بایگانی دسته‌ها: تئوري chaos

تئوري chaos+ مذهب قبل از آدم

همينطور كه خيلي از دوستان ميدونند من قبلا هم اشاراتي به تئوري chaos كردم، ولي چون اين تئوري در ايران و در واقع در كشورهاي مسلمان كمتر شناخته شده هست افراد معدودي ازش اطلاع دارن، در جهان امروز كلمه chaos به معني بينظمي به عنوان يك تئوري به يادگار مانده از يونان باستان ياد ميشه در حالي كه خود يونانيان احتمالا اين تئوري رو از سومريان يا مصريان گرفتند، در هر حال نظريه بينظمي و نقش اون در آفرينش به طور شگفت انگيزي با يافته هاي دانش مدرن مطابقت داره كه اين نشون ميده مردم باستان قطعا اين دانش رو از بيگانگان (الوهيم) گرفتند، بعد از مقدمه چيني سراغ اصل مطلب ميرم:

https://i0.wp.com/www.biblelife.org/bigbang.jpg

خلاصه ماجرا: در ابتداي خلقت تمامي جهان در يك تخم از جنس cosmic فشرده بوده، سپس اين تخم با يك انفجار باز ميشه و فضا (gap) از اون بوجود مياد، فضاي قبل از آفرينش ماده خلا نبوده بلكه از جنسي پر شده بوده كه نه ماده بوده و نه انرژي كه البته درك اين موضوع مشكله، در هر حال جهاني كه از اين جنس تشكيل شده بوده مثل جهان كنوني داراي قوانين فيزيكي كه ما اكنون شاهدش هستيم نبوده و به همين دليل جهان بينظمي يا chaos خوانده ميشده، بعد از دل اين بينظمي گايا GAIA يا مادر طبيعت بوجود مياد (يعني ماده، انرژي و در كل جهان كنوني)، گايا در افسانه هاي باستاني بصورت زني تصور ميشده كه مادر همه چيز هست، گايا در ابتدا كرونوس chronos (به معناي زمان) رو به دنيا مياره كه اين كرونوس پدر تايتانهاي ديگه بوده، كرونوس و گايا باهم بقيه تايتانهارو بدنيا ميارند كه تعدادشون زياده ولي مهمترينشون عبارت بودند از طوفان، يخبندان، زلزله، آتشفشان، هليوس (خورشيد) و… يعني به عبارتي بلايا و پديده هاي طبيعي!! بعد از اينها خدايان به وجود ميان ولي كرونوس و تايتانها هر موجودي كه بوجود مياد را ميكشند (استعاره از اينكه حيات در زمين هميشه در معرض خطر بلاياي طبيعي بودند) تا اينكه گايا زئوس رو به نحوي نجات ميده و زئوس با همكاري ديگر خدايان(شايد همان گروه الوهيم ) موفق به شكست دادن و در بند كردن تايتانها ميشند! يعني الوهيم يا به قولي آنوناكي به نحوي موفق ميشوند طبيعت زمين رو بعد از چندين ميليون سال به حالت پايدار برسانند و دوباره شرايط رو براي ايجاد تمدن آماده كنند.

https://i0.wp.com/instapunk.com/images/gaia.jpg

ببينيد افسانه هاي باستاني چقدر به زيبائي داستان آفرينش رو براي انسانهاي بي اطلاع و كم دانش باستاني بيان ميكردند؟ واقعا چنين خيال پردازي حيرت انگيز و پر از ايهامي از كجا به ذهن انسانهاي عهد باستان كه از دانش بهره اندكي داشتند رسيده بوده؟

در هر حال ميتوان از مطالبي كه تا اينجا عنوان شدند به يك نتيجه گيري اوليه رسيد، هر كسي كه اين اطلاعات رو در اختيار انسانهاي اوليه قرار داده در واقع كل موضوع آفرينش رو به يك منشا واحد نسبت داده، chaos كه آفريننده طبيعت، ماده، انرژي، روح و خيلي چيزهاي ديگه بوده! به نظر ميرسه خدا خطاب كردن الوهيم اشتباه و يا احتمالا فريبي بوده كه به اجداد ما تحميل شده.

اين چند سطر از مرجع انگليسي رو براي كساني كه زبانشون بد نيست ميذارم تا بتونن ايده اصلي رو بهتر درك كنند:

Hesiod and the Pre-Socratics use the Greek term in the context of cosmogony. Hesiod’s chaos has often been interpreted as a moving, formless mass from which the cosmos and the gods originated, but Eric Voegelin sees it instead as creatio ex nihilo,[2] much as in the Book of Genesis. The term tohu wa-bohu of Genesis 1:2 has been shown to refer to a state of non-being prior to creation rather than to a state of matter.[3]

This model of a primordial state of matter has been opposed by the Church Fathers from the 2nd century, who posited a creation ex nihilo by an omnipotent God.[5]

تا اواخر عصر برنز عقيده پرستش خداي طبيعت كه سمبل اون براي انسانها يك زن بوده رواج داشته، اين نظريه اولين بار توسط كليسا از قرن دوم ميلادي رد شده و برابر با كفر قلمداد گشته.

Use of chaos in the derived sense of “complete disorder or confusion” first appears in Elizabethan Early Modern English, originally implying satirical exaggeration.[8]

The chaoskampf was also inherited by Christian belief, in the form of Saint George and the Dragon, Saint Michael and the Devil, and more abstractly in some aspects of the narrative of the crucifixion of Jesus in the gospels (Rudman 2003).

بعدها كلمه chaos از طرف كليسا و در دوره اليزابت مترادف با بينظمي و قدرتهاي شيطاني معرفي گشته كه البته اين موضوع دليل موجهي هم داره كه در ادامه بهش اشاره ميكنم.

“These considerations,” writes Aristotle (Phys. 4, 208b), “would lead us to suppose that place is something distinct from bodies, and that every sensible body is in place. Hesiod too might be held to have given a correct account of it when he made Chaos first … If this is its nature, the potency of place must be a marvelous thing, and take precedence of all other things. For that without which nothing else can exist, while it can exist without the others, must needs be first; for place does not pass out of existence when the things in it are annihilated.”

Unlike all phenomena, Chaos is beyond change: it undergoes no transformations. Therefore the peculiar manner of being of this “marvelous thing” may also be seen as approaching the notion of “nonbeing” or “nothingness”:

“All that is exists by the fact that spatially, temporally, and logically it lies against a nonbeing void. And it is determined to be that which it is by defining itself against that which it is not: the void. Thus it is that the whole world, and everything in the world, each according to its rank, has limits at which it collides with the void.” (Hermann Fränkel, Dichtung und Philosophie des frühen Griechentums).

Chaos يعني فضا، يعني آنچه كه پيشنياز وجود ماده و جسم است، chaos آنچيزيست كه از قيد و بند دنياي مادي آزاد است و در واقع ماده و انرژي توابعي از آنند. Chaos از هرگونه تغيير تحول و فناپذيري به دور است و در يك كلام chaos يعني روح! اين روح است كه موجب پيدايش ماده و انرژي ميشود و از ديدگاه ماترياليستي مترادف با بينظمي محض است. روح خدا (و انسان و ساير موجودات زنده) همان چيزيست كه منشا آفرينش است و در قيد زمان و مكان نيست و در واقع ارباب و كنترل كننده تمام پديده هائيست كه وجود دارند!

در واقع علت مترادف دانستن chaos با نيروهاي شيطاني نيز همين است، همه ميدانيم كه روح موجودات زنده در قيد و بند ماده و انرژي نيست و ميتواند شكل مادي نيز بگيرد و در جهان ما تاثير ملموسي بگذارد، موجوداتي كه به نام اجنه ميشناسيم در واقع يك وجود روحاني و يكي از زير مجموعه هاي مستقيم chaos هستند ولي آنقدر توانائي ندارند كه بتوانند يك بدن مادي را بطور دائم كنترل كنند، آنها بدليل آفرينش خود از آنچه كه آنرا “انرژي روحاني” ميناميم حيات ميگيرند، برخي از اين موجودات كه پرهيزكار نيستند دست به اعمال ناخوشايندي ميزنند تا اين انرژي روحاني را از موجودات ديگر كسب كنند! از آنجائي كه انسان در طول تاريخ خباثت و پليدي را همواره به شيطان نسبت داده دچار اين گمان گشته است كه شيطان نيز از جمله همين موجودات است (كه البته اين گمان چندان هم بيدليل و نادرست نيست)، شيطان نيز به عنوان يك موجود زنده داراي روح است ولي قدرت آن فراتر از آنچه است كه ما تصور ميكنيم، شياطين به دلايلي كه براي ما كاملا روشن نيستند دست به ساخت بدنهائي با روش كلون زده اند و توسط قدرت روحي خود آنها را كنترل ميكنند تا بتوانند در سطح زمين دست به عمليات مورد نظرشان بزنند.

در هر حال ارواح پليد چون از انرژي روحاني ساطع شده به هنگام درد، ترس و رنج و مرگ انسانها  و موجودات زنده تغذيه ميكنند تمايل زيادي براي گسترش جنگها و بديها دارند و انسانهاي تابع خود را وادار به انجام اينكارها ميكنند و به آنها وعده هائي مانند قدرت و ثروت و يا حتي علم و دانش ميدهند.

البته راه ديگري نيز براي كسب اين انرژي روحاني است، روح در هنگام شادي، عشق ورزيدن، ابراز توجه و علاقه و احترام و پرستيدن نيز انرژي خود را تخليه ميكند كه اين نوع انرژي روحاني نيز ميتواند مورد استفاده قرار گيرد و دسته ديگري از موجودات به آن علاقه مندند كه آنها در جهان قديم به عنوان خدايان شناخته ميشدند و ميشوند.

در اسطوره هاي يونان باستان به صراحت بيان ميشود كه هر يك از خدايان به نوعي از تشعشع انرژي احساسات انسانها استفاده ميكرد، زئوس علاقه داشت كه انسانها به او عشق بورزند و اورا بپرستند در حالي كه هيدث فرمانرواي زيرزمين از درد و رنج انسانها تغذيه ميكرد!

“در تاریخ اسطیر هند، بیداری کالی بطور مفصل و با جزئیات دقیق توضیح داده شده است.  آنها می­گویند : زمانیکه کالی با خشم قیام می­کند، همه خدایان و شیاطین ضعیف می­شوند. همگی ساکت می­شوند و هیچ کس صحبت نمی­کند. آنها نمی­دانند کالی چه کاری می­خواهد انجام دهد. این داستان افسانه­ای است و شما هم آنرا بر این اساس تفسیر و تعبیر می­کنید.

سپس خدایان و شیاطین از لرد شیوا در خواست می­کنند که « لطفا برو و کالی را آرام کن ». سپس لرد شیوا می­رود. کالی می­غرد و انسان را از زمین می­زند. او با یک پایش روی سینه انسان می­ایستد. پس از آن راز و نیایش باعث آرامش کالی می­شود. آنها به او می­گویند « تو خالق اعظم هستی، تو بالاترین موجود هستی، تمام کائنات به واسطه تو جنب و جوش دارند و خدای متعال به خاطر تو موجودات را خلق کرده. تو ویرانگر عالم هستی می­باشی. سرانجام همه چیز در این جهان در وجود تو عدم می­یابد.”

The phenomenal or sensible world claims its own existence. It perceives itself as a living world of changing forms and qualities. Unfortunately, it also perceives (and not without despair) that its world is transient and passes away. Yet it sometimes realizes that against it there is a formless reality, deprived of qualities and therefore permanent, unchanging. And lacking appropriate words, it describes that reality as “void,” “emptiness,” or “nonbeing.” However, if Chaos knows no properties, and yet somehow “it comes to be” (albeit in a nonbeing fashion), we may have to recognize that it is neither empty nor full, or that it simply is (without a predicate).

تعريفي كه از chaos ارائه شده تقريباهمان تعريفيست كه توقع داريم درباره آفريدگار بشنويم، فراتر از زمان، مكان، جسم، ظاهر، هرگونه تغيير و تحول، غير قابل تعريف و البته مسلط بر همه چيز، chaos ميتواند به عنوان منبع و منشا آفرينش معرفي گردد، ماده و انرژي هر دو توسط آن آفريده شده اند، chaos همان روح زندگيست. (حتما بارها شنيده ايد كه ارواح ميتوانند به شكل مادي دربيايند و در جهان فيزيكي تاثير گذارند، در واقع جنس روح از chaos است كه  ميتواند شكل انرژي و يا ماده و زمان را به خود بگيرد و در عين حال از همه انها مبراست و تغيير و تحولي از جهان مادي به خود نميپذيرد!

In myths, legends, and various religions, devils and demons are evil or harmful supernatural beings. Devils are generally regarded as the adversaries of the gods, while the image of demons ranges from mischief makers to powerful destructive forces. In many religions, devils and demons stand on the opposite side of the cosmic balance from gods and angels. Although devils and demons have been pictured in many different ways, they are usually associated with darkness, danger, violence, and death.

در واقع جهان آفرينش هميشه صحنه درگيري ميان دو دسته موجوداتيست كه نيروي خير و روشنائي و يا شر و تاريكي را انتخاب ميكنند، در حالي كه هردو اين نيروها از يك روح واحد ساطع ميشوند و به تعبيري برادرند.

Persian Mythology. In the mythology of Persia, now known as Iran, two opposing powers struggled for control of the universe. Ahura Mazda was the god of goodness and order, while his twin brother, Ahriman, was the god of evil and chaos. The Zoroastrian religion that developed in Persia pictured the world in terms of tension between opposites: God (Ahura Mazda) and the Devil (Ahriman), light and darkness, health and illness, life and death. Ahriman ruled malevolent demons called daevas that represented death, violence, and other negative forces.

يك تعبير زيبا و بدور از غرض ورزي و تحريف از اين موضوع در اساطير و باورهاي ايراني وجود دارد، ايرانيان به عنوان قومي كه از ابتدا ساكن ايران بوده اند (كوچ نشيني نميكرده اند و بهمين دليل آموخته هاي خود را براي مدتي بسيار طولاني حفظ كردند) عقيده داشته اند كه جهان عرصه تقابل دو نيروي خير(اهورامزدا، يعني ارواح پاك طينت) و نيروي شر (اهريمن، دشمن انسان، ارواح پليد) است كه تاكيد ميشده دو برادر بوده اند. اعتقاد باستاني ايرانيان خالص و اصيل بوده و از  تحريفات بعدي مبرا، مطابق اين اعتقادات اين بيشتر انتخاب خود فرد است كه به طرف كدام جنبه از آفرينش سوق پيدا كند تا اينكه تمايلش معلول شرايط و پديده هاي جانبي (كه جبري شمرده ميشدند) باشد.

در مذاهب و اعتقادات شرق آسيا بيان ميشود روح انسان پس از مرگ بسته به انتخابي كه در زمان حياط داشته جذب مركز يكي از اين دو نيرو ميشود، خداي واحد كه آفرينش مادي را بر مبناي نيروي روشنائي و خوبي نهاده است ارواح پاك سيرت و مهربان را جذب خود ميكند و باقي را به شياطين و ديوها ميسپارد تا در تاريكي و جهنم درون زمين سرگردان باشند.

http://en.wikipedia.org/wiki/Chaos

Λ Deal with the Devil

Christians of the Middle Ages and afterward believed that humans occasionally made bargains with the Devil, selling their souls to him in exchange for riches, power, or other benefits they would enjoy before they died. Witches were said to have made such bargains, an act that condemned them to death in the eyes of the church. An obscure German schoolmaster-turned-magician named Faust, who lived in the 1500s, gave rise to one of the most famous stories about a deal with the Devil. The legend of Dr. Faustus has been the subject of many plays, books, and operas.

يكي از اعتقادات باستاني كه در قرون وسطي اروپا بسيار از آن ياد ميشد، امكان تعريف يك معامله ميان صاحب روح (انسان) و نيروي تاريكي (روح شيطاني مسلط بر اين نيرو و سمبل آن تعريف ميگردد) ميباشد.

فرد در ازاي رسيدن به قدرت يا ثروت قبول ميكرد كه روح خود را تسليم نيروي تاريكي كند، در ابتدا اين سخن در نظر فرد بيمعني ميايد ولي امكان تبديل انرژي روحاني(chaos) به ماده و انرژي و يا چيزهاي ديگر؟؟ اين حدس را به ذهن متبادر ميسازد كه شايد اين افسانه ها ريشه در واقعيتي فراموش شده داشته باشد.

يكي از معروفترين اين افسانه در باره فردي به نام Dr. Faustus نقل شده است.

حال كه با مفهوم chaos تا حدي آشنا شديم وقت آن است كه به بازنگري در اعتقادات خود بپردازيم،

براي درك بهتر موضوع به جنبه ديگري از تاريخ بشر ميپردازيم، مذهب انسانها قبل از پا به عرصه گذاشتن شخصي به نام آدم!

*****************************************************************

Religion Before Adam

�It is shocking to realize how little has been written about the female deities who were worshipped in the most ancient periods of human existence and exasperating to then confront the fact that even the material there is has been almost totally ignored in popular literature and general education. Most of the information and artifacts concerning the female religion, which flourished for thousands of years before the advent of Judaism, Christianity, and the Classical Age of Greece, have been dug out of the ground only to be reburied in obscure archaeological texts, carefully shelved away in the exclusively protected stacks of university and museum libraries.� -Merlin Stone, When God Was a Woman

در واقع اين بسيار غير منتظره و عجيب است كه توده جامعه بشري در باره مذاهب پيش از آدم چيزي نميدانند، انگار كه هزاران سند و آثار تاريخي و اشيا باستاني متعلق به اين دوره از زير خاك استخراج شده اند تا دوباره در موزه ها دفن شوند، انگار كسي دوست ندارد بداند كه دين واقعي انسانها پرستش مادر طبيعت بوده است. در واقع آنچه كه به ما به عنوان تاريخ بشر! و تنها در مورد دوره بعد از آدم تحميل ميشود تنها درمورد 5 درصد از زمان حضور انسانها در روي زمين است(و 0.1 درصد از تاريخ بوجود آمدن انسانگونه ها در زمين)، واقعيت اين است كه تاثير عملكرد خدايان الوهيم  بر روي نوع بشر تنها محدود به ايجاد نوعي جهش در روند تكامل دارويني اين گونه است.

سمبل اين خداي مادر طبيعت مجسمه كوچكي از يك شكل مونث بوده كه عموما در دست افراد حمل ميشده و مورد توجه و احترام قرار ميگرفته است، با اينكه تاريخ بوجود آمدن نوع كنوني انسان مدرن حداكثر به 480000 سال بالغ ميشود ولي تمامي آثار بدست آمده كه قديميتر از 15000 سال بوده اند بدون استثنا حاكي از پرستش مادر طبيعت ميباشند، تمام تاريخ اديان مختلف (چه يكتا پرستانه و چه داراي خدايان متعدد) مربوط به دوره تاريخي 15000 سال تا 3000 سال پيش ميباشند، با توجه به نكات اشتراك اين اديان جديد كه همگي بر انجام اعمال خاص كم و بيش مشابه (از قرباني كردن انسان تا حيوانات و….) بطور طبيعي اين حدس زده ميشود كه انگار گروهي از موجودات در طي اين دوره زماني خاص تمام تلاش خود را كرده اند كه خود را (بطور مستقيم يا غير مستقيم)  مورد توجه و پرستش نوع بشر قرار دهند، اين موضوع ماجراي ذكر شده در كتاب انوخ (فرشتگان فرو افتاده) را به ياد مياورد. به نظر ميايد گروهي از الوهيم تمام تلاش خود را براي ايجاد انحراف در ذهن بشر به كار بسته اند، آنطور كه از حماسه ها و افسانه هاي اقوام مختلف برميايد در بسياري از موارد حضور ملموس اين خدايان در ميان انسانها در نهايت منجر به آشفتگي زندگي انسانها و شورش و ايستادگي پادشاهان و قهرمانان در برابر خودكامگي، شهوتراني و ظلم و جور آنها شده است كه اين روند در نهايت منجر به عقب نشيني آنها از حضور مستقيم در ميان انسانها و روي آوردن به ايجاد فرستادگان و ادياني جديد گشته است، در اين مرحله اين بيگانگان خود را به عنوان انسانهائي عادي معرفي كرده اند و يا از وجود انسانهاي عادي استفاده كرده اند ، در حالي كه يكتا پرستي و رعايت اصول طبيعت آفرينش انسان از بدو پيدايش انسانگونه ها در زمين رايج بوده است و اعتقاد به خدايان متعدد در اثر حضور ملموس اين بيگانگان در ميان انسانها رايج گشته بود.

The Age of the Goddess

The written word has certainly been the most useful tool for gathering history about ancient religion. Oral tradition always changes with the teller and it takes only one link in the generational chain to break for the entire tradition to be lost to the

اين نمادهاي مادر طبيعت كه كم و بيش مشابه همند در اقصي نقاط زمين از اروپا تا چين و استراليا يافت شده اند، شواهد و قرائن حاكي از اين است كه مادر طبيعت همچنين مورد پرستش و احترام انسانهاي پيش از انسان مدرن مانند نئاندرتالها نيز بوده است. اين مجسمه هاي كوچك و بزرگ در باستان شناسي امروزي تعمدا  به نام ونوس معرفي ميشوند تا بازديد كنندگان كنجكاو و آشفته موزه ها متوجه واقعيت پرستش مادر طبيعت (گايا) در ميان انسانها نشوند و ذهنش به سمت خدايان رومي و يوناني معطوف شود.

نكته قابل توجه ديگر اين است كه آثاري مربوط به دوره 13000 تا 10000 سال پيش بدست نيامده است و يا شايد عمدا در باره اين دوره تاريخي سكوت اختيار ميشود.

حتي بسياري از مجسمه هاي يافت شده از مادر طبيعت از عاج ماموت ساخته شده اند كه اين موضوع نشانگر قدمت و اصالت اين عقيده در ميان انسانها دارد.

fSteatopygia
 

African Khoi-san exhibiting Steatopygia

Venus of Willendorf
Venus of Willendorf

Seated Goddess
Goddess figurine from Chatal Hyuk with lions on each side of her

Inanna Inanna

Inanna figurines shows wide hips and hands-on-breasts exhibited by Venus figurines

Modest Venus
Immodest Venus

Modest Venus “Immodest Venus”

the oldest feminine figurine that has been found comes from Berekhat Ram, Israel, and was discovered between volcanic layers has been dated from between 800,000 and 233,000 years ago. That means the figurine was carved before homo sapiens or even Neanderthals existed! It was most likely carved by homo erectus. The figurine is a rock formation made of volcanic tuff that has a natural resemblance to a woman, but microscopic analysis has shown that someone has carved grooves for a neck and arms.

قديميترين اثار بدست آمده از پرستش مادر طبيعت در  ميان لايه هاي سرد شده مواد آتشفشاني در اسرائيل حكاكي شده اند كه داراي قدمتي بين 230000 تا 800000 سال پيش ميباشند! يعني حتي قبل از بوجود آمدن انسانهاي نئاندرتال! جالب است كه بررسي هاي ميكروسكپي نشان ميدهد اين طرح داراي تزئيناتي نيز بوده است! مجسمه اي با همين قدمت نيز در شهر باستاني تن- تن در آفريقا يافت شده است.

Berekaht Venus
Berekhat Venus

Venus of Berekhat Ram, dated between 800,000 and 233,000 B.C.

Tan-Tan Venus Tan-Tan Venus

Venus of Tan-Tan, dated between 500,000 and 300,000 B.C.

Eve and Adam

Now we move from the earliest unknown religion to earliest known religion. Long before the earliest parts of the Bible were first brushed in the Levant, tales of gods and heroes was wedged into clay by Sumerian scribes living in ancient Iraq. The archaeological finds of the modern age have allowed us to look further back than into history than ever before, uncovering the myths of archaic gods from ancient libraries long buried by the sands of time. Certainly there were a great multitude of adventure stories before those of the Sumerians, but they had the misfortune of not having been written down and locked away for three millennia beneath the earth. Even the existence of the Sumerians has only been known for the past 150 years, having been forgotten for thousands of years. In ancient times, Iraq made up the eastern pinnacle of the Fertile Crescent, a moon-shaped patch of vegetative paradise in contrast to the harsh desert life that comprises most of the Middle East. The Sumerians appeared in southern Iraq somewhere between 6,000 and 4,000 B.C., calling themselves the Emegir: the �black-headed people� (or possibly �bald-headed people�). The name Sumer came from a word used by the Akkadians and later Babylonians to describe the area in southern Iraq where the Sumerians lived. They were either replaced or are descended from the Ubaid culture, which thrived between 5900 and 4300 B.C. The Ubaid culture was the first known to have used the wheel, the sail, advanced irrigation techniques, and a monetary system made out of clay tokens. They were in turn preceded by two contemporary cultures: the Halafian culture, which was ruled by rich chieftans, and the Samarra culture, whose people used large scale irrigation. Both of these cultures replaced the already 500-year old Husunna culture around 6000 B.C., and were in turn absorbed by the Ubaid culture some 500 to 600 years later. The Husunna culture lived on the Iraqi/Syria/Turkey border where Assyria would later make it�s capital. They grew barley, bred farm animals, smelt copper, and were the first to create the stamp and painted pottery.

According to the Sumerian king lists, the first king of Eridu was Alulim, who ruled for 28,000 years. In later times, Alulim was said to have had an advisor named Adapa, whose name, like Adam, means �man.� The Myth of Adapa has been found in both the Armana tablets of the monotheistic pharaoh Akhenaton (1300�s B.C.), and in Nineveh library of King Ashurbanipal of Assyria (600�s B.C.). He was also known to the Kassites and the Babylonians. The tablet begins by saying, �Ea made broad understanding perfect in Adapa, to disclose his design of the land. To him he gave wisdom, but did not give eternal life.�

بعد از آشنائي با اولين مذهب رايج در ميان انسانها كمي در تاريخ جلوتر ميائيم، قديميترين تمدن شناخته شده متعلق به دوره 15000 سال قبل تا كنون تمدن “هوسانا” (8000 سال پيش) و بعد از آنها “اوبايد” و سومر ميباشند، وجه مشترك اين تمدنها كه همگي در منطقه خاورميانه و بابل قرار داشته اند استفاده گسترده از سفال، سيستم آبرساني و پولي، مهرها و علامات و اعتقادات يكسان بوده است كه نشان از پيوستگي آنها دارد، در هر حال مطابق اعتقاد سومريان اولين پادشاه شخصي به نام الوليم (الوهيم) بوده است كه 28000 سال در اين منطقه فرمانروائي كرده است، او مشاوري به نام آداپا(آدم) داشته است ، اسطوره نقل ميكند كه آداپا توسط الوهيم بوجود آمد با صفات كامل و متعالي ظاهري و باطني و دانائي و علم و دانش كامل، ولي الوهيم به او زندگي جاودان (يعني توانائي توليد مثل) نداده بود (شايد براي جلوگيري از مشكلات احتمالي!)، باقي داستان را هم كه همگي بارها شنيده ايم، آدم و حوا به واسطه دشمني نژاد خزنده با الوهيم توانائي توليد مثل بدست مياورند و اين باعث ميشود برخي از اعضاي الوهيم تمايل به نابودي مستقيم يا غير مستقيم اين نسل جديد بيابند و باقي تاريخ بشر عرصه كشمكش ميان اين گروه ها بوده است. در هر حال با توجه به اينكه تمام پيشرفت و دانش كنوني بشر در يك دوره حداكثر 2000 تا 4000 ساله بدست آمده است(در حالي كه در 1000000 سال قبل از آن پيشرفت چشمگيري حاصل نگشته بود) و اين روند سرعت تصاعدي دارد ميتوان به دليل نگراني و ترس برخي از اين بيگانگان پي برد.

https://i0.wp.com/posmedprodnet.webs.com/Anunnaki_-_Tree_of_Life.jpg

در باره انگيزه بوجود آوردن شخص آدم نميتوان اظهار نظر قطعي كرد، مسلما الوهيم كه احتمالا براي نابود كردن نژاد خزندگان به زمين آمده بودند با ديدن موجوداتي شبيه به خود كه در طبيعت زمين بوجود آمده بودند شگفت زده شده اند و شايد خواسته اند با ايجاد يك نمونه كامل از اين نژاد توانائيها و استعداد آنرا براي كشف و يادگيري ببينند، قطعا قرار به تكثير اين نمونه آزمايشي نبوده است ولي در كل سير تحولات اين حس را در انسان ايجاد ميكند كه تمام اين اتفاقات خواست خداي واقعي بوده است كه افراد الوهيم و خزندگان هوشمند را واسطه آفرينش اين نژاد جديد كرده است.

Fish Priest
Fish priest of Eridu
Fish Priests
Statues of fish priests
Fish Priests
Fish priests worshipping the Tree of Life/Wisdom
Christian Fish Lamp
Christian oil lamp from 200’s A.D.

در هر حال موضوع مورد نظر اعتقادات انسان در اين دوره است، با توجه به اينكه الصاق صفت خدا در متون مربوط به اين دوره به معناي ارباب و شخص قدرتمند بوده است به اين نتيجه ميرسيم كه الوهيم در ابتدا خود را به عنوان آفريدگار معرفي نكرده بودند، باز با توجه به دانش پيش نياز نظريه chaos كه قطعا در ميان انسانها وجود نداشته و اين واقعيت كه اين نظريه از حدود همين دوره زماني وارد فرهنگ بشر شده به نظر ميايد اين مفهوم ابتدا توسط الوهيم به انسان آموخته شده است، الوهيم به انسانها مياموزد كه طبيعت خود زير مجموعه اي از آفرينش توسط روح بزرگ هستي (chaos) ميباشد، قطعا انسان در آندوره (و حتي اكنون) داراي دانش كافي براي ابراز چنين نظريه اي نبوده است.

ولي بعدها گروه هاي ديگر الوهيم كه قطعا داراي انگيزه و نيت خيرخواهانه اي نبودند با ايجاد مذاهب و دستوراتي حتي برخلاف فطرت بشر سعي كرده اند به اهداف خود برسند.

در اينجا جا دارد مروري بر نژادهاي مختلف انسانگونه كه در افسانه ها يا كشفيات علمي به آنها بر ميخوريم داشته باشيم.

What do we know about the humanoids in traditions and myths?

Elves: last signs in easter Iceland, extincted by local people, burned in fire.

الف ها: با اينكه تقريبا تمام آنچه در مورد اين نژاد گفته ميشود از افسانه ها نقل شده ولي برخي كشفيات جديد نشان از واقعيت وجود اين نژاد دارد، گفته ميشود اين نژاد قديميترين انسانگونه ها بر روي زمين بوده اند و در زماني كه بيشتر سطح سياره پوشيده از جنگلهاي انبوه درختان قطور بوده بوجود آمدند، آنها موجوداتي لاغر، داراي صورتي زشت و گوشهائي دراز (مانند غزالها يا گربه سانان) و مغزي به نسبت كوچك بوده اند كه زماني در تمام قاره آمريكا و اروپا پخش شده بودند، آخرين شواهد حضور اين نژاد در جزيره ايستر شيلي كشف شده است، هموسپيانها با ورود به آمريكا اين نژاد را به راحتي شكست داده و عقب راندند تا اينكه باقي مانده آنها به جزيره ايستر نقل مكان كردند، با ورود سرخپوستان به اين جزيره آنها دست به دفاعي ابلهانه زدند، ميان خود و دشمن ديواري از آتش ايجاد كردند تا جلوي پيشروي آنها را بگيرند ولي سرخپوستان با قايق در پشت خطوط آنها پياده شدند و در نهايت تمام الفهاي گوش دراز را در آتش خودشان سوزاندند.

همچنين شايعات زيادي در مورد وجود باقي مانده اين نژاد در غارها و شهرهاي زيرزميني قاره آمريكا نقل ميشود.

http://elfinvasion.com/category/elf-migration/

Orcs: may be the same with neunthertal humanoids, eating other humans and their own dead, last seen in northern seden, 1 thousand years ago, ahmad ebn fazlan journey.

نژاد نئاندرتال، داراي ويژگيهائي بوده اند كه انسان را بياد اركهاي داستان ارباب حلقه ها مياندازد، قدي كوتاه تر از انسان كنوني داشته اند ولي استخوانهاي آنها 50 درصد قطورتر از هموسپيان بوده و حجم عضلاني بالائي داشتند، البته به دليل چگالي بالاي سلولهاي بدنشان احتمالا مغز بزرگترشان دليل بر باهوشتر بودن آنها از انسانهاي كنوني نبوده، بدني بسيار قوي، ريه هاي حجيم و موي زياد در سطح بدن از آنها موجوداتي بسيار مقاوم در برابر طبيعت خشن عصر يخبندان ساخته بود، آنها آنقدر قوي بودند كه حتي با دست خالي به شكار حيوانات ميرفتند و بررسي اسكلتهاي بدست آمده نشان ميدهد زخمها و شكستگيهايشان به سرعت بهبود ميافته. مانند انسانهاي كنوني توانائي ايجاد اصوات پيچيده را نداشته اند ولي قطعا داراي زبان، فرهنگ و روابط اجتماعي بوده اند. از  رسوم و رفتارهاي  آنها مرده خواري بوده است، آنها مردگان خود و اعضاي قبايل ديگر را ميخوردند!

قبلا گمان ميرفت دوره تسلط اين نژاد در زمين از حدود 500000 سال پيش به پايان رسيده ولي كشفيات جديد نشان ميدهد آنها بسيار بعد از اين در زمين وجود داشته اند،  امروزه ثابت شده است كه 4 درصد ژنهاي انسان با نئاندرتالها مشترك است كه اين موضوع دال بر همزيستي اين دو نژاد است، در هر حال با گسترش حضور هموسپيانها در زمين بمرور آنها منقرض گشتند.

آخرين اثر از اين نژاد در حدود هزار سال پيش در شمال سوئد گزارش شده است، فرستاده خليفه عباسي احمد ابن فضلان در سفرنامه خود از قومي ياد ميكند كه در شمال منطقه اسكانديناوي زندگي ميكردند و با مردم اين ناحيه در ستيز بودند، ابن فضلان آنها را اينطور توصيف ميكند:

قدي كوتاه ولي بدني بسيار قوي، اغلب ميغريدند، پوست خرس ميپوشيدند و محل زندگيشان مملو از استخوانهاي كساني بوده كه توسط آنها خورده شده بودند! او به صراحت نقل ميكند كه آنها مجسمه اي بشكل بدن جنس مونث با خود حمل ميكردند و ميپرستيدند (مادر طبيعت).

بنظر ميايد نژادهاي كوتوله زيادي نيز وجود داشته اند، آثار زندگي و خانه هاي چنين موجوداتي در اندونزي و ماداگاسكار و آمريكاي جنوبي يافت شده است، آثار يافت شده در آمريكاي جنوبي متفاوت از مناطق ديگر است، كوتوله هاي ساكن اين منطقه علاقه بسياري به كندن زمين و زندگي در غارها و معادن داشته اند.

Scientists claim new evidence on the extinct hobbit will lead to more human species discoveries.  

Scientists claim new evidence on the extinct hobbit will lead to more human species discoveries. (Lateline)

از اين نژادها عموما به نام هبيت (hobbit) ياد ميشود، اين لغت فقط مختص به جوامع غربي نيست، در لغتنامه دهخدا هبيت به معناي مرد بدانديش ابله و حقير ذكر شده است.

http://www.abc.net.au/news/stories/2007/09/21/2039663.htm

گونه غارنشين اين نژاد نيز به نام دوارو (dwarfe) ياد ميشده است. آنها بر عكس هبيتهاي صلح جو و آرام موجوداتي خشن بدذات و حيله گر ياد شده اند كه علاقه بسياري به كند و كاو در زمين و يافتن فلزات داشته اند.

http://www.dailymail.co.uk/news/article-526651/Islands-ancient-dwarf-men-hobbits-cretins.html

Future of human evolution:

http://www.dailymail.co.uk/sciencetech/article-489653/Human-race-split-different-

species.html

هر گونه بهره برداری از این مطلب با ذکر منبع با آدرس www.ufolove.wordpress.com مجاز میباشد.

پ . ن : با تشكر فراوان از   mahdi4chaos عزيز  بابت ترجمه و ارسال اين مطلب .