تناسخ شانتی دیوی
در این فیلم اسنادی که نتیجه سالها تحقیق دکتر آیان استیونسون میباشد ؛ تعداد زیادی از کودکان که دکتر استیونسون شخصا راجع به زندگی آنها تحقیق کرده اند، نشان داده میشوند..ولی یک مورد هست که در جهان خیلی معروف است و در ابتدای فیلم میتوانید مشا هده کنید… این مورد برای هندو های هندوستان بسیار بسیار با اهمیت بوده، چرا که در زمان گاندی جنگ سختی بین هندو ها و مسلمانان درگرفته بود و مسلما مسلمانان با هندو ها مخالف شدید بودند که چرا به تناسخ اعتقاد دارند… در همین زمان دختری با به یاد آوردن زندگی قبلی خود زمانی که خیلی کودک بود، بسیار توجه والدین خود را به این امر جلب کرد تا جایی که مجبور شدند از دکتری کمک بگیرند و در همین زمان گاندی از این امر باخبر گردید ، گاندی از دکتری که تجربه و مهارت کافی داشت درخواست کرد تا دنبال این کیس باشد تا لحظه آخری که بتوانند خانوده دختر را از زندگی گذشته اش پیدا کنند..
این امر یک اثبات حقیقی برای هندو ها در آنزمان بود که گاندی با اشاره به زندگی این دختر از مسلمانان خواست که به جنگ خاتمه بدهند چرا که هندو ها در باور به تناسخ دچار اشتباهی نیستند… به هر شکل حکامت وقت هند هزینه این تحقیق را کاملا بر عهده گرفت تا نتیجه حقیقی باشد…
این دختر به نام شانتی دیوی که در تاریخ ۱۱ دسامبر ۱۹۲۶ در دهلی به دنیا آمده از زمانی که توانسته حرف بزند.. از خانواده خود، همسر سابقش و پسری که به دنیا آورده صحبت میکرده و دایم دلتنگ فرزندان خود بوده و انقدر روشن از آدرس خانه خود و خوانوده خود میگوید که بعد از مدتی والدین اش مجبور میشوند که تقاضای کمی کنند، چرا که شانتی این خانه را خانه خود نمیدانسته… نکته جالب اینستکه حتی وقتی به شهری که شانتی میگوید تمام تیم تحقیق و والدین او نیز همراه بودند هیچ کسی آدرس را به او نگفته بوده و او خود خانه را پیدا میکند…و پسر خود را که میان سال بود میشناسد و همینطور خواهر خود را ..تمامی فامیل خود را بازمیشناسد به جز پسر کوچک اش را که در هنگام زایمان همین پسر ، از این دنیا رفته بود…. به هر شکل مشخصاتی که شانتی از همسر سابق خود از ابتدا با نام و نشانی گفته بود و آدرس منزل خود انقدر روشن و حقیقی بوده که تیم تحقیقات از طرف دولت بدون دخالتی تنها به عنوان شاهد این کودک را همراهی میکنند و نتیجه تحقیقات شگرف و باور کردنی نبود که چگونه این کودک خردسال آدرس محل زندگی قبلی خود را با این دقت پیدا میکند و به مجرد دیدن اقوام اش بازشناسایی میکند… شانتی هنوز زنده است و کتابی در مورد زندگی خود نوشته است… این کیس شانتی در دنیا بسیار معروف است همانطور که گفته شد برای آنکه در بحبوحه جنگ بین مسلمانان و هندو های هندی این تحقیقات انجام شد و خبرش در سطح جهانی پیچید…
منبع: http://www.facebook.com/pages/%D8%AA%D9%86%D8%A7%D8%B3%D8%AE/106308072739617
جالب و قدیمی بود……….ولی خییییییییییییییییلی ممنون
اگر نظریه تناسخ رو قبول داشته باشیم باید جمعیت جهان همواره ثابت بود ، یعنی زمانی که یکی میمیره روحش دوباره تو کالبد یه نوزاد به این دنیا بر میگرده ، تو این دنیا چند میلیارد نفر انسان زندگی می کنه و همچین اتفاقی نیافتاده و ما هیچ خاطره ای از زندگی یا زندگیهای گذشته یمان نداریم ، به نظر من این ماجرا رو ساختند که به دعوای قومیت ها پایان بدن و دیگر هیچ .
سلام به شما و دیگر دوستان
معتقد بودن به تناسخ ربطی به ثبات جمعیت انسانها ندارد. چه بسا فرد تناسخ یافته در کالبد حیوانی یا نباتی یا حتی جماد تناسخ پیدا کند. (از منظر علمی میزان مجموع ماده وانرژی همواره در جهان ثابت است). البته چیزی که در مورد تناسخ میگم بر طبق دیدگاه معتقدین به این مسئله است، که مسلما با دیدگاه ادیان توحیدی مثل اسلام و یهودیت متعارضه. اما همونطور که مسائل دینی ادیان توحیدی ایمانی هستند و نه عقلی، مسائل ادیان غیرتوحیدی هم همینطورند. تا زنده ایم هیچ چیز مشخصی در این باره نمیتوانیم بگوییم. بعد از مرگ هم معلوم نیست چه می شود. شاید هم ادیان توحیدی اشتباه کنند هم آیین های تناسخ گرا. شاید همه چیز برای ما معدوم شود.
تعداد موالید در جهان همیشه چند برابر مرگ و میر هست. و همیشه بیش از یک نفر ازمرگ یک شخص متناسخ می گردند.
این یک ریاضیات کیهانی است.
sdgh شما گویا از میلیاردها موجود در حال انقراض یا منقرض شده یا بسیاری کهکشان های نابود شده بی اطلاعید !!!
آقای real برخلاف باور شما تناسخ نه تنها در این کره و یا این جهان و یا کالبد انسان بلکه در بسیاری از نطام های آفرینش شامل گیتی ها ، کهکشان ها ، کرات و عوالم گوناگون و در قالب و هیئت بسیاری موجودات با ادراک شامل ارگانیک(با کالبد مادی) و غیر ارگانیک شامل موجودات با کالبدهای غیر ارگانیک رخ می دهد و مساله اینگونه که شما میپندارید ساده و سطحی نیست.می توانید کتب فراروانشناسی را در این رابطه مطالعه بفرمایید.
من هم با شما کاملا موافق هستم هرگز چنین چیزی نمیتونه درست باشه چون اگر درست بود پیامبران که تا به الان امده اند باید لااقل یکبار از این ماجرا خبر میدادند ولی من که جای نشنیدم حتی یکی از این 124 هزار پیامبر راجب این موضوع حرفی بزنه.
تناسخ با عقل جور در نمیاد با عقاید مذهبی ما هم همین طور. اما انگار شواهد عینی وجود داره که فردی زندگی و خاطراتی رو به خاطر میاره که در زمان حاضر اتفاق نیفتاده و گویی زندگی خود فرد بوده با همون خاطره ها و همون احساس و همون شخصیت. این صرفا به معنی تناسخ روح نیست مگر اینکه تعریفی رو که از روح داریم تغییر بدیم.
فرض شماره 1
انسانها رو تشبیه می کنیم به فلش موری
یه فلش مموری رو تصور کنید که اطلاعاتی روش وجود داره وقتی این اطلاعات تاریخ مصرفشون تموم میشه فلش مموری با تمام اطلاعاتش بایگانی میشه. تناسخ مثل این میمونه که فلش مموری رو دور نندازن و بردارن یه اطلاعات جدیدی روش قرار بدن اما از بد یا خوب روزگار یه بنده خدایی پیدا بشه و فلش رو ریکاوری کنه و اطلاعات قبلی دوباره زنده بشه حالا فلش مموری دارای دو نوع اطلاعاته یکی جدید و دیگری قدیمی
فرض شماره 2
مثل این می مونه که دوتا فلش مموری شماره 1 و 2 یه یواس بی کامپیوتر مرکزی وصل باشه فلش شماره 1 قراره اطلاعاتش به سرور اصلی کپی بشه و خودش بایگانی بشه و فلش 2 قراره اطلاعات جدید روش ریخته بشه و به چرخه مصرف در بیاد اما این وسط به اشتباه علاوه بر اطلاعات اصلی که روی فلش 2 ریخه میشه یه کپی هم از شماره 1 به شماره 2 منتقل بشه. حالا فلش شماره 2 هم حاوی اطلاعات شماره 1 هست و هم حاوی اطلاعات خودش.
تو فرض شماره 1 از فلش مموری دوبار استفاده کردن یعنی یه روح بوده و در دو بدن قرار گرفته
در فرض شماره 2 دو روح جدا وجود داره اما این وسط حافظه ی یکی به دیگری انتقال پیدا می کنه.
دوست گرامی تناسخ با کدوم عقل و با کدوم عقاید مذهبی جور در نمیاد؟
شما در هر دو فرضتون که حساب و کتاب نظام الهی رو زیر سوال بردین و مهمتر از همه عدالت خدا رو.
چطور میشه اشتباه به این فاحشی رو از نظام هستی که هماهنگی و نظم اصل وجودی اونه قبول کرد اما نظریه تناسخ که بعضا تعاریف اشتباهی هم ازش صورت گرفته اما در عین حال بسیار عقلانیه قبول نکرد؟
تعریف شما از روح چیه که با پذیرش تناسخ باید این تعریف عوض بشه؟
ممنون میشم اگر پاسخم رو بدید
در پاسخ به یکی از دوستان:
با قبول نظریه تناسخ ، که گفتین روح انسان بعد از مرگ به شکل حیوان و گیاه هم به این دنیا برمیگرده
یعنی مقام و منزلت انسان بعد از مرگ به حدی پایین میاد که بعد از مرگ روحش به شکل حیوان هم به این دنیا برمی گرده
همه موجودات و همه هستی در حال سیر مسیر تکامل و رشد ، و رسیدن به کمال هستند
به نظر شما دایناسورها و بسیاری از گیاهان و حیوانات که قبل از انسانها ساکن زمین بودند روح کدامیک از آدمیان بوده؟
چرا الان بعد از مرگ انسانها روح اونها در کالبد گیاهان یا حیوانات منقرض شده به این دنیا بر نمی گرده ؟
حیواناتی که بصورت شبیه سازی و ژنتیکی به دنیا میان متعلق به روح کدامیک از انسانهاست
به نظر من ترس از مرگ و نابودی مطلق در باور هندوها ، باعث بوجود اومدن این نظریه شده .
در ادامه نظریه جان هیک رو میذارم :
جان هيك مى گويد: اگر رابطه وضع كنونى با كودكى خود را در نظر بگيريم، تنها معيارى كه مىتواند به وحدت مادر سنين كنونى و كودكى حكم كند، خصوصيات جسمانى و روانشناختى ما نيست. زيرا اين دو چنان تحول يافتهاندكه ديگر نمىتوان به وحدت شخص حكم كرد؛ بلكه تنها خاطرههاى كمرنگى كه من از كودكى خود دارم، ما را به هم پيوند مىدهد. سؤال اين است كه در نظريه تناسخ به چه ملاكى مىتوان گفت كه فرد كنونى همان فردى است كه مثلاًپانصد سال پيش مىزيسته است و كسى راجع به او اطلاع يا خاطرهاى ندارد.
اگر ملاك استمرار خاطره باشد، در اكثر موارد, قريب به اتفاق، فرد هيچ خاطرهاى از زندگى گذشته خود ندارد. اگر ملاك استمرار جسمانى است؛ باز در نظريه تناسخ مصداقى ندارد، زيرا در اين نظريه گفته شده [است] كه فرد گاهى به عنوان مرد، گاهى به عنوان زن و گاهى در نوع بشرى و گاه در نوع ديگرى چون يك حيوان به دنيا مىآيد.
تنها ملاكى كه مىتوان در اين باره فرض كرد، گرايشهاى روانشناختى است. ادعا مى شود كه فرد «ب» كه تناسخ يافته «الف» است، همان ويژگىهاى روانشناختى را دارد كه «الف» داشته است. اگر «الف» مغرور بوده است «ب» نيزمغرور است و اگر «الف» در طى زندگى گذشته خود به هنرمندى بزرگ تبديل شده است، «ب» زندگى خويش را باگرايش شديد هنرى آغاز مى كند و… . اما بايد توجه داشت كه در دو فرد معاصر كه ويژگىهاى مشابهى دارند، نمىتوان آنها را «يك فرد» ناميد. پس در مورد بحث ما كه دو فرد هم زمان نيستند، اين شباهت بايد در اغلب موارد چنان عام وگسترده باشد كه بتوان براى آن مصاديق مختلف و متعددى برشمرد، چرا كه ممكن است «الف» و «ب» متعلق به نژادهاو انواع و محصول تمدنها، سرزمينها و دورههاى تاريخى مختلفى باشند؛ ولى چنين شباهتهاى عامى به خودى خود هرگز موجب نمىشوند كه ما اين دو فرد را شخص واحدى بدانيم.
سلام دوست عزیز
فکر کنم اشتباه متوجه شدید. نگفتم که بنده اعتقاد دارم. خودم هم خیلی انتقاد دارم به این مسئله ی تناسخ. مطلبی که عرض کردم بالاتر اعتقاد معتقدین به تناسخ بود که در جواب شبهه ی قبلی شما به این اعتقاد عرض کردم. حال اگر این پاسخ خودش شبهه برانگیز است (که هست و شما هم به برخی از این شبهات به خوبی اشاره کردید) این دیگر جای بررسی دیگری می طلبد. سپاس از اینکه پاسخ قبلی منو خوندید و نظر دوباره ای دادید.
Real عزیز
پاسخ بخش اول شبهه شما در بخشی اول پست بنده آمده ممنون میشم اگر مطالعه کنید
اما در نظریه تناسخ عموما سیر صعودیست یعنی از جماد به گیاه به حیوان و انسان
به ندرت پیش میاد که انسانی به مرتبه پایین تنزل کنه
و این ندرت جاییه که انسان که امانتدار شعور الهیه، خودش سبک و سیاق حیوانی رو با تمام وجودش و در زندگی پیش بگیره و اگر در همین زندگیش هم در مراتب پایین انسانی باشه وقتی مشخص بشه هنوز لایق زندگی انسانی نیست به مرتبه پایینتر میره چون انسان بودن فعلا به کارش نمیاد.
فرض بر این نیست که روح همه موجودات روح انسانیه که حالا در گیاه و حیوان و سنگ متجلی شده
بلکه فقط گاهی و به ندرت بازگشت به عقب رخ میده
سنگ و گیاه و حیوان روح و آگاهی خودشونو دارن
اینها و از جمله دایناسورها لباسهای مختلفی برای آگاهی بودن و گاهی برخی از اونها دیگه لزومی نداره که تکرار بشن پس از مرکز Discontinued اعلام میشن.
در جهان اثیری ارواح زیادی منتظر پذیرش کابد در جهان ما هستند. چون فرکانس این جهان نسبت به جهان بالا پایینتره و بنابراین تجربه زندگی غلیظ تر رخ میده چه به لحاظ کیفی و چه کمی و چه به لحاظ غلظت زمان. ینی محیط مساعده برای کاشت آگاهی و درو کردن اون در جهان بعدی. لابراتوار خوبیه اینجا.
در قرآن درمورد اینکه هر سال زمینی برابر پنجاه هزار سال آسمانیه آیه ای آمده. پس یک سال تجربه زندگی دو جهانهای بالا شاید هزارها سال طول بکشه.
بنابراین عناصر آگاهی در حال انتظار؛ مشکلی با پذیرفتن کالبدهای شبیهسازی شده و ژنتیکی ندارن.
ارواح حتی در اکتوپلاسم خارج شده از یک مدیوم (واسطه ی احضار روح) هم میتونن تجسد پیدا کنن چه برسه به یه کالبد شبیهسازی شده.
ـ
طبیعیه که در مقابل هر موضوعی در این جهان منتقدانی وجود داشته باشن، اما با احترام به آقای هیک و نگاه فیلسوفانشون به جهان باید بگم این استدلالشون حتی از منظر روانشناسی هم بسیار ضعیفه با قابلیت بالای مردود شدن. از نگاه نظریه تناسخ که دیگر هیچ. به نظرم ایشان بسیار یکطرفه و سطحی راجع به قوانین تناسخ قضاوت کرده است. اگر خواستید راجع بهش صحبت میکنم که از کدام نقاط شکننده و بعضا متناقض است.
اما در مقابل نظر آقای جان هیک یک رشته کوه مدرک و سند و شاهد در اثبات تناسخ وجود داره که بسیاری از اونها برای عموم مردم قابل دسترسه. همونطور که زیر پای مخلفان گالیله زمین کروی وجود داشت که اتفاقا دور خورشید هم میگشت.
یک فرضیه دیگر این است که روح درگذشته گان در هنگامی که در برزخ هستند این قابلیت را دارند که به این عالم برگردند ولی نه در یک جسم جدید بلکه آویزان به روح دیگری که اکنون در جسم خودش قرار دارد.
این که آیا همه روح های رفته به برزخ از این قابلیت استفاده می کنند جواب منفی است . این که این روح های برزخی می توانند به هر روح و جسمی در این دنیا بچسبند باز هم جواب منفی است. بلکه برخی از روح ها که به دلایلی بنا به برخی شباهت ها و هم فرکانس بودن ها می توانند به جسمی که روح خودش را دارد بچسبند .
مراسم زار در جنوب و برخی عملیات جن گیری و یا خواست فرد مورد تصرف واقع شده می تواند موجب خروج و برگشت روح متوفی قبلی به برزخ گردد.
وجود این آویزان های روحی ! می تواند موجب کاهش انرژی فرد و یا برخی افکار و یا حرکات مالیخولیایی در وی گردد.
البته برخی از خاطرات آن روح نیز به این فرد منتقل می گردد که به ظاهر یادآوری آن توسط فرد می تواند فکر تناسخ را دامن زند و هم می تواند موجب اشتباه گاندی گردد.
کیوان عزیز ممنون از مطلبتون
درسته ارواحی هستن که کالبدهای انسانی یا حیوانی رو بعضا اشغال میکنن. این ارواح اما لزوما ارواح انسانی نیستن بلکه طیف موجودات متنوعی ممکن است چنین کاری بکنن. اما این اساسا مبحث جداییه که مربوط به تسخیر روحی هست و هیچ ارتباطی با تناسخ نداره.
اما این هم درسته که ممکنه این موجودات گاهی شبهه یک تجربه از زندگی قبل رو به وجود بیارن اما این هم باز هیچ ربطی به اصل تناسخ نداره. این مرتبطه با عدم شناخت کافی سوژه از قوانین تناسخ که اشتباهش میگیره.
قبلا گفتم که تناسخ متاسفانهعموما تعریف درستی نشده برای همین وقتی عموما راجع بهش صحبت میشه انگار نه راجع به یک نظریه محکم که راجع به یک حدس و گمان با توضیح یک خطی صحبت میشه و البته حدس و گمان رو خوب میشه ردش کرد. اما اینها هم باز هیچ ربطی به تناسخ نداره.
نشانههای تسخیر روحی و گزارش زندگیهای قبلی کاملا قابل تفکیکن و مختصات آزمونی و محاسباتی خودشونو دارن اما ممکنه که شخصی که خیلی آگاه نیست یک تجربه ی خط قرمز احضار روح رو با گزارش زندگی قبلی هم اشتباه بگیره.
گفتم خط قرمز چون همونطور که بعضی از دوستان میدونن جلسات احضار روح به شدت در تضاد با قوانین الهیه و بعد از اینکه کانالهایی در کالبدهای درونی و ذهنی افراد حاضر ایجاد میکنه؛ آواری از نیروهای شریر رو به زندگی اونها وارد میکنه که مثل زالو به روح میچسبند و اونو تحت کنترل میگیرن و از انرژی حیاطیش تغذیه میکنن در حالی که اغلب خودش مثل اکثر میزبانها خبر نداره چی به سرش اومده.
من به تناسخ هیچ اعتقادی ندارم فکر کنید اگر درست بود چه جسم افسرده ای به وجود می آمد … این عاقلانه نیست جسمی بار چند نفر رو بکشه . تازه این روح با اجازه چه کسی میتونه وارد بدنه کسی دیگه بشه د حالی که وقتی انسان مرد دیگه
روحش در اختیار خداست .
تناسخ با عقل جور در نمیاد؟اونوقت این 50-60 سال زندگی معیار یک عمر در دوزخ یا بهشت بودن بشه.این عاقلانست؟روح لباسش رو عوض میکنه و دوباره بر میگرده وبدون دلیل خاصی یا حیوان میشه یا انسان یا گیاه.البته تصادفی نیست.جالب اینجاس با همه گندی که هر روز داریم میزنیم دست از این تکامل و اشرف مخلوقات بودن بر نمیداریم.
تناسخ هم یک نظریه هست که معتقدین به آن صدها دلیل محکم و قانع کننده واسه خودشون دارند و مهمتر اینکه در بحث دینمداری اصلا» نیاز به دلیل و برهان نیست مثل ما مسلمونها که خیلی از موارد را تنها جوابی که براش داریم اینه که اسلام اینو گفته یا قران گفته و یا رسول خدا اینو گفته .نکته دیگه بعضی از دوستان میگویند تناسخ منطقی نیست باید گفت داداش فلسفه که نمیخونیم برای هر عملی منطق داشته باشیم شما بگو تو بحث عرفان و عالم بالا چه چیزی منطقیه تا من تناسخ را برات ثابت کنم.البته من هم بواسطه دین تناسخ را قبول ندارم ولی یه سرچ در فضای مجازی شما رو روبرو میکنه با صدها مقاله و مطلب هیجان انگیز که از دنبال کردن انها خسته نمیشوید
دوستان گرامی؛ درباره تناسخ:
در ادبیات کهن چند کلمه داریم که نسخ و مسخ و رسخ و فسخ هستند
اولی انسان به انسانه دومی انسان به حیوانه سومی انسان به گیاهه و چهارمی انسان به جماده
نمیدونم بر اساس چه استنادی گفته میشه که تناسخ از نظر اسلام مردوده؛ هرچه در اینباره شنیدم تفسیر بوده اما اشاره صریحی به رد تغییر قالب در دین که نشده هیچ بلکه در قرآن آیاتی داریم:
… گذشته از مسخ روز قيامت كه منوط به خواست الهي است، در قرآن كريم از گروهي كه در اين دنيا مسخ شدهاند سخن به ميان آورده كه به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
در قرآن كريم به موضوع مسخ بني اسرائيل دو بار اشارت شده است:
1- خداوند متعال مي فرمايد: «و به راستي كساني از خودتان را كه دربارة شنبه از حد گذشتند، شناخته ايد كه به آنان گفتيم: بوزينگاني رانده شده باشيد.»[5]
دگر بار در جايي است كه مي فرمايد: «پس چون ترك آنچه از آن نهي شده بودند كبر ورزيدند، به آنان گفتيم: همچون بوزينگان خوار و زبون باشيد.»[6] از ظاهر عبارت قرآن كريم بر مي آيد كه آنان در حقيقت مسخ شدند و به صورت بوزينگان در آمدند و نظر بيشتر مفسران نيز همين است و گفته اند آنان پس از اين مسخ بيش از سه روز زنده نماندند. شخصي از امام صادق ـ عليه السّلام ـ ذيل همين آيه دربارة بوزينگان سوال كردند امام در پاسخ فرمودند: آنان (يهود) به حالت مسخ سه روز باقي ماندند و پس مردند و از آنان نسلي باقي نماند و ميمونهاي فعلي مثل همان ميمون ها هستند.[7] (مشابه آنها در شكلند ولي از نسل آنها نيستند.).
2- در جاي ديگري از قرآن كريم درباره مسخ شدگان چنين آمده: «بگو آيا شما را آگاه كنم كه كدام قوم نزد خداوند بدترين هستند؟ آن كساني كه خداوند بر آنها لعنت و غضب كرده، و آنها را به شكل بوزينه و خوك مسخ نمود و پرستندگان طاغوت. اين گروه بدترين مردم و گمراهترين خلق از راه راست هستند.»[8] از آيه فوق چنين استنباط ميشود كه سه گروه از انسانها مورد لعن و غضب خداي تعالي واقع شدهاند.
در یکی از داستانهای اسلامی هم یکی از دشمنان پیامبر به شکل سگ در رویای فرزندش ظاهر میشود و از او کمک میطلبد و میگوید من در فلان جا هستم کمکم کن و وقتی فرزند به آن محل میرود سگی را میبیند و … بقیه داستان
بر اساس آیات بالا وقتی انسان میتواند تغییر قالب دهد به یک حیوان، پس آیا تغییر لباس او به لباس جسمانی – انسانی دیگر مردوده؟
اما شاید بشه گفت تناسخ به شکلی هم که هندوهها قبول دارند نیست اینکه تا شخصی از دنیا میره قالب جدیدی برای همین دنیا و بلافاصله انتخاب میکنه و برمیگرده.
برای درک ژرفای زندگی ممکنه بشه استدلالهای منطقی مختلف کرد مثل مثال فلش مموری، اما مدارک و شواهد این موضوع یعنی تناسخ بسیار بسیار بیشتر و کاملتر از اونه که تازه ما بخوایم راجع به اون تحلیل کنیم.
مثل این هست که مثلا فلان کشور با تکنولوژی هوش مصنوعی ارتش درست کرده بعد ما اینجا بحث کنیم که اصلا هوش مصنوعی رو قبول نداریم… یا هوش مصنوعی در فرهنگ ما جایی نداره… قبوله اما بخشی از جهان اونو قبول داره و داره بر اساس اصول اون زندگی میکنه و شواهد و مدارک کافی هم برای اثباتش داره.
بعضا به نظر میاد ما اصلا تعریف درستی از تناسخ هم نداریم. اینکه روحی وارد جسم شخص دیگری بشه اسمش تسخیر یا تصرف یا حلوله نه تناسخ. در تناسخ یک روح لباسهای مختلف میپوشه اما تبدیل به آدم دیگری نمیشه. حافظه زندگی قبلیش در این زندگی براحتی قابل دسترس نیست اما روشهایی داره که میشه بهش دسترسی پیدا کرد اما ممکنه این روشها خط قرمز باشه و تعادل روانی فرد رو به هم بزنه چون این خواست خداست که ذهن حجابی بشه بر حافظه روح تا زمان روشن بینی یا مرگ جسمانی.
همین نگاهی که شما از طریق چشمانتون دارین در زندگی قبلی و بعدیتون هم همین نیروی پشت چشمهاست که نگاه میکنه.
ما شخص دیگری نمیشیم فقط ظاهر و مختصات زمان و مکان و انرژیکمون تغییر میکنه.
در مورد استدلالهای منطقی برای تبیین عمق جهان هستی:
در نظریه ابر ریسمانها که نظریه بسیار محکمی در فیزیک جدید هست تا بعد یازدهم کشف شده.
جهان ما چند بعدیه؟ 3 بعدی
یعنی ما احتمالا بر اساس هر بعد اضافی یک کائنات جدید داریم. با این حساب فیزیکی یعنی 8 جهان بالای سرمون داریم و شایدم بیشتر
جهانها؛ بهشتها؛ عالمین … هفت آسمان؛ …
در عرفان هم دستهبندیهایی وجود داره که در بعضی بیش از 12 جهان کلی داریم که با احتساب جهانهای فرعی که حکم شهرهای بین را رو دارن تعداد سر به فلک میکشه. البته این موارد در مدارک و مشاهدات چندین مکتب باطنی که با هم تعاملی ندارند آمده.
ما در تعدادی از رویاهای خاص در بعضی از این جهانها به سر میبریم (منظور کالبدهای درونیه ماست)
در مورد شهود و الهام و … همینطور
ما به عنوان مسافران این جهانها قراره از پایینترین جهان به بالاترین جهانها برسیم
همه اولیا و انبیا آمدن که بگن این جهان رو زودتر پاس کنید و بالا برید
اما غفلت یعنی اینکه هی کناهکار می میریم مدتی در جهانهای ریکاوری هستیم بعد دوباره در جهانهای پایین حاضر میشیم بلکه رستگار بشیم.
معنی رستگاری همینه. رستن از بند جهان زیرین و پاس کردن دروس اون.
بعضی از ارواح در این جهان کلاس اولشونو میگذرونن و بعضی کلاس دوازدهمشونو
برای همینه بعضی از آدمها از سطح شعوری بسیار پایینی برخوردارن و برخی از درک و فهم بسیار بالا
برخی به خسیسه های حیوانی نزدیکترن و برخی به اخلاق انسان متعالی…
اما روزی میرسه که همه این کلاس رو تخلیه می کنیم و این مدرسه توسط صاحبش خراب میشه
و ادامه زندگی در جهانهای بعدی امتداد پیدا میکنه
دوستان عزیزم ببخشید طولانی شد
در پناه خدای «بسم الله الرحمن الرحیم»
—————————————————————————–
[5] . بقره/ 65.
[6] . اعراف/ 166.
[7] . هاشمي رفسنجاني، اكبر و جمعي از محققان حوزه، تفسير راهنما، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزة علميه، 1376 ش، ج1، ص 200.
[8] . مائده/ 60.
در مورد استدلالهای منطقی برای تبیین عمق جهان هستی
در این مورد مطلبی باقی موند که فراموش کردم بگم
ما با روشهای استدلالی منطق جهان 3 بعدی واقعا چقدر میتونیم جهاهای غیب رو تعریف کنیم؟
جهانهایی که ابعادی بیش از جهان ما دارن
نظریه نسبیت انیشتین سالها درک نمیشد و فیزیکدانهای بزرگ هنوز هم عقیده دارن که چند نفر بیشتر دو دنیا نیستن که نظریه نسبیت رو واقعا درک میکنن.
مشکلی که اغلب درگیرش هستیم اینه که حتی خدا و حکمت اون رو هم میخوایم با مغز 3 بعدی تحلیل کنیم.
این ارتباطی به تفکر نداره. تفکر لازمه اما کافی نیست. اگر کافی بود نیازی به ایمان و قلب و شهود نبود. تفکر فقط تا یه جایی مارو بالا میبره بعد از اون دیگه نه کار عشق و ایمانه. عشق و ایمان به جهانهای اسرار میتونه راه پیدا کنه اما مغر در برابر این جهانها مثل پروسسور یک ماشین حساب جیبی در برابر یک کارت گرافیک چند گیگابایتیه.
این رو برای این گفتم که دوستان هرچیزی رو صرفا با ذهن نسنجید. حقایق به ندرت از طریق ذهن درک میشن اما واقعیتها چرا.
حلقه بنزنی (شیمی آلی) توسط تفکر کشف نشد بلکه توسط شهود کشف شد. چون ظرفیت تفکر اونجا تکمیل شده بود.
مسائل مربوط به جهانهای موازی و غیب و معانی عمیق زندگی هم اگر صرفا بخواد با ذهن رد یا قبول بشه مطمئنن قطئا رد میشه.
همونطور که معجزات انبیا و اولیا توسط ذهنها انکار شد و توسط قلبها پذیرفته شد.
ادمین عزیز ایمیل وارده من unreal هست اگر لازمه ایمیل real بدم
ممنون
برای بنده فرقی نداره .
بله. ممنون.
این بخث خیلی قدیمیه ولی متاسفانه یکسری از دوستان از روح هیج اطلاعاتی ندارن و در مورد تناسخ مطلب خواندن.
حال و هوای جسم شما یا اطلاعات درون ذهن شما و پیری و جوانی جسم شما هیچ ربطی به روح نداره