بایگانی دسته‌ها: نفيليم

باغ عدن _ میوه دانش خیر و شر

باغ عدن

در دیلمون هنوز کلاغ قار قار نمی کرد، کبک قد قد نمی نمود. شیر شکار نمی کرد و گرگ بره ها را نمی دزدید، به سگ آموزش داده نشده بود که با کودکان بازی کند، و خوک نیاموخته  بود که غلات خوردنی هستند. متن سومری، انکی و نین هورساگ.

میوه دانش خیر و شر

جزیره دیلمون و باغ عدن فقط دو تا از روایت های مختلف مربوط به عصر طلایی گمشده در گذشته های دور است.زمانیکه مرگ و بیماری وجود نداشت. در تورات، این بهشت زمانیکه مار، اولین زن، حوا را برای خوردن میوه ممنوعه با قول اینکه در دانش مانند خداوند می گردد، اغوا نمود، ویران گشت. پس از آن حوا، آدم را برای خوردن میوه فریفت و این کار باعث گردید که آن دو به دانش خیر و شر دست یابند. در این میان شرم برهنگی نیز وجود دارد. به خاطر این وسوسه، مار به بلای خزیدن بر روی شکمش و خوردن خاک محکوم شد و به حوا بخاطر مجازات گناهش گفته شد که در زمان زایمان درد بسیار زیادی خواهد داشت .و این سرزنش نیزکه بر روی شانه های او باقی مانده است دلیل از دست دادن تساوی بین مرد و زن است همان طور که یهوه شرح میدهد : » میل و خواسته تو برای همسرت خواهد بود و او بر تو حکمرانی خواهد نمود «. (3:16) مرد و زن پس از آن از باغ بهشت بیرون شدند و برای ادامه زندگی مجبور به کار بر روی زمین گردیدند .

https://i0.wp.com/www.sevenfoldtruth.com/DilmunHeadwater/dilmunEast3.jpg

در این مورد این اظهار نظر وجود داشته است که خوردن میوه کنایه ای برای امیال جنسی است البته تشبیه الت مردانه و زنانه به مار و میوه ، کوشش سختی جهت رسیدن به این نتایج است . هر چند ، ایه ای در فصل قبل اینگونه بیان می کند که به دلیل اینکه حوا از دنده آدم آفریده شده است ، مرد ، پدر و مادرش را ترک می کند و با همسرش برای یکی شدن متحد می گردد و این گمان را می رساند که خداوند روابط جنسی را قبل از هبوط در نظر داشته است . چگونه روابط جنسی به دانا تر شدن از خدا مربوط می شود ؟ بر خلاف مسیحیت ، یهودیت همیشه آیینی بوده است که تولید نسل را تشویق و تقویت نموده است عموماً ازدواج کردن و بچه دار شدن چه برای کشیش چه برای خاخام یک انتظار بوده اگر که قانون نباشد ، با پیروی از گفتار حکیمانه تورات :

بارور و زیاد شوید و زمین را پر نموده آن را مطیع خود سازید بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و هر جانداری که بر روی زمین می خزد چیره شوید ( 1:28) جان میلتون نیز در کتاب حماسی بهشت گمشده خود به این نکته اشاره می کند که آدم و حوا قبل از خوردن میوه با یکدیگر ارتباط داشته اند ولی پس از آن در عشق بازی شهوانی تری گرفتار شدند. در کتاب ازدواج بهشت و جهنم، ویلیام بلیک می نویسد:» دلیلی که میلتون در زنجیرها، زمانیکه کتاب فرشتگان و خدا را نوشت و در آزادی زمانیکه کتاب شیاطین و جهنم را نوشت، شرح داده است بخاطر اینست که او شاعری راستین است و البته بدون اینکه بداند در گروه شیطان قرار دارد.

http://stupendoustidbits.files.wordpress.com/2010/10/fallofman1.jpg

معمای اصلی باغ اینست که چرا خداوند نمی خواست که انسان از میوه حکمت خیر و شر بخورد. دانش بطور معمول به عنوان نیرویی مثبت و روشن در بیشتر فرهنگ ها دیده شده است. در اساطیر اسکاندیناوی، اودین یکی از چشمانش را فدا می کند و خودش را بر درخت دنیا، ایگدراسیل، با نیزه مقدس، گانگینر، برای رسیدن به دانش خدایی مصلوب می کند. خود مار از زمان های قدیم با دانش ارتباط داشته است. حتی در انجیل ماتیو، عیسی به این اشاره می کند و می گوید: به دانایی مارها و معصومیت قمریان باش. (10:16)

در اولین کتاب ایناک راجع به ایناک صحبت می شود که بر روی دریای سرخ و به سوی باغ درستی می رود، جائیکه گفته شده درختان زیادی وجود دارد که در میان آنها درخت حکمت نیز هست و از میوه های آن می خورند و به دانش بزرگ دست می یابند.(32:4) اگر چه مار در رساله رومیان با شیطان شناخته می شود ولی این تفسیر جریان اصلی یهودیت نیست، که ادعا می کند شیطان شخصیتی بیشتر از تحت پیگرد بهشتی است و او قسمت و بخشی از برنامه خداوند است. مار در باغ به عنوان سمبل اغواگری شناخته شده است.

آیین یزیدی، که در ابتدا توسط کردها در مرکز عراق ایجاد گردید،شخصیتی شبیه به پرومیتوس به نام ملک طاووس، طاووسی هزار چشم با دانش کیهانی، را در آیینشان داخل نمودند. این فرقه توسط شیخ عدی ابن مصطفی متوفی به سال 1162 بعد از میلاد تاسیس گردید.و شدیداً تحت تاثیر سنت مرموز صوفی گری اسلامی قرار گرفت. در فصل پنجم کتاب اشراق که گمان می شود توسط خود ملک طاووس نوشته شده است، فرشته طاووس می گوید: از این رو، درست است که دانش من حقیقت فراوانی را از تمام انچه که هست، داراست زمانیکه برای فرزندان آدم آشکار گردد، توسط همگان قابل دیدن خواهد شد و عده زیادی به موجب آن خواهند ترسید. تمام شهرها و بیابان ها در حقیقت توسط من خلق شده اند، از پیش آغاز شده، و تماماً با قدرت من و نه قدرت خدایان دروغی، از این رو من آن کسی هستم که مردم با ستایش حقیقی خود می پرستند. نه خدایان دروغی کتاب های نادرست آنان، لیکن آنها برای شناختن من می آیند. طاووسی از برنز و طلا. بال گسترده بر فراز  معبد و کلیسا، خدایی که تحت الشعاع قرار نمی گیرد. و در ژرفای نهان حکمت من، این آگاهی وجود دارد که خدایی جز من نیست. فرشته مقرب بر فراز تمام میزبانها، ملک طاووس، با وجود دانستن این موضوع، چه کسی جرات انکار دارد؟ با دانستن این، چه کسی جرات قصور در پرستش را دارد؟

خوردن میوه دانش سبب وقوع همان خطایی گردید که باعث شد پاندورا جعبه پرومتئوس را باز کند: حس کنجکاوی. دو تنبیه برای زن بخاطر این کار در نظر گرفته شد: افزایش درد زایمان و فقدان برابری با مرد(3:16). زایمان بدون درد نین هورساگ در سرزمین فناناپذیر دیلمون سبب شد تا زمینه برای سقوط انسان همراه با درد زایمان فراهم گردد. در بیانی تکاملی، انسان ها بخاطر جمجمه توسعه یافته شان زمان بارداری طولانی تر و آسیب پذیری بیشتری در زایمان را نسبت به سایر میمون ها دارند. از این جهت، دانش انسان به قیمت درد زایمان  به دست آمده است. اگر چه کاملاً بعید به نظر می رسد که این افسانه خاطره ای به جای مانده از زمان های دور باشد.این امکان وجود دارد که این سوال از دیدن زایمان آسان سایر حیوانات ایجاد می شود و یا ممکن است مقایسه ای مابین نژادهای مختلف انسانهای باستانی باشد. در مهاجرت بنی اسرائیل از مصر به کنعان، قابله ای بخاطر اجازه دادن جهت زایمان پسران اسرائیلی اینگونه عذرخواهی نمود: زنان اسرائیلی مانند زنان مصری نیستند، آنها نیرومندند و قبل از رسیدن قابله می زایند.

https://i0.wp.com/urdbha.blu.livefilestore.com/y1pGB0AW5pBFuOkkeDiqloKDChzAd4GDSu7jiUyCJvCmWgFNMCvhy1I0sl6xd0zg-n7w3k15YMIwoAZeBa6zLumwalZSZhGjG5u/dilmun1.gif

با بررسی مجسمه های کوچک ونوس، تسلیم به جنس نر، با گذار از خدایی با سر ماده به خدایی با سر نر نشان داده شده است. به نظر می رسد که این جریان به هنگام آغاز تمدن در دره رودخانه های مصر، عراق، ایران و هند اتفاق افتاده است، و شکل ظاهری ازدواج یک الهه را با یک خدا نشان می دهد. بنابراین پسر آن دو می توانسته برای هر ایشان به عنوان قهرمان – شاه باشد مانند گیلگمش. این پس زمینه اسطوره ای در تورات دیده می شود:

زمانی که انسانها شروع به ازدیاد در زمین کردند و دخترهایشان به دنیا آمد، پسران الوهیم مشاهده کردند که این دختران بسیار زیبایند و با هر کدام که انتخاب نمودند، ازدواج کردند. سپس یهوه گفت: روح من برای همیشه با انسان ها ستیزه خواهد نمود، بخاطر اینکه آنها فناپذیرند. روزهای زندگی آنها 120 سال خواهد بود. نفیلیم در آن روزها بر روی زمین بودند- و نیز بعد از آن- زمانی که پسران الوهیم به سمت دختران انسان رفتند و از آنان دارای فرزند شدند. آنها قهرمانان قدیم، انسانهای مشهور بودند. تورات (4/1: 6)

این قطعه که در ادبیات ایناکی به تفسیر شرح داده شده است، بیان می کند که 200 پسر بهشتی به رهبری سامیازا، با دختران انسان ازدواج نمودند و پدران انسان های غول پیکر شدند. در نسخه های بازمانده یونانی ایناک، این غول ها در ادامه سبب بوجود آمدن نفیلیم شدند و او نیز الیود را بوجود آورد.(9/7) هر چند، جلوتر در کتاب می گوید که ارواح غول ها مانند ابرها خواهند بود و زمین را خراب می کنند، معادل یونانی برای کلمه ابرها، نفلاس است که ممکن است ترجمه نادرستی از نفیلیم بوده باشد، که اشاره به این دارد که غول ها و نفیلیم در اصل یکی هستند. این مطلب با نسخه های زیادی از انجیل مطابقت دارد که شامل نسخه شاه جیمز است که از ترجمه غول ها برای کلمه عبری استفاده می کند.

کتاب ایناک ادامه می دهد که عزازیل به انسانها آموخت که چگونه شمشیر، چاقو، سپر، زره سینه، آیینه، بازوبند، زیورآلات، وسایل آرایش، خط چشم، کار با سنگ و رنگها را بوجود آورند. بنابراین جهان دگرگون شد. بخاطر این: بی تقوایی افزایش یافت، فحشا چند برابر گردید، و آنها سرپیچی نموده و تمام راه هایشان را از بین بردند. آمارزاک به تمام ساحران و جداکنندگان بنیان ها آموزش داد. آرمرز راه حل ساحری، بارکایال مشاهده ستارگان، آکیبیل نشانه ها، تامیل ستاره شناسی و آساراول حرکت ماه را آموزش داد. و انسان ها، نابود شدند، کمک خواستند و صدایشان به بهشت رسید. 1 ایناک 9-2-8

در نقل قول تورات، یهوه واکنش خاصی به پسران الوهیم که با دختران انسان ازدواج کرده بودند، نشان داد. او اراده کرد تا انسانها برای همیشه زندگی نکنند و سال های عمرنژاد انسان را به 120 سال محدود نمود. این محدودیت توسط حامیان انجیل شکسته شد. (به ابراهیم اجازه داده شد تا بیشتر از 160 سال عمر کند) ولی یهوه در این تصمیم ثابت قدم ماند. در منابع یهودی این موسی است که تا نهایت مرز محدودیت زندگی نموده است، نه متوشالح، که دقیقاً در 120 سالگی وفات یافت، ولو اینکه چشمانش کم نور نشده بود و نیروی حیاتش از میان نرفته بود. این نکته نیز قابل توجه است، اگر چه احتمالاً فقط یک تصادف باشد. گفته شده است که گیلگمش 126 سال در لیست شاهان سومری حکومت کرده است و و او تنها دومین شاهی است که چنین عمر کوتاهی داشته است. قبل از او دوموزی چوپان در حدود 100 یا 110 سال حکومت کرده است و اگر او به عنوان انکیدو شناخته شود، به این نتیجه می رسیم که آن دو اولین شاهان فناپذیر بودند که بر روی زمین حکومت کردند که با مجموعه وقایع نگاری در تورات مطابقت می نماید. قبل از ایشان، لوگال باندای چوپان 1200 سال حکومت نمود، ده برابر آن دو.

می توان گیلگمش را با این قهرمانان قدیم شناخت همانطور که در کتاب غول ها از طومارهای دریای مرده دیده می شود. مثل دیگر کتاب های ایناکیان، این کتاب صدمه دیده مربوط به سقوط نژاد انسان است که توسط نژادی از غول ها که به نژاد انسان علوم ممنوعه را آموختند، ایجاد شده است. یکی از این غول ها گیلگمش است و دیگری هوبابین نام داشته، نامی که ممکن است از هیولای جنگل سرو، هومبابا، گرفته شده باشد. در این کتاب، غولی که به نظر می آید گیلگمش باشد، می گوید: من یک غول هستم، و با قدرت زیاد بازویم و قدرت زیاد … هر کسی فانی است، و من بر علیه آنها جنگیدم، ولی من … قادر به ایستادن در برابر آنها نیستم، برای مخالفانم … اقامت در بهشت، و آنها در مکان های مقدس ساکنند ونه … قویترند از من … از هیولای وحشی که آمده است و انسان وحشی که آنها مرا بدان می خوانند. مانند بیشتر ادبیات ایناکیان، خرابی به بار آمده از این دانش ممنوعه بود که سبب شد خداوند زمین را غرق نماید. اگر چه شرارت نژاد انسان بلا واسطه سبب این رخداد شده است. در متون اصلی تورات، ارتباط بین نفیلیم و سیل آنچنان پاک نشده است: نفیلیم در آن روزها بر روی زمین بودند – و البته بعد از آن – زمانیکه پسران الوهیم به سوی دختران انسان رفتند و از آنان بچه دار شدند. آنها قهرمانان قدیم، مردان مشهور بودند. یهوه مشاهده نمود که چگونه شرارت نژاد انسان بر روی زمین زیاد شده است، و انحراف افکار و قلوب انسان ها در آن زمان تماماً شرارت بود.یهوه از خلقت انسان بر روی زمین پشیمان شده بود و قلبش عمیقاً شکست. بنابراین یهوه گفت: من نژاد انسان را که بر روی زمین خلق نموده ام، خود از بین خواهم بردو با آن ها حیوانات، پرندگان و هر مخلوقی را که بر روی زمین حرکت می کند – بخاطر اینکه از خلق آنها پشیمانم. ولی نوح توجه و مرحمت را در چشمان یهوه مشاهده نمود- تورات 6-4-6

( پایان قسمت اول)

منبع : http://www.lost-history.com/eden.php

هر گونه بهره برداری از این مطلب با ذکر منبع با آدرس www.ufolove.wordpress.com مجاز میباشد.

پ . ن : با تشكر فراوان از دوست خوبم  حميد عزيز بابت ترجمه و ارسال اين مطلب.

انسان ها،غول ها و خزندگان

انسان ها، غول ها و خزندگان – یکشنبه 29 فوریه 2004

http://stargods.com/HumansNephilimReptilians.htm

ماجرای این سفر باورنکردنی از باغ عدن شروع می شود. پیش از هر چیز باید اعلام کنم که این مقاله بر اساس نظریه «نسل مار» نوشته شده است. اگر اعتقادی به این نظریه ندارید، خواندن ادامه این مقاله را به شما توصیه نمی کنم. اگر مایل به کسب اطلاعات بیشتری در مورد این نظریه هستید، از لینکﻫﺎی زیر شروع کنید:

http://biblestudysite.com/realsin.htm

http://www.propheticrevelation.com/original_sin/the_serpent_seed_1.htm

ماجرا از اینجا آغاز می شود. آدم، حوا و لوسیفر در باغ عدن بودند. لوسیفر آنجا بود تا راه خدا را به آدم و حوا بیاموزد؛ تا یک معلم و یک فرشته نگهبان باشد. اما لوسیفر برداشت متفاوتی از وظیفه خود داشت. او از این که می دانست آدم و حوا قرار است زمین را از انسان هایی پر کنند که از نوع و جنس خدا باشند، احساس خطر می کرد. شاید لوسیفر با آن همه زیبایی و غروری که داشت، مایل بود تا تباری از فرزندان از نسل خود داشته باشد، فرزندانی که از جنس و نوع خود بودند و او می توانست مانند یک خدا بر آنها حکمرانی کند. به سختی می توان تصور کرد که لوسیفر چطور می توانست فکر قصر در رفتن از این طغیان بزرگ را در سر بپروراند. از آنجا که او مخلوقی جدید بود، شاید فکر ﻣﻰکرد که خداوند مهربان تر از آن است که بخواهد واقعاً برخوردی با او بکند. در نظر لوسیفر، مهربان بودن خدا به منزله ناتوانی و بی عرضگی او بود. لوسیفر حتماً با خود فکر می کرد که یگانه رهبر مقتدر عالم است و همین باعث می شد که او حق حکمرانی بر زمین را برای خود قائل شود. به بیان دیگر، برحق بودن را در قدرتمند بودن می دانست. در آن باغ، لوسیفر شروع به پیاده کردن نقشه خود برای سلطه بر زمین نمود. آیا به سراغ آدم رفت؟ نه. او بلافاصله به سراغ زن رفت، چون ﻣﻰدانست زن می تواند جوهره او را تکثیر کند. او شروع به نشان دادن میوه شناخت اسرار ازلی نمود. من احساس ﻣﻰکنم ممکن است به حوا گفته باشد که از طریق او می تواند فرزندانی داشته باشد که خدایان زمین خواهند بود. او شاید به حوا گفته باشد که خداوند ضعیف تر از آن است که دخالتی بکند و این که او می تواند در سایه پادشاهی لوسیفر بر زمین ملکه آسمان باشد. حوا هیچ مقاومتی از خود نشان نداد و با کمل میل از میوه اسرار پنهان خورد. در اینجا بود که فرصتی طلایی نصیب لوسیفر شد تا نسل خود را از طریق حوا گسترش دهد و زمین را از فرزندان خود پر کند. او به راستی این فرصت را داشت تا فساد و پلیدی خود را به همه نسل های آینده منتقل کند.

کلمه «لوسیفر» به معنای «درخشان» است و می دانیم که در عهد عتیق او به صورت فرشته ای با زیبایی بسیار و شاید فراتر از درک بشر دیده ﻣﻰشود. بنابراین اغوا شدن حوا در باغ عدن به راحتی قابل درک است. او توسط فرشته ای از نور اغوا شد و نه یک مار. کلمه مورد استفاده برای مار » Nachash» است.

5172 nachash  (naw-khash›)؛

یک ریشه باستانی؛ هيس كشيدن به معنای نجوا کردن یک ورد (جادویی)؛ پيشگويي كردن:

KJV—X  ملکوتی، افسونگر—افسونگری، دریافت تجربی، مشاهده ساعیانه

می توان دید که لوسیفر هنگام اغوا کردن حوا، در حال نجوا کردن طلسمی جادویی در گوش او بوده است. حتماً در آن لحظه قلب حوا به شدت در سینه می تپیده و از این که فرشته ای با آن همه زیبایی و نورانیت این چنین با او عشق بازی می کند، دنیا به دور سرش می گردیده است. جاذبه مهلک او عملاً داشت تمام بشریت را طلسم می کرد. پس از این که حوا خود را در آغوش سرورش لوسیفر رها کرد، اوضاع تغییر کرد. او ناگهان به گونه ای رفتار کرد که انگار قربانی تجاوز شده و شرمگاه خود را در نهایت شرم پوشاند. او اینک مجرم به تخطی از قانون بود اما آدم این گونه نبود.

» و این آدم نبود که فریب شیطان را خورد ، بلکه حوّا فریب خورد و گناه کرد. از این جهت ، خدا زنان را به درد زایمان دچار ساخت ؛ اما اگر به او ایمان آورند و زندگی آرام و با محبت و پاکی را در پیش گیرند ، روح ایشان را نجات خواهد داد.» (کتاب تيموتاوس، باب 2، آیات 14 و 15). در اینجا بیان شده است که آدم فریب نخورده بود. اما کلمه «فریب خورده» که در مورد زن به کار رفته است، به معنی «کاملاً اغوا شده» می باشد. این بدان معناست که او از نظر عقلی، روحی و البته جسمی دچار اغوا شده بود.

فریب خورده exapatao (ex-ap-at-ah›-o);

کاملاً اغوا کردن

واضح است که در اینجا مار یک نماد است، نه یک مار سخنگوی سیب فروش. اگر کلمات به کار رفته در کتاب پیدایش را با استفاده از یک فهرست الفبایی جستجو کنید، خواهید دید که کتاب پیدایش مملو از اصطلاحات جنسی است. در واقع، تصویر ماری که خاک را می خورد اصطلاحی یهودی به معنای فرومایه تر از فرومایه بودن است. برداشت تحت اللفظی از آن یک اشتباه است. همچنین توجه کنید که هیچ ماری نیست که خاک بخورد. از طرفی آلت تناسلی مرد از نظر شکل تا حد زیادی به یک مار شباهت دارد. بنابراین من تصور نمی کنم که با یک مار واقعی سروکار داشته باشیم. حال منظور از قانونی که حوا آن را شکست و دچار «تخطی» از آن شد چیست؟ به عقیده من علت این که او دچار تخطی شده بود واضح است، چرا که او مرتکب زنا شده بود. همچنین در این قسمت بیان شده است که آدم نیز از آن میوه خورد و شرمنده شد. اما این میوه مستقیماً از درخت نبود، بلکه حوا آن را به او داده بود. «آن درخت در نظر زن زیبا آمد و با خود اندیشید: »میوه این درخت دلپذیر می تواند خوش طعم باشد و به من دانایی ببخشد.« پس از ميوه درخت چيد و خورد و به شوهرش هم داد و او هم خورد.» (پیدایش، باب 3، آیه 6)

شواهد کمی در کتاب مقدس وجود دارد که با استفاده از آن بتوان آنچه را که برای آدم اتفاق افتاده حدس زد. برخی متقدند که لوسیفر در باغ نخستین عمل لواط را مرتکب شد. در مورد حوا واضح است که لوسیفر در مورد او به زور متوسل شده است. کمی بعد خداوند توانا و فرمانروای عالم وارد صحنه شد. آن هنگام بود که همه آنها مورد لعنت قرار گرفتند. فرزند حوا (میوه رحم) اینک قرار بود که در گناه متولد شود، و پسر شیطان داشت قدم به عالم خاکی می گذاشت. اسم او قائن بود. او انسانی خشمگین و فرومایه بود که هرگز مسئولیت چیزی را نمی پذیرفت و حاضر نبود که در نظر خدا کسی از او برتر باشد. او لبریز از غرور خودخواهانه و جاه طلبی کورکورانه بود. خدا آدم را جنس و نوع خود با مهربانی، فروتنی و عشق آفریده بود. از آنجا که نوشته شده است که هر دانه ای میوه ای از نوع خود را به بار می آورد، این پرسش مطرح می شود که پدر قائن که بود و او از نسل که بود؟ با نگاهی به کتاب مقدس پاسخ این پرسش واضح است. «و آدم صد و سی سال عمر کرد وصاحب فرزندی شبیه به خود شد و نام او را شيث نهاد.» (Gen 5:3) این آیه در مورد قائن(قابيل) نوشته نشده است. در حقیقت، ما چیزی در مورد قیافه قائن نمی دانیم. «و آدم همسرش حوا را می شناخت و او آبستن شد و قائن را به دنیا آورد و گفت، من صاحب مردی از جانب خداوند شده ام.» از آنجا که خداوند وعده داده بود که نجات دهنده ای را برای بشر خواهد فرستاد، او به اشتباه فکر می کرد که نخستین زاده او ناجی موعود و نجات بخش آدمیان است. بعد از مدتی، ذهنیتش تغییر کرد و متوجه شد که قائن از پروردگارش نیست. واضح بود که قائن از پروردگار نبود چرا که او مردی فاسد و فرومایه بود.

«پس از آن، آدم و حوّا صاحب پسر ديگری شدند. حوّا گفت: خدا به جای هابیل که بدست برادرش قائن کشته شده بود، پسر دیگری به من عطا کرد. پس نام او را شیث (یعنی عطا شده) نهاد.» (پیدایش، باب 4، آیه 25)

در اینجا کاملاً روشن است که قائن از نسل آدم نبوده است و شیث داشت جای او را می گرفت. در واقع، این قائن بود که برادرش را کشت، به شیطان (لوسیفر) نخستین قربانی عالم را پیشکش کرد و به نسل «منجی موعود» پایان بخشید. تا این که شیث از آدم به دنیا آمد. اما از این پس، قرار بود تا دو نسل ادامه پیدا کند. یکی فرزندان شیطان از طریق قائن یعنی goatها، و دیگری فرزندان خدا از طریق آدم. «از این پس میان تو و زن، و نیز بین نسل تو و نسل زن خصومت می گذارم. نسل زن سر تو را خواهد برید و تو پاشنه وی از خواهی زد.» (پیدایش 15-3)

بنابراین، همان گونه که اشاره شد، قائن ظاهری متفاوت داشت، چرا که از جنس و نوع پدر حقیقی اش یعنی لوسیفر بود. جالب اینجاست که واژه لوسیفر به معنای «وجود درخشنده» است. در فرهنگ های مختلف، تعبیرهای متعددی در مورد موجودات درخشنده ای که از آسمان فرود آمدند و نیز در مورد رفتن آنها وجود دارد. آنها همه وعده بازگشت در آینده را دادند. قائن که از پدرش لوسیفر زاده شده بود، بسیار شبیه به او بود. حال باید دید که ظاهر لوسیفر چگونه بوده است. می دانیم که او یک موجود درخشنده بوده است. از طرفی نیز، او از فرشتگان‌ سرافين بوده است. پس واقعاً چگونه ظاهری ﻣﻰتوانست داشته باشد؟

«موجوداتی ملکوتی از عهد عتیق، در رده کروبیان که بعداً به عنوان فرشته تلقی شدند» ریشه «سرافین» (Seraphim) ممکن است از فعل عبری سراف (saraph) (به معنای سوختن) و یا از اسم عبری سراف (saraph) (به معنای یک مار پرنده و آتشین) باشد.‌ از اینجا که این واژه در چندین مورد با معانی مربوط به مارهای بیابان به کار رفته است (Num. 21.8, Deut. 8.15; Isa. 14.29 30.6)، اغلب از آن به «مار آتشین» تعبیر می شود. گزینه دیگری که در این خصوص پیشنهاد شده است این است که سرافین موجوداتی مارپيكر و از جهتی نیز «موجوداتی آتشین» یا مرتبط با آتش بودند. گفته می شود که هر کس چشمش به یک سراف بیفتد، به علت درخشندگی زائد الوصف آن درجا خاکستر می شود. آنها به صورت موجوداتی بلندقامت، با شش بال و چهار سر برای جهت های اصلی توصیف می شوند. یک جفت از بال ها برای پرواز کردن، یک جفت برای پوشاندن چشم ها (چرا که شاید آنها نیز نمی توانستند مستقیماً به خدا نگاه کنند) و جفت دیگر برای پوشاندن پاهایشان (که به احتمال زیاد مقصود اندام هاى تناسلي است) بوده است. آنها مستقیماً در محضر خدا می باشند.

http://www.pantheon.org/articles/s/seraphim.html

در اینجا نیز می توان دید که لوسیفر همچون خورشید درخشان بوده و در ورای نور سوزان و پرهیبت خود ظاهری مانند خزندگان داشته است. چه بسا قائن برخی از خصلت های موذیگرانه و مارگونه خود را از پدرش لوسیفر به ارث برده باشد. من بر این باورم که قائن مجبور به ترک باغ شده تا نسل مارگونه خود را به وجود آورد و تداخلی میان نسل او با فرزندان آدم یعنی انسان ها نباشد.

در سراسر کتاب عهد عتیق، خداوند هرگز به مردمان برگزیده خود اجازه ازدواج با نژادهای دیگر را نداده است. این مسئله اکیداً حرام بوده است. این بود که قائن باغ را ترک کرد. لوسیفر نقشه دیگری را نیز در دست اجرا داشت تا ژن انسان ها را آلوده ساخته و از این طریق از تولد منجی موعود جلوگیری کند. در باب 6 کتاب پیدایش، این نقشه شروع به عملی شدن می کند.

«در این زمان که تعداد انسانها روی زمین زیاد می شد و صاحب دخترانی می شدند، پسران خدا مجذوب دختران زیباروی انسان ها شدند و هر کدام را که پسندیدند، برای خود به زنی گرفتند. آنگاه خداوند فرمود: »روح من همیشه در انسان باقی نخواهد ماند، زیرا او موجودی است فانی و نفسانی است. پس صد و بیست سال به او فرصت می دهم تا خود را اصلاح کند. « پس از آن که پسران خدا و دختران انسانها با هم وصلت نمودند، مردانی غول آسا در آنان به وجود آمدند. اینان دلاوران معروف دوران قدیم هستند.» (پیدایش، باب 6، آیات 4-1) در اینجا می توان دید که فرشتگان که در عهد عتیق فرزندان خدا نامیده شده اند، از آسمان فرود آمده تا با انسان های زن جفت گیری کنند. دیگر تفکیک DNA وجود نداشت. هنگامی که موجودات دورگه از نژاد غول ها زاده شدند، این دلاوران افسانه ای (تیتان ها) که در وحشیگری نامور بودند، شروع به کشتن انسان ها کردند تا نسل آنها را زمین پاک کنند. در باب 11 کتاب «اعداد» به ما گفته می شود که آنها نه تنها غول بلکه آدمخوار بودند. در کتاب خنوخ بیان شده است که آنها در زمین به خوردن گوشت انسان ها و آشامیدن خون آنها می پرداختند. آنها همچنین دشمن درجه یک اسرائیل بودند. » و گفتم‌: ای‌ رؤسای‌ یعقوب‌ و ای‌ داوران خاندان‌ اسرائیل‌ بشنوید! آیا بر شما نیست‌ که‌ انصاف‌ را بدانید؟ آنانی‌ که‌ از نیکویی‌ نفرت‌ دارند و بر بدی‌ مایل‌ می‌باشند و پوست‌ را از تن‌ مردم‌ و گوشت‌ را از استخوانهای‌ ایشان‌ می‌کَنند، و کسانی‌ که‌ گوشت‌ قوم‌ مرا می‌خورند و پوست‌ ایشان‌ را از تن‌ ایشان‌ می‌کنند و استخوانهای‌ ایشان‌ را خُرد کرده‌، آنها را گویا در دیگ‌ و مثل‌ گوشت‌ در پاتیل‌ می‌ریزند، آنگاه‌ نزد خداوند استغاثه‌ خواهند نمود و ایشان‌ را اجابت‌ نخواهد نمود، بلکه‌ روی‌ خود را در آن زمان‌ از ایشان‌ خواهد پوشانید چونکه‌ مرتکب‌ اعمال‌ زشت‌ شده‌اند. » (میکاه، باب 3، آیات 1 تا 4). پدر این غول ها لوسیفر (شیطان) نبود، بلکه پدران آنها فرشتگان بودند. در اینجا من به بحث در مورد این مسئله پرداخته ام که چگونه فرشتگان سرافین در آسمان ظاهری مانند خزندگان داشتند، اما در مورد کروبیان چه می توان گفت؟

«موجودات بالداری که از سریر خداوند محافطت می کنند، یا در حکم ارواح نگهبان می باشند.» در انجیل (کتاب حزقيل) از این موجودات به عنوان نگهدارندگان سریر و ارابه خداوند نام برده شده است و از این رو بعداً به عنوان نوعی فرشته تلقی شدند. همچنین در کتاب پیدایش (باب 3 – آیه 24) از آنها به عنوان نگهبانان یا محافظان باغ عدن یاد شده است. آنها جلوی دروازه های باغ گمارده شده بودند تا مانع ورود مجدد انسان ها و دسترسی آنها به درخت زندگی شوند. آنها همچنین «سرپوش رحمت» را بر روی «صندوقچه میثاق» به وجود آوردند (كتاب خروج، باب 25، آیات 18 تا 20). در ادیان یهودیت و مسیحیت، آنها از نظر مقام بعد از سرافین در مرتبه دوم قرار دارند. این موجودات اغلب به صورت فرشتگانی با چهار بال و چهار صورت (انسان، شیر، گاو و عقاب) به تصویر کشیده می شدند. در دوره های بعد، نقاشان آنها را به صورت کودکانی فربه و بالدار با چهره ای گلگون جلوه می دادند که امروزه نیز به همین صورت شناخته می شوند. آنها اغلب جامه هایی آبی رنگ بر تن دارند، در حالی که سرافین سرخ پوش می باشند. منشأ این برداشت ها را می توان گاوهای بالدار بابِل با سر انسان دانست (آنها نیز کروبیان نامیده می شدند) که موجوداتی ملکوتی از درجه ای پایین تر و نگهبان قصر سلطنتی بودند.» http://www.pantheon.org/

در اینجا می توان دید که کروبیان می توانستند به چهار صورت انسان، شیر، گاو و یا عقاب ظاهر شوند.غول ها از بخش انسانی آنها به وجود می آمدند، اما در مورد سایر بخش ها چه می توان گفت؟ آن بخش ها چه چیزی را به وجود می آوردند؟ در پاسخ باید گفت که این بخش ها یقیناً به وجود آورنده هیولاهای دورگه حیوانی بودند که مانند خدایان حکمرانی می کردند.

از تصاویر بالا ﻣﻰتوان به وضوح هر سه جنبه کروبیان را که در قالب جسمانی نمود پیدا می کرد، مشاهد نمود. این موجودات حاصل ازدواج فرشتگان کروبی و زنان انسان بودند. دقت کنید که آنها نیز دارای اندام های تولید مثل با ظاهری معمولی هستند. طوفان نوح برای ریشه کن کردن تمام این غول ها و هیولاها از سطح زمین فرستاده شد، اما بعد از طوفان «موجودات درخشنده» بار دیگر از آسمان فرود آمدند و شروع به پر کردن دوباره جمعیت زمین از غول ها و هیولاها کردند. نژاد اصلی خزندگان به درون زمین رفتند تا از سیلی که در راه بود، فرار کنند. سایر موجودات نیز همراه با آنها خود را پنهان ساختند. شواهد زیادی موجود است که نشان می دهد زمین یک کره توخالی بوده و اغلب با عنوان «زمین توخالی» از آن نام برده می شود.

پیش از آن سیل عظیم، لایه ای از بخار آب زمین را در مقابل تابش آفتاب محافظت می کرد. هنگامی که غول ها، خزندگان و هیولاها می خواستند به سطح زمین برگردند، متوجه شدند که به علت از بین رفتن لایه محافظ  در معرض تابش مستقیم از بالا قرار دارند و مجبور بودند که باقی عمرشان را در زمین (جهنم) بمانند. برای اطلاعات بیشتر در مورد «جهان زیرین» و موجودات آن به وب سایت مایکل مات به نشانی زیر مراجعه نمایید.

http://home.earthlink.net/~mottimorph/SubterraneanIntro2.html

بعد از سیل، هیولاهای جدیدی متولد شده و فرمانروایان زمین شدند. جهان از موجودات دورگه انسانی-حیوانی پر شده بود.

کتاب خنوخ به ما می گوید که پس از مرگ غول ها، ارواح آنها در زمین باقی مانده و تبدیل به موجوداتی شدند که کتاب مقدس آنها را «دیو»(demons) می نامد. همان گونه که از کتاب مقدس می دانیم، دیوها می توانند وارد جسم نجات نیافتگان شده و آنها را تسخیر نمایند. این چیزی است که من «حمله خاموش» می نامم. اما در مورد خزندگان، باید گفت که روح آنها نیز ظاهراً ﻣﻰتوانست وارد جسم افراد شده و آنها را تسخیر کند. اما در اینجا تفاوتی وجود دارد؛ روح خزندگان نه تنها قادر به تسخیر میزبان است، بلکه آنها می توانند خود را به شکل اصلی خزنده گونه خود درآورند. به عقیده من در باغ عدن نیز به همین صورت لوسیفر (شیطان) خود را وارد بدن قائن کرده و اقدام به قتل هابیل نمود. «شما فرزندان پدر واقعی تان شیطان هستید و به راستی هوس های او را دنبال ﻣﻰکنید. او از همان اول قاتل بود» (انجیل یوحنا، باب 8، آیه 44)

این را نیز می دانیم که شیطان هنگامی که یهودا به عیسی خیانت کرد، وارد جسم او شده است.

» در همین زمان ، شیطان وارد وجود یهودا اسخریوطی یکی از دوازده شاگرد عیسی شد. پس او نزد کاهنان اعظم و فرماندهان محافظین خانه خدا رفت تا با ایشان گفتگو کند که چگونه عیسی را به دستشان تسلیم نمای» (انجیل لوقا، باب 22، آیات 3 و 4)

تصورش را بکنید! شیطان وارد بدن یهودا شده و سپس به سراغ فرزندان خود رفت تا نقشه کشتن و از بین بردن عیسی مسیح را عملی سازد. عیسی خطاب به فريسی ها گفت: » شما فرزندان پدر واقعی تان شیطان هستید و به راستی هوس های او را دنبال می کنید.» در اینجا هوس شیطان این بود که به دست فرزندان خود عیسی را به قتل برساند. شواهد فراوانی در دست است که نشان می دهد هنگامی که یک روح وارد جسم یک میزبان شده و کار خود را شروع می کند، میزبان حافظه خود را از دست ﻣﻰدهد. این حالت در دنیای سحر و جادو » Walk-ins» نامیده می شود. در فیلم » Fallen» این پدیده و از بین رفتن حافظه فرد به خوبی نمایش داده شده است. در علوم دروغینی مانند روانپزشکی و روانشناسی، این حالت های بیهوشی و تغییرات شخصیت اسامی مختلفی دارند که به عنوان نمونه ﻣﻰتوان به «اختلال تفکیک هویت» (Dissociative Identity Disorder)، اختلال خلسه تجزیه ای (Dissociative Trance Disorder)، فراموشی تجزیه ای (Dissociative Amnesia) و گريزروانی تجزیه ای (Dissociative Fugue) اشاره نمود. آخرین مورد موجب تغییر کامل شخصیت می شود. ممکن است شما با اسامی مختلفی را در مورد آن به کار ببرید، اما من آن را «تسخیر» می نامم. همه اختلالات شخصیتی را نمی توان بیماری دانست. بلکه این اختلالات در واقع خصلت های بیگانه دیوهایی هستند که کنترل بدن میزبان انسانی خود را بر عهده می گیرند. تسخیر ﻣﻰتواند به معنای مورد هجوم قرار گرفتن یک فرد توسط تعداد زیادی دیو یا در برخی موارد تنها یک روح عالى رتبه باشد. من با کمال تعجب دریافتم که اختلالات فوق به طور روزافزون در حال رواج یافتن می باشد. نیروهای سیاه سخت در تلاشند تا ستون پنجم خود را در جامعه ما بنا کنند. هنگامی که نیاز است اقدامی صورت گیرد، روح یک خزنده می تواند وارد بدن یک فرد شده و موقتاً کنترل اوضاع را در یک مأموریت فوری به دست گیرد. پس از پایان مأموریت آن روح بدن را ترک می کند و میزبان متوجه گذشت ناگهانی زمان شده و چه بسا به یک روانپزشک مراجه نماید. در قضیه ترور برادران کندی، جک رابی به لی هاروی اوسوالد که تصور می شد قاتل است، تیراندازی کرد. پس از آن، معلوم شد که روبی از کاری که انجام داده بود، چیزی به خاطر نمی آورد. سیرهان سیرهان که به طرف رابرت کندی تیراندازی کرد، نیز خاطره ای از این تیراندازی نداشت. وی همچنین به شرکت در مراسم شیطان پرستی معروف بود. دیوید آیکِ نویسنده تاکنون اقدامات زیادی را در شناساندن بحث «خزندگان» (Reptilians) به عموم داشته است. بحث خزندگان موضوع تازه ای نیست و سابقه تاریخی طولانی دارد. به عنوان نمونه می توان به Nagas در هند اشاره نمود که به صورت خزندگان تغییرشکل دهنده دیده می شوند. حتی پیش از آن که دیوید آیک شناخته شود نیز  بحث «خزندگان» مطرح بود، حتی می شد آن را در برنامه های کودک دید. در فیلم «V» می توان دید که چگونه روح این «خزندگان» در جسم انسان ها می توانستند جهان را تسخیر کنند.

(سرزمین گمشدگان – 1974 ………………….. فیلم V – 1983(

 

در فیلم «V» «خزندگان» لباس های فرم نارنجی رنگی بر تن داشتند. حال تصور کنید که به جای آن کت و شلوارهای رسمی بپوشند! در واقع باید گفت که آنها این کار را انجام می دهند. ال گور در یکی از مبارزات زنده تلویزیونی خود ناگهان شروع به تغییر شکل دادن کرد. چهرش کمی به رنگ سبز درآمد، گوش هایش تیز شد و شکل چشم هایش ناگهان تغییر کرد. سپس با همان سرعت دوباره به شکل انسانی خود برگشت. از آنجا که میلیون ها نفر به طور زنده شاهد این اتفاق را از تلویزیون های خود بودند، متخصصان توجیه به سرعت گفتند که این یک پارازیت ماهواره ای بوده است. با این حال بیشتر افرادی که تاکنون با آنها مصاحبه داشته ام، اظهار داشته اند که پس زمینه تصویر هیچ مشکلی نداشته و این خودِ الگور بوده که تغییر شکل داده است. برخی از دوستان من با دیدن این صحنه قانع شدند که هیچ اختلال یا پارازیتی در کار نیست. برای اطلاعات بیشتر می توانید به  این آدرس مراجعه نمایید: http://www.thinkaboutit.com/aliens/goreptiloid.htm

شاید این یکی از دلایلی باشد که باعث می شود امروزه برنامه های زنده کم کم جای خود را با برنامهﻫﺎیی که با 7 ثانیه تأخیر پخش می شوند، بدهند.

آلبرت گور

یکی از دوستان نزدیک من در جوانی ملاقاتی با آلبرت گور (پدر ال گور تغییر شکل دهنده) داشته است که ادامه مطلب را از زبان او می خوانید. «آلبرت گورِ پدر کاملاً مرا می ترساند. در آن زمان من 15 سال داشتم. من فردی بسیار اجتماعی بودم، هرگز با غریبه ها ملاقات نمی کردم و همه مردم را دوست داشتم. اما این مرد واقعاً آدم سردی بود. در نظر من انسان متقلبی به نظر می رسید و آن جلسهﺍی که با ما (نوجوانان کلوب 4-H از سراسر آمریکا) داشت، واقعاً او را آزار می داد. او حتی یک لبخند هم نمی زد و همیشه سعی می کرد تا هر چه سریع تر ما را از دفترش بیرون کند. یادم ﻣﻰآید زمانی که این مرد سناتور ارشد ایالت ما بود، بسیار چهره ترسناکی بود و اینها قبل از آن بود که من احساسی شیطانی نسبت به او پیدا کنم.» یکی دیگر از افراد مشکوک به «خزنده» بودن، نخست وزیر ایتالیا برلوسکونی است. او در مزرعه خود اژدهایی دارد که یک بار انسانی را در میان علف ها بلعیده است. این حادثه را می توانید در http://stargods.org/SerpentSeedsAmongUs.htm ببینید. به مراجعه به این لینک، می توانید ببینید که تا چه حد چشم های برلوسکونی سیاه و بی روح است. این چشمان سرد و بی روح ظاهراً آینه ای از روح خزندگی درونی او می باشد. سیاستمداران بسیاری را می توان دید که همان چشمان سرد و بی روح را دارند، از جمله رئیس جمهور آمریکا جورج بوش. فریب ظاهر انسانی آنها را نخورید. چه بسا این افراد شوخی کنند، بخندند، گریه کنند و گاهی بسیار شبیه به سایر انسانها به نظر برسند، اما بسیاری از آنها واقعاً انسان نیستند! اربابانِ بر تخت نشسته عصر جدید از انسان ها را مانند «ظرف» می دانند. حتی اگر فردی را که توسط هزاران دیو پلید تسخیر شده است در نظر بگیرد، باز هم ظاهر و رفتارش مانند بقیه انسان هاست.

تد باندی قاتلی از نژاد مار

به قاتل زنجیره ای، تد باندی نگاه کنید. او بسیار باهوش و جذاب بود. اما تنفر از زنان از درون او را می سوزاند. وی از درون مورد هجوم شیاطین بیگانه قرار گرفته بود. اگر هرگز به جرم قتل دستگیر نشده بود، مردم همچنان فکر می کردند که او انسانی شگفت انگیز است. قربانیانش با سنگدلی هرچه تمام تر به قتل می رسیدند که نهایت تنفر او را از آنان آشکار می سازد. اطلاعات بسیاری در دست است که نشان می دهد از زمان طوفان نوح تاکنون خزندگان و غول هایی در دل زمین محبوس بودﻩاند. کلمه «جهنم» به معنی مناطق زیرزمینی است. 7585 she’owl (sheh-ole›)؛ یا sheol (sheh-ole›)؛ از 7592؛ عالم‌ اسفل (Hades) یا جهان مردگان (مانند یک خلوتگاه زیرزمینی)، شامل ضمائم و اهالی آن:KJV– گور، جهنم، گودال.

جهنم در میان یونانیان به «تارتاروس» معروف بود که در کتاب پطرس‌ (باب 2، آیه 4) نیز به آن شده است. در اساطیر آمده است که تارتاروس تنها بخشی از جهنم است. خلاصه کلام این است که در حفره داخلی زمین نواحی مجزای زیادی وجود دارد که غول ها و خزندگان زیادی از زمان طوفان نوح در آنها محبوس می باشند. پس از مرگشان، ارواح آنها در جستجوی میزبان های (ظروف) انسانی در زمین پرسه می زنند. ارواح غول ها تبدیل به ارواح شیطانی می شوند، در حالی که خزندگان ﻣﻰمیرند و تبدیل به ارواحی می شوند که به جستجوی میزبان های انسانی می پردازند. سپس به تدریج شروع به زمینه سازی برای ظهور پادشاه ضد مسیح خود که به لوسیفر یا شیطان معروف است، می کنند. آنها اینجا هستند تا ملکوت شیطان را همینجا بر روی زمین بنا کنند. آنها اینجا هستند تا فرمانروایی این سیاره را از فرزندان خدا سلب نموده و همه آنها را نابود سازند. این جنگی بر سر حق حیات است. غیرانسان ها همه جا را فرا گرفته اند و کنترل دولت های جهان را در دست دارند. این ارواح       انگل گونه تنها قادر به کنترل کامل انسان هایی هستند که دارای نوع خاصی از ساختار DNA باشند. به عبارت دیگر، آنها تنها می توانند بدن فرزندان شیطان را که از نسل قائن می باشند، تسخیر کنند. آنها را ﻣﻰتوان نیروی کنترل کننده کلیه اقدامات پلید و حیوانی دانست. كتاب افسسيان (باب 6 – آیه 12) به ما می گوید که نباید فریب جسمانیت را خورد: «بدانید که جنگ ما با انسانها نیست ،انسانهایی که گوشت و خون دارند ؛ بلکه ما با موجودات نامرئی می جنگیم که بر دنیای نامرئی حکومت می کنند ، یعنی بر موجودات شیطانی و فرمانروایان شرور تاریکی . بلی ، جنگ ما با اینهاست ، با لشگرهایی از ارواح شرور که در دنیای ارواح زندگی می کنند.» این غیر انسان ها همه جا را فراگرفته اند و در حال نابود ساختن مقررات، آزادی ها و قانون های اساسی ما هستند. این ارواح سیاه حتی می توانند در لباس روحانیون مذهبی ظاهر شده و ما را از حقیقت الهی دور سازند. آنها همچنین می توانند در همسران ما نمود یافته و ما را از خدا دور کنند. از طریق جسمانیت انسان، آنها هر آنچه را که در رسانه ها می بینیم و می شنویم، کنترل می کنند. آنها با موفقیت توانسته اند تا جادوگری، همجنس بازی و حق زنان برای کنترل مردان را در کلیساها وارد کنند. آنها فرزندان ما را با هرزگی موجود در سینما، موسیقی ، مدهای تلویزیونی و غیره به فساد می کشانند. در مدارس، آنها به فرزندان ما تکامل و نحوه همجنس بازی با یکدیگر را آموزش می دهند. آنها ممکن است کودکانتان را مورد آزار جنسی قرار دهند، در شغل شما توطئه کنند، با افراد رابطه جنسی داشته باشند و بسیاری از موارد دیگر. جملات زیر از فیلم » They Live» انتخاب شده اند: «آنها از زبان خود برای فریفتن استفاده می کنند، زیر زبان هایش زهر مار است؛ و دهانهایشان پر از تلخی و نفرین است. گذشته آنها چیزی نیست جز فلاکت وتباهی در جلوی چشمانشان. آنها قلب و ذهن رهبران ما را تسخیر کرده اند، ثروتمندان و قدرتمندان را به خدمت گرفته اند و چشم های ما را به روی حقیقت کور ساخته اند. روح انسانی ما فاسد شده است. چرا ما حرص و طمع را می پرستیم؟ زیرا اربابان ما از لحظه تولد تا لحظه مرگ در پس مرزهای دید ما حضور دارند، از ما تغذیه می کنند و بر ما تسلط دارند. آنها ما را در اختیار دارند، ما را کنترل می کنند و اربابان ما هستند. بیدار شوید! آنها همه جا در اطراف شما حضور دارند.»

در حال حاضر نیز کلیساها کم کم به خواب فرو می روند و از دین فاصله می گیرند. مردم تحمل شنیدن این موضوع را ندارند. تنها می خواهند بدانند که عیسی خشنود است و همه چیز در یک دنیای شاد روبه راه است. آنها از کلیساها به عنوان راهی برای فرار از واقعیت های یک جهان منحرف، فاسد و شیطانی بهره می جویند. واقعیت این است که ما در حال جنگیم و جنگ چیز بسیار زشتی است. این جنگی است میان دو نسل.

«از این پس میان تو و زن، و نیز بین نسل تو و نسل زن خصومت می گذارم. نسل زن سر تو را خواهد برید و تو پاشنه وی از خواهی زد.» (پیدایش، باب 3، آیه 15)

مطلب زیر به شرح واقعیت این پیکار معنوی بین دو نسل می پردازد:

«من از شنیدن این که عیسی بار گناهان ما را به دوش کشید و برای گناهان ما کشته شد خسته شده ام. او این کار را نکرد. شیطان یعنی گناه، لوسیفر یعنی گناه. عیسی مسیح مُرد تا ما را از گناه نجات دهد، تا آزادی ما را از شیطانی که آدم و حوا روح خود را به او فروختند، بخرد. خون او بهای این کار بود، چون که پاک، خالص و خالی از گناه بود، چون DNA شیطان در آن وجود نداشت. پاک بود چون او قادر به رعایت قانون الهی بود. اگر این قانون نبود، هیچ گناهی نبود. هیچ انسانی قادر به رعایت این قانون نبود. بشر تحت اسارت آن بود. خلاصه کلام آن که عیسی نمُرد تا ما را از گناه نجات دهد؛ او مُرد تا آزادی ما را از گناه/شیطان/لوسیفر بخرد.

هنگامی که قائن هابیل را به قتل رساند، خداوند فرمود که خون هابیل از زمین فریاد برآورد. هنگامی که عیسی بر روی صلیب جان سپرد و سرباز رومی شمشیرش را در پهلوی او فرو کرد، خون و آب بر روی زمین فوران کرد. خونی که حاوی یک DNA پاک بود. هنگامی که این خون به زمین رسید، زمین به لرزه افتاد و پرده ها دریده شد. آن بها پرداخت شد. ورق برگشت. ما دیگر متعلق به گناه/شیطان/لویسفر نبودیم. آن آب، آب تعميد بود. این همان بشارتی است که باید در همه جا بگسترانیم. ما از بردگی گناه آزاد شده ایم! پیش از آن شیطان صاحب ما بود، اما دیگر نیست. مردم دیگر ﻣﻰتوانند خود در پیشگاه خدا بایستند، بدون حجابی که حائل میان آنها و خدا باشد یا بدون کشیشی که برای آنها شفاعت کند. ما دیگر با خدا بیگانه نیستیم. زمان آن است که این را درک کنیم.»-Fortyanna

امانت دار باشید // کپی برداری با ذکر منبع مجاز می باشد – منبع : www.ufolove.wordpress.com

 

پ . ن : با تشكر فراوان از دوست خوبم مهدي عزيز( نیتیاناندا ) براي ترجمه و ارسال اين مطلب .

دوستاني عزيز كه اين مطالب را ميخوانند نظر خود را اعلام كنند تا هم نظرات گوناگون را بدانيم و هم اينكه به چه موضوعي در وبلاگ بيشتر بپردازيم.

نفيليم

The Book of Enoch (also 1 Enoch[1]) is an ancient Jewish religious work,

ascribed to Enoch, the great-grandfather of Noah

كتاب انوخ، يكي از كتب باستانيست كه منتسب به انوخ جد نوح ميباشد.

File:P. Chester Beatty XII, leaf 3, verso.jpg

The Book of the Watchers

This first section of the Book of Enoch describes the fall of the Watchers, the angels who fathered the Nephilim (cf. the bene Elohim, Genesis 6:1-2) and narrates the travels of Enoch in the heavens. This section is said to have been composed in the fourth or 3rd century BC according to Western scholars.[61]

كتاب نگاه بانان:

بخش اول كتاب انوخ به شرح فرو افتادن تعدادي از فرشتگان، كه پدران نفيليم بودند، ميپردازد.

در ابتدا بيان ميشود كه انوخ تنها يك فرد عادي در جامعه خود بود كه خداوند چشم بصيرت اورا گشود و او توانست اتفاقاتي كه در گذشته و آينده روي ميدهند را ببيند……

نگاه كن به درختان كه چگونه در زمستان برگهايشان را ميريزند بغير از چهارده درخت كه شاخ و برگ كهنه شان را نگاه ميدارند…..

سپس جريان تصميم فرشتگان نگاهبان بر اختلاط با انسانها نقل ميشود:

و سمياز كه فرمانده آنها بود گفت: ميترسم كه البته شما با اين عمل موافق نخواهيد بود و تنها من بايد جزاي اين گناه عظيم را بپذيرم!

ولي تمامي فرشتگان نگاهبان پاسخ دادند: بيائيد همه سوگند بخوريم و پيمان ببنديم بر سر لعن ابدي كه اين نقشه را رها نكنيم و اين عمل را تا آخر انجام دهيم!

و همگي همپيمان شدند كه تعدادشان دويست نفر بود و در عهد جارد اين رويداد رخ داد و بر قله  هرمون فرود آمدند.

اين بخش نشان ميدهد كه در واقع فرشتگان نگاهبان مايل به آميزش با زمينيان نبودند و از عقوبت خداوند در ترس بودند و حتما دليل و انگيزه اي بسيار قوي آنها را واداشته كه اين «فداكاري» را انجام دهند!

در حالي كه در كتاب عهد عتيق بيان گشته كه پسران خدا به خاطر زيبائي زنان زميني با آنها آميزش كردند!

همچنين به اين نتيجه ميرسيم كه نفيليم با ساتان(شيطان) رابطه اي ندارد.

در باره اينكه اين دليل و انگيزه چه بوده در انتهاي مطلب سخن خواهيم راند.

و زنان زميني باردار گشتند و فرزندانشان تبديل به انسانهائي عظيم الجثه و بدسرشت گشتند به نام نفيليم، نفيل ها هر چه محصول كشت و زرع انسانها بود را ميخوردند و زماني كه انسانها ديگر نتوانستند بار احتياجات آنها را تحمل كنند شروع به بلعيدن و خوردن انسانها و سپس حيوانات و پرندگان و ماهيها و حتي رپتايل ها!! كردند و حتي در آخر به جان همديگر افتادند و گوشت و خون يكديگر را خوردند!

وقتي نفيليم شروع به خوردن انسانها كرد تعدادي از فرشتگان به زمين آمدند تا به انسانها در برابر نفيليم كمك كنند، عزازيل به انسان فلزات موجود در زمين را شناساند و اين كه چگونه با آنها سلاح هاي كارآمد بسازند، و سنگهاي با ارزش را، و طوطياي معدني و سرمه چشم را، و ابزار رنگرزي و آرايش را.

سمجاز جادو را به انسان آموخت و آرماروس ضد جادو را،باراكيژال و كوكابل ستاره شناسي و صور فلكي را، ازقيال دانش ابرها را، آراكيل نشانه ها (منظور حركت)ي زمين را، شامسيل نشانه هاي خورشيد را و ساريل دوره حركت ماه را.

(در برخي متون نقل شده است كه فرشتگان فرو افتاده اين علوم را به انسانها آموختند ولي اين موضوع بنظر صحيح نميايد، همچنين در اين متون نقل شده خداوند از اينكه فرشتگان فرو افتاده علوم ممنوعه را به انسانها آموختند خشمگين بود. به نظر ميايد دستكاري در متون قديمي با اهداف نا معلوم حقيقت دارد. در روايات ايراني آمده است كه فرشتگان جادو و علوم ديگر را به انسان ياد دادند تا از خود محافظت كند ولي برخي از انسانها شروع به سوء استفاده از اين قدرتها و علوم كردند.)

ولي با گسترش آلودگي و فساد و بوجود آمدن موجودات ناخالص و آلوده (بنظر ميايد فرشتگان فرو افتاده دست به دستكاري در آفرينش موجودات زمين زدند) خداوند اوريل را بنزد فرزند لامخ فرستاد و به او گفت: بنزد نوح برو و او را از تصميمي كه درباره نابودي زمين گرفتيم آگاه كن و به او بگو خود را مخفي كند و كمكش كن تا خود و خانواده اش را نجات دهد تا نسلش براي آينده جهان محفوظ بماند.

خداوند به رافائيل دستور داد كه عزازيل را دستگير كند: دست و پايش را ببند و در ميانه صحرا شكافي درست كن و او را در تاريكي زنداني كن و بر روي آن صخره هاي عظيم قرار بده تا به او نور آفتاب نتابد و در روز حسابرسي او به آتش افكنده خواهد گشت (چون عزازيل با زندگي در ميان انسانها به گناهان آنها آلوده شده بود) سپس زمين را كه توسط فرشتگان فرو افتاده آلوده و خراب و پليد گشته بهبودي بخش و پاكسازي كن.

و ارباب به گابريل دستور داد كه بر ضد موجودات بد اخلاق و پليد و فاسد و فرزندان نامشروعشان و همچنين فرزندان فرشتگان فرو افتاده (نفيليم) وارد عمل شود.

و به ميكائيل دستور داد: برو و سميجاز و همكارانش (فرشتگان فرو افتاده) را دستگير كن كه اكنون كه نابودي فرزندان عزيزشان (نفيليم) را ديده اند (در مقابل تو مقاومت نخواهند كرد)، آنها را در دره زمين زنداني كن كه تا هفتاد نسل در آنجا بمانند و در روز حسابرسي آنها را به چاه آتش خواهم افكند و زنداني خواهم كرد و از اين ببعد هركه با آنها همدلي كند به آنها خواهد پيوست.

به نظر ميايد هدف برخي افراد الوهيم از اختلاط و دستكاري در نژاد بشر جاوگيري از بروز اتفاقي در آينده بود، گفته ميشود آنها ميدانستند كه در آينده در ميان انسانها شخصي بدنيا خواهد آمد كه به او فرزند انسان ميگويند، ولي اين فرزند انسان كه الوهيم از بدنيا آمدنش وحشت داشته كيست؟

در باره فرزند انسان مطالب مختلفي نقل ميشود، عمده اين مطالب بر سه محورند:

1- زماني خواهد آمد كه بدليل فعال شدن يك ژن باستاني ديگر مردان نميتوانند زنان را بچه دار كنند، در اين زمان كه نسل بشر در خطر جدي قرار خواهد گرفت تنها يك زن بطريقي نامعلوم بچه دار ميشود و پسري با قابليت بارور كردن بدنيا مياورد كه ادامه نسل بشر بدست او ممكن است و او را فرزند انسان ميخوانند.

2- فرزند انسان شخصيست كه در آخرالزمان در مقابل دجال، ساتان و نفيليم قد علم كرده آنها را شكست ميدهد و در آخر باعث پيشي گرفتن انسان از فرشتگان (الوهيم) خواهد گشت.

3- مسيحيان تاكيد ميكنند كه فرزند انسان همان عيسي مسيح است كه در آخرالزمان باز خواهد گشت و antichrist را نابود خواهد كرد.

مورد دوم ميتواند انگيزه خوبي براي برخي افراد الوهيم باشد كه دست به خرابكاري در نژاد بشر بزنند تا در آينده سروري خودشان بر جهان حفظ گردد!

حال ميتوان دليل خوبي نيز براي تحريفات ايجاد شده در كتاب عهد عتيق يافت، در واقع با پنهان كردن انگيزه فرشتگان فرو افتاده از اختلاط با زمينيان بدنيا آمدند فرزند انسان را كتمان كنند!

منبع اصلي:

http://en.wikipedia.org/wiki/Book_of_Enoch#The_Book_of_the_Watchers

امانت دار باشید/کپی برداری با ذکر منبع مجاز می باشد – منبع : www.ufolove.wordpress.com

پ . ن : با تشكر فراوان از   mahdi4chaos عزيز  بابت ترجمه و ارسال اين مطلب .

اين جدول هم براي عزيزاني كه بي تعصب به موضوع نگاه مي كنند .

 

The GODS, ELOHIM (AN, ENLIL, ENKI and others) «GODS»
Heavenly and Arch Angels, Seraphim, Nephilim. «ANGELS»
The Fallen Angels: Satana, Adam and Eve, Watchers «GIANTS»
The Children of the Devil and Watchers, Cain MAN «GIANTS»
Adam, Eve (The Children of God), SETH – NOAH MAN, Watchers «GIANTS»
The Demy GOD’S «GIANTS»
DEMONS and MONSTERS, children of the evil Giants «DEMONS»
HOMO SAPIENS (MEN) created shortly before / after the flood «MEN»