمین به سمت ان پرتاپ و موجب فاجعه ای مشابه 65 میلیون سال پیش گردند.
ویدئو ناسا تائید نموده که این اجرام اکنون با کشیدگی فراتر از مدار پلوتون بدنبال نمسیس هستند.
ذکریا سی چن در یافته های شبه علمی خود به سیاره نیبریو (ایکس) با توجه با آثار و شواهد سومریان اشاره نموده است.
عنوان شده که تا آخر امسال یا کمی بعد از ان سیاره ایکس به حدی نزدیک خواهد شد که مشابه ماه در اسمان قابل مشاهده خواهد بود.
در حال حاضر سیاره ایکس هنگام طلوع در سمت چپ خورشید و در زمان غروب در سمت راست پائین تر از خورشید قابل مشاهده است.
او ادامه داده که با نزدیک شدن این سیاره تغییر قطبین زمین ، حرکات پوسته زمین موجب باریک شدن اقیانوس آرام و ، گسترش اقیانوس اطلس ، حرکت جنوب آمریکا ، جزائر دریای کارائیب و بخش غربی استرالیا ، اندونزی و جنوب شرقی آسیا همه به زیر اب خواهند رفت و رودخانه می سی سی پی در امریکا طغیان و به حدود 100 تا 200 مایل توسعه می یابد.
هر گونه بهره برداری از این مطلب با ذکر منبع با آدرس www.ufolove.wordpress.com مجاز میباشد.
پ . ن : با تشكر فراوان از منتظر عزيز بابت ترجمه و ارسال اين مطلب. ويديو ها در لينك .
عكس اشيائ ناشناخته اي بر فراز مالتا
عكس اشيائ ناشناخته اي بر فراز مالتا
نگاشته شده در 1/11/2011* 29 Dec *15:45 به وقت محلي
جزيره مالتا روستاي Qrendi
دوربين مورد استفاده : دوربين جيبي ساده 12 M.p.
1 km دورتر ازمركزنجوم Hagar Qim Neolitic (معابد ) – (درياي مديترانه) – اتحاديه اروپا) .
براي افرادي كه هميشه به بالا نگاه ميكنند (بجاي آنهايي كه هميشه به زمين نگاه ميكنن براي پيدا كردن يك پني پول گم شده مردم!!)به همراه يك دوربين ،هميشه اين شانس وجود دارد كه
آنها يك عكس از UFO داشته باشند !بخصوص در نزديكي صخره ها!
برجسته ترين مكان فعاليت UFO ها اينجا در مالتا در نزديكي رادار dingil است .
يك فوت وفن كوچكي كه پيدا كردم و روي آن كار كردم ،عكاسي متعدد بدون وقفه است كه وقتي با دقت به UFO ها درعكسها مينگريم شما فقط ميتوانيد آنرا به كمك نرم افزاركامپيوتري ببينيد.
عكسي در طلوع خورشيد – جزيره مالتا .
شما بايد برويد به مكاني كه آنها اغلب ترجيح ميدهند. آنوقت براي شما روشن ميشودكه UFO ها هم عاداتي دارند !
منبع : http://www.ufocasebook.com/2011/malta122910.html
هر گونه بهره برداری از این مطلب با ذکر منبع با آدرس www.ufolove.wordpress.com مجاز میباشد.
پ . ن : با تشكر فراوان از ياسميناي عزيز بابت ترجمه و ارسال اين مطلب.
حالت هوشیاری برتر چیست؟
سات سانگ
هوشیاری برتر
26 ژوئیه، 1967
حالت هوشیاری برتر چیست؟
اولین چیزی که باید به خاطر داشته باشیم این است که این وضعیت، یک حالت ذهنی، یا یک حالت فیزیکی، یا یک تجربه حسی و یا یک پدیده روحی نیست، بلکه یک حالت روحانی و معنوی است. خواب آخرین مرحله ذهنی است. ضمن خواب، ذهن هیچگونه فعالیتی ندارد. عملکرد ذهن فقط تا قبل از خواب، که یک حالت بیهوشی و ناخودآگاه است، صورت میگیرد. بعد از آن ذهن دیگر نقشی ایفا نمیکند.
در واقع، برای روشن شدن این موضوع، واژه « برتر » باید اصلاح شده و واژه * « هوشیاری » باید با حرف بزرگ «C » نوشته شود. آن حالت یک وضعیت آگاهانه است، در صورتیکه شما نسبت به جسم، نام، مذهب، ملیت و یا هیچ جنبهای از بعد مادی خود هوشیار نیستند، اما شما آگاه هستید. پس هوشیاری برتر، هوشیاری است که با حرف بزرگ « C » نوشته شود، بطوریکه هیچ مشکلی از هوشیاری * به جسم، ذهن، مذهب یا بعد مادی در آن وجود ندارد، اما هوشیاری وجود دارد. آن هوشیاری، هوشیاری برتر است، غیر از آن چیز دیگری نیست.
زمانیکه آن حالت خاص هوشیاری، طی سالهای متمادی، ادامه داشته باشد، فعالیتهای طبیعی ذهن کاملاً یکدست میشود. عملکرد حواس ناچیز میشود. ذهن نمیتواند به خوبی عمل کند. حتی اندامها نیز به سختی کار میکنند. در نتیجه جسم، حواس و ذهن، با ایجاد حالتی که « ماکتی ویدها » نامیده میشود مختل میشوند.
Uideha makh بعنوان حالت جدایی از جسم ترجمه میکنند، در صورتیکه باید حالتی از آزادی و رها شدن هوشیاری از وابستگیهای جسمی و روحی معنی شود، که در این حالت جسم دیگر قادر به محصور کردن روح نیست. سپس حالتی از بیهوشی رخ میدهد. که شخص در آن حالت کاملا غیر فعال شده و روح ظرف مدت یک روز و یاکمی کمتر از آن، از بدن جدا میشود. بعد از آن روح دوباره به جسم باز نمیگردد. تناسخی وجود ندارد، زیرا فرد هیچگونه تمایلی به زندگی ندارد، دیگر هیچ خواستهای نداشته و آرزومند چیزی نیست. همه «کارما»ها تمام شده، همه آرزوها برآورده شده، بنابراین شخص دوباره متولد نمیشود، اما با هوشیاریهای عالم هستی همسو و یکی میشود.
آیا فردیت او حفظ میشود؟
خیر. او کاملا در درون خودش غرق میشود. همانند یک رودخانه که تا زمان پیوستن به اقیانوس و یکی شدن با آن همواره در جریان است. زمانیکه رودخانه به دریا میرسد، آبی که به درون دریا میریزد، ازبین نمیرود. آب به قوت خود باقی است، اما عینیت و فردیّت آن زوال می یابد. نمیتوان گفت که این بخش « گانگا » «Ganga » و این بخش « جامونا » « jamuna» است.
آیا هوشیاری برتر، تقریبا همان خودکشی نیست؟
خوب، آن، چیزی است که فلاسفه گفتهاند، اما تفاوت فاحشی وجود دارد. البته میدانید (ببینید)، خودکشی یک حالت روحی ویژهای است که در آن حالت، فرد خواستههای زندگیاش برآورده نشده است. او به علت نارضایتی، خوآگاه، اقدام به ترک جسم میکند، اما چون به خواستههایش جامه عمل نپوشانده، دوباره متولد میشود. یک « ویدها ماکت »، « videha mucta » همه چیز را برآورده کرده است.
آیا حق ترک جسم وجود دارد؟
بله. نکته همینجا است. فرض کنید که شما یک قالب یخ در دست دارید که به تدریج اب میشود. وقتی یخ کاملا آب شد، چطور میتوان یک فالب یخ داشت؟ به همین ترتیب، فردیت چیست؟ فردیت شامل آرزوها، اهداف و خواستههای انسان
است. زمانیکه آنها وجود نداشته باشند، چطور فردیت میتواند موجود باشد، زیرا اساس فردیت آرزوهاست.
اما آرزوها بخشی از یک فرآیند طبیعی هستند.
خوب، به نظر طبیعی به نظر میرسد اما در همین وضعیت، زمانیکه با اینحالت روحی ویژه را بالا میبریم، آن آرزوها کاملا پوچ و غیرواقعی به نظر میرسند.
آیا حالت « جیوان کتی » درجهای پائینتر از وضعیت « ویدها کتی » است؟
بله. ویدها موکتی، آزادی روح از بدن جدا شده است و جیوان موکتی آزادی در زندگی است. پس جیوان موکتا، فردیت خود را به دلیل یک خواسته حفظ کرده و آن آرزوی تعالی تمام مخلوقات است. یک جیوان موکتا عاری از هرگونه خواستههای فردی و خودخواهانه است. وی هرگز نمیخواهد چیزی برای خودش بدست بیاورد، انجام دهد یا آماده و اندوخته کند. ورای آنچه که وی انجام میدهد یا میاندیشد، تنها یک انگیزه وجود دارد و آن همدردی و شفقت برای همه است. به دلیل همان سانکالپا یا همان آرزو است که یک جیوان موکتا حالت فردیت خود را حفظ نموده و بعد از مرگش دوباره متولد میشود.
آیا جیوان موکتا میتواند انتخاب کند که در کدام مکان و زمان و تحت چه شرایطی متولد شود؟
بله، تنها جیوان موکتا میتواند تولد دوبارهاش را انتخاب نمایدو هیچ فرد دیگری قادر به چنین کاری نیست. یا زمانیکه جیوان موکتا دوباره متولد میشود، با علم به دوران کودکیاش که چرا اینجاست، تولدی همانند یک تولد آگاهانه دارد؟
بله. او تمام گذشتهاش را به خاطر میآورد. چیزی شبیه به بودا است، او در زمان درک نفس خود، تمام بیستوچهار تولد گذشته خود را به یاد میآورد.
آیا یک جیوان موکتا شدن قبل از یک ویدها موکتا بودن، روندی طبیعی است؟
بله. یک فرد باید اول یک جیوان موکتا شود و در نهایت یک ویدها موکتا. هیچگونه اختیار و حق انتخابی وجود ندارد. این یک سیر طبیعی است. این روند تکامل، بواسطه جیوان موکتی، یک منحنی ایجاد میکند و یک روند انحطاط آغاز میگردد. این روند سیر تکاملی نیست. جیوان موکتی نقطه اوج تکامل فردی است و از روی آن، یک روند انحطاط، البته نه بازگشت به همان شیوه بلکه به نوعی متفاوت، شکل میگیرد.
جیوان موکتا به جای سقوط از مسیری که از طریق آن راه تکامل را طی کرده بود، یک چرخه کوچکی را به وجود میآورد. بدین معنی که، زندگی را یک چرخه، که از یک نقطه شروع میشود و این راه ادامه مییابد،در نظر میگیریم. به تدریج به جیوان موکتی یا حالت هوشیاری برتر میرسیم و پس از ان یک روند انحطاط تا رسیدن به ویدها موکتی شروع میشود. این همان دورهای است که در آن فردیت پیشین از بین رفته.
از طریق ویدها موکتی، او منحصر به فرد میشود و روند تکامل تازهای شروع میشود. او با جهان هستی یکی میشود و جیوا دوباره و دوباره از طبیعت عالم هستی متولد میشود، اما نه به همان شکل « من ».
این اتفاق چیزی شبیه به تلاقی گانگا «Ganga » با اقیانوس است و بواسطه اقیانوس، موسم بارندگی افزایش مییابد. و این ضرورتا همان آب گانگا نیست.
آیا ده شیوه سانیاسا، نمادی از ده شعاع خلقت که عارفان در موردشان صحبت میکنند، هستند؟
نه دقیقا، اما میتوان این تعبیر را هم داشت. در حقیقت سازماندهی سانیاسینها به سمت و سوی ده روش، بنابر سامسکار هایشان، که طبیعت ذاتی آنهاست، صورت گرفتهاست. من شیوه براساس وضعیت درونی سانیاسینو همچنین بنابر درجه تکاملی که به آن رسیده، معین میشود.
اگر یک سایناسی خود را به دلیل کهولت سن و یا ممنوعیتهای گذشتهاش، قادر به زندگی.تنها در یک کلبه نیابد (که هیچ یک از سایناسیها به این خودباوری نمیرسند)، از او خواسته میشود به یک صومعه رود و یا تصدی صومعه بر عهده وی نهاده میشود. سانیاسی در صومعه از دوستی و امنیت کامل برخوردار میباشد، بنابراین قادر به ارتقاء درجه تکامل در درون خویش است.
برفومن، شخصی متعلق به یک صومعه ویژه، زندگی رهبانی را مفید و کارما نمیداند. وی فضا و اقدامات امنیتی آنجا را نمیپسندد و نسبت به دارائی، ثروت و مریدان اهمیتی قائل نیست. او میخواهد تمام عمر در کوهها به تنهایی زندگی کند. برای او اهمیتی ندارد که مار افعی بیاید و او را نیش بزند. برا ی او مهم نیست اگر نتواند بیدرنگ شیر و میوه بدست آورد. برای او هیچ اهمیّتی ندارد که میتواند تحت درمان قرار گیرد یا نه، اما او میخواهد در جنگل زندگی کند. بنابراین، مطابق آن، خواستههایش باید اجرا شود. این همان چیزی است که در کتاب مقدس باستانی نوشته شده است. این فرمان باید با تشخیص و در نظر گرفتن ظرفیتهای درونی، خواستهها و درجه تکامل سانیاسی، به او داده شود.
پرتو بخش، فرمان میدهد. او میداند پرتوجوهایش چه میخواهند. بیشتر سانیاسیها نمیخواهند پرتوجو داشته باشند و نسبت به کسانی که پرتوجو دارند، به دیده تحقیر مینگرند. بنابر رسوم سخت سانیاسا اگر یک سانیاسی در کوهها و یا هر جای دیگر ریاضت میکشد، به زندگی ساده و عادی برگردد تا از طریق ایجاد تشکیلات رهبانی و یا آشرامهای یوگا، با موعظه کردنف رسیدگی به پرتوجوها و یا ساختن بیمارستان به بشریت خدمت کندف گوئی که از یوگا بریده و برگشته است. او بعنوان « یوگا براشت »، « yoga bhrasht » شناخته میشود. گفته میشود : این مرد ریاضت کشیده ولی بعضی از خواسته هایش برآورده نشده، بنابراین او فروکش کرده است. خیلی چیزها ممکن است در مورد او گفته شود : مثلا او بزرگ است، عالم و حکیم است، اما هنوز به کمال نرسیده است.
یک سوامی تاپووانامSwami tapovanam » در آتارکاشی «tarkashi » بالای ریشی کش « Rishi kesh » زندگی میکرد. او بیشتر از 80 سال سن داشت. من به آنجا رفتم و از او درخواستی کردم؛ به سوامی جی « Swamiji » گفتم من میخواهم در آرتاکاش یا حوالی آنجا بمانم و تحت هدایت شما قرار گیرم.آیا ممکن است تمهیدی برای محل اقامت بیاندیشید. او پاسخ داد : نه، ساتیاناندا. سوامی جی نپذیرفت و اجازه نداد که من آنجا بمانم وگفت : تو میتوانی ویرایشگر، منشیف مدیر، سخنران یا واعظ شوی. « کارمای خود به کار بگیر ». او کسی بود که بصیرت داشت و راز « کارما » را میدانست. اما سایر سانیاسیها که ارتودوکس و متعصب و کوته نظر هستند، خواهند گفت که، « هیچ یک از این موارد ضروری نیست. تمام آن مسائل را رها کن و بیا همین جا زندگی کن. خطاب به یکی از « ماهاتما »ها پرسیدم : در مورد کارمای من چطور؟ اگر به اینجا بیایم، به همراه یک ماشین تحریر خواهم آورد.
چگونه میتوان از اتمام « کارما » آگاه شد؟
لحظهای که کارما تمام میشود، خودبه خود و غیرارادی انسان را ترک میکنند. بنابراین حتی اگر شخص بخواهد « کارما » را به صورت وظیفه انجام دهد، عملا شانسی وجود ندارد. او « کارما » را بوجود نمیآورد. در آن هنگام، آنقدر که آرزوها اهمیت دارند یک سری ناکامیها رخ میدهد. او نمیتواند آرزویی داشته باشد. او میخواهد فکر کند، آرزو کند، اما نمیتواند. او درصدد انجام کارهایش برمیآید، اما در میانه راه متوقف میشود. بیشتر از این نمیتواند پیش رود. ظرفیت و توانایی او برای آرزو کردن تمام شده و به پایان میرسد.
اشخاص نیز در دنیا هستند که آرزوهایی دارند، امابه دلیل برخی ترسها، سرکوبها ویا لطمههایی که دیدهاند و یا هنوزدر ناخودآگاه خود درگیر هستند، و چیزی در آن مورد بطور خودآگاه نمیدانند، آرزویی نمیکنند.
شیوه « باکتا » برای محو کردن یا خلق نکردن کارمای جدید چیست؟
« کارما »ها میتوانند به تقدیم آنها به خدا تمام شوند، و قبل از اینکه عملی انجام دهید، متوجه میشوید که فاعل شخص دیگری است. شما تنها یک وسیله، و یا، واسطه کوچکی برای انجام آن عمل هستید. راه دیگر، پذیرفتن همه چیز در زندگی است که شامل حالت تکامل معنوی و حالت روحی، یا فساد اخلاقی.
خوشبختی، فقر، مصیبت و بلا، شادی، میشوند، که همگی به خواست و اراده خداوند هستند. باکتا چیزهای خوب را طلب میکند، نه از هر پیشآمد بدی متنفر است. این نگرش یک باکتا است، اما البته آنها تمام این موارد را ندارند.
در فلسفه « باکتی » جنبه احساسی هر فرد به دوسطح تقسیم میشود، که عبارتند از : سطح پائینتر و سطح بالاتر. سطح پائینتر باکتی را « آپارا باکتی » و سطح بالاتر باکتی را « پارا باکتی »، یعنی : باکتای متعالی یا برترین مینامند. پس در آپارا باکتی پرستش خداوند، زیارت مکانهای مقدس ملاقات مقدسین و ماهاتما ها، مطالعه کتابهای مقدس که در آن تقدس خداوند توصیف شده، وجود دارد.
این موارد کارهایی هستند که همه افراد ملزم به انجام آن هستند، بطوریکه، الهام درونی کافی را دریافت میکنند و ذهن، پاک و تک بعدی میشود. سپس شخص به این درجه از درک میرسد که تمام آیات و نشانهها در این دنیا، خلقت الهی است و « من » تنهایک عامل است. این مکاشفه پس از طی سالیان سال تمرین آپارا باکتی، به شرط اجرای صحیح آن، حاصل میشود و سرانجام، زمانیکه این فهم و درک ایجاد شد، پارا باکتی آغاز میشود. پس از آن شخص زندگیاش را نه صرفا از آن خود بلکه بعنوان مظهری از اراده الهی میپذیرد. کارمایی که « من » انجام میدهم، رنجی را که « من » تحمل میکنم، خوشیهایی که از آنها لذت میبرم، همگی اراده الهی هستند. این درک و تشخیصی است که آشکار میشود و پارا باکتی نام دارد.
اگر آپارا باکتی متواضعانه باشد، منجر به پارا باکتی خواهد شد، اما اگر آپارا باکتی از روی خودپسندی باشد، نظیر رفتن به کلیسا یا صومعه و عبادت کردن به یک دلیل خاص، آنرا باکتی خودخواهانه مینامند. به تدریج شخص باید به این درجه از درک برسد که عبادت خداوند پیوسته برای همسر، بچهها، پول سلامتی و غیره، صحیح و انصاف نیست. در نهایت این تشخیص به وجود خواهد آمد و شخص با این تفکر که همه چیز متعلق به خداوند است، باکتی را که ناشی از خودخواهی نیست، آغاز میکند.
سرانجام، طی این پروسه، زمانیکه تمام کارما ها در این دنیا به سرانجام رسید، باکتا برآیند، اثر و نتیجهای به دست نمیآورد. او از کارما، پرارابدا رهایی مییابد. اما گفته میشود : کسانی که در صومعه عبادت میکنند، صرفا باکتا های والا نیستند.
آیا ممکن است اهداف جهار آشرام را دقیق شرح دهید؟
این شرایط ویژه، برای افرادی در دنیا مناسب است که از نظر معنوی رشد نکردهاند و بنابراین باید وارد مراحل مختلفی از زندگی؛ از جمله؛ براهماچاریا « brahma charya » یا تجرد، گریهاستا و تأهل « grihastha »، وانا پراستا
« vanaprastha » یا زاهد و تارک دنیا، شوند. اما افرادی وجود دارند که این مراحل را پیش از این در زندگی سابق خود متحمل شدهاند و این شرط شامل حال آنها نمیشود.
بعنوان مثال، شانکارا چاریا « shaankara » را در نظر بگیرید. او در سن هشت سالگی سانیاسا شد. در شانزده سالگی در مورد تمام موضوعات فلسفی آئین هندی، تفسیرهایی به زبان سانسکریت نوشت و همچنین در رابطه با اپانیشاد «Upanishads » و گیتا « Gita » و غیره نیز تفسیر نامههایی دارد، و همچنین ادوتیا ودانتا « adwaita Vedanta » را خود تحریر کرده است.
شانکاراچاریا از سن شانزده تا سی و دوسالگی سرتاسر هند را تنها با یک هدف زیر پا گذاشت و آن هدف گرایاندن تمام بودائیها به گروه پیروان آئین هندو از طریق بحث، مذاکره، شکست آنها در مباحثه بود.
آیا تمام کسانیکه همه اشرامها را در زندگی پیشین خود انجام دادهاند و اکنون برا ی درک معنوی در این زندگی میکوشند، تمام مراحل آشرامهای قبلی را به خاطر میآورند؟
خیر، شخصی که تمام کارماهایش را در زندگی قبلی به پایان رسانده و تمام وظایفش را بعنوان یک « براهما چاریا »، « گریهاستا »، « وانا پراشا » انجام داده است و اکنون طیفرایند تکامل، یک سانیاسی میشود، گذشتهاش را به یاد نمیآورد. فقط، کسی که همه چیز حتی سانیاسا را در زندگی قبلیاش به پایان رسانده و بعنوان یک سانیاسی، به بالاترین درجه در زندگی قبلی خود رسیده باشد، زمانیکه دوباره متولد شود، پس از رسیدن به جیوان موکتی و قبل از دستیابی به ویدها موکتی، تمام زندگیهای سابق خود را به یاد میآورد.
به عنوان مثال، فرض کنید شما تمام مراحل تجرد، تأهل و زهد را تحمل کردهاید و سپس زمان مرگ فرا میرسد. زمانیکه دوباره متولد شوید، از همان آغاز تمایل برای سایناسا را بوجود آورده وبسط میدهید. اما در آن هنگام تمام زندگیهای گذشته خود را به یاد نمیآورید. این مثال اول بود. مثال دوم اینکه، فرضکنید، چهار دستور زندگی راتا مرحله سانیاسا به انجام رساندهایدو بعنوان یک سانیاسی، به درجه بالایی از جیوان موکتی دست یافتهاید، و بعد از آن میمیرید. همچنان دوباره متولّد میشوید؛ در واقع مجبوریدکه دوباره متولد شوید، در آن زمان خاطرات زندگیهای گذشته شما به وضوح خاطرات چند روز گذشتهتان میباشد. شما همه چیز را به یاد میآورید.
هیچکس، به غیر از یک جیوان موکتا، زندگیهای گذشته خود را به ترتیب و متوالی به خاطر نمیآورد. شانکارا زندگی گذشتهاش را به یاد میآورد. « رامانا ماهارشی » نیز گذشتهاش را به خاطر میآورد. « بودا » و « ویوکاناندا » هم ازگذشته خود آگاهی داشتند. بدینسان تمام کسانیکه پس از رسیدن به جیوان موکتی، جسمشان را ترک میکنند، گذشته را به یاد میآورند، اما یک سانیاسی یا هر فرد دیگری که مراحل زندگی « براهما چاریا »، « گریهاستا »، « وانا پراستا » را پشت سر گذاشته، نمیتواند اینگونه باشد.
بعضی از کودکان تولد قبلی خود را به خاطر دارند و به یاد میآورند. آنها میگویند که اینطور و آنطور متولد شدند. اما آنها از آنچه میگویند، بطور کامل آگاهی ندارند. آنها این چیزها را از یک بعد روانشناسی اندکی متفاوتتر نسبت به ما بیان میکنند. یک تغییر کوچک در حیطه روانی رخ میدهد و آنها در وضعیت روانی خود یک فرایند « برگشت » را متحمّل می-شوند. آن فرایند خیلی ظریف است و والدین متوجه آن نمیشوند. در آن زمان، کودکان فقط زندگی گذشته خود را به یاد میآورند و ناخودآگاه و بیپردهو بدون هیچگونه آگاهی از آنچه که واقعا میگویند، صحبت میکنند. و آن، چیزی استکه من یادآوری تجدید خاطره ناخودآگاه مینامم.
آیا عملکرد ناخودآگاه حتی در حالت بیداری امکان پذیر میباشد؟
بله، عملکرد ناخوآگاه حتی در حالت بیداری نیز ممکن است. حتی، هم اکنون ما چه خودآگاه و چه ناخوآگاه رفتار میکنیم، فکر میکنیم، یا کاری انجام میدهیم. برای عملکرد ناخودآگاه، اصلا لازم نیست به ورای وضعیت بیداری رفت.
چه تفاوتی بین یادآوری گذشته، در مورد دختر، پسرهای نوجوان و یادآوری گذشته، در مورد جیوان موکتا وجود دارد؟
یک تفاوت وجود دارد. آن بچههایی که ناخودآگاه در مورد زندگی گذشته خود صحبت میکنند، به هیچ وجه نسبت به آنچه که میگویند، آگاهی ندارند. در حالیکه کسی که در زندگی گذشتهاش به مرحله جیوان موکتی رسیده، تمام تولدهای قبلیاش را بطور خودآگاه به یاد میآورد. میداندکه این یادآوری دارد صورت میگیرد و هرگز آنها را فراموش نمیکند.
آیا این یادآوری چیزی شبیه به یک رویا یا خواب است؟
بله، این دختر، پسر زندگیهای گذشته خود را به صورت رویا و خواب به یاد میآورند و مردان بزرگ گذشتهشان را بصورت خیال و تصور به یاد میآورند، یک جیوان موکتا همیشه گذشته را به خاطر دارد، درحالیکه این دختر، پسرها، پس از یکی دو سال آن خاطرات را فراموش میکنند.
دانش درونی است؛ اهداف بیرونی تنها برای محرک خارجی بکار گرفته میشود. هیچ چیز از دنیای بیرون فرا گرفته نمیشود. این یک مکتب فلسفی است. دانش ذهنی و درونی است، اما ابراز آن منوط به یک رویداد عینی است.
آیا محرک بیرونی برای تسریع یا تجلّی دانش وجود دارد؟
همه صاحبنظران بر این باورند که یک فرد همه علوم را با انجام تمرینات یوگا کسب کند. بدون وابستگی به محیط خارج و محرک بیرونی، شخص قادر به درک همه ابعاد دانش، در درون خود خواهد بود. میتوان دانش هر جزئی از بدن و هر بخشی از جهان هستی را کسب کرد. چرا که دانش جهان، تصویر گیتی و مظهر کائنات در درون خود ماست.
در این جسم، یا بهتر است گفته شود، در این هویت، یک دنیای کوچک شده وجود دارد و همزمان هر اتفاقی که در بخشی از این جهان رخ میدهد، در درون شما نیز رخ میدهد. اگر کسی قادر باشد خودش را با اعماق وجودش وفق دهد، خواهد توانست همه دانش را بواسطه خود و از درون خود کسب کند. پس این همان دانشی است که همواره از درون نشأت میگیرد، نه از بیرون.
به هر حال، مردم در یک تولد همه دانش را کسب نمیکنند، نه به این دلیل که دانش درونیشان کافی نیست، بلکه به این خاطر که دربرگیرنده دانش، یا بهتر است گفته شود، رسانهای که به واسطه آن دانش را ادا میکنیم، یا کالبدی که در آن دانش را پرورش میدهیم، مناسب نیست و برا ینائل شدن به آن دانش برتر به اندازه کافی شایسته نیست. هنوز هم در همه مناظر، بعضی دانشها پرورش مییابد.
این یک حقیقت اولیه و اصلی است، ما افکار دیگران را دریافت میکنیم، پس فکر میکنیم، اما در حقیقت همه چیز در درون شناخته شده است. این فرایند کامل، درونی است. این روند عینی و بیرونی به نظر میرسد، اما درونی است. پس لازم نیست افکار دیگران را درک کنیم، آنچه دیگری میاندیشد، هم اکنون در درون من است. او در دو مکان مختلف میاندیشد، در درون خود و در درون من.
اگر اتفاقی در منطقهای از ژاپن رخ دهد، همزمان در درون من نیز آن اتفاق روی میدهد.پس وقایع در دو مکان مختلف اتفاق میافتد. بنابراین به جای وفق دادن خود با رخدادهای بیرون، خود را با اتفاقات درونیام وفق دهم. از اینرو باید یک تحول فکری اساسی ایجاد شود. یعنی در حقیق توانایی رهایی آنی خود، با یکلحظه درنگ و توجه، این عمل همانند خاموش کردن چراغ است و چراغ خاموش میشود، اما این اتفاق در دو مکان مختلف روی نمیدهد.
اگر شما در هر زمانی به میل خود، بیدرنگ قادر به ترک خود باشید، خواهید توانست خود را با تمام اتفاقاتی که در هر کجائی رخ میدهند، وفق دهید. این تنها یک مورد است، اما در آن هنگام، اتفاقات زیادی در دنیا میافتد، و اگر ما فرض کنیم که از همه این رخدادها در درون خود آگاهیم، در تله پاتی (ارتباط افکار با یکدیگر) اختلال ایجاد میشود. این امر چیزی شبیه به یک تلهپاتی کیهانی است، یک رادیو برای شعاع یک متر تنظیم شده، و با تولید اصوات با میزانهای مختلف، هیچ صدایی قابل فهم نخواهد بود.
اغلب، در مورد معین، این مسائل اتفاق میافتد، پس مادامی که تلهپاتی (اتتقال افکار) مورد توجه است، یک نفر باید واسطه روحی خاص شود و فرد دیگری باید عملگر باشد. مثلا شما یک واسطه روح میشوید و من یک عملگر، سپس زمانیکه از شما میپرسم این مرد به چه چیزی فکر میکند، شما بدون هیچ مشکلی، قادر به درک آن خواهید بود. در غیر این صورت این امر امکان پذیر نخواهد بود. و شما هر قدر سعی کنید که بدانید او به چه چیزی فکر میکند، فهمیدن آن برای شما دشوار است. باید یک واسطه روحی وجود داشته باشد.
آیا تمرینات تلپاتی یا چیزهایی از این قبیل موانعی در سر راه تکامل تلقی میشوند؟
بله، برای آن ئدسته از افرادی که تلپاتی یا چنین علومی را تمرین میکنند، پیشروی در جهت تکامل روحی خود امکان پذیر نیست. آنها باید این پدیده روانی را ارتقاء داده و بعد وارد بعد معنوی شوند.
آیا باباجی « Babaji » یک سیدها « Sidha » است؟
بله، باباجی یک سیدها است. در مورد وی چیزهای زیادی گفته شده است.
و آتریا « Atreya» چطور؟
او یک ریشی rishi است.
واژه ریشی به چه معناست؟
کلمه ریشی به معنی قدیس است. یک ریشی هم باید یک سیدها باشد و هم یک جیوان موکتی. ریشی ورای یک حالت روانی است. حالت ریشی هود rishhood یک وضعیت روحی روانی نیست، بلکه یک حالت معنوی است.
پ . ن : با تشكر فراوان از دوست خوبم مهدي عزيز( نیتیاناندا ) براي ارسال اين مطلب .
ارتباط تپه ملك شاه ايران با چهره مريخ
چهره مريخ برخاك ايران
بعد از انتشار اخبار تپه ايراني خيبر يا ملك شاه در وبلاگ يوفولاو كه ترجمه اي از كار ارزشمند واين هرشل محققي كه حاصل مطالعاتش را در سايت thehiddenrecords.com قرار داده بود ، درخواست هاي زيادي بابت محل دقيق اين سايت ( محل ) احتمالا باستاني ارائه شد . با توجه به اطلاعاتي كه بعضي از هم وطنانمان ارائه كردند، محل دقيق تپه ملك شاه يا خيبر در استان كرمانشاه در نزديكي محلي به اسم كوزران (Kuzaran) مي باشد .
لازم به ذكر است كه تصاوير موجود از تپه خيبر اولين بار توسط ناسا بوسيله ماهواره آن در سال 1937 و به منظور عمليات زمين شناسي گرفته شده بود كه ناگهان توجه همه را به خود جلب كرد . شكل تپه ايراني شباهت زيادي با اشكال چهره موجود در ناحيه Cydonia بروي مريخ دارد . اگر دقت كنيد در شكل بالا ران پاي گاو مانند را هم مي توانيد ببينيد .
تاريخ سومريان درباره زمين و مريخ پر از رازهاي فراوان است . قديمي ترين تمدن بروي زمين سومريان بوده اند كه خط نوشته هايي به ميخي بروي الواح رسي درباره زمين و مريخ از آنها بجاي مانده است . ما با يك ارتباط باستاني بروي زمين با منشائي بروي مريخ روبرو هستيم . الواح آنها مردان مدرن و پيشرفته ي را كه از تلفيق ژن هاي ( مهندسي ژنتيك ) آنوناكي با انواع نئوناندرتالها بوجود آمده بودند را نشان مي دهد كه احتمالا به منظور استخراج معدن و خدمتكاري براي پادشاه ايجاد شده بودند . آنها حتي هزاران سال پيش از تعداد سيارات منظومه و حتي حلقه هاي زحل آگاه بودند در حالي كه وجود اين حلقه ها در طي ده هاي اخير براي انسان امروزي ثابت شده است .
((در شكل بالا يازده سياره بدور خورشيد و سياره دوازدهم در فاصله اي دورتر نشان داده شده است))
اگر اين داستان درباره آنها درست باشد مريخ نيز در يك چنين راه و روشي مورد استخراج قرار داشته است . اندازه مونوليتيك ( يك پارچه ) و ساختار موجود تپه خيبر بسيار با صورتك مريخ همسان است . ساخت صورت ايران ( تپه خيبر ) به هزاران سال پيش باز مي گردد . دقيقا زماني كه سومريان زندگي مي كردند ، جالب اينكه سومريان نيز در نواحي دامنه زاگرس و بين انهرين مي زيستند . (sitchen) چهار تئوري دارد كه زمين در طي همين دوره توسط ETs ها مورد بازديد قرار گرفته و چنين تمدني عظيم پايه گذاري شده . شايد فرهنگي يكسان باعث ايجاد صورتك مريخ و تپه خيبر در ايران بوده باشد .
يكي از اهداف پادشاهان (آنوناكي ) جلال و خبروت بوده و هركدام از انها سعي داشتند تا اسم خود را در تاريخ ( با تصوير كردن شكل خود ) حك كنند . اجتماع آنها بر سلسله مراتب پادشاهي بنا شده بود ، هر كسي چنين ساختارهايي را ايجاد كرده حتما در يك دوره يكسان زماني مي توانسته از تاثيرگذاران بر هردوي اين سيارات بوده باشد .
تصوير روي مريخ
عاشقان ايران زمين و صورتك خاكي خيبر مي توانند از آدرس ماهواره اي 46 38’ 39 E و 34 33’ 18 N براي ديدن اين تپه عجيب در كرمانشاه از گوگل ارث استفاده كنند . اين تپه فرصتي عالي براي باستان شناسان ، بخصوص ايراني است . از اهالي خوب استان كرمانشاه بخصوص تپه خيبر خواهشمندم اگر تصويري از اين تپه تهيه كردند، لطفا آنرا به آدرس Email زير ارسال نمايند :
mvtybaf@yahoo.comوحيد ، مترجم
هر گونه بهره برداری از این مطلب با ذکر منبع با آدرس www.ufolove.wordpress.com مجاز میباشد.
پ . ن : با تشكر فراوان از دوست خوبم وحيد طايفه عزيز بابت ارسال اين مطلب.
References:
http://www.maya12-21-2012.com/nibiru.htm
The Book: After the Martian Apocalypse by Mac Tonnies
آيا ادعاي مصريان درباره يك ارتباط بسيار محرمانه بين معماران Cydonia و جهان خاكي درست بوده ؟(تپه ملك شاه ايران و چهره مريخ)
نقشه ستاره پارسي با مريخ و خوشه پروين مصري انطباق دارد(ارتباط بناهاي ايران و بناهاي مريخ)
رويت روز افزون بشقاب پرنده ها در دنيا _ژانويه 2011
از آنجايي كه حضور يوفو ها در ماه ژانويه پيش بيني شده بود اخبار مربوط به ديده شدن يوفو ها در سراسر دنيا را در اين پست قرار ميدهم.با سپاس از محمد عزيز براي انتشار اين مطالب. بشتر اين يوفو ها در آرژانتين ،ژاپن، روسيه ،آلمان ،استراليا و پاكستان و تايوان ديده شده اند.
بشقاب پرنده شگفت انگیز بر فراز “ملبورن” استرالیا
تاریخ حادثه: 8 ژانویه 2011
محل حادثه: ملبورن ، استرالیا
زمان حادثه: 4:53 «به وقت واشنگتن دی سی»
شاهد عینی:
این بشقاب پرنده به مدت 8 دقیقه بر فراز آسمان مشاهده و آن در یک کلیپ 8 دقیقه ای فیلم برداری شد. شاید در نگاه اول آن بی حرکت و ثابت به چشم برسد ، اما بعد از لحضاتی این شی عجیب در حال رفتن در جهات مخالف بود، آن در به مراتب بالا در آسمان دیده می شود و به یک فلش و یا یک پرتو لیزری شبیه بود.
اگر این شی عجیب یک ماهواره فضایی باشد در این صورت می توان گفت : من تا کنون ماهواره به این بزرگی را در آسمان شب ندیده بودم ، من در ساعت نزدیک به سحر این تصاویر را گرفتم. این شی به حدی بزرگ و نمایان در آسمان بود که حتی با چشم غیر مسلح نیز دیده می شود. (بسیار بزرگ و درشت).
وی در ادامه افزود: با دیدن کلیپ گرفته شده ، خواهید فهمید ان شی بسیار بزرگ است و چگونه می توان گفت آن یک ماهواره فضایی باشد در حالی که آنها (ماهواره های مخابراتی فضایی) به مراتب از آن شی کوچکتر هستند “در آسمان به صورت ریز دیده می شوند”،
ماهواره ها در مقایسه با این شی “بشقاب پرنده” باید ریزتر دیده شوند.
منبع تصویری یوتیوب: (UFOVaultHD)
*************************************************************
ناوگان بشقاب پرندگان بر فراز تایوان
تاریخ حادثه: 14 ژانویه 2011
محل حادثه: تایوان
در تصویر فوق یک بشقاب پرنده بسیار عجیب و شگفت انگیز را می بینیم که شبیه به یک بشقاب خال خالی است که ممکن است چندین بشقاب پرنده باعث تشکیل این جسم عجیب در آسمان تایوان شده اند.
شبیه به این واقعه بسیار زیبا در پاکستان دسامبر 2010 و همچونین در جنوب روسیه 26 دسامبر 2010 روی می دهد در ذیل تصاویر این واقایع را بطور خلاصه مشاهده کنید.
مطالب مرتبط:
منبع تصویری:MrOVNIOLOGO
************************************************************
بشقاب پرنده استوانه ای شکل بر فراز پرو و آرژانتین
تاریخ حادثه: 9 ژانویه 2011
محل حادثه: لیما – پرو ، کوردوبا – یوریتورکو ، آرژانتین
این شی عجیب در چند نقاط مختلف در حالی که بر آسمان معلق بودد مشاهده گردیده شد.
منبع تصویری – یوتیوب: chinorip1
***************************************************************
تاریخ حادثه: 12 ژانویه 2011
محل حادثه: ریو کلرادو – آرژانتین
بعد از دیده شدن متوالی بشقاب پرندگان (سفینه مادر – بر فراز لیما ، پرو ، بشقاب پرنده استوانه ای شکل بر فراز پرو و آرژانتین) در یکشنبه گذشته 9 ژانویه بر فراز آرژانتین ، این بار در 12 ژانویه در ساعت 7:30 صبح یک سفینه سیاه ، شبیه به یک سایه در آسمان ریو کلرادو – آرژانتین روئیت گردید.
منبع تصویری – یوتیوب:JuangonysChanne
************************************************************
سفینه مادر – بر فراز لیما ، پرو
تاریخ حادثه: 4 ژانویه 2011
محل حادثه: لیما ، پرو
مطابق با اخبار (ATV-News) پرو:
روز سه شنبه 4 ژانویه 2011 در ساعات 7:30 شب ساکنان منطقه Barrios Altosin شهر لیما ، یک شی ناشناخته شگفت آور را مشاهده می کنند.
شاهدان عینی می گویند:
این شی ناشناخته بسیار بزرگ در حدود نیم ساعت بر آسمان شهر معلق مانده ، دیده می شود.
شاهد عینی جولیا گوتیرز می گوید:
“ما باید باور داشته باشیم که در حال برخورد با یک بشقاب پرنده واقعی هستیم”
نتایج تحقیقات نشان می دهد که آن تنها برای یک بار بر آسمان شهر مذکور دیده نشده است و به دفعات بسیاری مشاهده شده ، این اولین باری بود وی آن را رویداد را مشاهده کرد ، به سرعت دوربین خود را آماده تصویر برداری کرده و از آن شی بسیار بزرگ در نقاط مختلف عکس می گیرد.
شاهد دیگری بنام ماریو زگارا می گوید:
محققان علم یوفولوژیک برای تحقیقات بیشتر به فرودگاهای محلی رفته تا با استفاده از رادار بتوانند آن شی را رد گیری کرده و آیا آن شی حقیقی است که در ادامه خواهند دید که آن در رادار ظاهر می گردد.
پی نوشت: قابل ذکر است اخبار ATV پرو برای چه این تصاویر از بشقاب پرنده ها برای آنان قابل توجه قرار گرفته تا آن را در تلویزیون به نمایش بگذارند؟
منابع تصویری (یوتیوب): gerardolipe2012 * videoslarepublicape * BibianaClaudiaBryson
***************************************************************
اشیاء نورانی بر فراز “اسلام آباد” پاکستان
تاریخ حادثه: 13 ژانویه 2011
محل حادثه: بحریا ، اسلام آباد – پاکستان
این شیء های پرنده در روز پنج شنبه 13 ژانویه در ساعت 5:47 بعد از ظهر بر فراز شهر بحریا ، اسلام آباد روئیت شدند. و این در حالی که قبلاً نیز بشقاب پرنده های مرموزی بر فراز کشور پاکستان رصد شده بودند.
مطلب مربوط:
بشقاب پرنده مرموز بر فراز پاکستان
*************************************************************
شیء ناشناخته معلق بر فراز مسکو “روسیه”
تاریخ حادثه: 15 ژانویه 2011
محل حادثه: مسکو – روسیه
نویسنده / شاهد عینی:
شب گذشته یعنی 15 ژانویه در ساعات 9:30 یک شیء ناشناس دیده می شود ، هیچ جوک و شوخی در کار نیست! ، من در حالی که “کداک” ، دوربین جدیدم را در داخل جیب داشتم ، قبل از اینکه شارژش تمام شود توانستم از آن شیء ناشناخته فیلم برداری کنم ، من در آن لحظه تنهایی به فیلم برداری آن شیء نمی پرداختم و بسیاری من را همراه می کردند. متشکرم از افرادی که در آن لحظه با من ایستاده بودند و منرا برای تصویر برداری بهتر از شیء با اینکه آسمان ابری بود ، یاری می دادند. در کلیپ گرفته شده هیچ چیز خاصی مشاهده نمی شود ، تنها یک نقطه شناور دیده می شود ، من آن را فهمیدم. وقتی من خواستم بعضی از اخبار جدید در مورد بشقاب پرنده ها را در یوتیوب مرور کنم متوجه شدم که یک شیء به موازات زمانی که من از آن فیلم برداری کرده بودم ، در یوتیوب شبیه به همانی که من در روسیه دیدم! در انجا نیز بود. (با عرض پوزش که در کلیپ ضبط شده حرفهایی شنیده می شود که دوستم jibberish در کنار ایستاده و او حرف می زد!… شی مد نظر از سمت راست آسمان ظاهر شد و به سمت چپ در حال حرکت بود ، و در این هنگام و در حالی که به میانه آسمان رسیده بود متوقف می شود و بعد از زمانی کوتاه دوباره به پرواز در می آید ، در پایان بعد از رسیدن به سمت چپ آسمان در ابرها رفته و در داخل آنها مخفی می شود.)
منبع تصویری:khetch
****************************************************************
توده بشقاب پرندگان بر فراز هند
تاریخ روئیت: 20 ژانویه 2011
محل روئیت: هند
اشیاء عجیب و تشکیل یک کاروان از بشقاب پرندگان در 20 ژانویه نمایی زیبا را در هند بوجود آورد.
منبع تصویری – یوتیوب: vcearn
**************************************************************
ناوگان بشقاب پرندگان بر فراز پیتزبورگ
تاریخ روئیت: 16 ژانویه 2011
محل روئیت: پیتزبورگ ، آلمان
این ناوگان بسیار عظیم از بشقاب پرندگان در آسمان پیتزبورگ آلمان در هنگام شامگاه پدید می آید ، تصویر بردار مربوط از کیفیت بسیار پایین تصویر و همچنین فیلم مورد نظر عذر خواهی کرده و در آن هنگام وسیله ای جز موبایل به همراه خود نداشته است…
منبع تصویری – یوتیوب: : M0REseeingUF0sPA
***********************************************************
بشقاب پرنده بر فراز توکیو (ژاپن)
تاریخ روئیت: 17 ژانویه 2011
محل روئیت: توکیو ، ژاپن
این تصویر در یک فیلم واقعی که از شبکه توکیو پخش شد ، گرفته شده است. “به بالای ابر نگاه کنید.”
شاهد عینی:
یک روز قبل از این حادثه من تعدادی از اشیاء پرنده را بر فراز توکیو مرکزی مشاهده می کنم که به مانند گوی های نقره ای می درخشند ، روز بعد از این واقعه من آنها را برای دومین بار مشاهده کرده و این بار با داشتن دوربین شروع به فیلم برداری از آنها می کنم. توانستم یکی از آنها را شکار کنم!
منبع تصویری – یوتیوب: TheCosmosTv
*****************************************************************
شیء تپنده درخشان بر فراز “مسکو” روسیه
تاریخ حادثه: 18 ژانویه 2011
محل حادثه: مسکو – روسیه
این شیء درخشان در حال تپیدن و بسیار عجیب و در حال تغییر شکل ، رنگ و نور است ، این تصویر از طبقه 20 آپارتمانی چندین طبقه مسکو ، گرفته شده است.
منبع تصویری – یوتیوب:kalkidass
هرگونه بهره برداری از این مطلب با ذکر منبع (وبلاگ بسوی حقیقت) بلامانع است.
بسياري از مشاهدات ديگر هم در وبلاگ محمد عزيز موجود است.
پروژه سرپو (ديدار از سياره سرپو)قسمت سوم
پروژه سرپو(SERPO PROJECT) _ديدار از سياره سرپو _قسمت اول
سفر به سیاره سرپو – قسمت دوم
پروژه سرپو قسمت سومserpo project vol : 3
چهارمین ارسال به وسیله ناشناس 9 نوامبر 2005
به خاطر ارسال اطلاعات من به لیست ایمیلت بدون تعیین مشخصاتم ازت ممنونم. من میدونم که به دلیل فشار فزاینده برای شما کمی مشکله که اسم من رو محرمانه نگه دارید اما من نمیخوام که در این بازه زمانی اسمم رو افشا کنم.شاید برای ریچارد دوتی به خاطر زمان مناسب سوالاتش و نحوه اداره سایتش ( ذهن باز ) مناسبتر باشه و اونطور که من فیدبک آنلاین رو مونیتور کردم به نظر میرسه که سوالات مطرح شده اش بیشتر منطقی بودن .
همینطور در لیست شما پی بردم که افراد ریشخند کننده سوالات زیادی داشتند.من تلاش میکنم که به اونها پاسخ بدم اما شما باید بدونی که تمام این اطلاعات در یک کتاب با حجم زیاد وجود داره. صدها صفحه از ارزیابی های علمی در مورد سیاره سرپو ؛ مدارش و غیره موجوده و من نمیتونم تمام اطلاعات رو با ایمیل بفرستم.دانشمندان ما هم سوالات مشابهی داشتند همونطور که به وسیله شنوندگان شما عنوان شده .دانشمندان ما در مورد اعضای تیم و اطلاعاتی که اونها بدست آوردند سوالاتی داشتند. دانشمندان ما نتونستند بفهمند که با توجه به فاصله اندازه گیری شده چطور مدار سرپو میتواند به دور دو خورشید گردش کند.
بالاخره دانشمندان ما فهمیدند که برخی مسایلی که مربوط به سیستم های ویژه ای میباشد در ساختار فیزیکی و در مقایسه با سیستم ما فرق دارد.سوالاتی بود در مورد اینکه چطور تیم ما مدار سیاره را اندازه گیری کرد و همینطور سایر ارزیابی ها آنهم در نبود یک پایه زمانی پایدار.
به دلایلی – و من فکر نمیکنم که هرگز مشخص شده باشه – ابزارهای زمان ما بر روی سرپو کار نمیکردند. حالا اینو در نظر بگیرید اونوقت کار مشکل اعضای تیم ما رو در ارزیابی و بررسی بدون وجود زمان متوجه میشید .اونها یک روش متناوب برای ارزیابی سرعت ؛ مدار و غیره یافتند و ارایه دادند.
مبارزه طلبی : تلاش کنید تا یک مساله در فیزیک را بدون توانایی اندازه گیری زمان بر روی زمین ارزیابی و حل نمایید. همانطور که میبینید تیم ما بهترین کار رو انجام داد آنها توانستند با ابزارهایی که داشتند و تلاش زیاد ارزیابی های علمی خودشون رو انجام بدن . برای یک دانشمند در زمین مشکل هست که اختلاف فیزیک در سیستم های ستاره ای دیگر را بداند.و یا در دیگر سیارات را.
یکی از سوالاتی که ارسال شده در مورد قانون کپلر در زمینه حرکت سیارات هست . تیم ما اطلاعاتی در این زمینه داشت ما تعدادی از بهترین دانشمندان ارتش را در تیم داشتیم اما اگر شما قانون کپلر را در نظر بگیرید به زمان نیاز دارید و تیم ما فقط میتوانست زمان را به روش قراردادی مشخص کند.این به این معنی میباشد که قانون کپلر را نمیتوان در آن سیستم ستاره ای به کار برد.
{نظر به وسیله ویکتور مارتینز :یوهانس کپلر یک ستاره شناس و ریاضیدان آلمانی بود 1571 – 1630 . کشف مدار بیضی شکل مریخ توسط کپلر منجر به انتشار سه قانون حرکت سیارات در 1609 گردید.
قانون اول :سیارات در مدارهایی بیضی شکل حرکت میکنند که خورشید در یکی از کانون های آن قرار دارد.
قانون دوم : یک سیاره وقتی به خورشید نزدیکتر است سریعتر حرکت میکند و زمانی که از خورشید دورتر است دیرتر حرکت میکند.
قانون سوم : امکان اندازه گیری ارتباط فاصله سیاره از خورشید را ممکن میسازد به این صورت که مربع زمان تناوب چرخش سیارات به دور خورشید با مکعب نصف محور بزرگ بیضی متناسب است . }
نتیجه گیری : یکی از مواردی که دانشمندان زمینی ما می آموزند این است که قوانین زمینی فیزیک را نمیتوان در تمام جهان به کار برد.
تخمین زده شده که سرپو در حدود سه میلیارد سال عمر دارد. دو خورشید آن در حدود 5 میلیارد سال عمر داشتند اما فقط به صورت تخمین . تمدن ایبن تخمین زده شد که در حدود 10000 سال عمر داشته باشد ایبن ها مربوط به سیاره دیگری بودند و نه سرپو. سیاره اصلی آنها به وسیله فعالیت های شدید آتشفشانی مورد تهدید قرار گرفت ایبن ها تصمیم گرفتند برای بقای تمدنشان به سرپو نقل مکان کنند.این مساله در 5000 سال پیش اتفاق افتاد . ایبن ها نبرد بین سیاره ای بزرگی داشتند با نژاد دیگری در حدود 3000 سال قبل . آنها هزاران نفر را در آن نبرد از دست دادند تا به طور کامل دشمنانشان را حذف کردند و از آن زمان تا کنون وارد هیچ جنگ دیگری نشده اند.ایبن ها مسافرت هایی فضایی در طی 2000 سال گذشته داشته اند آنها اول بار زمین را در حدود 2000 سال قبل ملاقات کردند.
چرا جمعیت ایبن ها فقط در حدود 650000 نفر است ؟ ایبن ها تمدنی با ساختار خیلی پایدار دارند.هر مرد یک همسر دارد . آنها اجازه تولید مثل داشتند ( به همان روشی که ما انجام میدهیم ) اما در مورد تعداد مشخصی فرزند محدودیت داشتند . تیم ما هرگز خانواده ای را با بیش از دو فرزند ندید .ساختار تمدن ایبن به نحویست که برای هر تولد و هر فرزند برنامه ریزی دارند آنها اجازه دارند وارد گروه های اجتماعی مناسب برای تمدن شوند. بلوغ فرزندان ایبن در مقایسه با فرزندان ما سرعت بالایی داشت . تیم ما تولد فرزندان ایبن را تحت نظر یک پزشک ایبن مشاهده کرد و سپس تکامل کودک را در طی دوره ای از زمان ملاحظه کرد ؛ زمان اعضای تیم ؛ آنها در یک میزان و سرعت نگران کننده ای بالغ شدند.
ایبن ها دانشمند داشتند همینطور پزشک و تکنیسین. در آن سیاره یک نوع وضعیت تحصیلی وجود داشت اگر یکی انتخاب میشد با سهولت و امکانات لازم شغلی به او آموزش داده میشد که بهترین تناسب را برای وی داشت.اگر چه دانستن این قضیه خیلی مشکل بود ولی تیم ما IQ هر فرد ایبن را در حدود 165 تخمین زد .ایبن ها یک فرمانروا نداشتند. آنجا شورای دولتی وجود داشت که تیم ما این نام را بر آن گذاشت.این شورا هر فعالیت واحدی را در سیاره کنترل میکرد به نظر میرسید اعضای شورا مدت زیادی عضو بودند سن بالایی داشتند و یا حداقل تیم ما نتوانست سن آنها را تخمین بزند.تخمین زدن سن هر یک از اعضا مشکل بود.
در حدود 100 دهکده یا منطقه زمینی مختلف برای ایبن ها وجود داشت آنها فقط از بخش کوچکی از سیاره استفاده میکردند. معادن مواد معدنی در بخش کنترل شده ای در سیاره داشتند و همینطور طرح های بزرگ کشاورزی در بخش جنوبی سیاره نزدیک به منابع آب . تیم مشخص کرد که این کشت بخشی از عملیات هیدرو الکتریکی بود.ایبن ها انواع مختلفی از سیستم های الکتریکی و پیشرانه را توسعه داده بودند که برای تیم ما ناشناخته بود و من فکر نمیکنم ما واقعا آن را فهمیده باشیم . آنها قادر بودند با وارد نمودن ضربه آهسته ای به نوعی پمپ مقدار زیادی انرژی از آن بدست بیاورند. در یک چهارمی که تیم ما زندگی میکردند چندین ساختمان کوچک وجود داشت و الکتریسیته موجود از جعبه های کوچکی میامد.این جعبه های کوچک تمام انرژی مورد نیاز تیم ما را مهیا میکرد.به طور طعنه آمیزی تجهیزات الکتریکی که تیم ما در سفر با خود برده بود فقط با منبع انرژی خودش کار میکرد.
ایبن ها میمیرند. تیم ما مرگ آنها را دید برخی به خاطر تصادفات و برخی به دلایل طبیعی.ایبن ها بدن را دفن میکردند شبیه روش ما.تیم ما دو سانحه هوایی را مشاهده کرد که مربوط به وسایل پروازی درون سیاره ای آنها بود.
ایبن ها هستی بزرگ را عبادت میکردند که به نظر میرسد مربوط به خدای عالم باشد. سرویس های انتقال روزانه به طور نرمال و در پایان اولین دوره کاری روزانه آنها را به ساختمان ها و معابدی که برای پرستش داشتند منتقل میکرد.
تیم ما زمین را به وسیله یک فضاپیمای بزرگ ایبن ترک کرد و در حدود 9 ماه بعد بر اساس زمان اندازه گیری شده به وسیله تیم به سرپو رسید و وقتی که برگشتند با یک فضاپیمای جدیدتر ایبن منتقل شدند . زمان بازگشت که تیم ما محاسبه کرد 7 ماه بود.
{ضمیمه ملحق شده توسط ویکتور مارتینز :
Project aquarius briefing document
Above top secret / majic eyes only
TS/ORCON — اغلب پرونده های دولتی مربوط به دیدن یوفو؛ اتفاقات و سیاستهای دولتی مشتمل بر پروژه کتاب آبی تحت نظر FOIA و یا تحت برنامه های آزادسازی و انتشار دیگر در جامعه منتشر شده است . MJ-12 احساس کرد که اطلاعات و پرونده های باقیمانده نه مربوط به پروژه aquarius مربوط به حقایق تکنولوژیکی در مورد تشریح پزشکی بیگانگان ؛ و این حقیقت که یک بیگانه زنده اسیر شده بود و به صورت سری و تحت حفاظت به مدت سه سال زنده بود نبایستی آزاد و در جامعه منتشر شود به دلیل این ترس که اطلاعات ممکن است به دست SHIS بیفتد.اطلاعات دیگری از EBE بدست آمده بود که به دلیل حساس بودن قابل انتشار در جامعه نبود.
قابله ملاحظه است که قسمت نهم پروژه aquarius مرتبط با ملاقات اول زمین توسط بیگانگان در حدود 5000 سال پیش میباشد . EBE گزارش داد که در حدود 2000 سال پیش اجداد وی یک مخلوق انسانی را برای کمک به ساکنین زمین در ایجاد تمدن به زمین فرستادند.این اطلاعات مبهم و غیر دقیق بود و یا هویت دقیق و پیشینه مربوط به این homo sapien بدست نیامد.
بدون تردید اگر اطلاعات در جامعه منتشر میشد ترسی جهانی ایجاد میکرد.MJ-3 طرحی ارایه داد که اجازه میداد پروژه آکواریوس 3-1 منتشر شود این یک برنامه آزادسازی تدریجی اطلاعات در طی دوره ای از زمان و بر اساس شرایط جامعه بود تا نحوه افشاگری های آینده مشخص شود . ملحقات شماره 5 از این رهنمود محتوی راهنمایی های مشخصی در مورد آزاد سازی های آینده اطلاعات در جامعه میباشد. }
نظر به وسیله پل مک گاورن :گاهی اوقات دانستن حقیقت سخت است به خصوص برای انسانهای با اذهان بسته . خواهش میکنم این جمله انیشتین را بخوانید که در 11 می 1934 خطاب به مجمع علمی آلمان گفت . من واقعا نمیخواهم نقل قول کنم ولی او گفت : (( ابلهترین انسانها در جهان دانشمندانی هستند که اذهانشان را به روی ایده های جدید بسته اند.))
شما تلاش میکنید تا بر پایه یافته های دانشمندان ما در دنیایی دیگر صحبت کنید . ما مدتها قبل فهمیدیم که طرز فکر کردن میتواند پیشرفتها را محدود و متوقف کند. ما هرگز نمیتوانیم استعداد ملاقات کنندگان را بفهمیم اگر مردمی داشته باشیم شبیه کسانی که تلاش میکنند آن را تصور کنند . ما دانشمندان با ذهن بازی داریم که قادرند افزون بر محدوده علوم پایه زمین فکر کنند.
من دانشمند نیستم آنقدر میدانم که بایستی ذهن بازی داشته باشم من نمیتوانم در مورد آمارهای منبع ویکتور شهادت دهم ولی میدانم که او بایستی از روی آگاهی صحبت کرده باشد چرا که آن اطلاعات شبیه چیزی است که من سالها پیش خوانده ام .
فقط یک ذهن باز داشته باشید ؛ وقتی شما ذهنتان را بسته نگاه میدارید در اندیشه های غلط گم میشوید ….
اطلاعات کامل مشتمل بر حدود سه هزار صفحه میباشد .
پایان قسمت سوم . ادامه دارد …
قربان همگی – مترجم : مهدینار
هر گونه استفاده از این مطلب با ذکر منبع www.ufolove.wordpress.com مجاز میباشد
منابع:
http://www.bibliotecapleyades.net/sociopolitica/sociopol_projectSERPO04.htm
http://naturalplane.blogspot.com
پ . ن : با سپاس فراوان از مهدينار عزيز.
گزارش مونتاك سفري در زمان – قسمت سوم
گزارش مونتاك سفري در زمان – قسمت سوم
پروژه Montauk سفری در زمان ( قسمت 3)
نویسنده مقاله و سری کتابهای مونتاک : پیتر مون
ترجمه / ویرایش / گرافیک تصویری : فرهاد سدادی
( کارشناس علوم ارتباطات اجتماعی ،” گرایش روابط عمومی “، مترجم و پژوهشگر )
آدرس الکترونیکی : fsat_2012@yahoo.com
لینک منبع مطلب: http://www.alienshift.com/id33.html
تاریخ ترجمه ویرایش نهایی (قسمت سوم) : آذرماه 1389خورشیدی
استفاده از این مطلب با درج منبع www.ufolove.wordpress.com آزاد است .
…از همین رو ، آنها به یک پورتال زمان کار آمد ودر حال کار ، دست یافتند ..
در یک نقطه ، آنها موقعیتی را فراهم ساختند ، و آن جایی بود ، که آنها هیولای شناسه داری( (ID TYPE را بوجود آوردند ، که ناگهان به میانشان آمد و هرکسی را که در سیستم بود به وحشت انداخت . آنها فرستنده امواج را خاموش کردند . “مخلوق ” ایجاد شده ، اکثر افراد و تجهیزات آزمایشگاه را بلعید واز بین برد ! آنها مجبور بودند ، به گذشته برگردند و “واحد فیلادلفیا ” را از کار بیندازند ، با هدف اینکه ، در آینده این واحد تعطیل شود . بنابر این و در نهایت ، در طی این مراحل ، آنها باید این “موجود ” را در سال 1983 متوقف می کردند …
این اتفاق ، در 12 اوت 1983 افتاد ، ” گرداب زمان “ برروی تاریخ 12 اوت 1943 قفل شد ، تست گردید و ” حلقه ی زمان “ تشکیل شد . همه ی اینها ” واقعا ” اتفاق افتاد .زیرا شخصی فکری را در ذهن اپراتور نشسته در صندلی مخصوص کنترل فکر ، برای تولید این ” موجود هیولا وش” کاشته بود.
عده ای از مردم و افراد معتقد بودند ، که پروژه خیلی بیش از حد ، زیاده روی کرده است .
…زمانی که من (پرستون بی نیکولز ، دانکن کامرون یا آل بیلک ؟-مترجم )در حوالی سالهای 1971 الی 1983 برایشان کار می کردم ، وقتی از محل کار به خانه برمی گشتم ، بقدری خسته می شدم ، که دیگر رمقی برایم نمی ماند …بعدها ، فهمیدم که آنها چه بلایی سرم می آوردند ! آنچه که آنها انجام می دادند این بود :
زمانی که ماموریت کاری من به پایان می رسید ، آنها مرا به نقطه ای حدود چند میلی ثانیه قبل از اینکه کارم را ترک کنم بر می گرداندند ، آن ، همیشه از چشم اندازی برای من ظاهر می شد ، که من هرگز نمی توانستم ولش کنم …! البته پس از اینکه من کارم را آنجا تعطیل کردم ، همه ی اینها متوقف شد.
@ آیا این همین دلیلی است که همه ی این چیز ها اتفاق افتاده است ؟
اگرشما به انتهای آزمایش فیلادلفیا ، و به عقب برگردید ( که آن آغاز تمامی این فعالیتهاست )
شخص می تواند ، از طریقی ، ببیند و دریابد که چه نقشه ای کشیده شده بود و چه مانوری در این زمینه داده شده بود …و نیرویی مافوق وجود داشت ، که همه چیز را ، در جای خودش چیده بود ، زیرا که آن هرگز به این طریق اتفاق نمی افتاد : آن در 2 تاریخ مشکوک ومبهم انجام شد .، با 40 سال جدایی منطبق با هم ، بین 2 آزمایش ، پروژه ای که به نام ” آزمایش فیلادلفیا ” شناخته شده (یا پروژه ی رنگین کمان ) در سال 1943 و پروژه ی “مونتاک ” در 1983 میلادی …
اگر ممکن است ، من چیزی را اینجا با شما در میان بگذارم …نفطه ای حدودا در قسمت 3/2 مسیر تونل وجود دارد ، و آنجا جایی است که وقتی شخص در میان تونل قدم گذاشته و بدانجا می رسد ، در آن نقطه ، صدای ” تالاپ ” مهیبی به گوش می رسد …” آگاهی ” اشخاص در این نقطه ، بدنشان را ترک می کند ، تمایلی برای دیدن چیزهایی بر پایه هایی گسترده تر ، وجود پیدا می کند .
من مطمئنم ، بعضی از” موجودات با شعور “ آنجا حضور داشتند ، با نگاهی به سابقه ی تجربیات من ، من مطمئنم برخی از موجودات هوشمند آنجا بودند ومن برای تشخیص و به رسمیت شناختنشان دچار مشکل شدم وبه زحمت افتادم .
آنچه که آنها در تلاش بودند در مونتاک انجامش دهند ، اثبات ” فرایند ادراکی “ بود ، که بصورت “خروج از بدن” رخ می داد.آنها در تلاش بودند ، آنرا به چند دلیل ، آشکار کنند …ما نمی دانیم که هدفشان چه بود .
@ بیگانگان فضایی ، چه نقشی در کل این ماجرا داشتند ؟ حالا ، به غیر از ارایه نمونه ی اولیه ی ” صندلی آمپلی فایر ذهنی ” ؟
این مربوط به بخش دیگری می شود ، که ما هنوز به آن نپرداخته ایم … بیایید نگاهی بیندازیم به آن چیزی که آزمایش فیلادلفیا را از آن لحاظ ” فنی ” کرده بود .
آن آزمایش ، نقطه آغازی برتمامی این وقایع و اتفاقات بود . هسته ی اصلی آزمایش فیلادلفیا ، در دهه ی 1930 و با مشارکت 3 دانشمند در شیکاگو شکل گرفت ، دکتر جان هاتچینسون (DR.JOHN HUTCHINSON )که رییس دانشکده فیزیک دانشگاه شیکاگو بود ، نیکولا تسلا (NICKOLA TESLA )و دکتر کورتن آئر (DR. KURTENAUR ) که فیزیکدانی اتریشی بود واز کارکنان آن دانشگاه .
آنها ، تصمیم به انجام آزمایشاتی با گمانه زنی و حدس وگمان در مورد ، مفهوم و ماهیت اشیاء و افراد ، برای
” نامریی شدن ” گرفتند . این موضوع نامریی شدن ، برای چندین سال ، مورد بحث و گفتگو بوده است .
آنها در سال 1931 یا 1932 باهم و به منظور انجام برخی تحقیقات در دانشگاه شیکاگو همکاری داشتند .
در سال 1933 ، موسسه ی علمی تحقیقات پیشرفته در پرینستون تشکیل شد .
پروژه ی ” نامریی شدن ” در سال 1934 شکل گرفت . یکی از افراد هیات علمی موسسه ی فوق ، دکتر جان اریک فون نویمان از بوداپست مجارستان بود.
او مدرک خود را در رشته ی شیمی در سال 1925 و ((PHD دکترایش را در سال 1926 از رشته ی ریاضیات گرفته بود . او پس از 4 سال تدریس در دانشگاه های اروپا ، به آمریکا نقل مکان کرد و پس از 3 سال آموزش در مقطع کارشناسی ارشد ، از او برای پیوستن به موسسه ی علمی فوق دعوت به عمل آمد .
از دیگر افرادی که در این انستیتوی علمی کار میکردند ، آلبرت انیشتین بود که در سال 1930 آلمان را به مقصد آمریکا ترک کرده بود . او به انستیتوی تکنولوژی کالیفرنیا رفت ، ودر آنجا 3 سال به تدریس مشغول شد و سپس طبق دعوت و پذیرش آنها از او ، به انستیتوی علمی فوق ملحق گردید .
افراد بیشماری ، در طول زمان به آنجا آمدند . زمان گسترش و توسعه ی پروژه سال 1936 بود .
در ضمن اینکه نیکولا تسلا بعنوان مدیر پروژه معرفی شده بود . او دوست پرزیدنت فرانکلین روزولت بود وباب آشنایی شان زمانی بود ، که نیکولا تسلا در سال 1917 ، روزولت را که سمت وزارتی در نیروی دریایی آمریکا داشت ، ملاقات کرده بود .
در آن زمان ، از تسلا برای انجام برخی کارها برای دولت ، منجمله : ” چالشها و تلاشهای جنگی /نظامی “
دعوت به همکاری شده بود که اونیز آنهارا انجام داد. او پذیرفت ، که “مدیر پروژه ی نامریی شدن ” باشد و این کار را تا سال 1942 که زمان استعفایش بود ، انجام داد.
در سال 1936، پس از مطالعاتی فشرده ، آنها تصمیم به آزمایش اولیه ی فعالیتشان گرفتند ، آنها به بعضی اثرات نامریی شدن جزیی دست یافتند…نیروی دریایی ، و هرکس دیگری برای ادامه ی کار تشویق شده بود، از این رو ، نیروی دریایی ، پشتیبانی لازم مالی را برای تحقیق فراهم کرد .
سیل دانشمندان آلمانی به آمریکا سرازیر شد .تا سال 1939که جنگ توسط آلمان آغاز شد …در سال 1940 ، پس از پژوهش به شیوه های تسلا ، آنها تصمیم به انجام یک تست کامل در محوطه ی نیروی دریایی بروکلین گرفتند . آنها کشتی کوچکی داشتند ، ودر هر طرف ، کشتی های انباری / مناقصه ای موجود بودند.
یکی از کشتی ها ، برق را تامین می کرد وسایر کشتی ها بعنوان پشتیبانی ، وظیفه ی رساندن آن قدرت لازم برای بکار افتادن ” کوئل ” ها را داشتند .آنها کشتی آزمایشی را با کابل ها بهم ربط داده بودند .
این ایده ، بخاطر این بود که اگر در جریان آزمایش ، هر حادثه ی اشتباهی رخ دهد ، آنها بتوانند کابل هارا قطع کنند ، یا کشتی آزمایشی را غرق سازند . که البته همه چیز کار کرد و موفقیت پروژه اعلام شد.
نکته ی مهم درآزمایش سال 1940 این بود که ، هیچکسی در محدوده ی کانونی آزمایش نبود . آن بشدت اجرایی خشک ورسمی بدون حضور مردم (افراد ) بود.
این مهم است ، زیرا آنچه که بعدا اتفاق افتاد ، این موضوع را ثابت می کند .
افراد دیگری به جمع ملحق شدند . توماس تی براون( TOMAS T. BROWN) نیز به پروزه پیوست .
زیرا که او، یک کارشناس” اثرات الکترو گراویتی ” بود وبدلیل این تخصصش وارد گروه شد .
او وظیفه ی حل مشکل ” مین های مغناطیسی آلمانی ” را داشت ، مینهایی که بر حمل ونقل دول متفق وتلاش نیروی دریایی در جنگ تاثیر گذارده بودند.
این امر ، به ایجاد پروژه ای موازی منجر شد ، استفاده از DEGAUSSING کویل ها وکابلها برای انفجار مینهایی که در فواصل معین ، از کشتی ها قرار گرفته بودند.
نیروی دریایی امریکا ، چند نفر را به کار گمارد ، که بر روی ازمایشات ، نظارت داشته باشند.
این چگونگی آن مساله ای بود که من با قضیه در گیر شدم ….وظیفه ی من ، در پروژه ،” نگهداری و حفظ تفسیرها و نظرات فنی ” بود . بیایید نگاهی به نیکولا تسلا بیندازیم ، زمانی که پدرش در سال 1879 در گذشت ، اولین سالی بود که تحصیلاتش را در دانشگاه به پایان می رساند . او در سال 1884 به ایالات متحده آمد ، او بینش و بصیرت فوق العاده ای داشت . او سابقه ای کامل از خودش برجای گذاشته است .
قبل از آمدنش به امریکا ، او با دانشمندان زیر آشنا شده بود :
رابرت اوپنهایمر ، کسی که بعدها در پروژه ی منهتن وگسترش بمب اتمی کار می کرد ، دکتر دیوید هیلبرت
( DR. DAVID HILBERT) ریاضی دانی که مبدع معادلات ریاضی فضای هیلبرت بود ، کسی که فضاهای چندگانه (MULTIPLE SPACE) و واقعیتهای چندگانه MULTIPLE REALITIES)) زا به زبان ریاضی شرح داد . این معادلات ریاضی ، فضاهای چندگانه ، موضوع مهمی برای پروژه محسوب شدند دکتر فون نویمان ، هیلبرت را در سال 1927 ملاقات کرد وبسیاری از چیزهایی که از او آموخته بود ، را بکار گرفت . فون نویمان ، توسط آن اندوخته های علمی ، سیستمهای جدید دیگری از ریاضیات را توسعه داد.
فون نویمان ، یکی از برجسته ترین ریاضی دانان این قرن شناخته شده است ، برخی فکر می کنند که حتی او بهتر از انیشتین بوده است .یکی دیگر از ریاضی دانان این پروژه ، دکتر جان لوینسون (DR .JOHN LEVINSON ) بود ، که در سال 1912 بدنیا آمد ودر سال 1976 در گذشت ، اوسه کتاب در مورد ریاضیات منتشر کرد . من تاریخچه ی دیگری از او در هیچ جای دیگری نیافتم .
لوینسون ، آنچه راکه بعدها ، ” معادلات زمان لوینسون ” نامیده شد ، توسعه داد.
با وجود همه این چیزهایی که در ماورای این قضیه قرار دارد، گروه ، همه ی آن چیزهایی که برای پیشرفت پروژه مورد نیاز بود را در اختیار داشتند . پس از آزمایش موفقیت آمیز 1940 نیروی دریایی ، بودجه ی نامحدودی برای پروژه اختصاص داد و پروژه را طبقه بندی کرد.
در 5 دسامبر 1941 من ( پرستون ؟/ دانکن ؟ /آل بیلک ؟ ) در سانفرانسیسکو بودم وماموران دولتی پیش من آمده و به من گفتند ، که تا 72 ساعت دیگر آینده جنگی بین ژاپن و ایالات متحده روی خواهد داد و انها نیازمند کمک ویاری من بودند ، در ژانویه 1942 کارم را در موسسه مطالعات پیشرفته به پایان رسانده بودم .
تسلا ، یک کشتی به همراه خدمه اش در اختیار گرفته بود وبرای یک آزمایش کامل آماده شده بود .
تسلا ، یک کشتی جنگی را در نظر گرفته بود . تسلا وفون نویمان ، در بعضی چیزها ، باهم ، هم عقیده نبودند تسلا اصرار داشت که آنها ، قصد دارند برای پرسنل مشکلات جدی و شدید ایجاد کنند .
تسلا ، وقت بیشتری می خواست ولی نیروی دریایی آمریکا نمی خواست ، با او در این مورد به توافق برسد.
تسلا ، اعلان نامه هایی را در اواخر دهه ی 1930 و اوایل دهه 1940 درباره ی تماسش با گونه های خارج سیاره ی (off planet species) منتشر کرد.
او (تسلا) بافضای خارج در تماس بود . که در این خصوص ، اعتقاد داشت مشکلی در ارتباط با افراد دیگر بوجود خواهد آمد ، او تصمیم به خرابکاری آزمایش 1942 گرفت ودر تلاش برای متوقف کردن کل پروژه برامد .او ” تنظیم دوباره ای ” در مورد تاسیسات و تجهیزاتی که در آن مکان بود انجام داد …بطوری که هیچ چیز کار نکرد و پروژه با شکست مواجه شد ! پس از آن در مارس 1942 ، تسلا پروژه را به فون نویمان سپرد و پروژه را ترک کرد . فون نویمان به نیروی دریایی رفت وبرای بررسی مشکل ایجاد شده ، زمانی را در خواست کرد . و تعیین آنچه که باعث اختلال پروژه شده بود .
فون نویمان ، تصمیم به ایجاد تغییراتی در بعضی از تجهیزات گرفت ، اودانست که نیاز به کشتی مخصوصی دارد که از کف عرشه تا بالای آن طراحی شده باشد . بدین منظور USS ELDERIGE انتخاب شد ، تجهیزات در داخل کشتی تعبیه شده بود و آنها کل ملزومات مورد نیاز وتجهیزات را در داخل کشتی فوق قرار داده بودند . اکتبر 1941 فرارسید ، آنها 33 داوطلب برای خدمه ی کشتی را انتخاب کردند که در دسامبر 1942 فارغ التحصیل می شدند ما هنوز عکسی از آن کلاس داریم .
لینک های سودمند برای مطالعات بیشتر :
http://www.bielek-debunked.com/Cameron%20Issue.html
البته این سایت نظرات متضادی با پروزه مونتاک و آل بیلک دارد !
http://www.thephiladelphiaexperiment.com/
http://jf-themultiverse.blogspot.com/2009/10/philadelphia-experiment-1943.html
The USS Eldridge was part of {“an alleged naval military experiment at the Philadelphia Naval Shipyard in Philadelphia, Pennsylvania, sometime around October 28, 1943, in which the U.S. Navy destroyer escort USS Eldridge was to be rendered invisible (i.e. cloaked) to human observers for a brief period of time.”} http://en.wikipedia.org/wiki/Philadelphia_Experiment
–
http://www.americanantigravity.com/articles/inside-the-philadelphia-experiment.html
Hollywood_interpretation_and_the_Bielek_testimony
http://www.coasttocoastam.com/guest/bielek-al/6193
http://fusionanomaly.net/johnvonneumann.html
http://www.crystalinks.com/philaexperiment.html
http://viewzone2.com/philadelphiax.html
http://www.history.navy.mil/faqs/faq21-1.htm
http://www.enterprisemission.com/gtran7.html
http://enterprise.spawar.navy.mil/body.cfm?type=c&category=39&subcat=273
پس از اینکه کشتی از بار انداز dry dock)) خارج گردید ، آزمایش آغاز شد . در ماه می 1943 ، فون نویمان ، سومین ژنراتور را نصب کرد ، البته آن هرگز با 2 تای دیگری سنکرونیزه /همراستا و هم نوسان نشد …در یکی از روزها ، آن از کنترل خارج شد ویکی از افراد را “محو ” (zap ) کرد…
فون نویمان ، سومین ژنراتور را با هزینه ی خودش نصب و راه اندازی کرده بود .( زیرا تسلا ، فون نویمان را متقاعد کرده بود به اینکه ، مشکلات بالقوه ای با افراد وجود داشت .)
فون نویمان ، به طرح اوریژینال اولیه برگشت ، در اواسط ژوئن ، کشتی آزمایشات دریایی را پشت سر گذاشت . در 22 جولای 1943 آنها ” آزمایش ” را انجام دادند ، کشتی ، بین محدوده ی رادار و مکان نوری قابل رویت آن ، ” نامریی ” شد . آنها دریافتند که افراد (خدمه ) دیگر تعلقی به جایگاه و موقعیتشان ندارند …
نیروی دریایی ، خدمه را مرخص کرد وبا فون نویمان ( که در این خصوص ، درخواست زمان بیشتری برای این پروژه کرده بود ) مشاوره کرد .
نیروی دریایی پس از مشورت با مقامات مافوق ، اعلام کرد که 12 اوت 1943″ آخرین ضرب الاجل “
(the drop dead date) است . فون نویمان بار دیگر ، نگرانی اش را ابراز کرد ، مبنی براینکه این زمان کافی نیست . نیروی دریایی ، تصمیم بر این گرفته بود که کشتی فقط از نظر راداری ناپدید شود نه اینکه به لحاظ نوری ( اپتیکال ) نامریی شدن رخ دهد ! روی همین اساس ، تجهیزات توسط فون نویمان تغییر یافتند .
>> 12 اوت 1943 فرا رسید ، با اینکه ما میدانستیم که بعضی چیزها درست نبود ند ، با این وجود آزمایش آغاز شد و تقریبا برای یک دقیقه همه چیز خوب و روبه راه بود …خطوط محیطی (out line ) کشتی ها در آب دیده می شدند ، ناگهان فلاش آبی رنگی زده شد و کشتی بطور کامل از نظرها ناپدید شد !
ارتباطات رادیویی با ان غیر ممکن شد ، آن رفته بود ! … تقریبا ، سه ساعت بعد از آن کشتی برگشت ، در حالی که یکی از دکل هایش شکسته بود ، برخی از افراد خدمه تا حدی ( نیمه ) در عرشه ی فولادی کشتی فرو رفته بودند ، عده ی دیگر در داخل وخارج کشتی ” محو ” ( fade) شده بودند …(مثل عکسبرگردان )
بعضی شان بطورکامل ناپدید شده بودند ، …وبسیاری شان هم عقلشان را از دست داده بودند …<<
نیروی دریایی ، خدمه ی باقیمانده را از آن مکان خارج کرد ودر طی 4 روز با برگزاری جلساتی ، شروع به تصمیم گیری در این مورد نمود که برای این مشکل چه را ه حلی بیندیشند ؟
آنها آنجا تصمیم گرفتند که آزمایش دیگری را انجام دهند ، که اجرایی رسمی و بدون پرسنل باشد.
آنها برای انجام این آزمایش رسمی ، تقریبا 1000 فیت ( حدود 304 متر ) کابل را که به کشتی دیگر منتقل کرده بودند ، انتقال دادند . اواخر اکتبر 1943 ، آزمایش انجام گرفت ، و اینبار کشتی به مدت 20 دقیقه ناپدید شد …وقتی که ان دوباره برگشت ، آنها تجهیزات گمشده شان رایافتند : کابینت های 2 فرستنده و 1 ژنراتور که از آزمایش قبلی گمشده بودند ، پیدا شدند . کابینت با “ژنراتور مرجع زمان – صفر” هم ، دست نخورده باقی مانده بود . در ان نقطه ، نیروی دریایی کشتی را از تجهیزات باقی مانده خالی کرد وپروژه را متوقف نمود . ناو USS ELDERIGE در جنگ به خدمت گرفته شد ، ودر پایان جنگ به یونان منتقل گردید .
نکته ی مهم این است : 2 آزمایش که دقیقا 40 سال از هم فاصله ی زمانی دارند ، انجام شده بود .
آن یک جدایی 40 ساله زمانی ، در ” هایپر اسپیس ” بود .
در حال حاضر ( زمان نوشتن مقاله 2003 بوده است –مترجم) زمین دارای بیوریتم (چرخه ی زیستی ) است که 12 آگوست ، به نقطه ی اوج قله ی این چرخه ی 20 ساله می رسیم.
این حادثه ی منحصر بفرد ، برای فراهم آوردن لینک های اتصال ، از میان پرونده های بیشمار زمینی انتخاب شد و از طریق این 2 آزمایش ، راهی برای چفت وبست و قفل شدن به هایپر اسپیس گشوده شد .
تلاشهای گام به گام کمک خواهد کرد ، اگر آنها به این نقطه ی حداکثری برسند .
——————————————————————————————-
خاطرات یکی از بازماندگان آزمایش فیلادلفیا :
>> کشتی به هایپر اسپیس کشیده شد ، ما در داخل کشتی بودیم ، و می دانستیم که چیز به شدت اشتباهی در مورد آزمایش هست …ما سعی کردیم دستگاه را خاموش کنیم ، ولی آن خاموش نشد . ما به طرف خارج عرشه دویده وبه سمت بیرون کشتی پریدیم . جایی که ما پریدیم ، بیرون از مرز خارجی بود …اما آن ، “انتهای تونل زمانی ” بود که به مونتاک لانگ آیلند ختم می شد …یعنی : تاریخ 12 آگوست 1983 !!
ودر شب …ما سریعا خودمان را پیدا کردیم …از پله های کشتی پایین آمدیم وبه جایی رسیدیم که فون نویمان
به ما خوش آمد گفت ! او منتظر ما بود ، آن یک شوک بزرگی بود …ماباید در 1943 می بودیم و اکنون در 1983 هستیم …! به فون نویمان می نگریستیم که به پیر مردی تبدیل شده بود .
او گفت : ” منطقه ی محصور شده ای در هایپر اسپیس ” بوجود آمده که ما مجبوریم به گذشته برگردیم تا ژنراتورهای کشتی را خاموش کنیم ، تا از افزایش یافتن شکاف هایپر اسپیس که ممکن است کل سیاره زمین را فرا گیرد ودر خود ببلعد ، جلوگیری کنیم .
فون نویمان ، برای رسیدن ما ، 40 سال انتظار کشیده بود …!
در مونتاک ، بار دیگر مابه گذشته فرستاده شدیم ، تجهیزات و وسایل را با تبرهایی که در اختیار داشتیم ، شکستیم ، کشتی ، تقریبا 3 ساعت دیرتر از ساعت اصلی ناپدید شدنش در 1943 ، به نقطه ی اصلی و اریجینال در ” فضا زمان ” برگشت .
در زمان اصلی یعنی سال 1943، فون نویمان نمی دانست که چه اتفاقی افتاده است !
اودر سال 1943 ، مشغول تغییر دادن تجهیزات اولیه بود تا جایی که او یک ماشین زمان کامل در حال وزش
را بوجود آورد . همزمان ، آلمانی ها نیز درست قبل از پایان جنگ در سال 1945 روی پروژه ی مسافرت زمان در حال کاربودند .همه ی این موضوعات به ثبت رسیده اند .
پس از اینکه نیروی هوایی در سال 1943 ، تصمیم به تعطیل پروژه گرفت ، فون نویمان ، برای کار بر روی بمب اتمی ، به لوس آلاموس اعزام شد وتا اتمام کار آنجا بود .
در سال 1947 ، تغییرات عمده ای در وزارت دفاع آمریکا رخ داد، در ساختار جدید ، شخصی ، تصمیم به موشکافی در پروژه ی فیلادلفیا گرفت ، آنها می خواستند دریابند که کدام راه را اشتباه رفتند وبه مشکل برخوردند ؟ آنها ، از فون نویمان خواستند که ” نگاه دوباره ای ” به پروزه بیندازد .فون نویمان ، موافقت کرد .اتفاق دیگری افتاد : تقریبا ، از صبح علی الطلوع ، 6 اوت 1943 یوفوها ((UFOs به مدت 6 روز برفراز ناو یواس اس آلدریج پرسه زدند . آنها در طول آزمایش ، آنجا بودند .
یکی از یوفوها ، به همراه ناو آلدریج جذب هایپراسپیس شد ودر انتها ، از تاسیسات زیرزمینی مونتاک سردرآورد ! آن سفینه فضایی ، یک دستگاه شا رژ را به همراه داشت .”..که بعضی بیگانگان فضایی (Aliens ) مارا مجبور می کردند ، به عقب برگردیم و آنها را برایشان برگردانیم …”
بطوری که ، آنها نمی خواستند انسانها این دستگاه های شارز را در اختیار داشته باشند . ما نمی دانیم که آنها چه کسانی بودند ….جک پروت (مدیر متافیزیکی پروژه ) نگران یک تهاجم فضایی بود .
در این حین ، در سال 1947 ، فون نویمان از سوی دولت فراخوانده شد ، که به کمک آزمایشات یک UFO ی سقوط کرده در آزتک AZTEC بشتابد .
http://www.aztecufo.com/crash.htm
سال بعد آن ، سقوط دیگری در آزتک AZTEC رخ داد ، در اولین سقوط یوفو که سرنشینان آن “خاکستریها” Greys بودند ، هیچیک از سرنشینانش زنده نماندند ، اما در سقوط دوم (1948 ) حداقل یکی از آنها جان سالم بدر برده بود .
سیستمهای رادار ، بطور ناخواسته ، سفینه فضایی خاکستریها را پایین آورده و موجب سقوطش شده بودند .
رادار ، بطور عمدی مورد استفاده قرار گرفت تا زمانی که بیگانگان فضایی بدان آگاهی یافتند .
بیگانه ی فضایی جان بدر برده از سقوط دوم سال 1948 خاکستری نبود ، فون نویمان خواست با او صحبت کند ، از او پرسید که چه پاسخی برای بروز مشکلات در زمینه ی نامریی شدن دارد ، آموزه ی بیگانه ، این بود که او ( فون نویمان ) باید به گذشته برگردد و تکالیفش (مشق شب) را در زمینه متافیزیک انجام بدهد !
ماهیت مشکل این بود ، که پرسنل کشتی ، به مرجع زمان – صفر ( zero –time reference ) کشتی ، قفل ومتصل نشده بودند ، انسانها به طور طبیعی ، “به نقطه ای “و” مفهومی ” به عنوان مرجع زمان قفل و متصل می شوند نه با” مرجع زمان صفر”( zero –time reference ).
قفل جریان زمان ( (The time stream lock به شخص اجازه می دهد ، که ” هم نوایی ” با سیستم را به جریان بیندازد و بنا بر همین اساس ، تعامل با آن امکان پذیر می شود .
قفلهای زمان ، شکننده و ناپایدار هستند . همه ی قدرت پروژه ، قفلهای زمانی افراد حاضر بر عرشه ی کشتی را مختل کرد . زمانی که کشتی به زمان عقب برگشت ، افراد روی ان ، به همان “ مرجع زمانی “ برنگشتند …فون نویمان متوجه شد ، که اونیازمند کامپیوتری است ، که به خوبی وکارآیی دانش متافیزیک باشد ، وبدین منظور طراحی شود که” قابلیت قفل کردن مرجع زمانی افراد را با مرجع زمانی کشتی دارا باشد “
اودرسال 1950 ، برای رسیدن به هدفش یک کامپیوتر ساخت :
در سال 1952 آن کامپیوتر ، آماده ی نصب بود .درسال 1953 ، آزمایشی در این خصوص انجام شد که آن ، موفقیت آمیز بود . البته وقتی که ساخت و نصب و آزمایش آن به اتمام رسید ، آنها آن را به داخل فضا شناورش ( floating off ) نکردند . در این مرحله بود که نیروی دریایی ، پروژه ی رنگین کمان را لغو نمود و آن را به پروژه ی فونیکس تغییر نام داد . اثرات منفی پروژه ی رنگین کمان بسیار زیاد بودند .
برخی از آنها ، منجر به برنامه های تحقیقاتی کنترل ذهن در پروژه ی فونیکس شدند .
تحقیقات نامریی شدن ، تکنولوژی استیلث ( هواپیمای رادار گریز) را بدنبال داشت ( همانند سایر پروژه های بشدت محرمانه و طبقه بندی شده ) در سال 1938 ، تصمیم به اعمال کنترل ذهن تمام شرکت کنندگان در این پروزه ها گرفتند .( البته در راستای تلاش برای سر پوش گذاشتن بر کارهایشان ).
آنها تا به حال ، در حال کار بر روی پروژه دیگری نیز بوده اند بنام : (Age regression) یا پروژه ی برگشت یا سیر قهقرایی سن ” اکنون ، نیکولا تسلا به دهه ی 1940 برگشته است ، (برای توسعه ی تجهیزاتی که می تواند به اعضای گروه کمک کند ) قبل از اینکه آنها قفل زمان را از دست بدهند.
دولت آمریکا ، این موضوع رابه برنامه ” رگرسیون سن ” تعمیم و توسعه داد .
آن یک برگشت یا سیر قهقرایی سن فیزیکی بود . یک شخص ، می توانست حافظه ای را که آنها از سن پیری و سالخوردگی شان داشتند ، ابقا کند و نگه دارد …( فیلم داستان زندگی بنجامین پاتن با بازی براد پیت هم در همین مضمون است –مترجم)
تئوری تسلا این بود : که اگر شما برای خودتان قفل زمانی شخصی داشته باشید ، وآنرا به زمان آینده منتقلش کنید ، پس شما سنتان را جابجا کرده اید و” پیری ” را حذف کرده اید !
آن چیزی است که رخ داده است . آن بین 30 الی 60 روز برای بدن زمان می برد تا تغییرات مرجع زمانی جدید را تکمیل کند ، در حال حاضر ، برخی از این موضوعات به فیلمی تبدیل شده به نام ” آزمایش فیلادلفیا “ ( خواهشم از دوستان این است ، که اگر کسی این فیلم جذاب را در اینترنت یافت ، در وبلاگ بگذارد –مترجم)
دولت دستور داد ، که نمایش این فیلم به مدت 2 سال در سراسر ایالات متحده ممنوع شود ، آن قانون در سال 1986 عوض شد و فیلم بر روی کاست ویدئو تیپ منتشر شد ، من درسال 1988 فیلم را دیدم و آن به من کمک کرد ، که بعضی از خاطرات مرتبط با آن را به یاد بیاورم .
@ هرگونه نظراولیه ای در مورد الکترو مگنتیک دارید بگویید ؟
خوب ، آن از بسیاری جنبه ها جالب است . توسط اکثر تئوریها آن شرح داده شده است .آن فقط میدان مغناطیسی نیست که منتشر می شود ، در 4/0میدان الکترومغناطیسی منتشر می شود ، در میدان الکتریکی سریع (براساس معادلات ماکسول ) منتشر می شود ، در نرخ بی نهایت –C (سرعت نور؟) منتشر می شود ، این بدین معنی است که آن خلق الساعه ودر یک آن ، در تمام عالم منتشر می شود .
اگر شما آن روابط اساسی و بنیادی را درک کنید و بدانید که چگونه آنها به هم چفت وبست می شوند ، میدانها و انرژی های دسته بالا تری مثل SOLITON) ) و (TENSOR) سولیتون و تنسور هستند و آن موقع است که می توانید چگونگی کارکرد “ درایو آنتی گراویتی /نیروی پیشران ضد جاذبه ” رابفهمید …
این واقعیتی است که “نظریه ی میدان واحد” توسط انیشتین تکمیل شد ، وبه دولت آمریکا ارایه گردید .
آنها آنرا در اختیار دارند ونمی خواهند کسی بداند که آنها آنرا در اختیار دارند .آن مساله هرگز بطور علنی ، در هیچ کتابی منتشر وعرضه نشده است . این نوع دانش ، بعنوان یک روش کنترل بکار می رود وبین دولتها وبرای دولتهاست . آن مایه تاسف است . دولت براساس آنچه تصور می شود ، ” برای مردم و توسط مردم ” است ،البته آن چیزی است که قانون اساسی می گوید …من در شگفتم ، آخرین باری که رییس جمهور آمریکا قانون اساسی را خوانده کی بوده است ؟
@ مثل اینکه به نظر می رسد ، ” بیشتر افراد عادی” درگیر پنهان کاری هستند تا ” دانشمندان ” ؟ همه ی این افراد کجا هستند؟
عوامل دولتی وسازمانها همه جا هستند ، که با نگهداری همه چیز به طور اسرار خودرا مطرح می کنند .
این روزها ، دیگر استفاده از برنامه های کاربردی سخت افزارها ، از استفاده از خود سخت افزار محرمانه تر است . این قضیه ، مانند آنچه که در دهه ی 1950 بود ، نبود .به عنوان مثال ، بسته ی راهنمایی /آموزشی برای داوطلبانی که متعهد بودند به محض احضار ، حاضر به خدمت نظام شوند ، ( Minut-man) درباره ی موشک X بود که توسط نیروی هوایی ، و شرکت Northrope توسعه و تکمیل شده بود که غیر طبقه بندی شده بود و محرمانه نبود .هیچ طبقه بندی ای در چرخه ی تولید آن موشک وجود ندارد ، و آن بقدری دقیق است ، که می تواند پشته ی دود را از انتهای موشک بگیرد و ساقطش کند ( موشک ضد موشک ) این برنامه های کاربردی ، آنچه راکه قابلیت طبقه بندی شدن را داشت ، تغییر دادند.
@ آیا باز ورها ماندن این قبیل موارد و پرونده ها ، برای منحرف کردن اذهان و افکار عمومی از آنچه که واقعا در جریان است نمی باشد ؟
بله البته که چنین است .
@ ظرفیت ” ناوگان سفینه های گرانشی ” Gravity craft fleet ایالات متحده چقدر است ؟
من نمی دانم …من فقط انرا می دانم که آنها یک تعدادی از آنها را بطور کامل ساخته اند .
@ قابلیت این” سفینه ها” چیست ؟
خوب ، وقتی که فضا نوردان ما اولین بار درسال 1969 بر روی ماه فرود آمدند ، توسط ناوگانی از دیسکهای پرنده نشسته بر دهانه ی یک آتشفشان واقع در کره ی ماه مورد استقبال قرار گرفتند ، فضانوردان ازمقام مافوقشان در خصوص اینکه ” چیزی در مورد این دیسکها می دانند ؟ ” پرسیدند ، آنها در جواب گفتند ، بلی آنها دیسکهای پرنده ی آمریکایی بودند …فضانوردان ، از اینکه دولت از آنها به عنوان مردان روایط عمومی اش استفاده کرده بود ، عصبانی شدند .
@ چرا هزینه ی گزافی را صرف ساختن بمب افکن “استیلث ” کردند ، با توجه به اینکه آنها تکنولوژی گرانش را برای سالیان متمادی در اختیار داشتند ؟
خوب ، آن هواپیما ، 2 چیز رابرای نامریی شدن باهم ترکیب کرد : یکی از جنبه ها به ساختار (ساز وبرگ نظامی ) آن بستگی داشت و پوششی که در سطح آن بکار رفته است وجنبه ی دیگر مربوط به نوع الکترونیکی پکیج ” نامریی شدن ” است ، که سالها پیش در نتیجه ی کار بر روی آزمایش فیلادلفیا بدست آمد .
همچنین استیلث به یک سیستم درایو (پیش راننده ) ثانویه بسیار پیشرفته مجهز است که به آن اجازه می دهد حتی در فضا نیز پرواز کند . معاون ناسا اعتراف کرد که این دستاورد مستقیمی از تکنولوژی بیگانگان است
او این موضوع را به عموم اذعان کرد .
@ او واقعا این کار را کرد ؟
بلی ، چشم انداز موقعیت صوری وظاهری دولت ، با در نظر گرفتن تکنولوژی پوشیده و پنهانی که در اختیار دارد ، جالب توجه است .
شکنندگی هایی در برنامه ی محرمانه دولت وجود دارد که کم کم در حال آشکار شدن هستند .
بخش اعظمی از مردم ، بطورکامل از فعالیتهای دولت واین اوضاع و طرز تلقی متنفرهستند و شروع به صحبت و افشا گری در این باره می کنند .
@ شاید آن یک درز عمدی اخبار به بیرون باشد ؟
آن می تواند عمدی باشد ، حتی MJ-12 در 1984بعضی اطلاعات عموم مردم را نسبت به ” ET ها وUFOها مخدوش کرد در آن زمان ، آنها تصمیم گرفتند که برای اولین بار آن را منتشر نسازند .
جان اف کندی ( رییس جمهور وقت امریکا) خواستار آن بود که آنها ان موضوع را عرض یکسال منتشر ودر اختیار عموم بگذارند ، او همچنین خواستار آن بود که ( CIA) از تجارت مواد مخدر ، دست بردارد …آنها اورا در یک ترور برنامه ریزی شده ،سر به نیست کردند و به قتل رساندند …
@ آیا شما بخاطر خارج شدنتان از سیستم ، با هرگونه مقاومتی مواجه شدید ؟
نه نیروی دریایی سکوت اختیار کرد ، اما ، غار وغورهایی زیرزمینی به گوشم رسید که از این حکایت می کرد که آنها ، قطعا در این مورد خوشحال نبودند .
اصطلاح حقوقی ” بند شهادت ” Martyrdom Clause به نفع من عمل می کند .آنها می دانند که من به واقفم به این مساله که ، چرا انها نمی توانند به من دست بزنند …اگر آنها کاری بکنند ، می دانند بخاطر انجامش ، مشکلات واقعی در ” فضا زمان “ بوقوع می پیوندد .
2 نسخه از ما وجود دارد ، که فاکتورها و عوامل معینی دا در حال پایداری نگه می دارند . اگر هر اتفاقی برای هریک از ما بیفتد ، آن اتفاق می تواند موجب پاره شدن و شکاف در ” هایپر اسپیس ” شود .
“سیستم واقعیت کل ” تغییر خواهد کرد ، من برای شما حدس وگمانی را بیان خواهم کرد که به احتمال زیاد تغییر خواهد کرد : ما با تفاوت بسیار کمی ( همانند لبه ای باریک ) برنده ی جنگ جهانی شدیم ، تکنولوژی آلمانی ها همچون سدی جلوی راه ما بود ، اگر جنگ جهانی 30 روز دیگر ادامه می یافت ، آلمانها فاتح جنگ می شدند …. آنها سلاح های فوق العاده ای تولید کرده بودند ، که آماده استفاده از آنها بودند ، آنها به قدری به پیروزی در جنگ نزدیک بودند که وینستون چرچیل و روزولت را در این باره نگران کرده بود …
اگر ، سیستم تغییر کند ، آن تغییر می تواند در واقعیتی موازی تاثیر بگذارد و آلمانها برنده جنگ شوند .
@ به همین دلیل دولت آمریکا جراتی برای کشتن هریک از شماها را ندارد؟
درست است …زیرا آنچه که ما در آن درگیر بودیم و مشارکت داشتیم ، ممکن است” سیستم واقعیت یکپارچه” Entire reality system دنیای مارا به مخاطره بیندازد …
@ می توانید شرح دهید که یک حلقه ی بسته زمان چگونه کار می کند ؟
خوب ، یکی از مشکلاتی که ایجاد شده این است که وقتی شما در طول زمان مسافرت می کنید ، شما دقیقا نمی توانید به نقطه اصلی مبداء خود مراحعت کنید و برگردید ، این موضوع ، تا زمانی که شما رفتید ، با شما باقی می ماند ، اگر قرار باشد ، دوباره به نقطه ی دقیقی برگردید که انرا ترک کرده بودید ، همان نقطه در طول عمرتان تکرار می شود و مشکل جدی برایتان بوجود می آورد .
@ آیا حافظه ی مرا با یاد اوری تاریخ های مربوط به “کنترل ذهن به شیوه ی الکترونیکی ” یاری می دهید ؟
آزمایشات کنترل ذهن ، تقریبا در سال 1969 به مونتاک منتقل شد .فاز (مرحله ی) سخت افزاری بعضی از آزمایشات بعدی درسال 1975 آغاز شد وتجهیزات جهت تغییر فرستنده ی sage حدود سال 1973 سفارش داده شده بود . ITT پیمانکار اصلی وفرعی بخشهای خارج از قرار داد بود .
بسیاری از قرار دادها به شرکتهایی در لانگ آیلند واگذار شده بود .
@ پس آنچه که آنها توانایی انجامش را واقعا اثبات کردند ، در پایان آزمایشات حاصل شد ؟
چیزی که آنها اساسا ثابت کردند ، قادر به انجامش هستند ، توانایی کنترل هر شخص بود ،آنها “امضایی ” بر
شخص می گذاشتند و این الگو از آن جهت منحصر بفرد بود که به به شخص توانایی قرار گرفتن در برنامه ی
کامپیوتری برای انتقال را می داد . ( ایا فون نویمان ، کامپیوتری کوانتومی ساخته بود ؟ واین امضا ، همان کد ی برای انتقال ذهن بود؟ -مترجم)
طول موج طبقه یا مرتبه فوقانی ، در یک وضعیت تضعیف یا رقیق شده فرکانسی منتقل می شود ومستقیما بر ذهن اشخاص تاثیر می گذارد . آن می تواند فرمانی را بفرستد که شخص بر هیچ چیز تمرکزی نداشته باشد .
هنگامی که دستگاه ساخته شد ، این اصل را در یک مقیاس گسترده ای متصور ، جاری وساری می سازد .
پیامی ذهنی گذاشته می شد ، که اگر کسی آنرا می شنید ، آنها به یک شماره تلفن معینی زنگ می زدند .
( به یاد فیلم ” تلفن ” با بازی چارلز برونسون و لی رمیک می افتیم . که جاسوسی روسی به نام “دارچینسکی ” به تک تک اعضا و همقطاران گروه مغزشویی شده ی خودش با تلفن پیامی می داد ، و آنها را همچون “کامیکازه ” های انسانی به سوی مرگ و تخریب ساختمانهای مهم نظامی در سراسر آمریکا می فرستاد ! جالب اینجاست پیام جمله ای از رابرت فراست با این مضمون : جنگل زیباست ، عمیق وتاریک ، اما من وعده ای دادم که باید عمل کنم ، و قبل از اینکه بخوابم ، کیلومترها باید راه برم ….یادت نره ” دیمیتری ” کیلومترها راه قبل از اینکه بخوابی ….که بعد از این جمله دیمیتری با ماشین حامل بمب خود را به پادگانی نظامی می زند و منفجر می کند …من تصور می کنم همین نوع مغز شویی ها در 9/11 نیز بکار رفته بوده و یکی از همین کد ها به “محمد عطا ” نیز داده شده است –مترجم )
بیش از600 تلفن از سراسر سواحل شرقی تا پایین فلوریدا انجام گرفته بود ، آن کار می کرد …
جالب اینجاست ، مرتیکه / یارویی هست (flew) که اسمش را گذاشته Matterya lord که می گوید من مسیح بازگشته به زمین هستم ! که وقتی اوبا مطبوعات بین المللی ارتباط برقرار می کند ، او یک پیامی تله پاتیک به کل دنیا خواهد فرستاد وهرکس به زبان خودشان آنرا خواهند شنید .
آنها همچنین قرار است یک تصویر بصری را دریافت کنند ( تقریبا چیزی مثل فیلم contact -مترجم)
@ پس …آیا آنها این تکنولوژی را دارند ؟
بله ، آن تنها یک امضای شخصی نیست ، آن امضایی نژادی است و همچنین سیگنالی بین المللی است برای نژاد بشر ، دولت امریکا از هرسه مورد برای هدف قرار دادن افراد خاص استفاده کرده است ، آنها همچنین پیامهای گروهی هدف گذاری شده را در یک گروه خاص نژادی و قومی بکار برده اند که رایج است .
در بوستون و نیویورک در حال آزمایشاتی بر روی mood controlکنترل رفتار در شهرها بودند …
انتقال دهنده های مورد استفاده در مونتاک دیگر وجود نداشتند ، ولی تکنولوژی اینکار را می کرد .
@ آیا ادراک فرد هدف گذاری شده ای که آنها در حال کنترلش بودند ، همانند فکر خودشان بود ؟
بله
@ آیا دفاع ومقاومتی در برابر آن وجود داشت ؟
هم آری و هم نه …به لحاظ تئوری نه ، این چیزی است که به دولت بستگی دارد ، اگر عملگرایانه صحبت کنیم آنها هرکسی را نمی توانند بگیرند ، چرا که برخی از افراد به طور طبیعی مقاوم هستند و این وابسته به توسعه ی سطح روحی – روانی آن افراد دارد ، شاید 5 % از جمعیت به این سیگنالها پاسخ ندهند ، اگر آنها 95 % افراد را زیر پوشش خود بگیرند ، دیگر اهمیتی به 5 % بقیه نمی دهند .
این آن چیزی است که آنها بعنوان جوخه های ضد شورش و اردوگاه های کار اجباری بوجود آورده اند ، هیچ دفاعی وجود ندارد و شما بی دفاعید ، مگر اینکه بتوانید در سیگنال مداخله کنید . بعضی از افراد اصلا واکنشی از خود نشان نمی دهتد .
@ پس بنابر این آنها سیگنال فکری را منتقل می کنند ؟
نه کاملا …دقیقا نه ، اگر شما در معرض EEG الکترو انسفالوگراف ( وسیله ای برای ثبت وترسیم امواج مغزی ) قرار بگیرید ، شما الگوی خاصی از پاسخهای الکتریکی را به نمایش می گذارید . اینها می توانند ثبت وضبط شوند و آنها فقط برای شما منحصر بفرد هستند ، آن امواج می توانند در کامپیوتر ضبط وذخیره و تکرار گردد…اگر آنها الگوی DNA /RNA شما را نیزدر اختیار داشتند ، می توانستند شمارا تسخیر کنند .
@ شما مطلبی در مورد اردوگاه های کار اجباری ذکر کردید ؟
بله …آنها در سراسر ایالات متحده وجود دارند، سه تای آنها به تنهایی در آریزونا موجود است .
@ پس بنابر این ، آنها می توانند مارا در نقطه ای که دست به اسلحه مان می بریم کنترل کنند ؟
این چیزی است که آنها امیدوارند به آن برسند ، این بستگی به چگونگی تاثیرات این تجهیزات در آینده می گذلرد دارد ، که چگونه آنرا بطور کامل در همه جا نصبش کنند ، و اینکه مردم بتوانند یا نتوانند از این مسایل آگاه شوند و سر و گوش آب بدهند، و قبل از اینکه زمانش فرا برسد ، بطور غیر عملی آنرا پیگیری و کشف کنند.
@ ایده ی وجود تضاد ودرگیری بین وجدان اخلاقی /روانی و فرمان ذهنی که به شما می گوید ” انجامش بده ” چگونه است ؟
شما انتخابی برای عمل نکردن ندارید…، مگر اینکه راهی نشان می دهد که تجهیزاتی راه اندازی شده ، اگر شما بقدر کافی آگاه و هوشیار نباشید که ارتباط برقرار کنید ، پس آن فکر شما نیست .
این انتخابی خنثی نیست ، آن تنها آنرا در یک IMPULSE یا فرمانی قوی قرار می دهد .
آن مردمی که به تلفنها و شماره ها پاسخ می دادند ، هیچ ایده و اراده و فکری از خود نداشتند و تنها از طریق آنچه که در سرهایشان القا شده بود می رفتند …
@ آیا انجام دادن این کارها بیش از رسانه هایی مثل رادیو تلویزیون بود ؟
البته …
@ براساس اظهار نظر شما ، دولت را تماما فساد فرا گرفته است ؟
کاملا درست است آنهم فسادی فراگیر …
@ با این نوع فن آوری ، چرا آنها نیاز به اردوگاه های کار اجباری دارند ؟
از آنجا که همواره مردمی هستند که در مقابل این کارها مقاومت می کنند ، من فکر می کنم که انها مردم را در آنجا پوچ وتهی می کنند ، نه اینکه آنان را به بند وغل وزنجیر بکشند ، این گام اول در اردوگاه هاست .شما برای اینکه شما آنها را آسانتر اداره کنید ، سپس شما می توانید آنها را یک دفعه از بین ببرید ، شما که نمی توانید در محلات پایین شهر به هر کسی تیر اندازی کنید ، زمانی که در اردوگاه ها هستید ، آنها ذهن شما را میشکنند ، آنها در این مساله کارشناس و خبره هستند.
ما فکر می کنیم آنها در حال حمل گیوتینهایی به آنجا هستند برای کسانی که قوانین را مراعات نمی کنند .
آنها بدنبال نیروی کار برده وار هستند. آن چیزی است که تحت عنوان پرونده ی H.R.4079 در کنگره ی آمریکا در حال حاضر مورد بحث است ، آن یک نیروی کار برده وار در سیستم زندان بوجود می آورد که متعلق به بخش خصوصی است .
@ در اینصورت ایالتهای دیگر نیز ، هزینه ی زندان خصوصی را برای قرار دادن زندانی های خود در آنجا پرداخت خواهند کرد؟
بله …
@ سایر پروژه هایی که مربوط به جناح های درون دولت ایالات متحده اند و عوامل شرکتهای بزرگ برای اداره وکنترل جمعیت محسوب می شوند ، کدامند ؟
خوب در بین سالهای 1977 و 1978 پروژه ای بنام DREAM SCAN روی خط آمد ، که در سال 1979 متوقف شد ، هدف از پروژه بدست آوردن قابلیت تکنیکی و توانایی فنی ورود به ذهن افراد در حالت خواب و باعث مرگ افراد شدن بود.
در فیلمی به نام DREAM SCAPE آنچه كه انها كشف كردند و می توانند انجامش دهند نشان داده می شود.
این پروژه محرمانه را دولت اداره می کرد و توسط NSA مدیریت می شد ، هدف از اجرای این پروژه ، فراهم کردن مقدمات و اجرای ” ترور های پنهان ” بود . کارتر ، رییس جمهور وقت ، موضوع را فهمید و آنرا متوقف نمود . ” سخت افزار” هنوز دست نخورده ودر انبار موجود است . تلاشهایی شده بود برای قرار دادن در پشت خط عملیات اطلاعاتی مختلف که در بعضی از آنها گفته می شود با مشارکت و عملیات شرکت الکترونیکی AT & T بوده است .
@ دیگری چه بود ؟
در حدود سال 1987 پروژه ای به نام MOON SCAN آغاز به فعالیت کرد ، که تا سال 1989 ادامه داشت در طی آن ، تجهیزات کنترل ذهن در روی کره ی ماه به منظور استفاده از جمعیت کره ی زمین پیاده شد .
این مانند سایر پروژه ها پیوند ها ی آشکار آنها با فعالیتهای منفی بیگانگان را آشکار می کرد .
@ آنرا چه کسی اداره می کرد ؟
آن توسط سازمانی با عنوان آزمایشگاه ابزار هوابرد AIL مدیریت می شد که سایر پروژه های پنهانی را زیر بال و پر خود داشت ، در آن زمان AIL توسط شرکت EASTON اداره می شد . از سال 1988 ودر حال حاضر توسط وزارت دفاع اداره می شود .
AIL سه شاخه دارد : شاخه ی عملیات پنهانی – تجارت و دفاع .
@ هرگونه برنامه ی کنترل ذهن دیگری که می توانید اشاره کنید بگویید ؟
پروژه ی دیگری بود به نام MIND WREAKER (تخریبگر ذهن ) که باعث می شد ذهن فلج شود !
بیگانگان فضایی بشدت با این پروژه در گیر بودند آن سلاح های عصبی متعددی تولید می کرد که برخی شان در بمب افکن B1 استفاده شد . همچنین بسیاری از آنها شامل تکنولوژی بیگانه می شد .
در زمانهای مختلف ، گونه های مختلف بیگانگان در AIL در رفت و آمد بوده اند .
در این میان ، گروهی بود به نام K- GROUP گروه ک که مخفف KONDRASHKIN است ، پوست انها رنگ پریده است ، رنگ کمی متمایل به سبز دارند و تقریبا بی مو هستند . آنها شبیه انسان اند و مجبورند با مواد سفید کننده پوستشان را سفید کنند و کلاه گیس بر سر بگذارند . آنها بطور دوره ای از دهه ی 40 در گیر پروژه های محرمانه ی دولت اند .( فیلم DARK CITY-مترجم)
@ AIL کجا واقع شده است ؟
در حومه ی نیویورک ، FARMINGDALE ، DEER PARK و لانگ آیلند
@ وضعیت فعلی AIL چیست ؟
خوب ، ….8 پروژه وجود دارد که AIL در حال انجامش است و همچنین مجبور به انجام پروژه هایی بهمراه توسعه تسلیحاتی برعلیه بیگانگان می باشد . در سال 1989 گروه ORION (شکارچی ) این موضوع را کشف کرد و پروژه را نابود کرد .این فقط می تواند یک تصور باشد که AIL هنوز عملیاتی را در سایر مناطق انجام می دهد .
@ چه تحقیقاتی دیگری در لانگ آیلند انجام شد ؟
تحقیقاتی بر روی SCALAR WEAPONARY تسلیحات رقومی ، مثل آن چیزی که فضا پیمای چلنجر را نابود کرد .
@ من فکر می کردم چلنجر با استفاده از سلاح های رقومی روس ها نابود شده است ؟
نه ، روسها آنکار را نکردند ….کار عجیب وغریب این حوادث تا آنجا پیش رفته بود که روسها نگران این مساله بودند ، که قبل از وقوع آن حادثه ، کشتی های خود را حدود 150 مایل ( 241کیلومتر ) عقب کشیده بودند …آنها مسبب اصلی قضیه نبودند ، سلاح رقومی که انها در تلاش بودند در مدار بگذارند و آزمایش کنند
، شارژی را جمع آوری می کرد ، زمانی که فضاپیمای چلنجر از طریق اتمسفر در حال بالا رفتن بود ، آن باعث شد که مشتعل شود ، این آن چیزی بود که باعث نابودی چلنجر شد .
این ممکن است عمدی بوده باشد .
پایان قسمت سوم
با پوزش از تمامی دوستان عزیزم بخاطر اینکه وقفه ای نسبتا طولانی در این سلسله ترجمه ها ایجاد شد
که آنهم بخاطر مشغله ی فراوان و کسالتی بود که داشتم . قربان همگی .
این ترجمه تقدیم می گردد به :
رامتین ، شقایق عارف ، لیلیانای ادیب ، آزیتای دانا ، سارای ایراندوست ،
پارتیا ی حق پرست ،Starseed برنا ، کاوه شجاع، علی صادقی کوشا، ساسان با جذبه ،koushesh دقیق،مهدی محمدی استاد، F.A.N فرید آهنین نوا، miaad رشید، ندای جاویدان، بهناز گرامی ، جاوید همیشه جاوید ، ehsan ادیب، سحر نازنین ، reza ی پاک نهاد ، ، Masi صبور، himan صمیمی، forgotufoی پرشور، منتظر والا، دشتی صادق ، ALI JARRAH کاشف ، مهدی نیتیاتاندا سات گورو، افشین نازنین ، احمد مهربان ، مهدی باصفا ، کوکوی دوست داشتنی ، آرتیمیس اساطیری ، کامورای واقف ، زینا ی نازنین و….و تمامی بر وبچه های خوبی که قلم می زنند و این وبلاگ باحال رو سر پا نگه داشته اند.
دم همه ی شما بچه های ایرونی گرم .
پ . ن : باتشكر فراوان از دوست خوبم فرهاد عزيز.