بایگانی ماهانه: مارس 2014
اهميت فيزيك در اسپيريچوال و سوپرنچرال
اهميت فيزيك دراسپيريچوال و سوپرنچرال
توماس فاسكو
از زمان گاليله، تفكيك بين فيزيك و اسپيريچوال سنت شده است. گاهي افرادي با تخيل قوي ازين سنت عبور كرده اند، اما اين معمولا يك تهاجم حاشيه اي بوده و فورا به نظام فكري مربوط به خود بازگشته اند. زيرا عموما به طرف مقابل با شك مي نگريستند و تغيير آنرا انتظار مي كشيدند.
اما من معتقدم كه راه حل معماهايي كه هر دو اين نظامهاي فكري را به ستوه مياورده در زير يك چتر هست. اين تصور كه رويدادها و تجربيات اسپيريچوال، پارانرمال و سوپرنچرال به فيزيك ربطي ندارد و برعكس، از نظر من قديمي و تعصبي انحرافي هست. بگذاريد ابتدا نگاهي به فيزيك بيندازيم. تفسيرعادي فيزيك، مطالعه آنچه فيزيكال است، ميباشد و چون موارد اسپيريچوال و سوپرنچرال عموما در قلمرو فيزيكال ملاحظه نميشوند پس بطور سنتي كنار نهاده ميشوند. اما چنين تفسيري يكي از آسان سازي هايي است كه براي پرهيز از مقابله بكار ميرود.
درواقع معناي اساسي فيزيك مطالعه چيزهاي فيزيكال است. اين ممكن است كه تمايز ناچيزي بنظر بيايد اما تفاوت مهمي بين اين دو تفسير هست. اولي هر منظر ويژه اي از عالم فيزيكال(طبيعي) سوژه اي براي مطالعه است كه كنارگذاشتن موارد ديگر را مجاز ميكند. تفسير دوم فيزيكدان را بر آتش صداقت و حقيقت نگاه ميدارد، الزامشان ميكند كه تمام قلمرو فيزيكال را به حساب بياورند.
اين چه ربطي به سوپرنچرال دارد؟ يكي از اهداف اساسي فيزيك اينست كه روزي به تئوري نهايي همه چيز ( theory-of-everything or TOE ) برسد، كه طبيعت همه ذرات و واكنشهاي آنها را، بخوبي يك مدل كيهاني منفرد براي تمام فرآيندهاي فيزيكي، بيان كند. آلبرت انيشتين مدعي بود براي اين كه چنين تئوري اي معتبر باشد، هر مشاهده اي بايد توصيف متناظري را در آن تئوري داشته باشد.
براي اينكه يك TOE به درستي كامل بشود، بايد پايه اي براي هر پديده مشاهده پذير آماده كند. بياد داشته باشيد كه هر چيز كه مشاهده پذير است محسوس است، هر چيز كه محسوس است فيزيكال (طبيعي) هست، هر چيز كه فيزيكال است زير پوشش فيزيك قرار دارد. نمودهاي سوپرنچرال معيني وجود دارند كه در واقع بطور طبيعي مشاهده پذيرند.
يك مثال، شفابخشي از منظر مسيحيت است، روح ، شبح و تجسم مواردي اينچنين،مثالهايي از پارانرمال است. آنچه آنها را سوپر نچرال ميكند اينست كه خودشان بطور طبيعي مشاهده پذير نيستند، آنها دلايل طبيعي قابل تحقيق (اثبات پذير) ندارند، و به همين دليل فوق طبيعي (سوپرنچرال) هستند. اما فيزيكال، نمودهائي مشاهده پذير، پس حقيقتا در ارتباط با فيزيك هستند، و بايد از آن طريق ملاحظه شوند. تا تماما علت هاي طبيعي را درك نكنيم، هرگز قادر به تعيين علت هاي سوپرنچرال نخواهيم بود. طوريكه دقيقا بدانيم كجا يكي تمام ميشود و ديگري آغاز ميگردد.
از منظر تاريخي، فيزيك هر آنچه را كه به آساني نتوانست در آزمايشگاه بازسازي كند را ناديده گرفته بود. خيلي ها تا آنجا پيش رفتند كه گفتند آنچه كه در آزمايشگاه نشان داده نشود واقعا وجود ندارد. كه اين گرايشي بين تعصب لجوجانه و وهم است. آزمايشهاي آزمايشگاهي طبيعت واقعيت را تعيين يا برپا نميكنند، بلكه فقط آنرا اندازه ميگيرند. بر طبق آن نقطه نظر، ابزارهاي اندازه گير كه نتوانند تحت شرايط كنترل شده آزمايشگاهي آنرا ثبت كنند، نيازي به تصديق موجوديت آن نيست. آنها ترجيح ميدهند كه مشاهده را خدشه دار بدانند تا اينكه ابزارها را ناكارآمد مطرح كنند! اين نظر همچنين هر پديده اي را كه بطور خاصي پر زحمت، ناجور و مشوش باشد را از بررسي بر كنار ميكند.
يك مثال خوب در اين باره اين است كه بسياري از مردم، فيزيكدان و غير متخصص مانند هم چنين فكر ميكنند كه احساسات به فيزيك مربوط نيست.
درماندگي ابزارها در اندازه گيري مستقيم و درنتيجه در اثبات احساسات به اين معني تعبير مي شود كه آنها رواني (psychological ) و بنا بر اين غير فيزيكال هستند پس با فيزيك مرتبط نيستند. اما در تمام دنيا امكانات تحقيقاتي اي وجود دارند كه در حال نقشه برداري از مغز تحت تاثير احساسات، (با استفاده از فيزيك و اصول آن) هستند تا علت آنرا بهتر بفهمند. زيرا اين دانشمندان واقعيت فيزيكال (طبيعي) مشاهده پذير احساسات را همانند گواه تجربي بشر از قبل پذيرفته اند، و بنا بر اين آنها سعي ميكنند علت فيزيكال دقيق آنرا و چگونگي عملكرد آنرا تعيين كنند. براي مثال اگر سگي به شما حمله كند، شما خواهي دانست كه احساس خاصي پذيرفته شده است، بخشي از واقعيت فيزيكال عيني مشاهده پذير يعني خونريزي ساق پايتان مدرك فيزيكال مورد نياز شماست. بنا بر اين حتي اگر اول بنظر برسد كه مربوط نيست، يك بررسي از نزديك آشكار ميكند كه احساسات واقعا آثار طبيعي مشاهده پذير هستند، پس بخشي از فيزيك هستند.
اين حقيقت كه ما ابزارهايي كه بتوانيم برخي پديده ها را بطور مستقيم اندازه بگيريم نداريم به اين معنا نيست كه واقعيت مشاهده پذير بطريقي ناقص هست، در واقع اشكال در ابزارها، روشها و فهم ما هست. فيزيكدانها تا موقعي كه به ناديده گرفتن چنين داده هاي مخالف موازين علمي خود ادامه ميدهند، هرگز به تئوري غايي مطلوب خود نخواهند رسيد. اگر مدلهاي فيزيكي ما نميتواند با آنچه ما در جهان مشاهده ميكنيم تطبيق يابد، راه حل اين نيست كه تمام داده هايي كه تطبيق نميشوند را دور بريزيم، بلكه كار سخت اما صادقانه، تجديد نظر در مدل معيوب است.
از طرف ديگر معتقداني كه ايمان به سوپرنچرال دارند در مقابل هرگونه مداخله فيزيك مقاومت ميكنند. براي بعضي اين كاملا قابل درك است چون فيزيك مناسب هر ذائقه اي نيست و در تمرين ايمان هم نيست. اما براي ديگران، دلايل چندان سر راست نيست. كساني هم هستند كه تحقيق درست علمي را تهديدي براي سيستم اعتقادات خود مي بينند.
اما اگر يك سيستم اعتقادي اي درست باشد، فيزيك صادق و با ذهن باز تهديدي براي آن نخواهد بود. ديگراني هم مواجهه علمي را محروم كردن جذبه عرفاني از آن پديده ها مي بينند، كه رضايت هيجاني از راز و پيروي از احساسات را دور ميكند.
هنوز ديگراني هستند كه سوپرنچرال را همچون وسيله اي براي فرار از عملگرايي استدلال علمي مي پذيرند، و فيزيك را شكلي از تهاجم به حريم شخصي مي بينند. در مقابل كساني هستند تقريبا همانند يك فرقه، بصورت نوعي مقابله فرهنگي، كه سوپرنچرال را بعنوان راهي براي سركشي درمقابل موسسات سياسي طلب ميكنند. بعلاوه هستند كساني كه يك اثبات علمي را بعنوان خاتمه اي بر سفر ماجرايي خود به ناشناخته مي بينند.
من اخيرا با خانمي كه عضو دو تشكيلات تحقيقاتي متفاوت پارانرمال بود، صحبت كردم كه مشاركت با اعضاي گروه را با مشخصه آزار دهنده اي ميدانست. آنها به او گفته بودند تحقيق جدي علمي را نميخواهند زيرا اگر كه فرآيندهاي در پشت پرده پارانرمال كشف شوند- هرچه كه به هر حال نرمال يا سوپرنچرال باشند- آنوقت تمام هيجان و لذت جستجو به پايان خواهد رسيد. مانند بعضي از محققان بيگ فوت «پا گنده» كه مخفيانه نميخواهند كه كسي بدن آن موجود را پيدا كند و آنرا براي هميشه به اثبات برساند. هدف بررسي آنها هم همراه با رشد حالت تخصصي آنها در آن راز خاتمه خواهد يافت.
اما براي آنهايي از ما كه حقيقتا به دنبال جواب هستيم، فيزيك براي آن جستجو اساسي و ضروري است. به ويژه مسيحيان بايد فيزيك را پذيرا باشند، همچنانكه غولهاي مسيحي علم مانند نيوتن، كپلر، مكسول و بوهم چنين كردند.
كتاب مقدس مياموزد كه خدا جهان را با قوانين ثابت بر طبق نظمي الهي بوجود آورد. اگر اينطور هست، پس هركسي بايد معتقد باشد كه سرانجام فيزيك آن نظم را بقدر كافي آشكار خواهد كرد طوريكه آن دو نظام به همگرايي احتمالي خواهند رسيد. او به ما ذهني داد كه در باره رازهاي آفرينش او تعمق كنيم.
دوري از آن، به نظر من، مسامحه كاري و شايد بي احترامي است. هر رويدادي كه به سوپرنچرال مربوط است و تحت تاثير آن در دنياي واقعي صورت ميگيرد، بدون مساعدت فيزيك كاملا فهميده نميشود، و فيزيكدان ها با ادامه ناديده گرفتن و مختومه كردن مشاهدات سوپرنچرال هرگز به هدف غايي شان نائل نخواهند آمد.
با نقل قولي از انيشتين، كسي كه مدعي بود اگر كه قوانين طبيعي وجود دارد بايد قانون دهنده اي هم باشد، اين نوشته را به پايان ميبرم : » علم بدون دين لنگ و دين بدون علم كور است.»
با تشکر فراوان از صبا ی عزیز برای ترجمه و ارسال مطلب.
چقدر به سوپرنچرال معتقد هستيد؟
چقدر به سوپرنچرال معتقد هستيد؟
يك سايت آمريكايي يك نظرسنجي با عنوان بالا در آمريكا انجام داد… درصد ده مورد اصلي را سئوال كرد كه نتيجه در جامعه آمريكايي پيشتاز علم و تكنولوژي بسيار جالب هست!
نتايج را 7 روز ديگر منعكس ميكنيم… تا شما هم در نظرسنجي زير شركت كنيد و نتايج را با آن
مقايسه كنيم!
ادراك فراحسي (ESP ) ، خانه هاي تسخيرشده (Haunted Houses ) ، اشباح (Ghosts) ، دورآگاهي (Telepathy) ، روشن بيني (Clairvoyance ) ، ستاره شناسي (Astrology ) ،
احضار روح (Speaking with Deads) ، ساحري (Witches) ، تناسخ (Reincarnation) ،
چنلينگ (Channeling Spirits).
(( سه خط زير را در كامنت خود كپي پيست كنيد و در پرانتز درصد مورد نظرتان را بنويسيد.))
ادراك فراحسي ( ) ، خانه هاي تسخيرشده ( ) ، اشباح ( ) ، دورآگاهي ( ) ،
روشن بيني ( ) ، ستاره شناسي ( ) ، احضار روح ( ) ، ساحري ( ) ،
تناسخ ( ) ، چنلينگ(بيان مطالب ارواح مرده و زنده ابعادي) ( ).
***شايد براي بعضي لازم باشه كه بگم… 50% معادل: شايد/ با ميل مثبت به بيشتر هست.
حالا… از صفر تا 25% : ممكن ضعيف/ 25% تا 50% : ممكن شدني!…. 50% تا 75% : حتما ضعيف/
75% به بعد : اعتقاد رو به ايمان… حتمي!
***البته بازم چنين نظرسنجي علمي نيست! چون در وبلاگ امكان نرم افزاري و كنترل نيست.
از طرفي حتما مشابهت معنايي هم بين افراد چندان نيست پس بايد با باور ذهني- قلبي پاسخ بدهيد نه اينكه بطور منطقي تصميم بگيريد و يا تحت تاثير نتايج ديگران قرار بگيريد.
با اينوجود… 1) اگه دلتون خواست دلايلي بياريد/ مختصر. 2) ميتونيد دو بار راي بديد… دومي در ميانگين درنظر گرفته ميشه. 3) حداقل لازمه كه ده نفر در راي گيري باشند. 4) نتايج مقايسه اي در همين صفحه منعكس ميشود.
پ . ن : دوستان لطفا در نظر سنجی شرکت کنند.
با تشکر فراوان از صبا ی عزیز برای تهيه و ارسال مطلب.
اجسام کروی در عکسها چه هستند؟ ارواح یا گرد وغبار؟
محققان میگویند برخی از اجسام کروی که در تصاویر ظاهر میشوند، غیر عادی بوده و با مبحث انعکاس نور قابل توضیح نیستند.
این تصویر که در سال ۲۰۰۹ گرفته شده، زنی را بهنام جوآن در پارک بریانت منهتن نشان میدهد که اجسام کروی، او را احاطه کردهاند. اگر از نزدیک دقت کنید، دو دایرهی کوچک را در جسم بزرگ کروی میبینید. (با کسب اجازه از جوآن)
اعضای گروهی در لاسوگاس، اغلب در عکسهای گرفته شدهشان، اجسامی کروی مشاهده میکنند. (با کسب اجازه از گروه Spirit St. John)
بسیاری، لکههای کروی و روشنی را در عکسهای خود میبینند. این لکهها معمولاً با نام اجسام کروی شناخته میشوند. برخی، آنها را نور منعکس شده بر سطوح اطراف میپندارند و برخی، نور منعکس شده از ذرات غبار. عدهای نیز آنها را روح یا دیگر موجوداتی که با چشم قابل مشاهده هستند، میپندارند.
تحقیقات کمی برروی این پدیده انجام شده؛ امّا دکتر گَری ای.شوارتز و کاترین کرِت، استاد علوم نوری در دانشگاه آریزونا در سال ۲۰۰۵، مطالعات خود را برروی اجسام کروی منتشر کردند.
یک جسم کروی که در مستندی از شبکهی بیبیسی گرفته شده است. بهگفتهی محققان دانشگاه آریزونا علت آن نمیتواند انعکاس نور بوده باشد. این محققان نتوانستهاند توضیحی علمی برای آن بیابند. (Screenshot/u.arizona.edu)
بهگفتهی آنها بسیاری از اجسام کروی، با نور منعکس شدهی دوربین بر روی اجسام یا گرد وغبار محیط اطراف قابل توضیح هستند. اما برخیاز اجسام کروی ظاهر شده در عکسها، این توضیح متداول را نقص میکنند.
برای مثال، اجسام کرویای که در مستند بیبیسی گرفته شده است، قبلاز محو شدن، بهآرامی حرکت میکردند. شوارتز و کرت مینویسند: «توضیح چنین اجسام کروی که در مسیرهای غیرقابل پیشبینی حرکت میکنند و براثر بازتابهایی اتفاقی ایجاد میشوند و همچنین آنهایی که براثر انعکاس نور برروی ذرات گرد وغبار هوا بهوجود میآیند، غیرممکن است. »
یک جسم کروی نزدیک شاخ سمت چپ گاو قرار دارد که ظاهر شدن آن غیرعادی و نامعمول است؛ بااینحال سایهای واضح قابل مشاهده است. (Cindy Drukier/Epoch Times)
این مستند که با گرانترین مدل دوربین مادونقرمز و نصب شده برروی سهپایه، فیلمبرداری شده، برخیاز عواملی که محققین علت ایجاد اجسام کروی در عکسها براثر ارزان بودن مدل دوربین میدانند، کنار میگذارد.
شوارتز و کرت ادامه میدهند: «همچنین این موضوع نه منطقی و نه صحیح است که نتیجه بگیریم همهی اجسام کروی مشاهده شده در جهان را میتوان با مکانیسم متداول علم نورشناختی مثل بازتابهای نور توضیح داد.»
بااینحال، بهعقیدهی آنها، اکثر اجسام کروی، با علم متداول نور قابل توضیح هستند و شاید توضیحات جدیدی برای اجسام کروی غیرعادی پیدا شود.
اجسام کروی در تئاتر رِجِنت ملبورن استرالیا، پس از اجرای هنرهای نمایشی شنیون در ۱۴ آوریل ۲۰۱۲ مشاهده میشوند. (باکسب اجازه از ناتالی تپلیسکی). شنیون، فرهنگ ۵۰۰۰ سالهی چین را ازطریق رقص مبتنی بر داستان احیا میکند. بهگفتهی وبسایت اصلی شرکت شنیون در نیویورک، این فرهنگ دارای ارتباطی قوی با معنویت است و اعتقاد براین است که آسمانی است.( اپک تایمز)
اجسام کروی دیده شده در نیوزلند، نزدیکبه محل استقرار قبیلهی Ngati Mamoe؛ قبیلهای که دیگر وجود ندارد. (Wikimedia Commons)
اجسام کرویای که بهگفتهی عکاس براثر بارش باران ایجاد شده است. (Wikimedia Commons)
اجسام کرویکه که بهگفتهی عکاس براثر گردوخاک ایجاد شده است. (Wikimedia Commons)
پیشگوییهای متنوع درباره سال آینده
یوفوی فرشته مانندی در حال ترک خورشید در عکسهای سوهو مشاهده شد.
یوفوی فرشته مانندی در حال ترک خورشید در عکسهای سوهو مشاهده شد.
19 مارس 2014
Method: SOHO Photo LASCO C2
Time: 17:48 & 18:12
دکتر روگر لیر یوفولوژیست برای ادامه تحقیقاتش از من خواسته بود عکسهای سوهو رو چک کنم.
من این یوفوی فرشته مانند را در ساعت ۱۷٬۴۸ در حال ترک خورشید پیدا کردم و فقط ۲۴ دقیقه بعد اون در عکس دیگر سوهو در ساعت ۱۸٬۱۲ رویت شد این یوفوی فرشته مانند به تنهایی از زمین بزرگتراست.
شبیه موردی است که در تاریخ Oct 15, 2012 at 08:24 رویت شد.اون به نظر شبیه تکنولوژی اینده بیگانه ها هست.
که سفینه ای به شکل یک پرنده بزرگ یا یک فرشته بزرگ ساخته اند.من ادم مذهبی نیستم ولی این رویت منو به فکر فرو برد.و یاد یک سناریوی قدیمی انداخت که به سختی میشه باورش کرد
که میگوید این ممکنه یک یوفو نباشد و ممکنه خودش یک بیگانه واقعی باشه یا موجود فرشته مانندی در حال ترک خورشید.
http://www.ufosightingsdaily.com
با تشکر فراوان از یاسمینای عزیز برای ترجمه و ارسال مطلب.
هر گونه بهره برداری از این مطلب با ذکر منبع با آدرس www.ufolove.wordpress.com مجاز می باشد.
اسپيريچوال/ پارانرمال/ سوپرنچرال/ متافيزيك
اسپيريچوال/ پارانرمال/ سوپرنچرال/ متافيزيك
بخش اول… زمينه سازي
در بعضي از نوشته- نظرها درمقابل اسپيريچواليته، يا مجزا، از واژه پارانرمال استفاده كرده ام. به عمد براي اشاره به «پديده- باور» هاي مآورايي، از سوپرنچرال و متافيزيك استفاده نكردم! (اينكه چه دلايلي داشته ام… فعلا مهم نيست!). در محاورات و نوشته هاي فارسي همواره واژه هايي چون «فوق طبيعه/ علوم باطني/ روحي» استفاده شده. در فرهنگ لغت داريم:
supernatural ماوراء طبيعي، فوق العاده
paranormal ماوراي پديدههاي علمي مكشوف، نادر، فوقالطبيعه، فراهنجار
spiritual روحاني، معنوي، روحي، غير مادي
metaphysics دانش ماوراى طبيعت ،علم معقولات ،نسبت بهشتى و دانش
كه بسيار مانند هم، نارسا و درمواردي نادرست هست!
اين مشكل براي علاقمندان مطالب/ تجربيات مآورايي غربي هم گاهي وجود دارد. كساني كه بطور جدي وجود و موقعيت علم رو در – به اصطلاح فوق طبيعه- باور دارند و ناديده نميگيرند.
گفتگوي زير را از يك فروم خلاصه سازي كردم: (اميدوارم درعين حال اين درسي باشه براي مخاطبان معمولا خاموش كه عادت كردند- حتي در ناشناخته بودن در صحنه مجازي هم- خودشون رو دستكم بگيرند!).
Unalienable
عموما دو اصطلاح پارانرمال و سوپرنچرال مترادف اند اما فكر ميكنم معمولا پارانرمال به چيزهايي كه نيمه علمي هستند، اشاره دارد، مانند: (ESP ) ، تله كينيتيك (telekenesis )، و بيوريتم (biorhythms ). واژه سوپرنچرال اغلب براي چيزاي خيلي عجيب مثل: اشباح/ ارواح (ghosts )، خون آشامان (vampires )، عروسكهاي وودو (voodoo dolls )، و تخته هاي ويجا (Ouija boards ) اختصاص داره.
فكر ميكنم اين مهمه كه بين چيزي كه توسط علم مدرن بيان نميشه و چيزي كه نميتونه در چارچوب علم مدرن بيان بشه، تمايز قائل بشيم.
Fasto
پارانرمال يعني غيرقابل شرح، سوپرنچرال يعني شامل قدرتهاي قطعي. مشكل اينه كه اون قدرتهاست كه چيزي رو پارانرمال ميكنه! كجا مابين آنها كه شامل «نيرو» هستند و آنها كه «فقط رخ ميدهند» ميشه خط تمايز كشيد؟
cj.23
من هميشه سوپرنچرال رو براي هرچيزي بالا/ وراي اين جهان، مثل فرضيه جهان مضاعف يا مثل فرضيه پيش بيگ بنگ، بكارميگيرم.
Fasto
اما تفاوتي هست؟ اگر بوسيله علم شرح داده نميشه، نميتونيم بدونيم كه تا مقداري شرح داده نخواهد شد- و اگر كه بوسيله علم شرح داده ميشه كه ديگه پارانرمال يا سوپرنچرال نيست، به ساده گي اون علم هست.
Unalienable
ميتونيد بدونيد كه قبل از اينكه يك شرح علمي بتونه كار بكنه، علم مجبوره دستخوش تحول بزرگي بشه.
براي مثال، ممكنه دانشمندان كاركرد ارتباط خفاش رو نفهمند، اما براي اينه كه ايده هاي متفاوت زيادي كه ما معتقديم كه همه در چارچوب فيزيكال (طبيعي) مناسب اند وجود داره. صوت، فرا صوت، بو، شكل بال، تركيبي از همه. كه اغتشاش در ارائه شرح درست ميكنه. حال آنكه اگر دو خفاش هم نژاد كه چند كيلومتر از هم دورند رو پيدا كنيم كه در ارتباط با هم اند، چيزي مثل روشن بيني (clairvoyance ) شرح اون واقعا سخت ميشه. ناگهان ديگه صدتا تئوري نداريم بلكه ميشه صفر!
UnrepentantSinner
من دقيقا چنين تمايزي قائلم. چيزهايي مانند: (PSI, Cryptozoology, UFOs, astrology ) پارانرمال هستند. چيزهايي مانند: (Ghosts, deities, demonic possession ) سوپرنچرال اند.
خيلي چيزها در طبقه پارانرمال من، اگر مطالعه بشند، طبيعي خواهند شد. براي مثال براي كاركرد تله كنتيكهيچ شرحي نداريم، فقط ميتونيم ادعاهاي هرفرد رو وارسي و ارزيابي كنيم. درمورد سوپرنچرال، روش علمي واقعا نميتونه به موضوع بزرگتري آدرس بده، اما ميتونه ادعاهاي منفرد رو وارسي بكنه. براي مثال نميتونه بگه كه شياطين/ ارواح پليد ( demons ) وجود دارند، فقط ميتونه تعيين بكنه كه كسي بطور ذهني مريض هست يا وانمود ميكنه كه تحت نفوذ موجودات شر هست.
Piazza
دو واژه، عمدتا معناهاي مشابه اي دارند، اما سوپرنچرال قديمي تر(از حوالي1526) از پارانرمال (1920) بوده. شك دارم كه پارانرمال اختراع و رشديافته عامه بوده باشه چون معاني ضمني منفي، چسبيده به اعتقادات در سوپرنچرال هست. ادعاي يك اعتقاد در پارانرمال گمانه شبه علم بودن رو داره، بنابراين به قرن 20-21 تعلق داره.
من تمايزي بين پديده هاي پارانرمال مثل ادراك فوق حسي (ESP ) و پديده هاي مثل ارواح/ اشباح (ghosts ) نمي بينم- اگر وجود داره ميتونه بطريق علمي مطالعه بشه. چنين تمايزي فقط اعتباردادن مقايسه اي به بررسي كننده/ محقق هست.
اين سئوال بيادم مياره كه داوطلب هاي «آزاديخواه» براي احراز مقام، خودشون رو «پيشرو» ميخوندند چون واژه قبلي رتبه منفي در نظرسنجي عامه داشت (اگرچه تمايز واقعي بين اين دو واژه وجود داره).
Unalienable
براي تحريك بحث بزاريد مثال چهارگانه نوترون رو بزنم. دانشمندان يك دسته چهار نوتروني رو كه از يك شتابنده برخورد ذرات بيرون آمده بود مشاهده كردند. اين خيلي مشوش كننده بود چون نقض اصل طرد پائولي هست، كه بنابر دانش من تنها استثناي شناخته شده ست. خيلي ها پيشنهاد كردند كه چنين اتفاقي هرگز نيافتاده بلكه فقط يك خطاي بشري و سوء تعبير داده ها هست.
حالا بخاطر مباحثه حاضر قبول ميكنيم كه تترانوترون در طبيعت وجود داره و بايد تحولي در فيزيك بوجود بياريم، وابسته به واگشت انيشتين، بمنظور اينكه آنچه را كه شاهد بوديم شرح بديم.
آيا آن سوپرنچرال خواهد بود يا پارانرمال؟
غريزه حريصانه من، من رو هدايت ميكنه كه بگم «نه، اين دانشمندان هستند كه اينكار رو ميكنند نه ديگران». اما چه تفاوتي هست بين تترانوترون و ادراك فوق حسي (ESP )؟ هر دو آنها پديده هايي هستند كه توسط مدل پذيرفته شده رايج فيزيك شرح داده نميشند.
من واقعا جوابي به اين سئوال ندارم، مگر اينكه پيشنهاد كنم كه سوپرنچرال و پارانرمال واژه هايي تهي از هر تعريف دقيقي هستند.
Paul C. Anagnostopoulos
سوپرنچرال يعني وراي (ماوراي) طبيعت. از اون واژه استفاده ميكنيم كه رجوع بديم به چيزي كه منشاء اش طبيعي نيست. هرچند كه هرگز نميتونيم شرح بديم كه چگونه به يك رويداد سوپرنچرال ميخواهيم توجه كنيم. يا اگر كه يك رويداد طبيعي معلول يك رويداد سوپرنچرال هست، چگونه سوپرنچرال با طبيعي، كنش ميكنه.
fls
منهم هميشه پيشنهاد دادم كه سوپرنچرال و پارانرمال مقوله هاي طبيعي نيستند. آنها ما رو از شخصي كه داره چنين برچسبي رو استفاده ميكنه آگاه ميكنه، نه اينكه از خود رويداد با چنين برچسبي آگاه بكنه.
((ادامه احتمالي(!)… بخش دوم: يك مقاله مرتبط)).
با تشکر فراوان از صبا ی عزیز برای ترجمه، خلاصه سازي و ارسال مطلب.
فرازمینیان حوادث کریمه و اوکراین را زیر نظر دارند.
فرازمینیان حوادث کریمه و اوکراین را زیر نظر دارند.
روز گذشته یک یوفوی سیگاری شکل در آسمان کریمه در اوکراین دیده شد. آیا فرازمینیان اتفاقات اخیر را زیر نظر دارند ؟
کریمه سوابق زیادی از پدیده های شگفت انگیز و و ملاقات فرا زمینیان دارد.
گفته شده که نژاد Vinnitvaryاز کریمه در اوکراین بازدید کرده اند . آن ها از صورت فلکی طاووس(Pavo ) می آیند. آن ها از سال ١٠٠٠ میلادی به زمین رفت وآمد دارند. به نظر می رسد نژادی خیر خواه با قدرت های شگفت انگیز هستند . آخرین بار در ادسا(Odessa) در اوکراین در جولای سال ١٩٩٥ دیده شدند .
در سال ١٩٢٤ در نزدیکیDnipropetrovskدر اوکراین سه دختر کاپیتان Andriychukنا پدید شدند. کشاورزی که دختران را دیده بود و آن ها را تا فاصله ای دنبال کرده بود گفت آن ها را دو ساعت قبل از طلوع آفتاب دیده است که به سمت جنگل می روند. بعد از نیم ساعت پیاده روی او نوری بنفش و قرمز در میان درختان در مه دید .
او جلوتر رفت و گفت جسمی نورانی معلق درهوا مانند آسیاب بادی اما مانند هواپیما با پنج موجود کوچک مانند بچه ها اما با صورتی بسیار مسن تر دید . بعد آن جسم آسیاب بادی شکل را دید که به آرامی پرواز کرد و به سمت ستارگان رفت تا آن جا که نا پدید شد. او به طرف خانه ی کاپیتان دوید تا آن ها را سریعا از این حادثه مطلع کند , هنگامی که به خانه ی آن ها رسید با جسد مرده ی کاپیتان و همسرش بر روی تخت روبرو شد . در آشپزخانه نامه ای از طرف یکی از دختر ها گذاشته شده بود که روی آن نوشته شده بود : » ما داریم به همراه دوستان خود به مدرسه ای در ماه می رویم » .
دردوم اکتبر ١٩٤٧ , یوفویی فرازمینی درIllichivsk Odessa در اوکراین بر زمین نشست. ٢ روز بعد ١٢ ماهیگیر بر روی یک کشتی ماهیگیری ناپدید شدند. ٣٥ سال بعد , یکی از ماهیگیران گمشده با سن ١٦ سالگی درMaardu, Estonia آمد و گفت » در ماه بوده است » . سال بعد او با زخمی کردن خود , خودکشی کرد . روی سینه اش این عبارت با چاقو هک شده بود : SS Waratahکشتی استرالیایی سال١٩٠٨.م , … آن ها هنوز منتظرند
اس اس واراتا, کشتی استرالیایی بود که در سال ١٩٠٨ با ٢١١ مسافر و خدمه ناپدید شد و اثری از آن پیدا نشد.
کنفرانس یالتا (The Yalta «Argonaut› Conference)
کنفرانس یالتا در سال ۱۹۴۵ میلادی، به مدت هشت روز در کاخ تزارها در شهر یالتا واقع در شبه جزیره کریمه برگزار شد. چند ماه پیش از پایان جنگ جهانی دوم در یالتا، روزولت رییس جمهور آمریکا وچرچیل نخست وزیر انگلستان از یک سو و استالین ازسوی دیگر در باره تقسیم غنایم جنگی قبل از پایان آن به بحث پرداختند. نکته این جا است که کد رمزنام این کنفرانس , » Argonaut » , آرگونات , به معنای سفر و کشتیرانی به سمت نور ها / دریانوردان به ستارگان است .
هرم کریمه
درسال ٢٠١٢ , دانشمندی در جست و جوی آب به طور اتفاقی با جسمی سخت برخوردکرد و با تحقیقات بیشتر و کند و کاو هرمی بزرگ با عرض ٤٥ متر و ارتفاع ٧٢متر کشف شد . هرم دارای نوکی مانند هرم های ما یایی است , اما خود هرم بیشتر مانند هرم های مصری است . درون هرم مومیایی موجودی ناشناس با قد١.٣٤متر با تاجی بر سرش کشف شد.
در مارچ ٢٠١٤ , زلزله ای در نزدیکی این هرم به وقوع پیوست.
http://www.youtube.com/watch?v=ytJdQaq1gTY&feature=player_embedded
http://ufosightingshotspot.blogspot.co.uk
با تشکر فراوان از احمد رضای عزیز برای ترجمه و ارسال مطلب.
هر گونه بهره برداری از این مطلب با ذکر منبع با آدرس www.ufolove.wordpress.com مجاز می باشد.
پرهيز از سرگرداني 1
كوتاه نوشته ها، برخلاف نقل قولها، از افراد مشهور نيست. درواقع نتيجه گيريهاي معرفتي شخصي هست… كه هركسي ميتونه براي خودش به مرور تجربه هاي مختلف زندگي بنويسه و با دوستان همفكر و همسو به اشتراك بزاره. و تصحيح بكنه. براي همين دوست ندارم اسم افراد ناشناس خارجي رو ذكر كنم! ممكنه از كم تا زياد با نگرش شما همخواني نداشته باشه… براي همين خوبه كه روي هرقسمت اگه خواستيد موافق/ مخالف ، سئوال/ جواب كنيد. اگه براتون جالب بود و واكنش داشتيد… ادامه ميدم تا يك اطلس فكري رو تدريجا شكل بديم! چطوريش كم كم مشخص ميشه.
ضمنا ممنون ميشم كه سكته هاي نوشتاري من رو تذكر بديد و يا اگه تونستيد روانتر بنويسيد بطوريكه مفهوم عوض نشه ولي فهم راحتتري رو ممكن بكنه.
شهود
به كمك تجربه دريافته ام كه شهود به ما كمك ميكنه كه براي آنچه كه خواهد آمد آماده بشيم، اما چگونه اينرا براي ديگران بيان كنم؟
وقتي ما نشانه هايي كه توسط شهود ما داده ميشود را دنبال كنيم، ما به بعد ديگري نفوذ مي كنيم. در درون اين بعد خيلي بيشتر از نظم جهاني مابين همه چيزها آگاه هستيم. اينست كه آسانتر لطافتهاي قانون علت و معلول را تشخيص ميدهيم. اين منظر بسط يافته به ما اجازه ميدهد كه به طريقي خط بطلان بر زمان بكشيم و با تغييرات ناديده قبل از وقوع آنها بهتر در توافق قرار بگيريم.
چگونه با عميق ترين سطوح وجود در تماس باشيم؟
يكبار كه ما خودمان را از ترسها و آرزوهايي كه ما را از جوهر حيات دور نگاه ميدارد رها كنيم، زندگي شادمانه و در طريق سازمان يافته طبيعي گشوده ميشود. در حين اين فرآيند آزادسازي، ما در جريان تجربه هايمان همزماني مهمتري را توجه ميكنيم، و دقت ما بطور شهودي بر عميق ترين سطوح هستي متمركز ميشود.
حقيقت و واقعيت
آنچه كه به آن به عنوان حقيقت اعتقاد داريم، نهايتا خود واقعيت را تعيين نميكند.
اعتقادات ادراك ما را از واقعيت منحرف ميكند، و بهيچ طريقي خود واقعيت را شكل نميدهد.
واقعيت نيازي ندارد در هستي شكل داده و به اعتقاد درآيد، تا به حقيقتي كه هست برسد. فقط يك حقيقت مطلق هست، و اين حقيقت در هر لحظه اي تازه هست، بنابراين در حركت دائمي هست. اعتقادات ما در آنچه كه دائما در حركت هست، سفت و خيلي محدود است. يك اعتقاد چيزي بيش از يك دسته نظريه نيست. پنداشت اينكه اين نظريه ها حقايقي هستند فقط منظر ما را از واقعيت محدود ميكند و هرگز متعلق به واقعيت حقيقي نيست. هر فرضيه اي محكوم است كه روزي منهدم شود، با اين آگاهي كه آنچه كه منهدم كرده عامل بالاتري را در هستي نسبت به منهدم شده دارد.
حالت عشق
چگونه به حالت عشق نائل شويم؟
عشق حالتي نيست كه ما نياز به رسيدن به آن داشته باشيم. ما به ساده گي مجبوريم آگاه شويم كه ما چيزي بجزعشق نيستيم. وقتي ما بفهميم كه عشق تنها واقعيت هست، ما بطور طبيعي از قيد تصور وهمي رها ميشويم، و اجازه ميدهيم كه جوهر حقيقي ما خود را آشكار كند.
ماهيت روحي (اسپيريچوال)
چگونه است كه يك شخص ميتواند به سطوح خيلي بالاي خود- آگاهي دست يابد، و ميتواند در لحظاتي ديگر در پايه اي ترين اميال گم شود؟ آيا ميشود از آن پرهيز كرد، اگر چنين است چگونه؟
ذهن ما بر چندين سطح عمل ميكند، سطوحي كه نتيجه گره هاي احساسات ما هستند و طريقي كه ما عادت كرده ايم كه نيازها و حواسمان را اداره كنيم. هرچه بيشتر توجه مان را بر تماميت جوهر روحي مان تمركز دهيم، ذهن بيشتر حس عميقي كه به زندگي ميدهيم را دنبال خواهد كرد. بواسطه ميل روحي ما هست كه عادات جديد ما شكل ميگيرد و جايگزين كاستي ها و ابتدايي ها ميشوند.
چه حيات را در جهان پديد آورد؟
اگر كه هرچه كه وجود دارد دليلي دارد، علت نخستين چه بود؟ چه حيات را در جهان پديد آورد؟
نه چيزي كه در هستي هست و نه از آن باب هر رويدادي، علت مشخصي ندارد. آنها كه چنين موضوعي را عميقا تحقيق ميكنند، به اين درك ميرسند كه تمام جهان نسبت به هرچيزي در هستي درمشاركت است بهمان طور كه در رخداد هرچيزي هست. درواقع بدون اينكه كل جهان اجازه دهد چيزي روي نميدهد و نه ميتواند روي دهد. هرچيزي در درون يك نظم جهاني رخ ميدهد و آينده خودش را دارد.
ادامه دارد…
با تشکر فراوان از صبا ی عزیز برای ترجمه و ارسال این مطلب.