سه سطوح متفاوت خویشتن
ما درباره خودمان اینطوری فکر میکنیم که داریم اینجا در این بدن فیزیکی انسانی روی سیاره زمین زندگی میکنیم, اما آیا تا به حال به فکرتان هم خطور کرده است که ممکن است در سطح دیگری, یا حتی سطوح دیگری, از زندگی باشید در همان زمانیکه اینجا روی این سیاره دارید زندگی میکنید؟ این اعتقاد خیلی از مردم بومی سیاره زمین از قبیل مایا و kahunas هاوایی است. آنها ما را بعنوان موجودیتهای چند بعدی میبینند که همزمان در سایر جهانهای دیگر نیز حضور داریم, که بواسطه تمام چیزهایی که من میدانم, حقیقت دارد.
تحت شرایط نرمال, ما انسانها بطور آگاهانه به این بخشهای دیگر خودمان متصل هستیم, اما بدلیل ماجرای سقوط (The Fall) در طی دوران آتلانتیس, همه ما از خویشتنهای برتر(Higher Self) خودمان جدا افتاده ایم. وقتیکه واقعا دوباره به آن متصل شویم و آن برایمان تبدیل به واقعیت شود, آنگاه زندگی را در روشی تجربه میکنیم که در حال حاضر برایمان غیرممکن بنظر خواهد رسید. میتوانیم گذشته و آینده را بوضوح ببینیم و قادر میشویم تا براساس دانش و آگاهی بالاتر و برتر, تصمیم گیری کنیم, تصمیماتی که رشد روحی-معنوی مان را در مسیرهایی مثبت تحت تاثیر قرار میدهد. این آن چیزی است که بدلیل اعمال خودمان در زمانهای گذشته دور, از یاد برده و از دست داده ایم.
این سطوح برتر مان که در ابعاد دیگری وجود دارند, بنام خویشتن برتر مان نامیده میشوند, و یا خویشتنهای برتر مان اگرکه از منظر تصویر بزرگتر(big picture) بخواهیم آنرا ملاحظه کنیم – گرچه فکر کردن به خویشتن برترمان بعنوان یک موجودیت منفرد, در یک زمان هم درست است و هم غلط. فقط یک موجودیت در کیهان وجود دارد, با این حال, سطوح زیادی هستند که در درون این یک موجودیت وجود دارند.
خویشتن برترتان به حتی خویشتن های برتر دیگر متصل است. لذا, خویشتن های برتری وجود دارند که به خویشتن های برتر دیگر متصل اند و همان ها نیز به خویشتن های برتر دیگرتر متصل هستند. هر خویشتن برتری در یک سطح آگاهی متفاوتی وجود دارد در حالیکه از لحاظ پتانسیلی بسیار بزرگتر و بیشتر احاطه کننده تر است, تا اینکه سرانجام, به سطح آگاهی نهایی نائل میشود.
شبیه تبار و یک درخت خانوادگی است که رو به بالا رشد میکند تا اینکه سرانجام با خالق و تمام زندگی متصل میشود. اما ما از خویشتن بین ابعادی خودمان جدا افتاده ایم وقتیکه بعنوان نژاد انسان درحال زندگی روی سیاره زمین, به این آگاهی بعد سومی کنونی سقوط کردیم. یک دسته بندی وجود داشت که رخ داد. ما خیلی زیاد از نظر آگاهی سقوط کردیم بطوریکه سایر جنبه های خویشتنمان دیگر قادر به ارتباط برقرار کردن با ما نیستند. اگرچه ما از خویشتنهای برترمان آگاه نبوده ایم, اما آنها همیشه از ما آگاه بوده اند.
چنانچه زمان از موقع «سقوط» به جلو رفته است, ارتباطات با خویشتن های برتر بطور نادر و تک و توک رخ داده است. خویشتنهای برترمان اساسا منتظرمان شده اند تا بیدار شویم. آنها منتظر لحظه مناسب در زمان بوده اند. درحقیقت نوعی جدائی یکطرفه بوده است – آنها از ما آگاه هستند, اما ما از آنها آگاه نیستیم.
این ارتباط مجدد با خویشتن برترتان, چنلینگ(channeling) یا هرچیز دیگری از آن دست نیست. بلکه فقط یک ارتباط دوباره ذات و روح خودتان به خودش است. شاید, دقیقتر بگوئیم, یک به یادآوری است – یک یادآوری, گردهم آوردن مجدد اجزاء مختلف روح. درحقیقت یک روح عظیم وجود دارد, و تمام ارواح که از آن منبع می آیند فقط تکه هایی از آن روح عظیم هستند. با این دیدگاه, ما همگی با روح عظیم, یا خالق, در ارتباط هستیم. برخی از معانی ضمنی کلمه «روح» دلالت میکنند که ارواح از یکدیگر متفاوت و بنوعی بایکدیگر نامرتبط هستند. از نظر من, تمامی ارواح از همان منبع یکسان هستند. اگر بخواهید خالق را بعنوان مادر/پدر مان درنظر بگیرید, لذا ما همه در کل کیهان با یکدیگر برادر خواهر هستیم.
حقیقتی که وجود دارد, که تقریبا در تمام قبائل بومی جهان مکشوف است, آن است که ما این جنبه برتر را در درون خودمان داریم, اگرکه بتوانیم اتصال با ارتباطات آگاهانه را محقق سازیم, آنگاه به نوعی هدایت واضح از درون خودمان نائل میشویم که بهمان میگوید که چطور لحظه به لحظه در زندگی حرکت کنیم. و روند زندگی پر از اقبال و خوشی و قدرت خواهد شد, آنهم بدون هیچ یا اندکی تلاش. این هدایت واضح فقط از درون خودتان می آید, و بهمان اندازه و روشی که شما بخودتان توجه میکنید به شما توجه خواهد کرد. و نوعی هدایت است که تشخیص و درک کردن آن از این سطح بعد سومی زندگی بسیار سخت و برای خیلیها تقریبا غیرممکن است.
نکته جانبی: قرار گرفته بر بالای سطوح زندگی و خویشتن های برتر, چیزیست که خیلی از مردم «سلسله مراتب روحانی» مینامند. سلسله مراتب روحانی مرکب از موجودیتهایی است که مسئولیت برعهده آنان داده شده است تا حکومت کیهان را سازماندهی کرده و تداوم دهند. سلسله مراتب روحانی با خویشتن های برترمان خیلی بدقت متصل اند و به ما مستقیما مرتبط نیستند. صرف اینکه به خویشتن برتر تان متصل باشید بدین معنی نیست که با سلسله مراتب روحانی متصل شده اید.
یک مثال برای درک اینکه چطور خویشتن برترمان میتواند بوضوح ببیند این است که فرض کنید دارید در رودخانه ای با یک قایق کوچک قایقرانی میکنید. فرض کنید که مسیر رودخانه در جنگل با آسمان آبی و آب سبز رنگ آمازون قرار دارد. شاخ و برگ درختان بطور انبوه در دو طرف مسیر رودخانه وجود دارد. زمان خوشی را دارید سپری میکنید, فقط قایقرانی میکنید, و میکنید و میکنید, و قایقتان را در جریان زندگی رودخانه به جلو میرانید. وقتیکه به پشت سر مینگرید, فقط یک مسیر کوچک را میتوانید ببینید. انبوه درختان در دو طرف مسیر رودخانه قامت های خیلی بلندی دارند طوریکه نمیتوانید فرای آنها و فرای پیچ مسیر رودخانه را ببینید.
حافظه تان از مسیر رودخانه فقط اندکی به قبل برمیگردد, و این تمام چیزی است که میتوانید ببینید و تشخیص دهید. چنانچه وارد پیچ بعدی مسیر رودخانه میشوید, بنوعی گذشته را فراموش میکنید. هرچقدر بیشتر در مسیر پر پیچ و خم رودخانه به جلو میروید, فقط اندکی از قبل را میتوانید به یاد بیاورید, و مسیر گذشته و قبلی رودخانه هرچه کمتر و ناواضح تر در حافظه تان باقی میماند. میتوانید به جلو بنگرید و پیچ بعدی رودخانه رو ببینید, انگار که فقط تا به حد معینی از آینده را میتوانید ببینید, اما بعد از آن دیگر هیچ ایده ای نمیتوانید داشته باشید که چه میخواهد رخ بدهد.
خویشتن برتر تان درست مانند عقاب بزرگی است که بر فراز سرتان در ارتفاع زیادی دارد پرواز میکند. خویشتن برترتان در بعد دیگری است و زمان را بطور کروی مانند مشاهده و ادراک میکند. گذشته, حال و آینده را طوری میبیند که بطور همزمان دارند رخ میدهند. میتواند خیلی خیلی خیلی عقبتر در مسیر رودخانه را ببینید, بسیار فراتر از آنچه شما میتوانید ببینید, و دارای حافظه خیلی خوبی است. میتواند خیلی دورتر در آینده را نیز ببیند. البته دارای محدودیتهایی است. دید و ادراک خارق العاده ای درمقایسه با شما بر روی رودخانه دارد, لذا چیزهایی را میتواند ببیند که در شرف رخ دادن برایتان هستند. میتواند ارتباطات مابین چیزهای مختلف با یکدیگر را ببیند که شما, از این موقعیت انسان گونه تان, بسادگی قابل به دیدن و ادراکش نیستید.
بگذارید اینطور بگوئیم که شما دستورات خویشتن برترتان را دنبال میکنید, و خویشتن برترتان, یک پرنده بزرگ, پایین می آید و بهتان میگوید: «هی, قایقت رو به کنار رودخانه هدایت کن و از رودخانه بیا بیرون.»
اگرکه من هدایت درونی ام را خیلی خوب دنبال نمیکردم, ممکن بود میگفتم: «آه, من نمیخوام اینکار رو کنم. جریان رودخانه زیباست, میدونی. نه, بزار یه ذره دیگه بمونم و بعد جریان رودخانه رو ترک میکنم.» اما اگر هدایت خویشتن برترم را دنبال میکردم, بسادگی به چیزیکه میگفت عمل میکردم و سوالات خیلی کمتری میپرسیدم. بعدش, خویشتن برترم ممکن بود میگفت, «قایقت رو بردار و از میان جنگل عبور کن.» لذا, شما قایقتان را برمیداشتید و مسافت زیادی را از میان انبوه درختان و بوته زارها و تپه های مورچه های قرمز عبور میکردید درحالیکه به خودتان میگفتید, «آه مرد, از دست این خویشتن های برتر! داشتم مسیر جریان رودخانه رو راحت طی میکردم ها!»
اگرکه تا به حال هدایت درونی خویشتن برترتان را در حال پیروی کردن بوده اید, میدانستید که من چی دارم میگم. شما در حال عبور کردن از تمام این تغییرات بوده اید, حرکت دادن و حمل کردن قایق سنگینتان از میان جنگل انبوه, درحالیکه در این شگفتی هستید که چرا خویشتن برترتان از شما خواسته است تا به این به ظاهر حرکت احمقانه تن در دهید. ممکنه که نیم مایل از میان این جنگل انبوه متراکم عبور کنید قبل از اینکه دوباره به مسیر جریان رودخانه برسید و بتوانید به رودخانه بنگرید. از آنجا سپس میبینید که در آخرین پیچ مسیر رودخانه, یک آبشار 500 فوتی وجود دارد که محکم توی سنگهای بزرگ ته آبشار دارد میریزد. یعنی اگرکه مطابق آنچه که ego(ضمیر و نفس خودتان) از شما خواسته بودید ادامه میدادید, کشته میشدید. اما ازآنجائیکه مسیرتان را عوض کردید و از راه دیگری رفتید, به زیستن روی سیاره زمین ادامه دادید. از یک فاجعه و مصیبت در امان ماندید, آنهم با پیروی کردن از یک هدایت نامرئی درونی که دارای حکمت و دانش دیرینه است.
من در ابتدا خودم برای درک معنای خویشتن برتر یا خویشتن های برتر سعی نمودم, اما واقعا نمیتوانستم درک کنم که معنای آنها واقعا چه هست. تا اینکه از خود خویشتن برترم, از موجودیتهای برتر و خیرخواه کیهانی درخواست کردم تا به من در ادراک معانی آنها یاری برسانند. پس از بیان آن درخواست, یک سری اتفاقات برایم رخ داد, که هر یک به درک بهتری از ماجرا نائل میشد. اولین اتفاقی که برایم رخ داد در یک کارگاه آموزشی بنده بود که در Olympia در واشینگتن برگزار کرده بودم. مردی بظاهر 60 ساله در آنجا بود, یک بومی اهل هاوائی. وقتیکه دیدمش, نفهمیدم که او چرا در آن کارگاه آموزشی حضور داشت, چونکه از تجربیات قبلی زندگی ام میدانستم که بومیهای هاوائی به چنان کارگاه های آموزشی نیاز نداشتند.
یکم منتظر ماندم قبل از اینکه بهش نزدیک بشم و بالاخره بهش بگم که, «شما اینجا چکار میکنید؟» گفتش, «نمیدونم!» گفتم,»آه, باشه. پس هیچ کدوم از ما دو نفر نمیدونیم که چرا شما اینجائید!» بعدش برگشتم و به تدریس ادامه دادم! چند روز بعدش در همون کارگاه, دوباره باهاش رفتم و صحبت کردم,»کار شما چی هست؟» گفتش که یک کاهونای اهل هاوائی هست. گفتم,»چی تدریس میکنید؟» گفتش, «من فقط یه چیز تدریس میکنم, و اون چگونگی ارتباط برقرار کردن با خویشتن برتر هست.» گفتم,»آه ه…..» بعدش وقتیکه زمانش برای من رسید تا در اون کارگاه درباره خویشتن برتر صحبت کنم, گفتم:»یه لحظه لطفا!» رفتم از اون کاهونای اهل هاوائی خواستم تا بیاید و درباره خویشتن برتر صحبت کند و بعدش خودم رفتم در میان حضار نشستم. کاهونا برای حدود یک ساعت و نیم تا دو ساعت درباره ارتباط برقرار کردن با خویشتن برتر از نقطه نظر Huna صحبت کرد. برای من که تمام عیار بود.
صحبتهایش, درک منرا تغییر داد. آنطوریکه من از طریق تجربه خودم درک کرده بودم, خودم وجود داشتم و خویشتن برترم, چونکه این چیزی بود که بنظر میرسید زندگی داره بهم میگه. اما, آن کاهونا برایم روشن ساخت که ما در سه بخش تقسیم بندی میشویم – خویشتن برتر(higher self) , خویشتن میانی(middle self) و خویشتن پایین تر(lower self). باید حدس میزدم که اینطور باشه.
از زمان ملاقاتم با آن کاهونا به بعد, تجربیات زیادی داشتم که این قضیه را برایم مسجل تر نمود. اگر ما آن بخش خویشتن میانی(middle self) هستیم, پس دو خویشتن دیگر, یعنی خویشتنهای بالاتر و پایین تر, چه هستند؟ ما توضیح خواهیم داد که آنها کی و چی هستند, اما خیلی مهمتر هست که درک کنیم که یک فرد برای ارتباط برقرار کردن با خویشتن برتر(بالاتر) ابتدا باید بتواند به مرحله ارتباط برقرار کردن با خویشتن پایین تر برسد. روح باید ابتدا به سوی پایین حرکت کند قبل از آنکه بتواند به آسمانها برسد. این تدریس در راههای زیادی در زندگی خودم صحت و سقمش معلوم شده است. لذا با شرح آنچه که خویشتن پایین تر است شروع میکنیم.
خویشتن پایین تر – سیاره زمین مادر
در رک و راست ترین ضوابط تعریف کننده اش, خویشتن پایین تر در حقیقت ضمیر ناخودآگاه(unconscious mind) شما است. اما برخلاف فکر رایج که ضمیر ناخودآگاه فقط با خودتان و افکار ناخودآگاه شخصی خودتان در ارتباط است, این ضمیر ناخودآگاه خویشتن پایین تر در حقیقت با تمام سایر انسانهای روی سیاره زمین (ناخودآگاه جمعی Jung) در ارتباط است, و همچنین ضمیر ناخودآگاه شخصی هر فردی را خیلی دوستانه میشناسد. بعلاوه, نه تنها ضمیر ناخودآگاه هر فرد زنده ای را روی سیاره زمین میداند و میشناسد, بلکه همچنین ضمیر ناخودآگاه هرکسی را که تا به حال اینجا روی سیاره زمین در گذشته زندگی کرده است و همچنین هرکسی را که در آینده روی سیاره زمین دوباره بدنیا آمده و زندگی خواهد کرد را نیز میشناسد. بله, ضمیر ناخودآگاه شما جزئیات گذشته و آینده را بنوعی به تفصیل میشناسد, حداقل چیزهایی که به سیاره زمین مربوط میشوند. بعلاوه, ضمیر ناخودآگاهتان هرچیزی را که هم پیوند با تمام حیات روی سیاره زمین است میداند, نه تنها انسانها – بعبارت دیگر, تمامی کره زیستی جاندار را میشناسد. یک بایگانی تمام عیار است. و این خویشتن پایین تر, زنده است و بعنوان یک موجودیت واحد در ارتباط برقرار کردن با شما برخورد میکند. آن, خود سیاره زمین مادر است. او(she) خویشتن پایین تر شما است.
برای اینکه واضح و صریح گفته باشیم, خویشتن پایین تر درحقیقت سیاره زمین و تمام حیات رویش, درونش و بالایش است. مطمئن نیستم که آیا در این زمان, قمر(ماه) سیاره زمین جزو خویشتن پایین تر محسوب میشود یا خیر. احتمالا محسوب میشود, اما مطمئن نیستم.
مطابق گفته های کاهوناهای اهل هاوائی, و حقیقتا مطابق گفته های بیشتر مردمان بومی جهان, سیاره زمین مادر درحقیقت یک بچه نورسته با سنی حدودا دو تا شش سال است. او(she) همیشه یک کودک است, چونکه یک کودک است!
برای ارتباط برقرار کردن با خویشتن پایین ترتان, مطابق اعتقاد مردمان بومی سراسر جهان, شما باید شروع کنید تا با او(she) عشق ورزی کنید و باهاش بازی کنید. سفسطه های بزرگسالانه و جوانانه و تمام تجملات و طرز فکرهای تکنولوژیکی مربوط به آنها برای ارتباط برقرار کردن با سیاره زمین مادر کار نخواهند کرد. او(she) معمولا بدان چیزها علاقه مند نیست.
میتوانید هر روزه برای ساعتها مدیتیشن کنید, میتوانید تمام وقتتان را هیچ کاری نکنید بجز سعی در ارتباط برقرار کردن با سیاره زمین مادر, اما معمولا این جز هدر دادن وقت چیز دیگری نیست. هرچقدر سخت تر تلاش کنید, محتملا کمتر چیزی رخ خواهد داد. و البته بیشتر ماها آن پاکی و خلوص دوران کودکی مان را از دست داده ایم. ما آن گذرگاه و معبر را برای دانستن و آگاهانه ارتباط برقرار کردن با سیاره زمین مادر را فراموش کرده و از دست داده ایم. کودک درونتان باید بیاد آورده شود و باهاش زندگی شود, اگرکه خواست و آرزو دارید تا در ارتباط با او(she) به پیش روید. حتی مسیح نیز گفت: «مگرآنکه شما همانند بچه های کوچک شوید, شما به پادشاهی آسمانها ورود نخواهید کرد.»
اجازه دهید به خودمان نگاه کنیم, به جنبه بزرگسالانه مان که فکر میکند خیلی چیزها بارش است. ممکنه که مدرک مهندسی یا دکترا از یکی از بزرگترین دانشگاههای جهان را داشته باشید, ممکنه که بعنوان یک متخصص در هر زمینه ای که هستید قلمداد بشوید, ممکنه که حتی مشهور و خیلی مورد احترام دیگران باشید. اما اگر بخواهید و آرزو داشته باشید تا سیاره زمین مادر را بشناسید, باید تمام آن چیزها را کنار بگذارید و کاملا فراموشش کنید. او(she) تحت تاثیر قرار نمیگیرد. سیاره زمین مادر, کودکان را دوست دارد, و اگرکه طبیعت کودکانه و پاکی و خلوص درونتان را اجازه دهید تا از ورای ماسک وجه بزرگسالانه تان بیرون بیاید, بعدش چیزی حقیقی و واقعی میتواند در زندگی روحی تان شروع شود.
وقتیکه کاهوناها میخواهند برای مثال ماهی بیابند, از زمین مادر سوال میپرسند. و او(she) بهشان جواب میدهد. پاسخ ممکن است خیلی خوب از درون خود واقعیت زیستی اطرافشان بهشان داده شود. ابرها ممکن است به شکل دست یک انسان درآیند و به مکانی که ماهیها در آنجا هستند اشاره کنند! کاهوناها سوار قایقهایشان میشوند و وقتیکه به مکانی که زمین مادر بهشان گفته بود میرسند, ماهیها آنجایند. این یک راه زیستن با طبیعت است که بشر باصطلاح متمدن امروزی آنرا کاملا از یاد برده است, گرچه تعدادی قبایل بومی و نگهبانان زمین هنوز در آن راه زندگی میکنند.
حالا اجازه دهید به خودتان بنگریم. سر کار یا در مدرسه هستید, بعنوان مثال, و تصمیم میگیرید به خانه بروید. در جیبتان دنبال کلید میگردید. فورا افکارتان درآینده بسر خواهند برد. پیش از این دارید به ماشینتان و رفتن به خانه فکر میکنید. زمانیکه به درون ماشینتان میروید و روشنش میکنید, بازهم دوباره دارید به آینده فکر میکنید. دارید به رانندگی کردن بسوی خانه تان یا عشقتان یا شاید حتی گربه تان یا سگتان فکر میکنید, اما شاید دارید به چیزیکه درست مقابل چشمانتان قرار دارد فکر نمیکنید. شما هنوز در آینده اید یا شاید در گذشته. اما فقط از زمان حال حاضر است که حقیقتا میتوانیم هرچیزی را تجربه کنیم. زمان حال حاضر معمولا برای بیشتر مردم خیلی دردناک است تا بخواهند درش مشارکت کنند.
آیا واقعا به تمام زیبایی اطرافتان نگاه میکنید؟ آیا به غروب خورشید نگاه میکنید؟ آیا میبینید که ابرهای سفید در آسمان با وزش باد جابجا میشوند؟ آیا هوا را بو میکنید, یا تصمیم میگیرید که نکنید چونکه با آلودگی پر شده است؟ آیا به زیبائی خیره کننده رنگهای طبیعت مینگرید؟ آیا برای زمین مادر احساس عشق میکنید؟ آیا هیچ کدام از حواس هایتان عملکرد دارند بجز آنچه که لازم است تا شما را به خانه ببرد؟ این آن مشکل است. ما فقط در سایه آنچیزیکه واقعا خیلی فراتر امکان پذیر است داریم زندگی میکنیم.
آیا تابه حال متوجه کودکان شده اید وقتیکه دارند طبیعت را تجربه میکنند؟ کودکان در حس کردن زیبائی عظیم طبیعت اطرافشان گم میشوند, باندازه ای که بعضا بنظر میرسد در جهانی دیگر سیر میکنند. چنین حسی را در خودتان بیاد دارید؟
اگر آرزو دارید تا با خویشتن پایین تر تان, با سیاره زمین مادر, متصل و مرتبط شوید, باید کودک درونتان را بیابید و دوباره بچه شوید! با مادر بازی کنید, خوش باشید, واقعا از زندگی لذت ببرید. یعنی زیستن یک زندگی که مسرور باشد. بدین معنی نیست که همانند یک کودک بازی و عمل کنید و صداها و چهره های احمقانه بخود بگیرید – مگرآنکه, البته, چیزی باشد که واقعا از عمق قلبتان برآید. یعنی زندگی تان را در راهی زیست کنید که واقعا میخواهید, نه در راهی که شخص دیگری احساس کند باید آنطور زیست کنید. یعنی توجه کردن درباره مردم و حیوانات و سایرحیات, چونکه میتوانید آن ارتباط را احساس کنید, نه آنکه برایتان بگونه ای فقط سودمند بخواهد باشد و بنشیند.
من خودم شروع به زندگی ای کردم که واقعا دوست داشتم. به کوهستانهای کانادا رفتم, جائیکه همیشه دوست داشتم زندگی کنم. بتوی عمق جنگل رفتم چونکه همیشه دوست داشتم همین کار را کنم. میخواستم ببینم آیا میتوانم بدون هیچ چیزی زندگی کنم, و خیلی به طبیعت نزدیک شدم. هیچ ترسی نداشتم. چنانچه به طلوع خورشید نگاه میکردم, هر روز یک تولد تازه ای در زندگی ام بود. هر روز, یک روز خاص بود. بیشتر روزها موسیقی میزدم, چیزیکه آرزویم بود. باید روزی حدودا سه ساعت کار میکردم, اما مابقی زمان برای خودم بود. عاشق زندگی بودم, و هنوز هم هستم. بذرهایی که در آن سالهای زندگی ام در من کاشته شد, همچنان در زندگی امروزه ام دارد رشد و نمو میکند.
از آن زمان به بعد, در اوج آن تجربه کانادایی ام, بود که حقیقتا درک کردم که اتصال و ارتباط با زندگی, کلید خاموش ارتباط با آگاهی برتر است. برای شروع یه زندگی حقیقی روحی-معنوی, باید مانند یک کودک با طبیعت شروع کنید. زمانیکه یک ارتباط درست و حقیقی با خویشتن پایین ترتان اتفاق افتاد, و فقط بعد از آن, مطابق آنچه که کاهوناها ذکر کردند – است که شما ممکن است با خویشتن برترتان ارتباط یابید. این زمین مادر خواهد بود که تصمیم میگیرد آیا برای ارتباط فراتر آماده هستید یا خیر, و وقتیکه احساس کند شما آماده اید, شما را به این بخش باشکوه تان که ما خویشتن برتر مینامیم معرفی خواهد کرد. هیچ درجه و میزانی از زور و تصمیم, یا تمنا و گریه زاری, یا احساس تاسف کردن برای خودتان, شما را به خویشتن برترتان نخواهد برد. فقط عشق, پاکی و میزان زیادی صبر, بهتان اجازه میدهد تا راهتان را بیابید. باید بیخیال سعی کردن شوید. حتی باید بی خیال این شوید که به زمین مادر مرتبط و متصل هستید. بسادگی فقط باید زندگی را از قلبتان زیست کنید و نه ذهنتان. ذهنتان عملکرد خواهد داشت, اما تحت کنترل قلبتان.
خویشتن برتر – همه آن چیزیکه هست
بسیار خب, اگرکه سیاره زمین خویشتن پایین تر است, پس خویشتن برتر(بالاتر) چیست؟ ساده است. خویشتن برتر, همه آن چیز دیگری است که وجود دارد. تمام سیارات, ستاره ها(خورشیدها), کهکشانها, سایر ابعاد دیگر – تمام این چیزهای دیگر, همه چیز دیگر, خویشتن برتر شماست. آن شما است. این دلیلی است که برای هر خویشتن برتر, خویشتنهای برتر بیشتری وجود دارند چنانچه شما بتوی و سمت بینهایت توسعه (expand) مییابید. تجربه کردن خویشتن بالاتر بمراتب از تجربه کردن خویشتن پایین تر(زمین مادر) متفاوت تر است.
این را برای آنچه ممکن است باشد تفکر کنید: زمین مادر اغلب با شما بازی میکند و بهتان میگوید که او(she) خویشتن برترتان است, حرفهایی بهتان نشان میدهد که توجهتان را جلب خواهد کرد. او(she) ممکن است در طی مدیتیشن بسراغتان بیاید و بهتان بگوید خویشتن برترتان است و باید بهش گوش بدهید. ممکن است شما را چنان تعلیم دهد که همه انواع چیزهای زمینی را انجام دهید, مثل دویدن به سراسر جهان و انجام دادن پروژه های مختلف برای او. اما او دارد فقط بازی میکند, و شما دارید او را خیلی جدی میگیرید, بدون تشخیص دادن اینکه این فقط یک بازی است.
اگر ازش بپرسید که بهتان حقیقت را بگوید, اگرکه او(she) واقعا نقش خویشتن برترتان را بخواهد بازی کند, هرگز دروغ نخواهد گفت. خواهد خندید و حقیقت را بهتان خواهد گفت. در این نقطه, شما نیز فرضا میتوانید بخندید و شروع به بازی کردن با او کنید. اما بیشتر آدم بزرگها بسادگی عصبانی میشوند و فکر میکنند که ازشان سوء استفاده شده است. بعدش, ارتباط قطع میشود. این دلیلی است که کاهوناها همیشه میپرسند, وقتیکه با خویشتن برتر مرتبط میشوند, که آیا این واقعا خویشتن برترشان است یا خیر. زمین مادر یک دختر بازیگوش است, اما شگفت انگیز است و میداند که چه زمانی قلبتان پاک میباشد. و چیزیکه بیشتر تفکرکننده ها را از درک کردنش فراری میدهد این است که زمین مادر, شما هستید.
خویشتن برتر, هرآنچیزیراکه تابه حال در هر نوع فرم حیات و در هر جائی شناخته شده است را میداند, و هر آنچیزیراکه در آینده اتفاق خواهد افتاد میداند, درست همانند سیاره زمین, جز اینکه آن برای تمام مابقی خلقت است.
وقتیکه آگاهانه به خویشتن پایین تر و برترتان متصل هستید, زندگی کاملا تجربه دیگری خواهد شد, خیلی متفاوت تر از آنچه که تا به حال میشناخته اید. زندگی بواسطه شما کار خواهد کرد, و حرفها و اعمالتان قدرت عظیمی خواهند داشت زیراکه از فقط خویشتن میانی کوچک محدودتان نیستند. بلکه از تمام هستی اند, از تمام خلقت. هیچ چیز بیرون از شما نیست, همه چیز درونتان است. و حقیقت آنکسیکه واقعا هستید برایتان شروع به فاش شدن خواهد شد.
ارتباط برقرار کردن با هرچیزی در همه جا
عاقبت, وقتیکه کاملا به خویشتن های پایین تر و برترتان متصل هستید, برایتان آشکار میشود که همه چیز زنده است. زمانیکه چنین تشخیص و ادراکی به زندگی تان تبدیل شود, همه چیز به ارتباط بدل میشود و همه چیز معنا می یابد. خویشتنهای پایین تر و برتر میتوانند در راههای متفاوتی با شما ارتباط برقرار کنند, و نه فقط از طریق مثلا بصیرت فرشته گونه در عالم خواب یا بیداری و یا مثلا صدایی که با طنینی رمزگونه در سرتان نجوا کند. زمانیکه اتصال برقرار شود, تمام واقعیت زیستی برایتان زنده جلوه خواهد کرد و کاملا آگاه, و همه چیز در همه زمانها در حال ارتباط برقرار کردن است.
جهان درونتان زنده است و مستقیما به جهان بیرونتان متصل میباشد. جهان بیرون میتواند به جهان درونتان صحبت کند. شکل درختان, رنگ یک ماشین در یک لحظه بخصوص, حتی پلاک ماشینها, میتواند با شما ارتباط برقرار کند. حرکت باد, پرواز یک پرنده در جهتی بخصوص – همه چیز, همه چیز. همه چیز زنده و در حال ارتباط برقرار کردن بدل میشود. جهانی که در آن زیست میکنیم بمراتب بیشتر و پیچیده تر از آن چیزی است که توسط والدین و سایرین بهمان آموخته اند. حقیقت این است که, آنها نمیدانستند و هنوز هم غالبا نمیدانند, در حالیکه در زمانهایی دور, اجداد آنها و ما بخوبی به آن آگاه بودند.
پ.ن: در صورت تمایل میتوانید مطلب فوق را بصورت PDF از لینک زیر دانلود نمائید:
منبع: از کتاب الکترونیکی دو بخشه بنام «راز باستانی گل زندگی (The Ancient Secret Of The Flower Of Life)»
پ . ن : با تشکر فراوان از هادی عزیز برای ترجمه و ارسال این مطلب.
هر گونه بهره برداری از این مطلب با ذکر منبع با آدرس www.ufolove.wordpress.com مجاز می باشد.
صفحه فیسبوک دنیای اسرارآمیز
دوست داشتن در حال بارگذاری...