مصاحبه با شمن بزرگ موتوا -قسمت آخر


مصاحبه با شمن بزرگ موتوا -قسمت آخر

قسمت هاي قبلي:

مصاحبه با کردو موتوا شمن بزرگ اهل زولو در افریقا (ربایندگان بیگانه و نژاد خزندگان)

مصاحبه با كردو موتوا شمن بزرگ (قسمت دوم)

مصاحبه با كردو موتوا ( ربوده شدن توسط خاكستري ها)

مصاحبه با كردوا موتوا شمن بزرگ (قسمت چهارم)

مصاحبه خواندني با كردو موتوا شمن بزرگ (قسمت 5).

مصاحبه با شمن بزرگ كردو موتوا (قسمت 6)

https://i0.wp.com/www.freedompark.co.za/cms/components/com_joomgallery/img_pictures/events_and_tours_3/31_july_2009_-_credo_mutwas_historic_visit_to_freedom_park_38/credo_mutwa_01_20090731_1896463424.jpg

موتوا: زمانی که من با آقای دیوید آیک وارد گفت و گو شده بودم، و این مصادف با زمانی بود که آقای آیک در کیپ تاون (Cape Town) شروع به صحبت در مورد من کرده بود، سه مرد سفید پوست که ادعا میکردند اهل امریکای جنوبی هستند به دیدن من آمدند. این افراد به من گفتند قرار است چیزی در نهم این ماه اتفاق بیافتد، یعنی در9-9-99. آنها گفتند که این واقعه قرار است در دریاچۀ تیتیکاکا (Titicaca) اتفاق بیافتد، مکانی که من برای اولین بار حدود دو سال پیش به آنجا رفتم.

https://i0.wp.com/www.crystalinks.com/laketiticaca_map.png

مارتین: مکانی بسیار استثنایی.

موتوا: بله، آقا. و بعد، زمانی که ما صحبت میکردیم، آنها به من گفتند- این افراد آقا، از طریق یک مترجم صحبت میکردند- به من گفتند که قرار است به زودی در افریقا اتفاقی بیافتد  که سرنوشت تمامی انسان ها به آن وابسته است.

و بعد، ما مکالمات بسیار دوستانه ای با یکدیگر داشتیم آقا، اما این افراد نامه ای برای من باقی گذاشتند که آن را تا ساعاتی بعد از ترک آنها باز نکردم. و در آن نامه نوشته شده بود که من نباید به صحبت های دیوید آیک توجهی داشته باشم، و اینکه فرد عجیبی به نام آلیا سزار (Alia Czar) مراقب من است و من را تحت نظر دارد. من نمیدانم آلیا سزار کیست.

و این افراد هنگامی که با یکدیگر صحبت میکردیم به من گفتند که تحت فرمانروایی ارباب بزرگی به نام ملچیزدک (Melchizedek) هستند. و بعد از اینکه من آن نامۀ تهدید آمیز را خواندم، که من را تهدید میکرد اگر حرفی بزنم، همسرم، که به علت سرطان در بیمارستان بستری ست، خواهد مرد ، من از خودم پرسیدم این افراد که بودند؟

http://freepages.genealogy.rootsweb.ancestry.com/~mgholler/Caden/melchizedek.jpg

به این خاطر که من قبلاً در امریکای جنوبی بوده ام، فهمیدم که زبان اسپانیایی که آنها به آن صحبت میکردند با زبان اسپانیایی که در امریکای جنوبی صحبت میشود متفاوت بود. این مردم به زبان اسپانیایی کشور اسپانیا صحبت میکردند، و نه با اسپانیایی دست و پا شکستۀ امریکای جنوبی.

حتی تا به امروز آقا، این تهدید من را رها نکرده است، ممکن است به نکته ای اشاره کنم آقا، چیز عجیبی که اگر روزی کسی را به نزد من بفرستید خودش خواهد دید: همسر من از سرطان رنج میبرد و در بیمارستانی که بزرگترین بیمارستان در افریقای جنوبی ست بستری ست، در یکی از عکس برداری ها یی که تحت اشعه ایکس از رحم همسرم برداشته شد، شئ فلزی عجیبی دیده شده که   دکترها را متعجب و سردرگم کرده. من با همسرم صحبت کردم. من از او پرسیدم، » چه کسی این وسیله را، که اشعه ایکس ثبت کرده، در رحم او قرار داده.»

همسرم پاسخ داد هیچ کس هرگز او را لمس نکرده و شیئی را وارد بدن او نکرده است. اما این وسیله آقا، که به وضوح در عکس ها مشخص است، اولین بار در یک عکس برداری دیده شده، در دو عکس برداری بعدی  ناپدید شده، و در چهارمین عکس برداری دوباره ظاهر شده. من از این موضوع  بسیار متعجب شدم.

مهم نیست ما چه فکر میکنیم آقا، چیزهای عجیبی دارند در این دنیا اتفاق میافتند که به یک محقق، پژوهشگر و توضیحی قانع کننده نیاز دارند. این وسیله عجیب که دکترها نمیتوانند توضیحی برای آن بیاورند، در داخل رحم یک زن 65 ساله چه کار میکند؟ همسر من دارد رنج میبرد، و من هر لحظه ممکن است او را از دست بدهم، به این خاطر که حتی نمیتوانم او را از بیمارستان خارج کنم. چه کسی این وسیله را در رحم او قرار داد، و چرا؟ من هرگز جواب را نخواهم دانست، نه در این دنیا.

مارتین: من از اینکه میشنوم همسر شما به سرطان مبتلا ست بسیار متاًسفم. من سال پیش مادرم را به خاطر این بیماری از دست داده ام و میدانم که شرایط دردناکی ست.

موتوا: بله آقا، همین طور است.

مارتین: در نتیجه من بسیار متاًسفم که شما دارید وارد این مرحله میشوید.

موتوا: در طی تعلیمات من به عنوان یک جنگجوی زولو- ما چیزی مانند سامورایی ژاپنی ها داریم و آن را کاوای (Kaway) مینامیم، که یک جنگجوی خورشید است. زمانی که یک جنگجوی خورشید، کسی که مانند من تعلیم دیده، زیر بار تجربۀ وحشتناکی میرود، او باید دردی را که به واسطه آن تجربه ایجاد شده، به خشمی سرد و خاموش تبدیل کند، تا بتواند بر رنجی که احساس میکند غلبه کند.

و، در این لحظه آقا، من نسبت به آنچه دارد در کشورم اتفاق میافتد بسیار ناراحت و متاًسف هستم؛ در مورد چیزی که دارد برای مردم من اتفاق میافتد؛ در مورد چیزی که دارد برای همسرم اتفاق میافتد، کسی که خواهر ناتنی من هم هست.  ازدواج ما یک ازدواج مقدس است که بین یک مرد، یک سانوسی، یک شمن، و خواهر ناتنی اش انجام میگیرد. و همسری که من نزدیک است او را از دست بدهم خواهر ناتنی من است. پدر ما یکی ست، اما مادرهایمان یکی نیستند.

میدانید آقا، من احساس میکنم که افریقا دارد نابود میشود. من احساس میکنم که مردم من در حال نابودی توسط نیرویی هستند که، هنگامی که شما آن را بررسی میکنید، متوجه میشوید که کاملاً بیگانه هستند. و اینها برای من دردآورند. اجازه بدهید همین جا موضوعی را بیان کنم آقا، که باعث خواهد شد خواننده های شما متوجه بشوند چرا من چیزهایی را که میگویم احساس میکنم.

همانطور که میدانید آقا، ایدز مانند آتش خاموشی دارد در افریقای جنوبی به پیش میرود و جریان میابد. و در سال پیش، من با وحشت این موضوع را فهمیدم که یکی از شش فرزندم، دختر بیست و یک ساله ام، اچ آی وی مثبت دارد. آقا، خشم و اندوهی را در قلبم احساس کردم که ما داریم اجازه میدهیم یک بیماری بیگانه که همه ما میدانیم از کجا می آید- بیماری که هر کسی، با هر تفکری، تشخیص میدهد که در جایی، به جهت نابود کردن خیل عظیمی از انسان ها ساخته شده.

هنگامی که من به چشم های دخترم نگاه میکنم، آقا، دلسردی و اندوهی را در درونم احساس میکنم. من دو دختر بالغ و جوان دارم، و او آخری ست. دیگری قدکوتاه و چاق است و یک دختر افریقایی بسیار زیبا و دوست داشتنی ست. اما این دختر، که دارد در اثر این بیماری میمیرد، لاغر و قد بلند است و مانند مادرم پوست تیره ای دارد، و بسیار زیباست، حتی با استانداردهای اروپایی- و من نمیتوانم به چشم های بچه ام نگاه کنم و چیزی را که در آن میخوانم ببینم : نوعی تسلیم، چرا؟ چرا این طور است؟

اگر ایدز یک بیماری طبیعی بود آقا، من آن را قبول میکردم، به این خاطر که انسان باید در این دنیا در کنار بیماریها زندگی کند. اما بچه ای که شما سالهای زیادی را صرف رشد و تحصیل او میکنید، ناگهان جلوی چشمان شما تحلیل میرود، به خاطر بیماری که توسط انسان هایی شیطان صفت به وجود آمده، من از این بابت بسیار متاًسف و ناراحت هستم آقا.

مارتین: میفهمم.

موتوا: ما باید این موضوع را مورد توجه و بررسی قرار دهیم. آیا سوال آخری وجود دارد که شما بخواهید بپرسید؟

مارتین: بله. من میخواهم برای لحظه ای به شهر ساخته شده از مس برگردیم. به نظر میرسد که این جابولون معادل با چیزی باشد که ما در غرب شیطان مینامیم. شما هم همین نظر را دارید؟

موتوا: من فکر میکنم همینطور است آقا، بله. او فرمانروای چیتااولی ست. و او مانند شیطان، در خانه ای زیر زمین زندگی میکند،  جایی که آتش های زیادی همیشه روشن هستند، تا او را گرم نگه دارند. به این خاطر که به ما گفته شده، بعد از جنگ بزرگی که آنها با خدا انجام دادند، در خونهایشان سرد شدند ( دمای بدنشان پایین آمد)  و نمیتوانند هوای سرد را تحمل کنند، به همین خاطر است که آنها به خون انسان احتیاج دارند، و همچنین آنها همیشه در جایی که هستند به آتش احتیاج دارند.

https://i0.wp.com/img41.imageshack.us/img41/1883/umbaba.gif

مارتین: در ویدیوی جدیدی از دیوید آیک، اینطور گفته شده که خزندگان تغییرشکل دهنده، برای به دست آوردن پوشش و شکل ظاهری خود، ظاهری شبیه انسان، باید خون انسان را بنوشند. و به نظر میرسد چیزی در مورد ژن بلوندها وجود داشته باشد. در حال حاضر، من نمیدانم چه چیزی…

موتوا: بله. آقای دیوید آیک کمی در این مورد با من صحبت کرد آقا. او چندین بار به من گفت که مردمی با موهای طلایی توسط چیتااولی قربانی میشوند، و بعد من هم چیزهایی را که از افریقا میدانستم به او گفتم.

همانطور که میدانید آقا، تمام افریقایی ها موهای سیاه رنگ ندارند. افریقایی هایی هستند که بسیار مقدس شمرده میشوند. اینها افریقایی هایی هستند که به طور طبیعی با موهای قرمز به دنیا می آیند. این باور وجود دارد که آنها از لحاظ روحی بسیار قدرتمند هستند. در افریقا،این دست مردم، آلبیمرز (albeamers) یا افریقاییهای مو قرمز، بیشترین افرادی هستند که قربانی میشوند، مخصوصاٌ زمانی که آنها تازه بالغ میشوند- و فرقی نمیکند که زن باشند یا مرد.

مارتین: زمانی که شما قادر بودید چشم های بیگانه های خاکستری را از پشت محافظ خارجی ببینید، این طور گفتید که آنها در پشت آن پوشش، به واقع خزندگان بودند؟

موتوا: بله آقا، دقیقاً. من به شما میگویم چرا. ماری در اینجا افریقای جنوبی وجود دارد که مامبا  نامیده میشود.

مارتین: بله، و بسیار کشنده است.

موتوا: این یکی از سمی ترین مارهایی ست که شما میتوانید پیدا کنید. این مار چشم هایی کاملاٌ مانند چشم های یک چیتااولی یا یک  Mantindane دارد. و همچنین مانند یک پیتون آقا. چشم های یک کروکودیل بسیار مانند چشم های یک بیگانه به نظر میرسند، ولی مانند چشم های یک مامبا یا یک پیتون هیپنوتیزم کننده و نافذ نیستند. اگر شما بتوانید چشم های یک پیتون را ده برار بزرگتر فرض کنید، آنها دقیقاٌ چشم های یک چیتااولی هستند.

مارتین: اینطور گفته شده که، و من اعتقاد دارم که این درست است، که یک- به خاطر نبودن کلمات بهتری برای بیان این مطلب – جنگی میان روشنایی و تاریکی، خوب و بد، بر روی این سیاره وجود دارد.

موتوا: بله. بله، آقا. همین طور است آقا. بله.

مارتین: و به طور قطع، یک خدا در این دنیا وجود دارد، یک خدای روشنایی و عدالت.

موتوا: بله، آقا.

مارتین: فرهنگ شما ، خود شما چطور حضور و دخالت خدا را از طریق جانشین هایش و مخلوقاتش میبینید؟ در همه چیز باید یک تعادل و نشانه وجود داشته باشد، و این شامل سیاره زمین میشود- و سرتا سر عالم هستی. شما این را چطور میبینید- برای بسیاری از خوانندگان که این مطالب را میخوانند، و اینها بسیار ترس آور و تقریباً بسیار ناامید کننده هستند- ولی هنوز به طور قطع امید وجود دارد. در نتیجه، من میخواهم این مصاحبه را با پیامی از امید تمام کنم.

موتوا: بله. همین طور است آقا، امید وجود دارد! نگاه کنید، اول از همه، یک خدا بالای سر ما وجود دارد. و این خدا بیشتر از آنچه اکثر ما باور داریم واقعی ست. خدا چیزی زائیدۀ تخیل یک نفر نیست. خدا چیزی ساخته و پرداختۀ ذهن زنان و مردانی در دوران پیش از تاریخ نیست. خدا وجود دارد، آقا. اما در میان ما و خدا موجوداتی قرار دارند که ادعا میکنند خدایان هستند. و ما باید از شر این موجودات خلاص شویم تا بتوانیم به خدا نزدیکتر شویم.

آقا، من زندگی بسیار طولانی و عجیبی داشته ام، و من میتوانم به شما بگویم که یک خدا وجود دارد. و او در زندگی ما حضور و دخالت دارد. اگرچه خدا در چشمان ما آهسته کار میکند، اما صبر کنید: چه کسی فکر میکرد که کمتر از 30 سال پیش، یک نفر هم به محیط زیست اهمیت نمیداد. چه کسی این تفکر ناگهانی و خدایی را در درون همه ما قرار داد؟

امروزه آقا، مردم در هر جای دنیا برای دفاع از حقوق زنان و کودکان میجنگند. چه کسی این ایده ها را در ذهن ما قرار داده؟ نه چیتااولی و نه هیچ موجود شیطانی دیگر، این خداست که در سایه عمل میکند و ما را قوی میسازد تا در مقابل این موجودات بایستیم.

همانطور که میبینید آقا، خدا در چشمان ما بسیار آهسته کار میکند، به این خاطر که خدا در زمانی بسیار متفاوت از زمان ما زندگی میکند. خدا آنجاست. خدا دارد کار میکند. و این خداست آقا، کسی که برای اولین بار در زندگی ما، ما را از این موارد آگاه میکند، ما را آگاه میکند که در این دنیا تنها نیستیم، و اینکه ما باید روحاٌ و شخصاٌ برای اعمالمان مسئول باشیم، و ما باید این موجودات بیگانه را منفعل کنیم،  کسانی که سال ها ما را وارد چرخه هایی تکراری کردند.

chitauri

انسان ها هرگز پیشرفتی واقعی را تجربه نکرده اند آقا، به این خاطر که نیروهایی وجود داشتنتد که ما را از رسیدن به جایگاه واقعیمان در دنیا باز داشته اند، و منظور من چیتااولی ست، منظور من Mantindane است ، منظور من میدزیمو ست. ما باید دست از ستایش آنها به عنوان موجوداتی فراتر از انسان برداریم. آنها تنها موجوداتی هستند که بیشتر از آنچه ما به آنها نیاز داشته باشیم، به ما نیاز دارند. و تنها یک احمق این واقعییت را انکار خواهد کرد که ما تنها موجودات هوشمندی نیستیم که این سیاره به وجود آورده است.

در سرتاسر افریقا شواهد قانع کننده ای وجود دارند که زمانی انسان های غول پیکر  بر روی این سیاره راه میرفتند، در دورانی که دایناسورها وجود داشتند. جای پاهایی در سنگ های گرانیت هر کدام با 6 فوت طول و 3 ½ پهنا وجود دارند، جای پاهایی از انسان های تکامل یافته آقا، که به هزاران یا میلیون ها سال پیش برمیگردد. این غول پیکران به کجا رفتند؟ چه کسی میداند؛ ممکن است دایناسورها نژادی هوشمند تولید کرده باشند، نژادی که به دروغ به ما میگوید که از ستاره ها آمده، در حالی که در حقیقت قسمتی از سیاره ایست که ما در آن زندگی میکنیم.

امید وجود دارد، و این امید بسیار درخشان است. مسیحایی دارد در درون همه ما متولد میشود، اما مانند تمامی مرگ ها، مرگ فرزند نورانی ( مرگ فردییت دست نخوردۀ ما قبل از تبدیل شدن به یک مسیح ) توسط خطر بزرگی تهدید میشود، هنگامی که دشمن به سمت یاًس و نا امیدی پیش میرود. دشمن اشتباهات زیادی خواهد کرد و ما توسط نام مقدس خدا بر او پیروز میشویم. این چیزی ست که من اعتقاد دارم آقا، و این چیزی ست که من تا آخرین نفسم به آن اعتقاد خواهم داشت.

مارتین: و این بهترین جا برای پایان است- با این تفکر، با این پیغام.

بگذارید چیزی را بگویم، فقط برای شما، من از سال 1974 سفینه های فضایی بسیار زیادی را از نزدیک دیده ام ( البته نه از داخل یا به واسطه ربوده شدن). من در کوهستان های اورگان جنوبی از کنار رد پای پا گنده عبور کردم…

موتوا: آه-هاه!

https://i0.wp.com/www.ufotv.com/Merchant2/graphics/00000001/K473-big.jpg

مارتین: …نزدیک رودخانه ای که کنار آن چادر زده بودم. من در شب، صدای پاگنده را در کوهستان ها شنیده ام. من صدای شیون های آنها را شنیده ام…

موتوا: اه، واقعاٌ! شما او را دیدید؟

مارتین: …از کوهستانی به کوهستان دیگر. من چیز های زیادی را تجربه کرده ام. من میدانم که این چیزها واقعی هستند!

موتوا: بله، آقا. من با یکی از رفقای مبارز صحبت میکردم و گفتم، » ما پیروز خواهیم شد » ، همانطور که سربازهای امریکایی  در طول جنگ جهانی دوم میخواندند.

مارتین: بله، و در طول جنگ ویتنام.

موتوا: ما پیروز خواهیم شد، ما پیروز خواهیم شد، اما افراد شکاک باید دست از خنده و تمسخر بردارند، و احمق ها باید خدا نامیدن این بیگانه ها را متوقف کنند. تنها یک خدا وجود دارد، و او کسی ست که ما را به وجود آورد، و نه یک متظاهر و شیادی که از جای دیگری آمد تا در پشت ما پنهان شود و خون بچه های ما را بنوشد. همینطور است آقا.

مارتین: بله، کاملاٌ درست است. کردو، این را بدان که من عمیقاً کاری که تو انجام دادی و جسارت صحبت کردن بی پرده و صادقانۀ تو را تحسین میکنم. زمان کنترل کردن و مخفی نگه داشتن این اطلاعات گذشته، و اکنون زمان گفتن حقیقت است. و برای افرادی که باور نمیکنند یا حتی به  احتمالات فکر نمیکنند، فقط میتوان گفت که این بسیار بد است.

موتوا: دقیقاً، و همینطور باید مردم را با این حقیقت رو به رو کنیم که دلیلی برای ترسیدن از چیزی وجود ندارد. اگر هدف ما در دسترس قرار دادن اطلاعات است که باید برای هر فردی بر روی این سیارۀ در حال رشد قابل دسترس باشد، برای چه آنها تو را تهدید میکنند که ساکت بمانی؟ اگر این بیش از حد مسخره  است، بگذارید باشد. دست از ترور و مسخره کردن و تخریب مردم توسط  ایجاد رعب و وحشت بردارید. این هدفی ست که من دارم، و من مطمئنم دیوید و بدون شک شما، همینطور هستید. من دیگر ترسی ندارم. زمان آن رسیده است که ما آزادانه صحبت کنیم. ما به یک هوشیاری جمعی نیازمندیم- و باید این قضیه را آزادانه بیان کنیم. از شما بسیار متشکرم، من واقعاً کار شما را تحسین میکنم.

مارتین: حقیقتاً درست است. ممنون.

پایان.

هر گونه بهره برداری از این مطلب با ذکر منبع با آدرس www.ufolove.wordpress.com مجاز میباشد.

منبع:   http://www.metatech.org/credo_mutwa.html

پ . ن : با تشكر فراوان از كاموراي عزيز كه اين مصاحبه جذاب و خواندني را در اين مدت ترجمه و ارسال نمودند.

*****************************************************************

شکنجه موتوا و سرقت گردنبند اسرار

credo_mutwa
دیوید ایک و بیل ریان به تازگی به موتوا سر زدند و موتوا جریان وحشتناکی براشون تعریف کرد. چند ماه پیش و اوایل سال 2010 ، فردی که ادعا میکرد عضو جوان قبیله زولو هست دائما با موتوا تماس میکرد و اون رو به خیانت به قبیله زولو متهم میکرد، به دلیل ارتباط و هم صحبحتی زیاد با سفیدپوستها. در نهایت موتوا موتوا همراه با گردنبند اسرار معروفش(که در عکسهاش بر گردن داره) که قیمتی نمیشه بر اون گذاشت توسط قطار به سوازیلند رفت تا ببینه اون افراد چه مشکلی باهاش دارن که بهش تهمت میزنند. وقتی که به مقصد رسید اون افراد اون رو بردند و تحت شکنجه قرار دادند، و داشتند ناخنهاشو با انبر میکشیدند. گردنبند رو گرفتند و اون رو با قطار برگردوندند.

http://brianakira.files.wordpress.com/2010/09/david-icke-credo-mutwa.jpg
دیوید ایک متوجه شد که در حال حاضر موتوا و خانواده ش و بچه هایی که والدین خودشون رو بر اثر ایدز از دست دادن و تحت سرپرستی اون هستند، حتی پولی برای خریدن غذا نداشتند.موتوا تا به حال مور حمله افراد زیادی قرار گرفته که جزییاتش نمیتونه اینجا گفته بشه و اونها در هر صورت میخوان که از شرش راحت بشن. قبلها از طرف موسسه خیریه ای در امریکا ماهانه مبلغی به موتوا داده میشد اما از دسامبر این حقوق قطع شده و اون نقاشی هاش رو به توریستها میفروخت. ایک به تازگی تمام اینها رو فهمید و مبلغی برای خرید غذا به اونها داد ولی برای قبضها و .. پول احتیاج هست…
خلاصه ای از ویدیوی صحبت ایک با موتوا در مورد ان اتفاق:
وقتی که موتوا به سوازیلند میرسه چند سیاه پوست که ظاهر وحشی مریض و مستی داشتند اون رو به یک مکان خاصی میبرند جایی که تحت شکنجه قرار میدن و گردنبند رو ازش میگیرند که قدمتی نزدیک هزار سال داشته و بسیار مهم و با ارزش بوده و دارای نشانه هایی در مورد گذشته افریقا و تمدن انسان و دخالت موجودات بیگانه داشته. و موتوا به اونها میگه کارتون بیفایده س و اینده دردناکی خاهید داشت. فرد اصلی که اونجا بوده یک سفیدپوست مرموز بوده که موتوا میگه حالت خاصی بین یک مرد و یک پسربچه داشته و میشه گفت دوجنسه بوده. طور خاصی حرف میزده و حرف س تلفظ میکرده. بعد از اینکه اون رو رها میکنند در حالت بیهوشی بوده و چند زن محلی بهش کمک میکنند و اون رو به قطار میرسونند…
لینک ویدیو:
http://www.davidicke.com/headlines/37830-the-torture-of-credo-
mutwa-and-the-theft-of-the-necklace-of-mysteries-

http://www.youtube.com/watch?v=_qi1sB9WUTI

در مورد اون گردنبند در ویدیوهای مصاحبه ایک با موتوا مطلبهایی هست..

هر گونه بهره برداری از این مطلب با ذکر منبع با آدرس www.ufolove.wordpress.com  مجاز می باشد.

Posted on نوامبر 15, 2010, in مصاحبه با کردو موتوا, نژاد خزندگان فضايي. Bookmark the permalink. 48 دیدگاه.

  1. salam ramtin jan man dar vebam vaghti adrese toro mizanam khata mide vali esmeto to matalebam miarm mer30 manam matalebi daram age khasti va be dardet khord estefade kon azadi tou har do saitam semeto mizaram mamoun az hamkarit man mikham mardom az inke inaro khorafat midounan dar bian komakam kon

  2. ramtin ja nazaratam khosousi baram befrest
    http://shin.loxblog.com
    in saitam baraye mane
    tel:09364504770

    • دوست عزيز ممنون .ولي لا اقل اسم وبلاگ خودت را جاي وبلاگ من نگذار. در ضمن من چك كردم مشكلي نيست. اصلا هر جور راحتي عزيز.ممنون دوست خوبم.

  3. ممنون رامتین عزیز مثل همیشه عالی بود

  4. «و تنها یک احمق این واقعییت را انکار خواهد کرد که ما تنها موجودات هوشمندی نیستیم که این سیاره به وجود آورده است.

    در سرتاسر افریقا شواهد قانع کننده ای وجود دارند که زمانی انسان های غول پیکر بر روی این سیاره راه میرفتند، در دورانی که دایناسورها وجود داشتند. جای پاهایی در سنگ های گرانیت هر کدام با 6 فوت طول و 3 ½ پهنا وجود دارند، جای پاهایی از انسان های تکامل یافته آقا، که به هزاران یا میلیون ها سال پیش برمیگردد. این غول پیکران به کجا رفتند؟ چه کسی میداند؛ ممکن است دایناسورها نژادی هوشمند تولید کرده باشند، نژادی که به دروغ به ما میگوید که از ستاره ها آمده، در حالی که در حقیقت قسمتی از سیاره ایست که ما در آن زندگی میکنیم»

    آقاي رامتين خان ديدي تو همون كامنت قبلي من همين حرفو گفتم!!
    اصلا من و اين آقاي شامان آخر تفاهم هستيم، جدا بهش احساس ارادت دارم.

  5. سلام
    تشكر از آقا رامتين
    اين پست و بقيه مصاحبه با شمن را يكجا خوندم
    خيلي عجيب بود كه تمام گفته هاي ايشون را تو -سريال ظهور – به روايت ديگري ديده و شنيده بودم!!
    از شما خواهش ميكنم كه اين سريال را ببينيد و بعدا خودتان قضاوت كنيد. بنده تمامش را دانلود كردم اگر خواستيد بگيد تا براتون بفرستم
    تشكر

    • دوست عزيز موتوا هم همين هشدار ها را داده و با اين سريال نظراتش در يك سو است. مطالبي هفته ديگر ميگذارم .من تا شنبه نيستم. هفته بعد مطالب جالب و تعمق برانگيزي ميگذارم.

    • فراهانی گرامی درود ،
      از خیلی وقت پیش دنبال این سریال ظهور هستم ، چگونه می توانم تهیه اش کنم ؟
      اینترنت پرسرعت ندارم ، آیا باپرداخت هزینه اش می شود با پست برایم ارسال شود ؟
      خواهشمندم راهنمایی ام کنید ، یا با کامنت ، یا با ایمیل :
      fsat_2012@yahoo.com
      بسیار سپاس از شما

  6. خیلی خوب بود رامتین. لینک‌ها را هم در گروه مخصوصی که در فیس بوک ایجاد کرده‌ام قرار دادم. اون سریال هم چیزیه در حد مُلک سلیمان!!

    راستی این سایت رو دیدی: http://www.thisman.org/

  7. لينك دانلود مستقيم سريال ظهور و خريد پستي

    http://arrivals.mouood.org/

  8. مهمترین نکته ای که این مطلب برای من داشت معرفی ملچیزدک یا ملچیسدک بود. شخصی بسیار مرموز ومهم در کتب مذهبی. نوعی روحانی کلیسا بسیار والامقام و در دارای واقع بالاترین مرتبه بود. تایید کننده پیامبری بعضی پیامبران.کسی که نان و شراب مقدس رو به حضرت ابراهیم داد. او از همسر باکره برادر نوح به دنیا امد. به هنگام تولد سخن میگفت و نیایش میکرد. بعد از مذتی عزرائیل یا جبرئیل او را با خود به باغ عدن برد تا از طوفان نوح در امان باشه. …در روز قیامت مسئول حشر و قضاوت نهایی هست….و مطالب دیگه ای که قصد دارم به عنوان مطلب اگه بشه بفرستم. این شخصیت به نظرم بسیار مهمه و باید بهتر شناخته بشه. جالب اینجاست که در زمان حال پیروانی داره. ملچیزدک از نسل باغبابان زمینیه؟!!!! یا از گروه یا نژاد مخالف؟ امیدوارم در این وبلاگ به کمک همدیگه شناخت درست و کاملی ازش پیدا کنیم. مثل اینکه خدایان و الهه های باستان دوباره دست به کار شدن اومدن دنبال چپاول و سهمشونو از زمین بگیرن((:
    مثل خرچنگ چنبره کردن رو زندگی ما!
    من راز طول عمر رو فهمیدم! داشتن پارتی کلفت با عزرائیل((: این ملچی هم که با عزرائیل دوستجونه حالا حالا ها هست…موهای گوشت سپید گشته ست کفتار!بمیر دیگر زشت است!((: (این دیالوگو واسه این موجودات سیریش گفته بودن(:

  9. اما راجع به الیا سزار مرموز هیچ اطلاعی ندارم و چیزی در اینترنت پیدا نکردم و نمیدونم کیه.
    در مورد سایر اعتقادات موتوا، به نظرم این قطعی نیست که خزنده اسایان از زمین خودمون باشن….در ویدیوهای مصاحبه موتوا که در یوتوب هست مطالب جالب و بیشتری راجع به تاریخ افریقا و موجودات بیگانه دیگر هست- البته من فقط چند تاشونو دیدم- برای مثال چروبیم که موجودی هست که نماد صلیب حیات یا همون فکر کنم انخ که در مصر باستان به وفور هست از اون گرفته شده و در واقع یک موجوده…همینطور مطالب بیشتری در مورد خزندگان و…

    • با توجه يه سوابق طولاني حضور و سلطه خزندگان روي زمين (بيشتر از 250000000 سال) احتمالش خيلي زياده كه از بين انواع خزندگان نژاد هوشمندي بوجود اومده باشه، و باز با توجه يه اينكه رپتايلها به زمين گير سه پيچ دادن و ول كن قضيه نيستند احتمال اينكه منشا زميني داشتند و دلشون ميخواس سياره رو پس بگيرن ميره بالاي 99 درصد، خوب شايد بعد اينكه خدايان دايناسورها رو نابود كردن و تعداد معدودي از رپتايلهارو با خودشون بردن موقتا تو يه سياره ديگه اسكانشون دادند، مثلا همون مجموعه اوريون كه قبلا اشاره شده بهش.
      در ضمن اون قصه باغبانهاي زمين خيلي مزخرف بود باور نكنيدش.

  10. kamora جان ممنون بابت ترجمه ی خوب و زحمتی که کشیدی
    خسته نباشی

    توی کامنتای پستای قبلی گفتی که خبر های بدی در مورد کردو موتوا فهمیدی و قرار بود ظاهرا با این مطلب قرار داده بشه

    میشه بیشتر توضیح بدی ؟

    ممنون.

    • خواهش میکنم امگا جان. و اما در مورد اون خبر بد، اول قصد داشتم جداگانه بفرستم اما همینجا میگذارم:
      شکنجه موتوا و سرقت گردنبند اسرار
      دیوید ایک و بیل ریان به تازگی به موتوا سر زدند و موتوا جریان وحشتناکی براشون تعریف کرد. چند ماه پیش و اوایل سال 2010 ، فردی که ادعا میکرد عضو جوان قبیله زولو هست دائما با موتوا تماس میکرد و اون رو به خیانت به قبیله زولو متهم میکرد، به دلیل ارتباط و هم صحبحتی زیاد با سفیدپوستها. در نهایت موتوا موتوا همراه با گردنبند اسرار معروفش(که در عکسهاش بر گردن داره) که قیمتی نمیشه بر اون گذاشت توسط قطار به سوازیلند رفت تا ببینه اون افراد چه مشکلی باهاش دارن که بهش تهمت میزنند. وقتی که به مقصد رسید اون افراد اون رو بردند و تحت شکنجه قرار دادند، و داشتند ناخنهاشو با انبر میکشیدند. گردنبند رو گرفتند و اون رو با قطار برگردوندند.
      دیوید ایک متوجه شد که در حال حاضر موتوا و خانواده ش و بچه هایی که والدین خودشون رو بر اثر ایدز از دست دادن و تحت سرپرستی اون هستند، حتی پولی برای خریدن غذا نداشتند.موتوا تا به حال مور حمله افراد زیادی قرار گرفته که جزییاتش نمیتونه اینجا گفته بشه و اونها در هر صورت میخوان که از شرش راحت بشن. قبلها از طرف موسسه خیریه ای در امریکا ماهانه مبلغی به موتوا داده میشد اما از دسامبر این حقوق قطع شده و اون نقاشی هاش رو به توریستها میفروخت. ایک به تازگی تمام اینها رو فهمید و مبلغی برای خرید غذا به اونها داد ولی برای قبضها و .. پول احتیاج هست…
      خلاصه ای از ویدیوی صحبت ایک با موتوا در مورد ان اتفاق:
      وقتی که موتوا به سوازیلند میرسه چند سیاه پوست که ظاهر وحشی مریض و مستی داشتند اون رو به یک مکان خاصی میبرند جایی که تحت شکنجه قرار میدن و گردنبند رو ازش میگیرند که قدمتی نزدیک هزار سال داشته و بسیار مهم و با ارزش بوده و دارای نشانه هایی در مورد گذشته افریقا و تمدن انسان و دخالت موجودات بیگانه داشته. و موتوا به اونها میگه کارتون بیفایده س و اینده دردناکی خاهید داشت. فرد اصلی که اونجا بوده یک سفیدپوست مرموز بوده که موتوا میگه حالت خاصی بین یک مرد و یک پسربچه داشته و میشه گفت دوجنسه بوده. طور خاصی حرف میزده و حرف س تلفظ میکرده. بعد از اینکه اون رو رها میکنند در حالت بیهوشی بوده و چند زن محلی بهش کمک میکنند و اون رو به قطار میرسونند…
      لینک ویدیو:
      http://www.davidicke.com/headlines/37830-the-torture-of-credo-
      mutwa-and-the-theft-of-the-necklace-of-mysteries-

      در مورد اون گردنبند در ویدیوهای مصاحبه ایک با موتوا مطلبهایی هست..

  11. مرسی کامورا جان. ضمنا مثل اینکه در تحقیقات، به جاهای مهمی رسیدی . لطفا ما رو هم در جریان بگذار .

    • خواهش میکنم ازیتا جان. البته من در برار شما و سایر دوستان مثل شما دانش بسیار بسیار بسیار کمی دارم و تازه به اول راه هم نرسیدم و شماها خیلی تجارب بیشتری دارید! این یک واقعیته و جدی میگم.
      راستش من هم در مورد این نژادهای بیگانه سردرگم هستم چون همانطور که میدونید انقدر مخفیکاری وجود دارد وکنترل وجود دارد که ادم به خودش شک میکنه. من سعی میکنم که هر مطلب موثقی در مورد اینها برخوردم اطلاعرسانی کنم یا ترجمه کنم و بفرستم. دو مورد مهم از بین مطالبی که قراره بفرستم یکی پگی کین و دیگیری همین ملچیزدک هستند. حتما اینجا موضوع مهمی در بین هست وگرنه چرا قسمتی طومار دریای مرده که قدیمیترین منبع بعضی کتب مذهبیه حق انتشارشو و اگاهیشو به مردم نمیدن؟ مثلا چرا دو یا یک لوح اخر تحوت هم برای عموم ممنوعه؟ و خیلی مطالب ممنوعه دیگه…

  12. چرا نظر منو چاپ نکردی همون که گفتم برم پشت تخته سنگ جای خانومه چرا فکر بد میکنی من اونو گفتم چون به جستجو و کاوش میان سنگها علاقه دارم

  13. حق با شماست مثل اینکه یک لنگ کفش هم کفش کرده

  14. خیلی حرفهاش گنگه و غیر قابل هضمه .

  15. جناب یوفولاو اگه میدونستم این مطلب رو در متن قرار میدید ویرایش میکردم! خیلی بده! غلط املایی و ویرایشی داره! میشه لطفا تصحیحش کنید

  16. ازیتا جان نظر شما در مورد فرزانه گوشه نشین چیست؟ کتاب واقعا کامل و دست نخورده و درست هست؟ چون مطالب بسیار جالبی داشت ولی چون خیلی خلاصه بود و اون باغبان زمینی هم میگفت من همه چیز رو برات خلاصه تعریف میکنم-بعضی جاها خیلی عجیب بود؟ شما چه نظری دارید؟ چون مطالب بسیار بحث برانگیز بودند

  17. کامورا جان من کتاب های رامپا رو سالها پیش خوندم و الان که در حال تایپش هستم با آگاهی و دید متفاوتی دوباره دارم میخونمش . ازت اجازه میخوام در آخر کتاب راجع به محتوی اون بحث کنیم چون این کتاب یازده فصل داره و الان ما فقط فصل اول رو خوندیم اما بطور کلی فکر می کنم بخش بزرگی از تجربیاتش صحت داره . البته نثر رامپا نثر اندیشمندانه و جذابی نیست ( مثل کارلوس کاستاندا ) و همین باعث میشه آدم حس کنه با قصه گویی عامی طرف هست و زیاد جدی گرفته نشه .
    راستی این ملشیزدک که گفتی با درانو ملشیزدک خودمون ربطی داره ؟ در مورد چیزهای ممنوعه باهات هم عقیده هستم . راستش من فکر میکنم به عمد، عامه مردم از دانش دور نگه داشته میشن . توصیه میکنم مقاله آتش اختر در وبلاگ کتاب گمشده رو بخونی.

    • ببخشید اسمش رو اشتباه نوشتم درونوالو ملشیزدک صحیح هست .

      • این دو تا نه ارتباطی ندارن، فقط من نمیدونم چرا درونوالو اسم ملچیزدک رو انتخاب کرد.بله سعی میکنم حتما این مقاله رو بخونم

    • با اینکه خوندن گفتگوی دو نفره شما آزیتا و کامورا برام جالب بود، ولی حساب من و بقیه رو هم بکنید! مثلا وقتی یه اسم خاص می برید لطفا تو پرانتز تعریفش بکنید…که کیه …چه نقشی داشته….و منبع اطلاعاتی شما یا اصلی اون چیه!
      خلاصه ما هم تو بازی هستیم حتی اگه اون گوشه نشسته باشیم!

  18. درونوالو ملشیزدک
    http://ooust.wordpress.com/2010/08/19

    وبلاگ کتاب گمشده http://lostbook.persianblog.ir/

  19. ممنون كامورا و يوفولاو عزيز
    مطالب بسيار جالبي بود كه خوندنش خالي از لطف نبود. انكه اتفاقاتي براي اين شخص افتاده رو به صرف اينكه ما تجربه اش رو نداشتيم نميشه مردود شمرد. .. با توجه با اشكال باستاني كه من توي موزه هاي دنيا دارم ميبينم راستش دارم فكر ميكنم حتي همون ابوالهول هم عينا وجود داشته و خيال نبوده چه برسه انسان هايي با پاي مار و خزنده و ….كه انواعش انقدر زياده كه… و جالب اينه كه در اون موقع كه امكان رفت و آمد از اين سر دنيا تا اون سر دنيا مقدور نبوده همون شكل رو تو هر سرزميني پيدا ميكنيد!!!
    پس يه چيزي هست…اين وسط.
    در ضمن من بارها گفتم من ميتونم قبول كنم كه توي زمين خبر هايي هست با چيزايي كه ديدم و اونچه كه عقلم با دونسته هام ميگه …

    اما اين موجودات يك سري اطلاعات رو به كشورهايي دادن و قطعا يه باج هايي هم گرفتن… در اين هم شك ندارم وگرنه بعضي كشورها مث ژاپن و آمريكاو چين … با سرعت نور حركت نميكردن به سوي پيشرفت !!!!
    حتي اگه هزار تا اديسونم داشتن بايد خدابار يه كار رو امتحان كنن تا يه چيزي رو كشف كنن و به يه تكنولوژي اينطوري برسن
    ….

    اما اينكه همه چي رو به اونا نسبت بديم هم مورد قبول نيست .

    فرهاد گرامي هم بهتر از من درباره تنديس ها و …اشكال خاص انسانها با تركيب غير معمول اطلاعات دارن راستش من الان ده روزيه با سر زدن به موزه هاتوي نت هنگ كردم بخدا
    از فروهر دارم ميرسم به جاها و مجسمه ها و نقوشي كه ميبينم امكان نداره اين اشكال واقعي نباشن و زاده ذهن خلاق باشن و اصولا چرا بايد كسي انقدر زجر بكشه اين ها رو سالها بكنه با ابزار ابتدايي اون موقع !!!!

    من نميدونم يوفو لاو گرامي چطور ميتونن بعضي از اين عكس ها رو بذارن اگه براشون بفرستم . چون بعضي هاش بايد بنوعي سانسور بشه .اين نگاره ها به طرز وحشتناكي ميگن انسان هاي قديم با اينا زندگي ميكردن اصلا !!!!براي همين ارسالشون نكردم و راستش هنوز توي هنگم
    و اينكه بگم ما فكر ميكنيم ايران خيلي آثار باستاني داره اما بايد بگم اشتباه ميكنيم. بسياري از كشورها صد ها بار زيباتر از تخت جمشيد ما رو دارن!!!!كه سالم تر هم هست. ميخوام بگم آثار ما يا گم شده و مدفونه با اين قدمت ايران يا غيب بايد شده باشه!!!كه انقد كمه .

    • من مشتاق دیدن این عکسها هستم. شما درست میگید الان بعضیها و در این جهت تاریخ و افسانه و این موجودات عجیب رو بررسی میکنند که اینها واقعا وجود داشتند…من هم فعلا در همین جهت فکر میکنم

    • جون مادرت يه چن تا لينك بده بريم نگا كنيم ديگه بابا!

  20. چن سال پيش شايع شده بود بيشتر آثار تخت جمشيد تقلبي هستن، مثلا ستونهائي كه افتادن يا سقف كاخ كجاست؟

  21. اتفاقا نژاد ايرانيها همونيه كه قبلا بود مشكل اينه كه اسم اين نژاد آرياني نبوده و اصلا آرياني ها 5500 سال بعد از زندگي زرتشت وارد ايران شدن و در آذربايجان ساكن شدن.
    سوال نكنيد ديگه حوصله اينيكي بحثو تدارم!

برای kamora پاسخی بگذارید لغو پاسخ