آیا بشقاب پرنده سال 55، مسافرانش را در تهران پیاده کرد؟ فرازمینیها در تهران
آیا بشقاب پرنده سال 55، مسافرانش را در تهران پیاده کرد؟
فرازمینیها در تهران
سید معین عمرانی| برای محققین پدیده یوفولوژی در ایران، همیشه این سوال مطرح بوده که آیا فرازمینیها در ایران نیز دیده شده اند یا این گزارشها فقط مربوط به آمریکا و کشورهای دیگر است. عدهای نیز که به این پدیده به دیده انتقاد مینگرند، این مسئله را حتی دلیلی برای انکار وجود یوفوها و حیات فرازمینی میدانند، در صورتی که مسئله ممکن است به همین سادگی باشد که چون مردم، ذهنیتی از این موجودات ندارند، آنها را موجودات غیر ارگانیک ترسناک دانسته و یا با این تفکر که انگ یا برچسبهای نا مربوط به آنها زده خواهد شد، این گونه مشاهدات را به دست فراموشی سپرده و توجهی به آنها نمیکنند. البته کسانی نیز در این بین شجاعت و شهامت کافی را داشته و تجربیات خود را با دیگران در میان گذاشته اند که در ادامه یکی از این روایات را از زبان شاهد عینی ماجرا (آقای بیات) خواهید خواند.
گزارش شاهد عینی: زمان این اتفاق اواخر شهریور سال 1355 میباشد.
محل زندگی ما از نظر محدوده شهری در شرق تهران، خیابان فرح آباد ژاله سابق (پیروزی) سه راه سلیمانیه، خیابان فرعی شمالی-جنوبی برق فیروز (شهید امیر بهمن دریاباری) و واقع در کوچه خویی بود، این کوچه در قبل از انقلاب دو اسم داشت. قسمت شرقی آن کوچه فراهانی بود که منتهی به خیابان مجاوری (شهید حسن مغانلو) میشد و قسمت غربی را کوچه خویی میگفتند که به خیابان برق فیروز راه داشت، این کوچه در حال حاضر کوچه شهید جعفر کفچی نام دارد. خیابان برق فیروز هم منتهی به خیابان سیاری (شهید برادران محبی) میگردید که به میدان بروجردی و میدان باغچه بیدی هم راه داشت. شرح خیابان و کوچهها و اسامی آنها برای این بود که ماجرای آن شب در همین محدوده اتفاق افتاد. بهر حال این طور شروع کنم که من عادت داشتم برای حمام رفتن صبح زود حتی گاهی قبل از اذان از خانه بیرون میرفتم. آن شب هم طبق معمول همیشه در حالی که هوا هنوز خیلی تاریک بود از خانه خارج شدم. ساعت حدودا 4 صبح بود. هیچکس در کوچه یا خیابان نبود. سکوت شب همه جا را فرا گرفته بود و من جز صدای پای خودم صدایی نمیشنیدم. زیاد طول نکشید که به سر کوچه رسیدم و وارد خیابان برق فیروز شدم. لازم به ذکر است که در نبش کوچه خویی واقع در خیابان برق فیروز یک مغازه خواروبار فروشی و در کنار این مغازه یک گاراژ بود. تا آنجا که یادم میآید مدت زیادی بود که یک ماشین استیشن سبز رنگ، بسیار قدیمی و به قول خودمان درب و داغان بین این مغازه و گاراژ قرار داشت. این استیشن یکی دو تا از چرخهایش حتی لاستیک هم نداشت و بقدری کثیف بود که هیچکس به آن نزدیک نمیشد. توضیح درباره این ماشین به این خاطر است که به این اتفاق ربط داشت. همانطور که گفتم بعد از اینکه از کوچه خویی بیرون آمدم و وارد خیابان برق فیروز شدم. بدون توجه از نزدیک این ماشین رد شدم، چند متر جلوتر به سر کوچه طوقانی (شهید ناجی) رسیدم. این کوچه دقیقا روبروی گاراژی بود که استیشن مذکور نزدیک آن قرار داشت. در این موقع فاصله من از جلوی کوچه طوقانی تا استیشن حدود 8 الی 10 متر بیشتر نبود. که ناگهان از پشت سر صدایی توجهم را جلب کرد. سرم را به عقب برگرداندم. صدا از داخل استیشن بود. چشمم به داخل ماشین افتاد. آنچه که داخل ماشین دیدم، بسیار عجیب و غیر قابل باور بود. من شاهد حضور دو نفر بودم که نه انسان بودند و نه حیوان و دارای ظاهری ترسناک. چند نکته مهم و برجسته در آنها بود که اگر فقط یک لحظه هم آنها را نگاه میکردی برای همیشه در خاطرت میماند. سرهای خیلی بزرگ، سر آنها نسبت به بدنشان خیلی بزرگ بود و هیچ تناسبی نداشت، بدنشان نسبت به سرشان خیلی کوچک بود. درست مثل اینکه سر یک انسان بالغ و درشت هیکل را روی بدن یک بچه بگذارند. چشمهایشان هم خیلی درشت بود آنچنان که بنظر میآمد شاید بیرون از حدقه باشد. دستهایشان باریک و لاغر بود مثل لوله، رنگ آنها آن طور که خاطرم مانده خاکستری روشن بود. قد آنها را ندیدم، چون داخل ماشین بودند و چیزی که نشان دهنده این باشد که لباس به تن دارند مشاهده نکردم. همانجا در فاصله 8 الی 10 متری آنها میخکوب شدم. آنکه سمت راست ماشین نشسته بود داشت مرا نگاه میکرد، بدون هیچ گونه حرکتی به من خیره شده بود، بهت زده شده بودم. هر دو بیحرکت چشم در چشم به هم نگاه میکردیم. یادم نمیآید چقدر زمان به همین حال گذشت یک دقیقه، دو دقیقه، بیشتر یا کمتر متوجه زمان نبودم. آن نفر دیگر که به اصطلاح طرف راننده نشسته بود. دستهایش روی فرمان بود و مرتب آن را یه این طرف و آن طرف حرکت میداد، زاویه دید من طوری بود که هر دو را تقریبا به خوبی میدیدم. خوب به خاطر دارم در تمامی مدتی که من و نفر دیگر به هم خیره شده بودیم و چشم از هم برنمیداشتیم، آنکه سمت راننده بود حتی یک بار هم به من نگاه نکرد و این طور به نظر میآمد که متوجه من نشده است.
همانطور که قبلا هم اشاره کردم نمیدانم که زمان چگونه میگذشت. بهر حال بعد از مدت زمانی که نمیدانم چقدر بود همان نفری که داشت خیره به من نگاه میکرد صورتش را به طرف نفر دیگر برگرداند و با دست چپ خود دو بار با حرکت آهسته به شانه او زد و وقتی او بیحرکت شد با حرکت سر و به حالت اشاره حضور مرا به او فهماند، دوباره همان حالت جشم در چشم شدن و خیره نگاه کردن به یکدیگر تکرار شد ولی این بار 3 نفری، باز هم باید تکرار کنم که نمیدانم چقدر زمان طول کشید. فقط یادم هست در تمام لحظات شروع تا پایان این قضایا من از شدت بهت و حیرت و ترس کاملا بیحرکت بودم و قدم از قدم بر نداشته بودم. خشک و بیحرکت ایستاده بودم. در همین حین ناگهان هر دو آنها به یکباره و درست همزمان دستهای بلند، باریک و لاغر خود را به طرفین باز کرده و روی شانه یکدیگر قرار دادند و دوباره همزمان به پایین ماشین خم شدند.
دیگر آنها را ندیدم. یکدفعه مثل کسی که از خواب پریده به خود آمدم. تنهای تنها در خیابان تاریک، مغزم کار نمیکرد. ترس شدیدی وجودم را فراگرفته بود. تصور اینکه آنها همان لحظه درب ماشین را باز میکنند و بیرون میآیند مرا بر آن داشت که فرار کنم.
فاصله من تا خانه بسیار کمتر از فاصلهای بود که برای رسیدن به حمام میبایست طی میکردم. اما جرأت اینکه از کنار آن ماشین رد شده و وارد کوچه بشوم را نداشتم. چرا که فکر میکردم حتی اگر بتوانم فاصله آنجا تا خانه را طی کنم، زمان زیادی طول میکشد که کسی بیاید و درب خانه را باز کند چون تابستان بود و همگی در پشت بام خواب بودند. بنابراین تصمیم گرفتم به طرف میدان باغچه بیدی که حمام فرد بهار در آن قرار داشت فرار کنم. به همین خاطر با سرعت شروع به دویدن به طرف خیابان سیاری (شهید برادران محبی) و میدان باغچه بیدی کردم. بخاطر دارم که در آن سالها، شبها ماشینهای سنگین از قبیل کامیون و تریلی در این میدان پارک میکردند و همیشه تعدادی سگ در زیر این ماشینها میخوابیدند. همین طور که به شدت میدویدم صدای پاهایم در خلوت شب در خیابان میپیچید و سکوت شب را میشکست. به صدای دویدن من سگهایی که در زیر کامیون خوابیده بودند، بیدار شده بودند و به صدای بلند پارس میکردند. چندتایی از آنها هم از زیر ماشین بیرون آمده بودند. ترسم دو چندان شد. حالا ترس از حمله سگها هم وجود داشت، تنها امیدم در آن موقع این بود که خدا کند حمام باز باشد. در همان حال که میدویدم از دور نگاه کردم و دیدم که چراغهای حمام خاموش بود. حمام هنوز باز نشده بود.
ترس از اینکه آن دو موجود به دنبالم بیایند و یا توسط سگها دنبال شوم و اینکه نه کسی در خیابان بود که کمکم کند و نه جایی که به آن پناه ببرم، حال بدی در من به وجود آورده بود که فقط خدا میدانست. در آن وقت تنها چیزی که نظرم را متوجه خود کرد وجود یک باجه تلفن عمومی بود. این تلفن عمومی در سر کوچهای بود که حمام در نبش آن قرار داشت. نام قدیم آن را به یاد ندارم اما در حال حاضر این کوچه، کوچه شهید حمید رضا فرجی نام دارد. با عجله به داخل باجه رفتم. در آن را بستم و در قسمت کف آن به حالت خوابیده خودم را پنهان کردم. جایی را نمیدیدم و امیدوار بودم که کسی هم مرا نبیند. در آن لحظات اگر کسی همراه من بود حتما صدای طپش قلب مرا میتوانست بشنود. همچنان ترس بود و ترس. یک ربع یا 20 دقیقه به همین صورت سپری شد، که در آن سکوت یکدفعه صدایی آشنا به گوشم رسید. این صدا چیزی نبود به جز صدای زنگ دوچرخه حسن آقا. حسن آقا مسئول باز کردن حمام بود و در کوچه و همسایگی خودمان زندگی میکرد و ما با پسران او مرتضی و مصطفی دوست و همبازی بودیم. با شنیدن صدای دوچرخه انگار دنیا را به من دادند، با خوشحالی سرم را بلند کردم. حسن آقا را سوار دوچرخه دیدم. از باجه تلفن بیرون آمدم. جلو رفتم و با او سلام علیک کردم. ولی از آن ماجرا چیزی به او نگفتم. به داخل حمام رفتم. بعد از اینکه خودم را شستم، هوا هنوز تاریک بود. همانجا داخل حمام ماندم تا هوا روشن شود و بعد از آن به خانه رفتم. صبح وقتی که همه اهل خانه برای خوردن صبحانه سر سفره نشسته بودند، برای آنها تعریف کردم که چه اتفاقی برایم افتاده، عکس العمل پدرم را به یاد ندارم. اما مادرم به تصور اینکه آنها که من دیدهام اجنه بودهاند، گفت دیگر حق نداری صبح زود به حمام بروی. خواهرم کوچکم که فقط ده سال داشت. به قول خودش آنقدر ترسیده بود که تا چند وقت بعد از آن هر وقت هوا تاریک میشد به کوچه نمیرفت. فردای همان روز روزنامههای کثیرالانتشار خبر پرواز چند بشقاب پرنده را برفراز تهران چاپ کردند. پدرم هر روز روزنامه میخرید و فردای آن روز وقتی در روزنامه خبر پرواز بشقاب پرندهها را خواندیم. به اهل خانه گفتم دیدید راست میگفتم. آنها که من دیدم آدم فضایی بودند و هنوز هم گاهی اوقات وقتی یادم میآید از کنار آن موجودات که با خلقتی دیگر بودند با فاصله شاید نیم متر رد شده بودم و روبروی یکدیگر قرار گرفته بودیم احساس خاص و خوشایندی به من دست میدهد. این ماجرا نه در اروپا و آمریکا و نه به شیوه فیلمهای هالیوودی بلکه به طور غیر قابل باوری در یکی از همین محلههای شهرمان که زندگی در آن به صورت خیلی ساده جریان داشت و دارد به وقوع پیوست.
منبع: همشهری دانستنیها
Posted on ژوئیه 23, 2012, in مشاهده یوفو در ایران, ارتباط با موجودات فضايي, تعقیب بشقاب پرنده تهران, دیدار با موجودات فضایی, عکس های موجودات فضایی. Bookmark the permalink. 33 دیدگاه.
ممنون
داستان کوتاه،رازی در نیمه شب
http://www.apam.ir/%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D9%88%D8%AA%D8%A7%D9%87%D8%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%86%DB%8C%D9%85%D9%87-%D8%B4%D8%A8
قابل تأمل..
یا حضرت عباس !
ممنون جالب بود
راز 2012 ….. شاید این کمی ساده لوحانه به نظر بیاید اما با توجه به تغییرات بنیادین در تفکر و فلسفه جدید و بینش بر اساس فیزیک جدید در باره ذرات زیر اتمی سازنده جهان و فلسفه بر اساس ان ما با تفکر نویی دست و پنجه نرم میکنیم گه شالوده تمامی چند هزار سال فرهنگ و تمدن وتفکر ما را در عرض یک دهه به تغییر و چالش کشیده است و به بزرگترین راز هستی جوابی دیگر داده است و تمامی تحولات فکری عصر در راه پیش با انچه قبلا میپنداشتیم تغییر خواهد کرد بعد از صدها سال انگار این انسان هموساپینس از خواب بیدار شده و در پی فتح خویش است ( بزرگ شدن تماما بسته به ان است که نقس خویش را بفهمیم و از ان به بعد کار تمام است )……تمام
سلام
رامتین جام امروز تو فیس بوک یه مطلب در مورد فرار یک موجود بعد از سونامی ژاپن دیدم لینک ویدئو شو میزارم برات
اگه مطلب دیگه ای پیدا کردی بزن تنگش
https://www.facebook.com/video/video.php?v=248686675250641
ممنون بهنام عزیز.
این شخصی که این ها رو ساعت 4 صبح دیده اونم تو شهریور ماه که اذان صبح حدود 4:20 و طلوع آفتاب حدود 5:45 هستش (جلو کشیدن ساعت رو حساب نکردم هه به قول قدیمی ها ساعت قدیم در نظر گرفتم) چطور تونسته تو تاریکی رنگ پوست اونا رو تشخیص بده ؟!!! اونم از فاصله حدود 9 متری تو یه ماشین هم نشستن که مسلما فضای داخلش از بیرون تاریک تره
چرت و پرت .اصلا اگرم همچی چیزی باشه چرا یه سند ازشون نیس؟همش ساختگی و هیچ منبع رسمی وجود موجودات فرازمینی رو ثابت و تایید نکرده. جامعه خرافاتی خرافات خودش رو مدرن کرده همین.
تو اون ماشین کهنه چیکار داشتن یعنی!؟
من یک ویدیو تو همین مایه ها دارم که واسه خودم پیش اومده اما تاحالا بجز برادرم به کسی نشونش ندادم. اینجا قابلیت آپلود ویدیو هم داره؟ اگه بشه اونو به اشتراک میذارم.
در یوتیوب بگذار ادرسشو بگذار اینجا.
به نظر من زیاد معتبر نیست بیشتر تم داستانهای جن و پری داره شاید اون چیزی که ایشون دیده ۲ کودک هیدروسفال بوده. هیدروسفالی یک بیماری هست که در دوران کودکی و نوزادی به علت افزایش فشار مایع مغزی نخاعی حجم سر بسیار بزرگ میشه و گاهی تا چند برابر اندازه نرمال میره(درست شبیه چیزی که ما از موجودات فضایی در ذهن داریم) این حالت بیماری میتونه با بیرون زدگی چشمها و نحیف ماندن بدن و سایر اندامها مثل دست وپا همراه باشه مسلما موجود فضایی نمیاد پس از فرود به زمین مثل کودکان با فرمون ماشی بازی کنه
اگر در اینترنت سرچ کنید میتوانید تصاویر کودکان هیدروسفال رو ببینید
salam bacheha,manam ye tajrobe daram ama nemishe goft ke vaghean chi bude va aya aslan rabti be fazaiiha dashte ya na ama shayad jaleb bashe baratun.9 ya 10 salam bud ke ye shab ke mah kamel bud shayad saat 9shab bud dashtam ba baradar bozorgam az birun nazdike khune mishodim ke bara chand sanie negaham be mah oftad va dashtam tamashash mikardam ke yeho ye chize gerde sefid ba tamame sorat az vasate mah be samte rast raft va napadid shod.engar ke khodesho tu nure mah estetar karde bud chon derakhshandegish be hamun andaze bud va rangesham sefid bud.hanuzam nemidunam chi bude ama khaterash baram munde
bacheha tahala shode khabi bebinid ke hichvaght dar moredesh hata fekr nakarde bashid?chon migan khabaii ke adam mibine nashaat gerefte az afkareshe va age ye modat be ye chizi ziad fekr koni va zehnet dargiresh bashe momkene hamash khabe un chizo bebini.man shayad 1sal be ufo va adam fazaiiha fekr nakarde budam va sale 2dabirestan budam va ye shab ye khabe ajibi didam,juriam nabud ke begam tu filmi chizi didam va un sahne baram tekrar shode.khab didam ke shabe va man ba chand nafar az ashnaha raftim abidar,ye kuh va parke tafrihie tu sanandaje.mamulan bolandtarin kuhe sanandaj bara raftan ba mashin tu shahre va az un bala kole shahr malume.khab didam ke un bala neshastam va az asemun fazaiha umadan va noke gholeye kuh man ba yekishun ba tars dastamo deraz kardam va unam baham dast dad.shayad maskharam konid ama be telepatie zehn va roya eteghad dashte bashid.chon bude kheilia kenare ham khabidan ama ye khabo didan tu ye shab.masalan daiie man va pesar khalam tu ye otagh khabidan va sob vaghti bidar shodan beham goftan ke dishab khabe jang didan,dar halike daiie man 2sal yebar az alman miad iran va ekhtelafe senish ba pesar khalam 35sale
shoma ham age barkhordi ba fazaiiha che tu khab va vagheiat dashtid lotfan bedune inke ehsas konid az tarafe kasi maskhare mishid bayan konid.kheili az khabhaye ma hastan ke khabar az ayande midan va bayad beham ertebateshun bedim ta be ye javabi beresim
درسته خشایار عزیز . ممنون از کامنتهات.
آقا مرتضی گذاشتی ویدئو رو ما هم ببینیم؟
آخه چرا باید ازقدیم وندیم ما گرفتار خرافات باشیم؟هر چیزی ،یامجموعای که تکنیک یاعظمتش بالاتر ازهوش واستعداد ماست! آنرا به فرا زمینی که شالوده ذهن بشره،پیشکش کنیم؟گویی انسان درطول 100ها1000ساله هیچ کاری جز،اجرای اومر فراهر چیزی ها نداشته؟این انصافه ؟ملت !!!ما بیماریم ونسخه درمان ما راحکیم طوس نوشته!!بیایید با بند بند پندهایش خرافات از ذهن بزداییم وبزرگی وسالاری بتارج رفته رابازپس یابیم !!
این بنده خدا یه بار میگه از فاصله 8 الی 10 متری و یه جایی میگه از فاصله نیم متری. اما به نظر نمیاد که دروغ میگه.
دوس دارم ویدیو ی مرتضی رو ببینم اگه کامت منو می خونه ازش خواهش می کنم یه جوری آپلود کنه برامون بذاره
در باره خواب خشایار یه چیزی بگم. یه پسرخاله دارم که چند سال پیش که خیلی کوچیک بود و تازه زبون باز کرده بود یه شب از خواب می پره و شدید گریه می کنه و به مامانش میگه مامان تو چت شده بود؟ مریض بودی؟ خالم میگه نه. میگه پس چرا برده بودنت تو یه اتاق که همه آدماش کله گنده و سفید پوش بودن و داشتن روی تخت بزرگ عملت می کردن.
goftat jaleb bud abas.emkan dare telepatie maghzi bara hameye adama etefagh biofte va hichvaght jedi nagiran un chizio ke didan va ya vaghti bidar mishan khabeshuno faramush konan.man khodam tahala 3ta khab didam ke yekisho baratun tarif kardam.2vomish in bud ke dashtam tu meydune aslie shahremun rah miraftam tu khab ke yeho chesham be asemun oftad va didam asemun por shode az ufo va hamashun be zamin hamle kardan va mojasameye meydune aslie shahro nabud kardan va hame farar mikardano jigh mizadan,manam hamash tu kole khab dashtam farar mikardam va az in kuche be un kuche midovidam ta inke be yejaye boland raftam ke meydune shahr malum bud va yavashaki tu shahro negah kardam va didam hamejaro gereftan.ye khabe dige ham dashtam ke dashtam ba madaram tu ye jai mesle biabun piade ravi mikardam ama ye borje bozorg be shekle borje milad bud ke az asemun ufo hamle kardan va behesh shelik kardan va borje oftad va khako dud boland shod va dige hich jaro nadidam va az khab bidar shodam.man in khabaro 5 ya 6sal pish didam va az un moghe tahala khabi dar in zamine nadidam va un zamana ham man ziad az ufo chizi nemidunestam ama khabeshuno mididam.khoshhal misham neveshtehaye digaranam bekhunam
من خوابای ترسناک در باره موجودات فضایی زیاد دیدم و می بینم و وقتی بیدار میشم همه شون یادم میره وقتی دوباره تو خواب می بینم به خودم میگم این خوابو من چند بار تا حالا دیدم. همیشه هم ازشون فرار میکردم. یادم میاد حدود دو ماه پیش یه خواب رو برای سومین بار دیدم که سه تا پایگاه تو زمین وجود داره که وقتی اونا فعال میشه جلوی پیشرفت فضایی ها رو میگیره اما قبل از اینکه این اتفاق بیفته یه نوری تو آسمون ظاهر میشه و هرسه پایگاه رو شناسایی می کنه و به ترتیب همه شونو نابود می کنه. اونا برای این کار چند نفر رو در ظاهر انسان به زمین فرستاده بودن که یکی شون یه دختر بود به اسم تارا اونم ماموریت داشت که مردم رو آماده کنه که طرف اون پایگاه ها نرن تا کمتر آسیب ببینن. من نمی دونستم باید طرف کی رو بگیرم طرف موجودات فضایی رو یا طرف پایگاه های موشکی رو که قرار بود با یوفو ها بجنگن. فقط می دونم اگه اون پایگاه ها که سالها بود زیر زمین مخفی شده بود فعال میشد دیگه موجودات فضایی نمی تونستن به زمین مسلط بشن. اونا رو انسانهای گذشته با کمک تکنولوژی که الان از بین رفته ساخته بودن که قرار بود در یه زمان مشخص فعال بشه و از زمین دفاع کنه. ولی یوفو ها هر سه تارو نابود کردن.
خوابم اینقدر واقعی بود که نمی تونستم باورش نکنم. دوسه بار تا حالا این خوابو دیدم. توی سومین خوابم بود که فهمیدم قبلا هم این خواب رودیده بودم و هر سه بار هم در موقعیت های مختلف خوابم قرار گرفته بودم ولی همیشه همون اتفاق قبلی می افتاد و من نمی تونستم تغییرش بدم.
شایدم فقط یه خواب مسخره بود من به خواب اعتماد نمی کنم
در بين اين روايات، روايات زيادي به چشم ميخورد كه از نزول موجودات فضايي هنگام ظهور و قرارگرفتن در صف ياوران امام عصر (عج) حكايت دارد. يكي از اين روايات را ميخوانيم: «از ميان آنها گروهي هستند كه از زمان انتظار ظهور قائم ما اسلحة خويش را برداشتهاند و از خدا ميخواهند تا وي را به آنها نشان بدهد … آنها در زمان قيام مهدي، خروج خواهند كرد … آنها شمشيري آهني متفاوتي دارند بهگونهاي كه اگر هركدام از آنها با شمشيرش به كوه بزند آنرا شكافته و پاره پاره ميكند و با آن سلاحها در كنار امام مهدي با هند، ديلم، كردها، روم، بربر، فارس و كساني كه ميان جابرسا و جابلقاء ـ دو شهر كه در شرق و غرب هستند ـ ميجنگد.
روايت است كه امام صادق عليه السلام ميفرمايند: «در وراي اين خورشيد شما، چهل خورشيد است كه در آنها مخلوقات بسياري وجود دارند و در وراي اين ماه شما، چهل ماه است كه مخلوقات بسياري در آن زندگي ميكنند.»
از اين فراز معلوم ميشود كه موجودات فرازميني پيش از قيام حضرت، فقط حضور فيزيكي و غيركامل در اطراف ما خواهند داشت و هنگام قيام امام عصر ما شاهد حضور كامل و آشكار آنها در اطراف امام و ياريرساندن ايشان خواهيم بود.»7 يكي ديگر از مسائلي كه كتاب مطرح ميكند مسئله جنگ ستارگان است كه در آن نيروهاي رحماني آسماني با نيروهاي شيطاني در زمان ظهور درگير ميشوند
«امام عصر نه تنها بادشمنان زميني ميجنگند بلكه با تمامي سركشان آسماني از جمله يأجوج و مأجوج و اجنه و نسناسها نيز خواهند جنگيد»8 و در پايان نتيجه ميگيرد كه «نيروهاي فرازميني شرور با هدف پيشگيري از ظهور و ايجاد تفرقه و جنگ در سطح زمين، فعاليت خود را بر آمريكاي شمالي و بهخصوص ايالات متحده آمريكا متمركز نمودهاند»
شايد اتفاقي نباشد كه موارد بشقابهاي پرنده بيش از هرجايي در آمريكاي شمالي و بهخصوص ايالات متحده آمريكا واقع شده است، اين رخداد بدون دليل نيست؛ زيرا به دليل توان نظامي و تأثيرگذاري آمريكا در جهان، نيروهاي فرازميني، فعاليت خويش را بر اين منطقه حساس جهان متمركز كردهاند تا با استفاده از قدرت و نفوذ آمريكا جلوي وقوع ظهور امام عصر گرفته شود.
جامعه خرافاتی خرافات خودش رو مدرن کرده همین.
حسین جان اگر پیشم بودی 100بار دهنتو می بوسیدم و اگر جزو پادشاهان قدیم بودم 10 بار دهنتو پر طلا و جواهر می کردم.
ایول!!
سلام رامتین ..یک چیزی الان مدت 2ساله در قلب من مرتب میگه فضاییها در زمینند.اونا در شکل آدم رفتن و بزودی منتطر دجالشون هستن که از اصفهان یا خراسان درمیاد.اقا رامتین برج میلاد خیلی قابل تامله مدتی پیش من عکس عجیبی کاملا واقعی اون دیدم که در فضا بدون ستون زیریش است .چطور ممکنه که این ساختمان عظیم دورانی باشه .حالا .اما من مطمئنم که هر جی که شدیدا دروغ و گناهان بسیار کبیره زیاد شده اونم اینهمه محکم دروغ میگن و تکذیب میکنن خیلی شدید به شک افتادم چون انسان هرچی بد باشه بازهم باید از خدا بترسه .حتی اگه هم دروغشون آشکار بشه اصلا جا خالی نمیکنن و محکم میمونن.حالا اونو هیچی . حدودا سه ماه قبل بود که همسایه امون گفت که در خواب دید مردم فرار میکنند و یکی ایستاد یکی از اسمان صدا میکرد الان آخرالزمانه.و قراره 5پرنده غول پیکر از آسمان به زمین بیاد.یکیشون بزودی میاد.آقا رامتین حواست باشه .من خیلی مشکوک شدم حس میکنم یک چیزهای مخفی بین ما هست که خیلی خیلی مشکوکه.اصلا نه باعقل نه با شرع مقدس اسلام هیچی جور نمیاد.مردم بطرز عجیبی هوسران شدید شدن.و شدیدا بدنبال کفر و گناه میدون .خیلی مشکوک خیلی مشکوک شده.حس میکنم میون انسانهایی از جنس شیطان داریم محاصره میشیم.خیلی خیلی چیزای عجیبی .از جمله شهر اورشلیم که تمام دنیا بدنبال گرفتن اورشلیم هستن .همه اشون بدنبال صندوق عهد هستن تا صاحب دنیا بشن.خود اسرائیل هم شدیدا بدنبالش زیر بیت المقدسه.بدنبال معبد سلیمانه تا صندوق عهدرو پیدا کنن تا قبل از ظهور تمام قدرتهای دنیا که ظاهر انسان ولی شیاطین هستن بدنبال صندوق عهد عتیق اند.اما حضرت مهدی علیه السلام انرا خارج خواهد کرد.اما اون شیاطین نمیدونن.
بله دوست عزیز. اسراییل هم این چند ساله برای کشف مهمی در تلاش است برای همین کل بیت المقدس را در حال جستجو برای کشف آن است. یا شاید بازسازی معبد سلیمان.
jhfjhjhfjh عزیز آفرین شما به یکی چیزهایی پی بردی ولی موجودات فضایی از اول تاریخ با انسانها بوده اند ولی حالا قضیه خیلی فرق می کند در تک تک حوادث مهم دنیا نقش دارند و می خواهند در اینده نزدیک موجودات فضایی خودرا جانشین خداوند روی زمین کنند همانگونه که در سالیان پیش بت پرستی را رواج داده بودند الون آنها ذهن ها رو کنترل می کنند و برای همه انسانها برنامه دارند تا به مقاصد شیطانی خود برسند …….دیگه بیشتر از این نمیشه گفت ……
خیلی خیلی جالب بود من وجود اونهارا باوردارم از قدرت خدا هیچ چیز بعید نیست و افرینش میلیاردها میلیارد ستاره و سیاره هم بی دلیل نیست با تشکر از شما
آقا مرتضی چرا اون ویدئو ها رو نمیذاری پس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام دوستان یه مصاحبه از آقای فیروز نادری براتون میگم که ایشون رئیس بخش اکتشافات کل منظومه شمسی در ناسا هستن که البته شیرازی هستن.اینو برای اونایی میگم که فکر میکنن فضایی ها الان در زمین هستن و حتی در میان ما!!!.مجری برنامه از ایشون سوال میکنه که آیا فضایی ها وجود دارن که البته ایشون میگن که اونها وجود دارن ولی نه اینکه تا به حال به زمین اومده باشن ایشون میگن:{ما یک سفینه فرستادیم به فضا در حدود سال 75 تا 76 و الان به سرعت از منظومه ی شمسی دور میشه با سرعت 60000 کیلومتر برساعت یعنی با اون سرعت میشه 3 یا 4 بار در یک ساعت از تهران بری لس آنجلس و برگردی.با این سرعتی که داره میره 85000 سال دیگه طول میکشه تا برسه به اولین ستاره ی نزدیک ما یعنی همون ستاره ای که همسایه ی ماست که البته حیات هم در سیاره های اون وجود نداره حالا کی میتونه بگه فضایی ها اومدن و در بین ما هستن البته 100 درصد اونا هستن ولی اونقدر از ما دورند که حتی تصورش هم نمیشه کرد که اونا بیان پیش ما}.اینو یک دانشمند ناسا گفته نه امسال منو شما.بعد اینو مطمئا باشین که اونا از ما پیشرفته تر نیستن چون خود قرآن افراد مذهبی و دینی که فکر کنم همتون قبولش دارین و از خودتونه به انسان گفته اشرف مخلوقات پس به این ترتیب نباید از ما باهوش تر باشن یوفو ها هم سلاج جنگی آمریکا برای برگ برنده ی اونا در جنگی مثل جنگ جهانی بعدیه و برای همین هم بیشتر در این کشور دیده میشه و در کشورهای دیگه هم برای جاسوسیه چون با سرعت سرسام آورش نمیشه گرفتش.با تشکر که وقتتونو به من دادین.
سلام دوستان نظرات همه رو خوندم.همه ی اینها عین واقعیته نمیتونیم انکار کنیم من سالهاست که در مورد فرازمینی ها تحقیق کردم میتونید سری به شهر سوخته سیستان بزنید یا شیراز یزدو خیلی جاهای دیگه در ایران بعد پی میبرید.در ضمن علمشون پیشرفته تره از ما زمینی ها هیچ ربطی هم به سلاح جنگی امریکا برای جنگ جهانی بعدی نداره.کمی هم متافیزیک وافعیت مجازی مطالعه کنید بد نیست دوستان.