بایگانی روزانه: نوامبر 6, 2010

حقيقت روح _ معرفي،دانلود و خلاصه كتاب معبد سكوت

این کتاب در اصل نامش » زندگی استادان » می باشد که مترجم عزیز صلاح دانسته و نام کتاب را  » معبد سکوت « گذاشته اند .

معبد سکوت

نام کتاب : معبد سکوت

نویسنده : برد . تی . اسپالدینگ

مترجم فرانسوی کتاب : ژاک وایس با نام مستعار «لویی کولو مبل»

مترجم ایرانی که نسخه فرانسوی آن را ترجمه کرده اند : فریده مهدوی دامغانی

چاپ هشتم 1388 – انتشارات فردوس – 672 صفحه

این کتاب در اوایل قرن حاضر به رشته تحریر در آمده است . کتابی که بنظر بعضی ها  همچون کتابی تخیلی جلوه کرده ، اما به مناسبت پیشرفتهای معنوی و عرفانی لازم برای اجتناب از درهم ریخته شدن تمدن مادی گرای ما به چاپ رسید. خوشبختانه از آن زمان به بعد ، اذهان تکامل یافته مردم آن قدر آگاه شده است تا این کتاب را جدی بگیرند .

» معبد سکوت » اولین بار توسط یک پلی تکنسین هوشمند به نام ژاک وایس به زبان فرانسه ترجمه شد. لیکن او از نام مستعار «لویی کولمبل»  استفاده کرد . این کتاب در بین خوانندگان مشتاق به پیشرفت در راه طریقت و در مسیری که علم و مذهب را یکی می ساخت از شهرتی بسیار فراوان برخوردار شد .

بدلیل اهمیت این کتاب ،ما با تمام افتخار تما م ، چاپ جدیدی از آن را به شما ارائه می دهیم تا به درخواست بسیاری از محققان و پویندگان عرفانی پاسخ داده باشیم .

Baird T. Spalding

هنگامی که به آخرین صفحه » معبد سکوت » برسید و چنانچه مایل باشید معماهای ارائه شده برای تفکرات و اندیشه های درونیتان را عمق بیشتری بدهید ، مترجم فرانسوی این کتاب به خود اجازه می دهد توصیه مطالعه کتابی دیگر را به خواننده گان عزیز بکند. نام کتاب  » عالم اوراسینا » می باشد .

این کتاب به ساکنان اوراسینا ( که همان سیاره زمین خودمان است ) دانش و اطلاعاتی لازم از عالم هستی و سیارات بیشماری که همه از نعمت » حیات » برخورداند اعطا می کند .

شما قادر خواهید بود پاسخی معتبر و قابل قبول برای مشکل بزرگ بشریت پیدا کنید ؛ به چه دلیل ما در سیاره زمین حضور داریم و سرنوشت ما چیست ؟ ………………………….

ناشر 10 سپتامبر 1995

محتویات این کتاب حاصل تجربه آقای اسپالدینگ می باشد و مترجم فرانسوی کتاب ، آن را در سال 1937 ترجمه کرده . مترجم فرانسوی پس از 19 سال صبر و حوصله بالاخره توانسته با آقای اسپالدینگ ملاقات بکند.

در رابطه با همین موضوع ملاقاتش با اسپالدینگ اینطور می نویسد:

در سال 1947 ( 1326 شمسی) پس از 19 سال صبر و حوصله ، روزی در اتاق کارم  در شهر پاریس تنها نشسته بودم که ناگهان صدایی از عالم غیب به من خبر داد چنانچه بدون اتلاف وقت عازم ایالات متحد آمریکا شوم ، می توانم با اسپالدینگ ملاقات کنم  و چنانچه به این سفر نمی رفتم ، امکان دیدار با این مرد بزرگ برای همیشه از دستم می رفت و تا آخر عمر ، دیگر چنین موقعیتی برایم پیش نمی آمد .

این صدا سه روز پی درپی ، در یک ساعت مشخص برایم این پیام را تکرار کرد و این کار را با چنان تحکم و   اراده ای انجام داد که سرانجام متقاعد شدم این صدا به راستی از عالم غیب و از نیرویی مافوق بشری است ، در آن هنگام بود که به بزرگترین اقدام زندگیم مبادرت ورزیده و با ایمانی راسخ ، با نخستین هواپیمایی که در دسترس بود ، راهی سفر شدم …………………….

او ترجمه فرانسو ی کتابش را که بوسیله من صورت گرفته بود ، تائید کرد و تنها یک شرط الزامی برای اجازه چاپ آن قائل شد . او خواهش کرد به تمام اشخاصی که در باره این کتاب برایم نامه نوشته یا خواهند نوشت ، پاسخ کتبی داده و جواب سوالات آنان را بدهم ………………..

یکی از سوالاتی که اغلب بوسیله خوانندگان علاقه مند این کتاب پرسیده می شد این بود : » آیا این کتاب تخیلی است یا آنکه براستی نقل قولی از یک سفر حقیقی و واقعی است ؟ «

اسپالدینگ همیشه با قاطعیت به این سوال چنین پاسخ می داد :

(( هر شخصی که این کتاب را می خواند ، آن مقدار چیزی را از آن بگیرد که برایش لازم و مفید است و       تا بدانجا اعتقاد و ایمان بیاورد که با سطح تکامل و آگاهی باطنی اش مطابقت و مناسبت داشته باشد . ))

مترجم در سال 1957 تصمیم میگیرد به یک سفر دو ماهه رفته و نسبت به نوشته های اسپالدنگ تحقیق کند که بالاخره به صحت گفته های اسپالدینگ پی می برد …….

همانطور که نویسنده کتاب گفته : باور کردن یا نکردن بعضی از حوادث  به درجه تکامل و پیشرفت آگاهی باطنی شما  بستگی دارد و میزان درک و تعمق هر واقعه برای هر انسانی متفاوت است و در واقع هر قسمتی از کتاب که به دل می نشیند ، همان قسمتی است که برای درجه تکامل شما مناسب و لازم است.

لازم به ذکر است این وقایع در هندوستان ، تبت ، ایران و … بوقوع پیوسته و اکثر نام ها بنا به گفته نویسنده  اسم مستعار می باشند .

Blue Star Light Energy

حالا نوبت میرسه به قسمتهایی از کتاب :

ما در اواخر بعد از ظهر روز 22 دسامبر 1894 به دهکده پتال که نقطه آغز سفر ما بود ، رسیدیم . شروع مسافرت اکتشافی ما ، پر مخاطره ترین و دل انگیز ترین سفر عمرمان ، می بایست در روز عید نوئل آغاز     می گشت . من هرگز سخنانی را که امیل ( یکی از اساتیدی که همراه آنان بود ) در آن روز فراموش نشدنی بیان کرد ، از خاطر نخواهم برد . خلاصه خطابه او به قرار زیر بود :

روز عید نوئل به نشانه تولد استادی بزرگ و مربی عالم و هوشمندی است که بشریت را از هرنوع ذلت و خواری و از هر نوع محدودیت های مادی رهانیده است . او به این جهان آمد تا ما را متقاعد سازد که مسیحی که در درونش بود ( و با کمک آن روح مقدس خدایی قادر به انجام دادن انواع کارهای قدرتمندانه بود ) درست همان روح خدایی است که در وجود یک یک ما حضور دارد : در وجود من ، شما و خلاصه در وجود تمامی موجودات بشری .با به اجرا نهادن نظریه و آموزشهای او ، ما می توانیم همان کارهایی را که او به انجام رساند، انجام دهیم . ما بر این گمان هستیم که عیسی فقط به این دلیل به این جهان آمد که به ما نشان دهد خداوند واحد و یگانه است و کل است .

شاید شنیده باشید که عیسی آموزشهای اولیه اش را در میان ما فرا گرفت . این امکان هست که شماری معدود از شما این مطلب را باور کنید . اما مهم نیست که آموزشهای عیسی از نزد ما آمده و یا مستقیما و بدون کمک غیر ، از جانب خود پروردگار بصورت وحی نازل شده است .

هنگامی که انسانی ، با فکری از سوی اندیشه الهی در رابطه مستقیم قرار بگیرد و بعد هم آن را با کمک واژه ها و جملاتی بیان کند ، آیا دیگران قادر نیستند مجددا با همان اندیشه ای که در عالم هستی وجود دارد ، وارد ارتباط شوند ؟ تنها به این خاطر که شخصی بوسیله فکر و اندیشه ای تحت تاثیر قرار گرفته و آن را برای دیگران بیان کرده است ، دلیل نمی شود که آن اندیشه تنها متعلق به خود اوست و جزو مایملک  شخصی او به شمار میرود . اگر چنین شخصی ، آن اندیشه را بردارد و نزد خود محفوظ نگه دارد ، پس چگونه قادر خواهد بود جایی برای دریافت اندیشه های دیگر پیدا کند ؟

برای دریافت بیشتر ، باید هر آنچه را که در اختیار دارید ، به دیگران بدهید . اگر آن اندیشه را دست نخورده نزد خود نگه دارید ، حالتی مسکون و بی حرکت بدنبال خواهد داشت . کافی است تصور کنید چرخی که باعث ایجاد نیروی هیدرولیکی می شود ، به ناگهان و بنا به خواسته باطنی خود ، دست از چرخیدن بردارد و آبی را که باعث چرخیدنش می شد ، در خود نگه دارد . آن چرخ بی درنگ از حرکت می ایستد . بایستی که آب روان ، همیشه از میان چرخ  عبور کند تا کاری که انجام میشود مفید بوده و باعث تولید و پدید آمدن انرژی جدید شود. نمونه آدمی با اندیشه های الهی نیز به همین گونه است . در هنگام قرار گرفتن با افکار و عقاید الهی ، آدمی باید توانایی بیان کردن آنها را داشته باشد تا بتواند سود ومنفعتی از آن ببرد ……….

شما باید خود را متقاعد سارید که خداوند همیشه مشتاق است خود را به همه بنمایاند . یعنی درست همان کاری که با عیسی مسیح و دیگر پیامبران کرد . کافی است ما قدرت واراده لازم را داشته باشیم  تا این امکان را به خداوند رب العالمین بدهیم .

ما در کمال صداقت بر این پنداریم که خدا وند همه ما را یکسان آفریده است . تمام موجودات بشری ، شبیه همه هستند و تنها یک واحد را تشکیل می دهند . هر انسانی قادر است تمامی کارهایی را که عیسی در دوران خود به مرحله اجرا در آورد ، به انجام رساند . در چنین کارهایی ، هیچ چیز ، از ماهیتی مرموز و      اسرارآمیز برخوردار نیست . معما و راز تنها در این فکر مادی گرایانه ای که انسانها از آن ساخته اند وجود دارد و بس ……………………

با فرارسیدن شب ،هنگامی که همه گرد هم آمدیم امیل بدون آنکه دری گشوده باشد ناگهان در بین ما ظاهر شد. او گفت : شما همین الان شاهد ظاهر شدن من در این اتاق بودید . آن هم به نحوی که بنظر شما سحرآمیز و جادویی است . در این کار هیچ چیز جادویی وجود ندارد . میل دارم تجربه ای را باشما سهیم شوم که مطمئنا به آن اعتقاد پیدا خواهید کرد . زیرا این امکان به شما داده می شود که آن را از نزدیک و به عین ، مشاهده کنید .

این یک لیوان آب است که یکی از شما بتازگی از سرچشمه آورده اید . در وسط آب ، یک ذره کریستال یخ تشکیل شده است . حال ببینید که این ذره چگونه با چسبیدن به کریستال های دیگر ، بزرگ می شود .    اکنون تمام آب این لیوان یخ زد .

چه اتفاقی روی داده است ؟ من در عالم هستی ، مولکولهای مرکزی آب  را آنقدر نگه داشتم تا آن که جامد شدند . به گونه ای واضح تر ، من ارتعاشات آنها را آنقدر پایین آوردم تا از آنها یخ ساختم و تمام ذرات اطراف ، سفت و جامد شدند ، به طوریکه قطعه ای یخ را تشکیل دادند .

یک چنین اصلی ، برای لیوانی پر از آب ، یا وانی پر از آب ، یا برکه ای پر از آب ، یا دریاچه ای پر از آب یا دریایی پر از آب و بالاخره برای توده های عظیم آب در کره زمین قابل اجرا است . اما چه اتفاقی خواهد افتاد ؟       همه چیز یخ خواهد بست ، نه؟ اما برای چه نتیجه ای ؟ بنا به چه قانون و نظامی ؟ برای به اجرا نهادن کدام قانون بی نقص ؟ برای چه هدفی ؟

برای هیچ هدفی ، زیرا هیچ خیر و صلاحی از این کار عاید نخواهد شد . چنانچه من به این کار ادامه داده بودم ، چه اتفاقی می افتاد ؟ یک واکنش روی می داد . روی چه کسی ؟ روی شخص خودم . من از این قانون اطلاع دارم ، چیزی را که بیان کردم  به همان درستی که آن را بیان کرده ام ، بسراغم برخواهد گشت . بنابر این باید چیز های خوب بیان کنم به این شیوه است که تمام چیزهای خوب به سراغم خواهد امد ………….

ظاهر شدن من هم امشب در این اتاق به همین شیوه ، توضیح داده می شود . در آن اتاق کوچکی که شما مرا ترک کرده بودید ، من ارتعاشات بدنم را آنقدر افزایش دادم تا انکه بدنم به عالم هستی بازگشت . من آن را در آنجا محفوظ نگه داشتم . ما می گوییم کالبدمان را به عالم هستی باز می گردانیم. جایی که تمام ماده ها در آن وجود دارند. سپس با وساطت روح الهی که در وجودم هست ، من کالبد جسمانی ام را در اندیشه ام حفظ کردم تا آن که سر انجام ارتعاشات آن را تنزل دادم و به کالبدم اجازه دادم که در این اتاق ، جایی که شما بتوانید به عین مشاهده کنید ، دوباره شکل دقیق خود را بدست آورد .

کجای این کار مرموز است ؟ آیا من از قدرتی استفاده نمی کنم که از سوی پروردگار عالم هستی و از طریق عیسی مسیح به من ارزانی شده است ؟ آیا این روح خدایی ، همان من ، یا شما یا تمام بشریت نیستیم ؟ پس این کار چطور می تواند مرموز باشد ؟

به یاد دانه خردل و ایمانی که نشانگر ان است بیفتید . ( اشاره به یکی از تعالیم عیسی مسیح دارد ، چنانچه ایمان انسان به قدر دانه ظریف و بسیار کوچک خردل باشد، کافی است تا انواع معجزات  شگفت انگیز به وقوع پیوندد.) …………………….

روح خدایی ، همان ضمیر نا خودآگاه ما است . سپس لازم است آن دانه ظریف خردل را به نوک آن جا که بالاترین نقطه مرتفع در وجودمان است ببرید . یعنی درست در بالای سر و آن را همانجا نگه دارید و به روح مقدس اجازه دهید فرود اید . در این لحظه است که فرمان الهی صادر خواهد شد : تو باید پروردگارت را با تمام قلبت ، با تمام وجودت ، با تمام نیرویت و با تمام ذهنت دوست بداری ……………

بیماری بیش از هر چیز به معنای فقدان سلامتی است در زبان هندی سانتی ( که فکر کنم همان شانتی باشد )چیزی نیست مگر صلح آرام  و شادی بخش ذهن ، که از طریق فکر و اندیشه در کالبد جسمانی منعکس می گردد . آدمی معمولا به این جهت دوران پژمردگی و پیری را تحمل می کند که از وضعیت پاتولوژیک ذهن و خیال و کالبد جسمانی اش اطلاع درستی ندارد.

داشتن رفتار ذهنی مناسب و شایسته کمک می کند تا آدمی از انواع تصادفات اجتناب کند . انسان قادر است توانایی بدن را محفوظ نگاه داشته و مصونیت طبیعی از انواع امرض را بدست اورد و از تمامی بیماریها ی مسری رهایی یابد .

فراموش نکنید که جوانی همان دانه عشق است که بوسیله خداوند در شکل الهی ادمی کاشته شده است . در حقیقت جوانی الوهیت انسان فانی است . جوانی همان زندگی معنوی و روحانی است . تنها چیز عالی ، همیشه زنده ، همیشه دوست داشتنی و عاشق و همیشه ابدی .

پیری ضد معنویت و ضد روحانیت است . پیری زشت و مرگبار و غیر واقعی است . تفکرات ناشی از درد ، ترس و غم و اندوه باعث ایجاد نوعی زشتی می گردند که ما نام آن را پیری گذاشته ایم . افکار شاد، افکارعاشقانه ، افکار آرمانگونه و مطلوب باعث ایجاد زیبایی یا همان جوانی می گردند . سن و عمر آدمی هیچ چیز نیست مگر صدفی که الماس حقیقت که همان جواهر جوانی است ، در آن قرار دارد .

سعی کنید با تمرین و کوشش ، ذهنی کودکانه برای خود بدست آورید . سعی کنید کودکی الهی را در وجودتان مجسم کنید . پیش از خوابیدن ، با حضور ذهن کامل بپذیرید که از کالبدی سراسر آکنده از رضایت و شادی معنوی و روحانی که همیشه جوان و زیباست ، برخوردارید . به هوش و ذکاوتتان بیندیشید ، به چشمانتان ، به بینی تان ، به دهانتان ، به پوستتان ، و بالاخره به کالبد جسمانی کودک الاهی بیندیشید. تمامی این چیزها در وجود شما است ! بگونه ای روحانی و کامل از همین حالا ، از همین امشب .

تمامی چیزهایی را که گفتم مجددا برخود تاکید کنید و پیش از آنکه در آرامش به خواب بروید ، اندکی روی این نکات تعمق کنید و به اندیشه فرو بروید. در هنگام صبح ، به محض بیدار شدن از خواب به خود با صدای بلند بگویید : خب … عزیزم ، در وجود تو کیمیاگری الهی وجود دارد .

پس از مدتی ، و با تکرار این جملات تاکید بخش ، تغییرات و تحولاتی شبانه روی خواهد داد . ذهن شکوفا خواهد شد و از درون ، کالبد روحانی را در خود خواهد گرفت و معبد روح را اشغال خواهد کرد . کیمیاگر درون باعث سقوط سلولهای از کار افتاده شده است و ………………………………………….

تمامی این گفته ها ، از تعالیمی که «سیداها  » به شاگردانشان می آموزند، اقتباس شده است . نظریه و فلسفه آنها ، از هر نظریه ای کهنسالتر و از قدمتی دیرینه برخوردار است . سیداها در آن دوران ، به این سو و آنسو می رفتند و با سخنرانیهایی که ایراد می کردند ، بهترین شیوه زیستن را به انسانها تعلیم می دادند .

دولتهای گوناگونی که بر اساس طبقه بندی های مختلف پدید آمدند ، از این فلسفه زاده شدند . اما رؤسای آنها ، بزودی از خاطر بردند که خداوند از طریق آنا با مردم عادی وارد صحبت می شد .

"Himalyan High Mountain Retreat "

آنها به این باور اعتقاد یافتند که خودشان ، خالق آن همه شاهکار های زیبا بودند……. و باعث شدند تا جنبه روحانی و معنوی را از یاد رفته و فراموش کنند که همه چیز از یک منشاء  واحد و یگانه سرچشمه می گیرد . منشایی که » خدا » نامیده می شود .

این رؤسا ، به شیوه ای شخصی و مادی گرا ، اظهار وجود کردند . تعبیرات و عقاید شخصی این رؤسا ،باعث پدید آمدن اختلاف و تنوعاتی در افکار و اندیشه ها شد .

برای ما » برج بابل » به معنای پدید آمدن این دوران است .

در طی اعصار ، » سیداها » از شیوه صحیح پیروی کردند ، شیوه ای که خداوند عالم با کمک آن با موجودات بشری وارد ارتباط می شد و با تمام مخلوقاتش  به صحبت و راز و نیاز می پرداخت . سیداها  هرگز از یاد نبردند که این پروردگار عالم است که همه چیز است و در همه چیز وجود دارد ، در همه چیز تجلی می کند و از آنجا که آنها هرگز از مسیر مستقیم این فلسفه منحرف نشدند، موفق به محفوظ نگاه داشتن پایه های اساسی «حقیقت مطلق» شدند ……………………………………………………

» امیل » به سخنانش ادامه داد :

هنگامی که عیسی از فیلیپ در شهر جلیلیه سؤال کرد : از کی نان خواهیم خرید ؟ برای آزمایش کردن فلیپ بوده است . عیسی به خوبی می دانست که خریدن آن همه نانی که جمعیت بی شمار مردم به آن نیاز داشتند ، امری بیهوده است و اساسا بدست آوردن آن مقدار زیاد نان در بازارهای شهر کاری غیر ممکن است . او از این موقعیت استفاده کرد تا به یارانش از قدرت نان آماده شده و پخت شده به کمک نیروی ذهن و اندیشه صحبت کند . انسانها همیشه از همان آفکار و فرایافتهای مادی گرایانه ای که فلیپ به آن دچار بود ، برخوردارند! او نیز درست مانند بشری امروزی محاسباتی مانند زیر انجام می داد که :

من این مقدار نان دارم ، این مقدار آذوقه دارم و این مقدار پول در دسترس دارم .

عیسی فهمیده بود که با زندگی کردن در معرفت » روح خدایی» ، هیچ بشری با هیچ نوع محدودیتی روبرو نخواهد شد . او نگاهش را به سمت پروردگاری چرخاند که سرچشمه منشاء و خالق هر چیزی در عالم است و از او تشکر کرد که تا بدان حد مهربان است که قدرت و عنصر و ماده لازم برای رسیدگی به تمامی نیازهای انسانها را در اختیار  و دسترسشان قرار داده است . او به این ترتیب ، قرص نان را به دو نیم کرد و آن را میان یارانش تقسیم کرد . هنگامی که تمامی حاضران در ان مکان ، کاملا سیر شدند، هنوز دوارده سبد پر از نان دست نخورده باقی مانده بود . عیسی هرگز روی غذاهای اضافی همسایه اش حساب نمیکرد تا با آن خود و یا دیگران را سیر کند. او به انسانها آموخت که آذوقه ها و خوراکیها ی روزانه ی ما در دسترس ماده یا عنصر الهی است. جایی که از هر چیزی به وفور یافت می شود .

کافی است که ما انسانها ، برای خلق کردن و آفریدن هر چیز ، از این شیوه الهی کمک گرفته و آن را بگونه ای مملوس در آوریم و آشکار سازیم .

امیل ادامه داد : در این امر ، هیچ ترفند یا پدیده ای هیپنوتیکی وجود ندارد. هیچ یک از شما چنین احساسی  را ندارد که انگار هیپنوتیزم شده است. اما در وجود یک یک شما ، نوعی تلقین و اتو – هیپنوتیزم اجباری و اعتقادات و جود دارد ، مبنی بر این که هیچ موجودی قادر به انجام دادن کارهای بی نقص و کامل پروردگار عالم نیست و این که هیچ موجودی قادر به ایجاد فضای لازم و یا ظاهر ساختن اشیاء مورد نیاز نیست .

آیا احتیاج ، همان نیاز به خلق کردن نیست ؟

به جای آنکه شکوفا شوید و بنا به خواست و اراده الهی ، هر انچه را که لازم است خلق کنید ، شما در لاک خود فرو می روید و به خود می گویید : » نمی توانم ! » اینکار از طریق تلقین به نفس تحکم می یابد و سرانجام شما به این پندار غلط می رسید که به راستی ماهیتی جدا از خداوند هستید . در آن هنگام است که از راه و مسیر کاملتان منحرف می شوید و از هدف اصلی که بخاطر آن آفریده شده اید ، دور و محروم می مانید . شما با این کار ، اجازه نمی دهید که پروردگار متعال از طریق شما ، و آنطور که می خواهد ، خود را بیان کند .

مگر عیسی که خود نیز استادی بلند پایه بشمار می رفت نگفته است ، » کارهایی که من انجام می دهم ، شما نیز می توانید انجام دهید و حتی بهتر از من ؟ »

بشر در قلمرو اصلیش ، مخلوق خداوند است . ماموریت اصلی عیسی در روی زمین این بود که نشان دهد انسان در این قلمرو ، قادر است مانند خدایش ، به همان اندازه و با همان شایستگی و هماهنگی ، هر انچه را که می خواهد بصورت کامل بیافریند . هنگامی که عیسی به آن مرد نابینا دستور داد از جایش برخیزد و چشمانش را در برکه سیلوئه شستشو دهد ،آیا به این دلیل نبود که چشمهای مردم را به روی این حقیقت که فرستاده خدا است باز کند و به آنان بفهماند که آنها هم قادر ند مانند خداوند بیافرینند ؟

عسی مایل بود که هر یک از ما ، از طریق آشنایی با روح خدایی که در وجودمان و همین طور هم در وجود دیگران است ، دست به همین کرامات بزنیم . ………………….

وظیفه اصلی ما این است که کارهای کامل خداوند را انجام دهیم و آگاهی معنوی مان را تا به حد آگاهی روح خدایی افزایش و ارتقاء دهیم . آیا این همان نبود که عیسی سعی داشت به یارانش بیاموزد ؟

برادران عزیر ، چرا متوجه نیستید که در آغاز ، کلام بود و بس و این که کلام نزد خداوند بود و این کلام همان پروردگار بود ؟ در آن دوران ، تمامی ماهیتهایی که بعدا شکل گرفتند ، هنوز در شکل متجلی نشده و بگونه ای نا ملموس در همان عنصر یا ماده الهی وجود داشتتند. برخی از مفسران براین عقیده اند که این ماهیتها در تشویش و پراکندگی بی نظم ازلی حضور داشتند . این لغت ، از لحاظ معنی اولیه و اصلیش یعنی » واقعیت» زیرا ماده روحانی همان واقعیت است . ما انسانها این واژه را به غلط تعبیر و تفسیر کرده ایم و معنی اضطراب ، به هم ریختگی ، بی نظمی و جنگ عناصر و عوامل را به آن داده ایم .

واقعیت این است که این واژه از معنای روحانی ژرفی برای واقعیت برخوردار است . واقعیتی که به انتظار تلفظ کلام دقیق و خلاق است تا به موجودات اجازه دهد به اشکال ملموس و قابل رؤیتی تبدیل شوند.

هنگامی که خداوند خواست عالم آفرینش را خلق کند و این کار را با ماده الهی انجام دهد ، آرام و متفکر و اندیشمند بود . بگونه ای واضح تر ، الهامی رؤیت گونه از جهانی ایده آل و مطلوب را در خود ایجاد کرد . در طول این مدت , عنصر و ماده اصلی برای خلق عالم را در اندیشه الهی اش محفوظ نکه داشت تا ارتعاشات آن را به اندازه لازم پایین آورده وسپس در آن زمان ، کلام را تلفظ کرد و عالم هستی شکل گرفت و موجودیت پیدا کرد . خداوند عالمی ذهنی ایجاد کرده بود که عنصر و ماده اولیه خدایی می توانست در آن سرازیر گردد و به این ترتیب ، عالم بر طبق شکلی خلق شد و بر طبق همان قالب کامل و همان مدل و فرمی که خداوند روی ان اندیشیده بود ، ساخته شد .

اما خداوند مي توانست انديشه عالم را تا روز ستاخيز محفوظ نگه دارد . خداوند مي توانست خواهان اين باشدكه عالم به گونه اي نامحدود و پايان ناپذير، شكل گرفته و قابل رويت گردد. چنانچه اگر كلام را در فضاي اثيري بي شكلي تلفظ كرده بود ،هيچ چيزي خلق نمي شد و يا به شكل قابل رؤيت و ملموس در نمي آمد. براي ايجاد نتايج مرئي و قابل رؤيت و يا ايجاد اشكال منظم ، لازم است كلام دقيق با تحكم و با عزم راسخ تلفظ شود ( حتي اگر خالق ، قادر و مطلق و لايتناهي باشد.) بايد بگويد: » نور ! موجود باش !» بنابراين لازم است كه ما اين گام مهم را برداريد.

خداوند متعال، دنياي ايده ال و مطلوب و كامل را با دقيق ترين جزئيات در انديشه  و الهي خود نگه مي دارد . لازم است كه اين عالم ، به شكل آسماني كه سراي كاملي براي تمامي مخلوقات و آفريده هايش است  در آمده و طوري باشد كه بندگان خدا در كمال آرامش و هماهنگي و صلح به زندگي در آن مشغول شوند. اين است عالم كاملي كه خداوند در آغاز خلقت ديده و شتاب داشت هرچه سريعتر آن را بوسيله      انديشه اش تحقق بخشد. اين امر چه حالا ، و چه هميشه بوده و هست . تحقق يافتن مؤثر اين خواسته الهي ، فقط به قبول و پذيرش ما بستگي دارد . كافي است ، بدانيم كه همه ما به هم وابسته متحد هستيم و تنها يك انسان بيش نيستيم . ما همه از اعضاي بدن خداوند هستيم . درست به همانگونه كه يكي از اعضاي تن ما ، قسمتي از كالبد جسماني ما محسوب مي شود. كافي است اين را بدانيم و در قلمرو الهي باقي بمانيم . و به عنوان اعضاي اين قلمرو كه در آسمانها است و اكنون اين جا ، در زمين است، درخواهيم آمد .

براي آنكه آسمان شكل بگيرد و ظاهرشود ، بايد بدانيد كه هيچ چيز مادي در خود جاي نمي دهد. در آنجا ، همه چيز روحاني است .

« ( طبقه بندي جهان :1- فيزيك 2- اثير 3 – علٌي 4- ذهني 5– اتري 6- روحاني 7- مقام الوهيت ) «

آسمان ،نوعي حالت آگاهي و ادراك كامل است.دنيايي كامل در روي زمين ، حالا و در همين جا . كافي است كه ما آن را آنطور كه هست بپذيريم .اين آسمان اكنون در اطراف من است و منتظر است تا من چشم سوم يا ديده درونم را بگشايم تا با كمك آن ، بدنم به نور مبدل گردد. اين نور نه از ماه سرچشمه مي گيرد و نه از خورشيد ، بلكه از سوي خالق عالم هستي است و خداوند در همه جا هست و در ژرفترين نقطه  وجودمنيز حضور دارد . هيچ چيز مادي نيست . همه چيز روحاني است…….. براي تحقق بخشيدن به اين دنياي عالي كه از سوي خداوند به ما ارزاني شده است واكنون در همين جا ، در اطراف ما است، كافي است آن را با انديشه مان ، بشناسيم .

خداوند به همين شيوه ، همه چيز را خلق كرد . قبل از هر چيز آرام و انديشمند باقي ماند و سپس نور را ديد و خطاب به آن كرد و گفت : » نور ! موجود باشد! » و نور بوجود آمد .

خداوند به همان شيوه ادامه داد و فرمود : » آسمان ، موجود باشد ! » و بر طبق اراده الهي ، فلك نيز موجوديت يافت و به اين ترتيب ، هر شكل يا ايده آل مطلوبي را در انديشه اش محفوظ نگاه داشت و فقط كلام را تلفظ كرد و آن فكر يا آرمان ، ظاهر شد و شكل گرفت .

انسان نيز قادر به انجام مانند همين كارها مي باشد . خداوند فرموده است :

» انسان را بر طبق تصوير خود و به شكل خود خلق مي كنيم . به او قدرت تسلط بر هر چيز را عطا خواهيم كرد.»

خداوند متعال ، كه رحيم و رحمان مطلق است ، تمامي چيزهاي خوب را آفريد و در آخرين وهله ، انسان را آفريد . بزرگترين و والا مقام ترين مخلوق در ميان مخلوقاتش ، با قدرتي عظيم و تسلطي كامل بر روي مخلوقات ديگر . در آن زمان ، بشر هيچ چيز مگر خير و خوبي  را نمي ديدو همه چيز به خوبي پيش مي رفت تا آنكه خود را از پروردگار ش جدا ساخت و نوعي دوگانگي با خالقش مشاهده كرد.

سپس بشر ، از طريق ذهن و انديشه اش ، دو گانگي را ايجاد كرد . از يك سو خير و خوبي و از سوي ديگر ، مخالف خير و خوبي .  زيرا چنانچه دوگانگي باشد ، بايستي دو متضاد وجود داشته باشد : خير و شر ، كه به اين ترتيب از قابليت كامل بشر براي خلق كردن هر آنچه كه در ذهن و انديشه ، تصور مي كند پديد     مي آيد.

چنانچه بشر  شر را نديده بود ، شر هرگز قدرت پيدا نمي كرد و هرگز بيان نمي شد . در آنصورت تنها خير بود و بس و ما انسانها به همان اندازه اي كامل بوديم كه خداوند ما را تا به امروز ، مي بيند . در آن صورت آسمان باز هم روي زمين قرار داشت ، آنطور كه خدا آن را مي ديد و آنطور كه ما قاعدتا بايد آن را ببينيم تا برايمان ظاهر شود .

عيسي كاملا حق داشت بگويد كه از آسمانها آمده است زيرا ما همه  از آسمانها آمده ايم . از همان عنصر و ماده عظيم الشان الهي انديشه .

از آنجا كه بشر به تصوير خدا خلق شده است ، از قدرت خلق كردن نيز برخوردار مي باشد . قدرتي كه درست مانند قدرت الهي است و خداوند منتظر و مشتاق است كه بشر به اندازه او ، از اين قدرتش كمال استفاده را بكند و به همان شيوه عمل نمايد . نخست بايد نياز را دانست ، سپس خيرو خوبي را در ذهن انديشه كرد كه همان آرزوي مطلوب براي پر كردن قالب  موجود در آگاهي و التفات بشري است . سپس بايد اين قالب را از ماده الهي انديشه پر كرد. و در آخر بايد كلام را تلفظ كرد و گفت كه آن قالب پر شده است. آن وقت قالب پر مي شود و همه چيز به خير و خوبي است. ………………..

ما هنگامي به رشد كامل خواهيم رسيد كه متوجه شويم به راستي فرزندان خدا هستيم .

بله اقرار ميكنم كه در آغاز ، اين كار مستلزم ايماني عظيم است . بايستي ايمانتان را به تدريج و ذره به ذره افزايش دهيد و آن را مانند درس موسيقي يا رياضي ، با تمرين فراوان انجام دهيد تا به مرحله دانش و آگاهي برسيد . در آن زمان ، انسان آزاد مي شود . بگونه اي خارق العاده و بسيار عالي . هيچ نمونه اي بهتر از نمونه زندگي اولياء خدا نيست . عيسي به آن درجه از آگاهي رسيده بود كه خود را كاملا و تماما به شناختي كه از خداوند عالم داشت تسليم كرده و به اين اگاهي توكل داشت . به اين ترتيب او موفق به انجام دادن كارهاي قدرتمند و معجزات عظيمش شد . او نه به قدرت عزم و اراده اش و نه به تمركز شديد افكار و انديشه هايش تكيه ميكرد .بلكه فقط و فقط به خواست الهي توكل دات و بس:

» خدا وندا ! اراده ات مقدر باشد – خداوندا ! اراده من اراده توست . »

عيسي  هيشه مايل بود بر طبق اراده الهي عمل كند و همان كاري را كند كه خداوند دوست داشت وي انجام دهد

http://ivarfjeld.files.wordpress.com/2009/07/8855_3_1_2009_1_57_05_pm_-_jesusbluespaceearth.jpg

……………………….

جنبه ديگري از بت پرستي كه اخيرا ايجاد شده است شامل اين مي شود كه از شخصي كه سرگرم بيان توصيف آرمان و يا آرزوي باطني ما است ، بت بسازيم. حال آنكه انسان فقط لازم است رؤا و الهام بيان شده را دوست داشته و آن را گرامي بدارد و كاري به شخص بيان كننده اش نداشته باشد .

هنگامي كه عيسي مشاهده كرد مردم كم كم به جاي دوست داشتن و مطلوب شمردن فكر و نظريه او  ، شروع به پرستش خود او كرده اند ، از كنار آنها رفت . مردم قصد داشتند  پادشاهي از او بسازند و فقط يك نكته را مي ديدند : اين كه عيسي قادر بود به تمامي خواسته ها و نيازها ي مادي آنان پاسخ دهد .

هيچ كس حاضر نبود بپذيرد كه خود نيز قادر به برآوردن يك يك خواسته هاي باطني اش مي باشد .

عيسي فرمود : لازم است كه اكنون از اينجا بروم زيرا اگر نروم ، خداوند تسكين دهنده به سراغ شما نخواهد آمد. به گونه اي واضحتر ، تا زماني كه انسان توجهش را روي شخص عيسي متمركز كند ، هرگز قادر به قبول اين واقعيت كه خود نيز داراي همان مقدار قدرت است ، نخواهد شد . لازم است انسان حتما به باطن خويش ، نظر بيافكند . چنانچه انسان به ديگري تكيه كند ، بجاي تحقق بخشيدن به آرمان و الهام دروني خود ، بتي از شخص ديگر ساخته است ……………………………

شعار (E Pwribus Unom ) ( همه در يكي خلاصه مي شويم ) كه در طول روزهاي حساس و رقت آ ور مراحل بعدي تكامل سرزمين امريكا برگزيده شد ، شعاري است كه بيشتر از ماهيتي تصويري برخوردار است و مستقيما از انديشه الهي سرچشمه گرفته است . اين شعار مسلما از انديشه مادي و دنيوي امريكاييها نشات نگرفته بود . سپس جمله پر معنا و شعار گونه ( In God We Trust) ( به خدا توكل داريم )  نشان دهنده اطمينان و ايماني بسيار پر شور است و از ايمان به خدا كه خالق همه چيز است داد سخن دارد . ( هر دو اين شعارها روي دو طرف اسكناس يك دلاري امريكا چاپ مي شوند ) سر انجام ، به عنوان علامت مشخصه ، عقاب برگزيده شده است . حيواني نر و ماده كه در وحدت كامل است . اين نشانگر معنويت و روحانيت عميق اين مردان بوده است .( منظور از مردان : جرج واشنگتن ، تاماس جفرسون ،    جان آدامز و تعدادي ديگر است كه همه ستاره شناسان زبده و ماهر بودند .) و از قابليت و ظرفيت سازندگي انان به شيوه اي بهتر و كاملتر و از انچه تصور مي كردند حكايت مي كند . جاي هيچ ترديد نيست كه انها، بوسيله نيروي محركه خلاق ذات الهي و انديشه الهي مورد هدايت و راهنمايي قرار گرفته بودند………..

متاسفانه كشور شما ( امريكا) بدليل عدم درك اهميت روحاني شخصي اش ، مرتكب اشتباهات و خطاهاي بسيار زيادي در طول تاريخ شده است . اين سرزمين ، بگونه اي است كه اكثريت ساكنان آن هنوز هم غرق در مفهوم ماترياليسم يا مادي گرايي هستند . من بخوبي ملتفتم كه ارواح طاهر و بلند پايه ي سرنوشت اين كشور را هدايت كرده اند ، اما به همان اندازه مي دانم كه تا چه حد مقدار اين ارواح مطهر ، در نظر ديگران ، و در زماني كه در قيد حيات بوده اند ، از ارزش و اعتبار كمي برخوردار بوده است . تاكنون ، مسير شما سخت و ناهموار و دشوار بوده است زيرا هموطنان شما هيچ چيز مگر افكار و فرا يافتهايي محدود و پايانپذير در ذهن ندارند و هميشه براي پيشبرد اهدافان از هيچ چيز مگر افكاري مادي گرايانه پيروي و تبعيت نكرده اند ……..

اما چنانچه معنا و مفهوم عمیق و روحانی پیام اجداد پایه گذارشان را درک کرده و به مرحله اجرا نهاده بودند ، چه کارهای بزرگی که نمی توانستند انجام دهند …. ! به گونه ای ساده تر ، چنانچه نماد و مظهر » روح خدایی » در جلوی ناوگان دولتی شما قرار داده می شد ، چه معجزات و شگفتیهای باور نکردنی که بر مردم این سرزمین آشکار نمی شد …. ! به ویژه اگر هر انسانی می توانست مانند عیسی ، این نکته را دریابد که    «روح خدایی » حقیقتا در وجود تک تک ما است و همه ، جزء یکی نیستند. چنین روز پر افتخاری بطور حتم فرا خواهد رسید ، به شرط آنکه معنای روحانی و عمیق شعار (E Pwribus Unom ) بر همه اشکار شود :    «یکی برای همه . همه برای یکی» این یکی از بزرگترین قوانین خدایی بشمار می رود . این قانون است که باید توسط همگان بیان شود .

برادران عزیز ، لازم به ظهور پیامبری دیگر نیست تا به این حقایق واقف شوید . بیایید و به ملت اسپانیا در دوره ای که کریستوف کلمب خود را برای سفر اکتشافی اش آماده می کرد ، نظر بیفکنید و ملاحظه بفرمایید که به چه صورت درآمد. بزودی این کشور با کودکش وارد جنگ خواهد شد و شما متوجه ضعف و ناتوانی آن خواهید شد . این کشور بسختی قادر به انجام کاری خواهد بود و گامهای نامطمئنش قادر نخواهد بود اورا به انجام مبارزه و نبردی مثبت وادار کند و یا این سرزمین را از موقعیتی نادرست بیرون اورد …………………

درست همانگونه که گامهای مردد و نامطمئن یک انسان خبر از کهولت و پیری  او می دهد . مردی که قدرت روحانی خود را محفوظ نگاه داشته و آن را پرورش دهد ، می تواند نرمش و فعالیت خود را تا پانصد سالگی ، پنجهزار سالگی و یا ده هزار سالگی و حتی تا ابد حفظ کند و درست مانند شور و حال دوران نوجوانی اش باقی بماند .

ما در آرزوی نور سفید و اصیل عصر کریستال هستیم . ( شاید منظورش 2012 باشد )از حالا قادریم سپیده دم آن را کم کم مشاهده کنیم .بزودی عالم هستی شکوه و درخشش تابنده ان را مشاهده خواهد کرد . دیگر هیچ گونه ظلمت و تاریکی و یا محدودیتی وجود نخواهد داشت ،بلکه پیشرفتی ابدی اجرا خواهدشد بطوری که همه چیز ، مجددا به سینه عنصر و ماده الهی رجعت خواهد کرد .

بایستی به پیش رفت یا عقب نشینی کرد . هیچ راهی برای حد وسط و یا توقف و ایست وجود ندارد . هنگامی که ملت شما از ماموریت واقعی خود اگاه شود ، دستش را بسمت ذهن الهی دراز خواهد کرد و بنابر میل الهی عمل خواهد کرد و اجازه خواهد داد که ذهن از درون ، رشد کند …….

بدون تردید نیروی توانای منقار و پنجه های قدرتمند عقاب نمادین شما لازم بوده است تا یگپارچگی در سرزمینتان پایدار بماند ، بویژه در طول رشد اولیه اش ، اما بزودی نور واقعی ایمان و معرفت از راه خواهدرسید . سپس همه خواهند فهمید که کبوتر صلح قدرتمندتر از عقاب جنگجو است و کبوتر از چیزی که عقاب از آن محافظت کرده بود، حمایت خواهد کرد . لطفا به کلماتی که روی سکه های پو ل کشورتان حک شده است و شما به تمامی کانالهای تجاری جهانی ارسال میکنید ، کمی بیندیشید  ( In God We Trust) » ما به خدا توکل می کنیم » سپس به شعار «همه برای یکی » بیندیشید . این شعار روحانی است که در هنگام جایگزین شدن عقاب بوسیله کبوتر ایجاد خواهد شد .

هر گونه بهره برداری از این مطلب با ذکر منبع با آدرس www.ufolove.wordpress.com آزاد میباشد.

پ . ن : با تشكر فراوان از دوست خوبم سعيد عزيز بابت ارسال اين مطلب.بيصبرانه منتظر ادامه اين كتاب هستيم.

************************************************************

سهيل عزيز لطف كردند لينك دانلود پي دي اف اين كتاب را برايمان فرستادند. البته از دوست خوبم سعيد جان ميخواهم كه باز هم مطالب مربوط به اين كتاب را برايمان بفرستد.

دانلود کتاب

معبد سکوت

https://i0.wp.com/upload1.imgdl.ir/images/171sokot.jpg

http://download368.mediafire.com/oc2dwhpf5zvg/4rn8hzr2rj3dxrt/Mabad+e+Sokout.pdf

باتشکر فراوان از خانم فریده مهدوی دامغانی برای ترجمه زیبایشان

دیار اژدها ها

دیار اژدها ها

زماني يك اژدها بود ….

 

زماني كه سحر و جادو مورد بحث بود ، يعني شروع بازگشت روحمان به دنيا . در دوراني كه جسم ما به اين اندازه مشغول نبود همه ما دوستان اژدها داشتيم . آنها علاوه بر اينكه راهنمايان ما هستند داراي عقل و علم مي باشند .

تمام چيزهايي را که در مورد سحر و جادو  مي دانيم ، آنها به ما آموخته اند.

مري لين دوست اژدهاي خود را بخاطر آورده و هر زمان با آن ملاقات مي كرده ، او حالا مي توانست به بعد اژدها ها برود.

فقط در روزهاي اول خلقت دوباره ی ما بود كه بعد اژدها ها در بعد ما بود و آنها مي توانستند در ميان اين بعدها رفت و آمد كنند .

زمانيكه آتلانتيس به زير آب مي رفت ، اژدها ها دوستان خود را نجات داده و آنها رابه مكانهاي ديگر ي كه آتلانتيسيها           مي توانستند با آن افراد زندگي كنند ، بردند . آتلانتيسيها با آن افراد ديگر ساختار متفاوتي داشتند ، بطوريكه آن افراد رفتار آتلانتيسيها را درك نمي كردند .

حالا ديگر زمان بازگشت اژدها ها به بعد خودشان فرا رسيده بود و ديگر دسترسي انسانها به آنها امكان نداشت .

انسانها در آنجا تا رسيدن به سطح ارتعاشي كه دوستان اژدهاي خود را  بياد آورند ، ماندند . در اين سطح اژدها ها در گردشي كه درون روح خود كردند ، از انسانها براي خودشان كمك خواستند .

دوران حالا اين دوران است

 

افراد زيادي دوباره بيدار شده و شروع به ياد آوردن اژدها ها كرده اند . پرده اي كه بعد اژدها ها را پوشانده در حال بررسي است .

Belle Antaro ملكه اژده ها ها است . اگر از او دعوت كرده و  از خودش بخواهيد كه اژدهايتان را  برايتان بفرستد ، براي شما يك اژدها خواهد فرستاد . آمدن اژدها ي خودتان را با علامات معرفي شده ، علامت گذاري كنيد .

به آن خوش آمد گفته و مذكر و مؤ نث بودنش را از او جويا شويد .

به تعداد نام ها و تعداد رنگهايي كه آنها دارند تعجب خواهيد كرد . رنگ ها گروه آنها را مشخص مي كند .

اژدها به رنگ قهوه اي از گروه شفابخشان مي باشد . سفيد و طلايي به اژدها هاي سلطنتي مقام بالا اتلاق مي شود .

اژدها ها  سرشار از هوش ، آگاهي و اطلاعات هستند . به آنها گوش كنيد . آنها شما را در راهي كه خواهيد رفت ، آموزش داده و كمك خواهند كرد . آنها را دوست داشته باشید آنها از اول خلقت با شما دوست هستند .

 

رنگهاي اژدها ها

سياه : سياه بالاترين رنگ در ديار اژدها ها است . آنها بالاترين شفا بخشان هستند .

طلائي : اژدها هاي طلائي هم شفا بخش هستند اما نه به اندازه اژدها هاي سياه – بعضي از اژدها هاي نر طلايي ، از اژدها هاي سلطنتي هستند .

سفيد : اژدها هاي سفيد ، اژدها هاي سلطنتي هستند آنها معمولاً شفابخش جسم و اكثراً مؤنث ميبا شند .            بيشترين قسمت ديار اژدها ها از انرژي خداوندي است .

قهوه اي : آنها شفا بخشان مذكر هستند.

سبز : آنها شفا بخشان مؤ نث هستند.

آبي : آنها اژدها هاي (مذكر و مؤنث ) همنشين ، همدم  هستند .

نيلي ارغواني : آنها دانشمندان ديار اژدها ها هستند .

ارغواني : آنها دوستان معنوي هستند .

قرمز : آنها اژدها هاي محافظ هستند .

https://i0.wp.com/s1.e-monsite.com/2009/05/26/04/82294967ra-sheeba-jpg.jpg

تمام اژدها ها  كه هدفشان كمك به انسانها و زمين جهت بالا رفتن  را دارند ، كمك كردن آنها به ترتيبي كه ما فكر مي كنيم نيست . مطلب زير به شما چگونگي كار كردن آنها را نشان مي دهد .

بيشتر رنگها در قسمت خودشان مي توانند به انواع ديگري نيز تقسيم شوند . بدين شكل ، رنگ طلايي فقط خواص رنگ خود را ندارد ، ممكن است در داخل طيف (spectrum ( تنوع خود را نشان دهد . از زير طلايي شروع شده تا نارنجي  مي تواندتغيير كند. در رشته هاي مختلفي كه كار ميكنند ، مي توانند نسبت به آن ، رنگ داشته باشند .مثل نقاط انرژي ما .

رنگ اژدها و نسبت به آن ، جنسيت آن ، نشانگر كاركرد انرژي در كدام قسمتها را نشان مي دهد .

براي مثال شما مي توانيد يك اژدهايي به رنگ قهوهاي وسبز داشته باشيد ( يعني اژدهايي كه هم به رنگ سبز باشد هم به رنگ قهوه اي ) – اين نشان دهنده تعادل استفاده از انرژي در اژدهاي شما را نشان مي دهد .

 

صداي اژدها

ما وقتي راشبا را بر روي كسی بكار مي بريم ، براي ايجاد تغييرات لازم بر روي گيرنده ، مخلوقات زيادي براي كمك مي آيند .  آنها به همراه خود انرژيهايي را خواهند آورد كه نشان دهنده انواع چهره هاي وجود ما هستند .

يكي از اين مخاوقاتي كه مي آيند ، اژدها است .

 

اخيراً ، كسي به من  سمبل اژدها و زمان ظهور نشانه هاي همسويي را گفته بود . از اژدهايم  (Pen Gough ) اينطور بودن يا نبودن آن را جويا شدم . او به من گفت : سمبل همراه با ظهورش ، جادويش هم در درونش است.

همانا ما انسانها قدرت خود را به اين شكل مي بينيم . سحر يعني سحري كه آشكار شود . ما انسانها صاحب قدرت  آشكار سازي هستيم و  اژدها ها در اين راه به ما كمك خواهند كرد .

بدين ترتيب صداي اژدها با  « قدرت ما « و « سحر و جادوي ما « و قابليت « آشكار سازي ما  « ارتياط دارد .

 

صداي اژدها  از اعماق منبع انرژي ما واقع در قسمت شكم  آمده بعد به طرف بالا حركت كرده و در درون صداي ما جاكرده به بيرون مي آيد . بيرون آمدن آن به شكل يك صوت است . معمولاً به شكل صداي آهسته Ohhhhhhhh تا صداي بلند Ohhhhhh   مي تواند باشد . يا فقط به صداي Heeeeeeee مي تواند باشد .

https://i0.wp.com/rasheebaofficialsite.com/sitebuilder/images/MelUpdated01-304x274.jpg

من (Merilyn Bretherick ) شخصاً اين صوت را به شكل تغيير يافته SSSSsssssss تجربه كرده ام .

هر گونه بهره برداری از این مطلب با ذکر منبع با آدرس www.ufolove.wordpress.com آزاد میباشد

منبع:   http://rasheebaofficialsite.com/

با تشكر از دوست خوبم راشيباي عزيز بابت ترجمه و ارسال اين مطلب.

كوروش در منشور خود چه می گوید؟

پيش گفتار: در بعضي سايتها به اين اشاره شده كه كوروش يك بت پرست بوده و دليل آن هم كشف 2 تكه از منشور و ارايه ترجمه اي كاملتر بوده كه اين ترجمه را در اينجا ميگذارم.و دليل آن هم استنباط بچه گانه از ترجمه لغت به لغت اين كتيبه است. اين ترجمه براي خوانندگان اين وبلاگ بيشتر جالبه چون درك مي كنند منظور خدايان كه در اين كتيبه آمده ، خداي يكتا نيست و اينكه كمي بيشتر به كتيبه هاي سومريان بها بدهيم.

اميدوارم بقيه هم قبل از اينكه به كوروش كبير چنين تهمتي بزنند كمي كتيبه هاي سومري را مطالعه كنند.

***************************************************************

از روزی كه استوانه كوروش به ایران آورده شده تا به امروز، همواره  بحث های حاشیه ای در مورد آن وجود داشته است. نشریه سرزمین من همشهری پرونده ای را به بررسی این استوانه اختصاص داده است كه حاوی نكات قابل تاملی است. 

یكی از مطالب این پرونده ، ترجمه كامل متن استوانه بابِلی كوروش است . این در حالی است كه دو قطعه مكشوفه جدید از استوانه باعث كامل‌تر شدن ترجمه متن كتیبه كوروش شده است.
با توجه به اینكه تا كنون كمتر راجع به متن این اثر تاریخی و منحصر به فرد سخن گفته شده، متن كامل آن در ادامه می آید. برای مطالعه نسخه كامل این پرونده، «سرزمین من» را از روزنامه فروشی ها بخواهید.

آنچه كتیبه بابلی كوروش را از كتیبه‌های زمان خود تفكیك می‌كند، نخست متن آن است كه از یك واقعه تاریخی خاص خبر می‌دهد؛ واقعه‌ای توام با صلح و احترام كه نمونه دیگری ندارد. دومین نكته در منحصربه‌فرد بودن این كتیبه، به گفته منتقدان و آگاهان به نوشتارهای ادبی، زبان به كار رفته در آن است. به واقع نوشتن استوانه كوروش با نوعی زبان فاخر انجام گرفته است.

هرچند روی استوانه كوروش، به دفعات ترجمه‌های مختلفی انجام گرفته، اما به تاز‌گی دو قطعه دیگر از این استوانه ارزشمند كشف شد كه پس از جانمایی آن ترجمه دیگری كه امروز به عنوان كامل‌ترین ترجمه استوانه كوروش از آن یاد می‌شود انجام گرفت. این ترجمه جدید كار مشترك شاهرخ رزمجو و اروینگ فینكل است كه در موزه بریتانیا انجام گرفته است.

1) آن هنگام كه ……{مردو]ك، پادشاه همه آسمان‌ها و زمین، كسی كه ……..،] … كه با … یش {سرزمین‌های دشمنانش(؟) را لگدكوب می‌كند}

2) [……………….] {با دانایی گسترده، – كسی كه} گوشه‌های جهان {را زیر نظر دارد}،

3) […………………………] … فرزند ارشد [او]، فرومایه‌ای (=بِلشَزَر) به سروری سرزمینش گمارده شد.

4) -[……………………………….. اما او [فرمانروایی؟ سا]ختگی بر آنان قرار داد،

5) نمونه‌ای ساختگی از اِسگیل سا[خت و] ……………. برای (شهر) اور و دیگر جایگاه‌های مقدس [فرستاد؟]

6) آیین‌هایی كه شایسته آنان (خدیان/ پرستشگاه‌ها) نبود. پیشكشی[هایی ناپاك] …………….. گستاخانه […] هر روز یاوه‌سرایی می‌كرد و [اها]نت‌آمیز

7) (او) پیشكشی‌های روزانه را بازداشت.  او در [آیین‌ها دست برد و] ……………… درون پرستشگاه‌ها برقرار [كرد]. در اندیشه‌اش به ترس از مردوك- شاه خدایان- پایان داد.

8  ) هر روز به شهرش (= شهر مردوك) بدی روا می‌داشت. …………….. همه مردما[نش را ……….](= مردمان مردوك)را با یوغی رها نشدنی به نابودی كشاند.

9) انلیل خدایان (= مردوك)، از شِكوِه ایشان بسیار خشمگین شد، و ……………… قلمرو آنان. خدایانی كه درون آنها می‌زیستند محراب‌هایشان را رها كردند.

10) خشمگین از اینكه او (-نبونئید) (آنان را) (=خدایان غیربابلی) به شوانَه (=بابِل) وارد كرده بود. [دلِ] مردوكِ بلند[پایه، انلیلِ خدایان] به رحم آمد ……. (او) بر همه زیستگاه‌هایی كه جایگاه‌های مقدسشان ویران گشته بود.

11) و مردم سرزمین سومر و اكد كه همچون كالبد مردگان شده بودند، اندیشه كرد (و) بر آنان رحم آورد. او همه سرزمین‌ها را جست‌ و بررسی كرد،

12) شاهی دادگر را جست‌وجو كرد كه دلخواهش باشد. او كوروش، شاه (شهر) انشان را به دستانش گرفت، و او را به نام خواند، (و) شهریاری او بر همگان را به آوای بلند اعلام كرد.

13) او (=مردوك) سرزمین گوتی (و) همه سپاهیان مادی را در برابر پاهای او (=كوروش) به كرنش درآورد و همه مردمان سرسیاه (=عامه مردم) را كه (مردوك) به دستان او (=كوروش) سپرده بود،

14) به دادگری و راستی شبانی كرد. مردوك، سرور بزرگ، كه پرورنده مردمانش است، به كارهای نیك او (=كوروش) و دل راستینش به شادی نگریست

15) (و) او را فرمان داد تا به‌سوی شهرش (=شهر مردوك)، بابِل، برود. او را واداشت (تا) راه تینتیر (=بابِل) را در پیش گیرد، و، همچون دوست و همراهی در كنارش گام برداشت.

16) سپاهیان گسترده‌اش كه شمارشان همچون آب یك رودخانه شمردنی نبود، پوشیده در جنگ‌افزارها در كنارش روان بودند.

17) (مردوك) او را بدون جنگ و نبرد به درون شوانه (=بابل) وارد كرد. او شهرش، بابِل را از سختی رهانید. او (=مردوك) نبونئید، شاهی را كه از او نمی‌هراسید، در دستش (=دست كوروش) نهاد.

18) همه مردم تینتیر (=بابِل)، تمامی سرزمین‌های سومر و اكد، بزرگان و فرمانداران در برابرش كرنش كردند (و) بر پاهایش بوسه زدند، از پادشاهی او شادمان گشتند (و) چهره‌هایشان درخشان شد.

19) (مردوك) سروری كه با یاری‌اش به مردگان زندگی بخشید (و) آنكه همه را از سختی و دشواری رهانید، آنان او را به شادی ستایش كردند و نامش را ستودند.

20) منم كوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابِل، شاه سومر و اَكد، شاه چهار گوشه جهان.

21) پسر كمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوه كوروش، شاه بزرگ، شا[ه شهر] انشان، از نسل چَیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان.

22) دودمان جاودانه پادشاهی كه (خدایان) بِل و نَبو فرمانروایش را دوست دارند (و) پادشاهی او را با دلی شاد یاد می‌كنند. آنگاه كه با آشتی به در [ون] بابل آمدم.

23) جایگاه سروری (خود) را با جشن و شادمانی در كاخ شاهی برپا كردم. مردوك، سرور بزرگ، قلب گشاده كسی كه بابِل را دوست دارد، [همچون سرنو]شتم به من [بخشید] (و) من هر روز ترسنده در پی نیایش او بودم.

24) سپاهیان گسترده‌ام با آرامش درون بابِل گام برمی‌داشتند. نگذاشتم كسی در همه [سومر و] اَكد هراس‌آفرین باشد.

25) در پی امنیت شهر بابِل و همه جایگاه‌های مقدسش بودم. برای مردم بابِل —– كه برخلاف خوا[ست خدایان] یوغی بر آنان نهاده بود كه شایسته‌شان نبود،

26) خستگی‌هایشان را تسكین دادم (و) از بندها (؟) رهایشان كردم. مردوك، سرور بزرگ، از رفتار [نیك من] شادمان گشت (و)

27) به من كوروش، شاهی كه از او می‌ترسد و كمبوجیه پسر تنی[ام و به] همه سپاهیانم،

28) بركتی نیكو ارزانی داشت. بگذار ما با شادی در برابرش باشیم، در آرامش. به [فرمان] والایش، همه شاهانی كه بر تخت نشسته‌اند،

29) از هر گوشه (جهان)، از دریای بالا تا دریای پایین، آنان كه در سرزمین‌های دوردست می‌زیند (و) همه شاهان سرزمین اَمورو كه در چادرها زندگی می‌كنند، همه آنان،

30) باج سنگینشان را به شوانه (بابِل) آوردند و بر پاهایم بوسه زدند. از [شوانه= بابل] تا شهر آشور و شوش،

31) اَكد، سرزمین اِشنونَه، زَمبَن، شهر مِتورنو، دِر، تا مرز گوتی، جا[یگاه‌های مقدس آن‌سو]ی دجله كه از دیرباز محراب‌هایشان ویران شده بود،

32) خدایانی را كه درون آنها ساكن بودند، به جایگاه‌هایشان بازگرداندم و (آنان را) در جایگاه ابدی خودشان نهادم. همه مردمان آنان (=آن خدایان) را گِرد آوردم و به سكونتگاه‌هایشان بازگرداندم و

33) خدایانِ سرزمین سومر و اكد را كه نبونئید- در میان خشم سرور خدایان- به شوانَه (=بابِل) آورده بود، به فرمان مردوك، سرور بزرگ، به سلامت

34) به جایگاهشان بازگرداندم، جایگاهی كه دلشادشان می‌سازد. باشد تا خدایانی كه به درون نیایشگاه‌هایشان بازگرداندم،

35) هر روز در برابر بِل و نَبو، روزگاری دراز (=عمری طولانی) برایم خواستار شوند (و) كارهای نیكم را یادآور شوند و به مردوك، سرورم چنین بگویند كه «كوروش، شاهی كه از تو می‌ترسد و كمبوجیه پسرش

36) … بگذار آن {سهمیه‌رسان نیایشگاه‌هایمان باشند، تا روزگاران دراز(؟)… و} باشد كه مردمان بابِل [شاهیِ] او را بستایند». من همه سرزمین‌ها را در صلح قرار دادم.

37) …………. [غا]ز، دو مرغابی، ده كبوتر، بیشتر از [پیشكشی پیشینِ] غاز و مرغابی و كبوتری كه …….

38) … [روزا]نه افزودم. …….. در پی استوار كردن باروی دیوار ایمگور- اِنلیل، دیوار بزرگ بابل برآمدم،

39) … دیواری از آجر پخته، بر كناره خندقی كه شاه پیشین ساخته بود، ولی ساختش را به پایان [نَبرده بود] … كار آن را [من… به پایان بردم.]

40) … كه [شهر را از بیرون در بر نگرفته بود]، كه هیچ شاهی پیش از من (با) كارگران به بیگاری [گرفته شده سرزمینش در] شوانه (=بابِل) نساخته بود.

41) … (آن را) [با قیر] و آجر پخته از نو برپا كردم و [ساختش را به پایان رساندم].

42) … [دروازه‌های بزرگ از چوب سدر] با روكش مفرغین. من همه آن درها را با آستانه[ها و قطعات مسی] كار گذاردم.

43) … [… كتیبه‌ای از] آشوربانی پال، شاهی پیش از من، [(روی آن) نو]شته شده بود، [درون آن دید]م.

44) […….] {او… مردوك، سرور بزرگ، آفریننده (؟)} [……………………………..]

45) [………………………] {… من… همچون هدیه‌ای [پیشكش كردم]}…… [(برای) خشنودی‌ات} تا به جا]ودان. {[نوشته و] تطبیق [بر بنیادِ لوحه]…]؛ (این) كتیبه قیشتی- مردوك، پسر…}

راهنمای متن:
* نقطه‌گذاری‌ها نشان دهنده شكستگی یا آسیب‌دیدگی متن هستند.
** نوشته‌های درون [] به معنی بخش‌های شكسته و یا بازسازی شده است.
*** نشانه ؟ برای احتمال‌ها به كار رفته است.
**** ترجمه بخش‌های درون {} از روی متن دو قطعه نویافته، انجام شده است.

راهنمای نام‌ها:
انلیل خدایان: لقبی برای مردوك.
ایمگور- انلیل (Imgur-Enlil): نام دیوار درونی شهر بابل.
بِل (Bel): نام دیگر خدای مردوك، به معنی «سرور».
تینتیر (Tintir): نام بخشی از شمال شهر بابِل و یكی از نام‌هایی كه برای بابِل به كار برده می‌شد.
سرسیاه (Black- headed people): اصطلاحی رایج در زبان اكدی كه مردم میانرودان برای نامیدن خود به كار می‌بردند و منظور از آن اشاره به عوام و مردم عادی بوده است.
شوانه (Shuanna): نام بخشی از جنوب شهر بابِل كه برای نامیدن بابِل نیز به كار می‌رفت.
گوتی (Guti): نام مردم ساكن در منطقه میان زاگرس تا دجله. در این دوره، این نام به طور مشخص برای نامیدن اقوام ایرانی مانند مادها و هم‌پیمانان آنان به كار می‌برده می‌شد.
مردوك (Marduk): نام خدای بزرگ بابل.
نَبو (Nabu): نام خدای بابلی كتابت و پسر مردوك و سرَپَنیتو.