كارلوس كاستاندا – هنر رويا ديدن و تجربه دوستمان حامد


زندگی وآثار کارلوس کاستاندا در یک نگاه

زندگی کارلوس کاستاندا نویسنده دوازده کتاب که مجموعه ای از تعالیم عرفانی حلقه ای از سرخپوستان یاکی بازمانده از قوم  تولتک رادر طی سه دهه باز می نمایاند در هاله ای از ابهام قرار دارد آنچه که از تحقیقات موجود و مصاحبه های بر جای مانده بنظر میرسد که وی در 25 دسامبر 1935 در سائوپائولوی برزیل متولد شده است  البته برخی از منابع سال تولد اورا 1931 و نیز با استناد به اسناد مهاجرت تولد اورا 1935در کاحامارکای پرو ذکر کرده اند

ماهنامه تایم در سال 1973پدرش را سزار آرانها بورونگاری ومادرش را سوزانا کاستاندافاوآ نامیده است وی در سال 1951 به سانفرانسیسکو رفت ودیپلم خود را از دبیرستان  هالیوود گرفت .در سالهای 1955 تا 1959 کلاسهای مختلفی را در ادبیات ،روزنامه گاری و روانشناسی در سیتی کالج لوس آنجلس گذراند ودر همان زمان به عنوان دستیار مدتی نزد یک روانکاو مشغول به کار بوده است .در سال 1959 تبعه آمریکا شد ورسما نام مادرش یعنی کاستاندا را برگزید.در همین سال در دانشگاه کالیفرنیا در لوس آنجلس ثبت نام کرد وسه سال بعد به تحصیل در رشته مردم شناسی پرداخت .

کاستاندا با اولین کتابش «آموزشهای دون خوان» که در سال 1968منتشر گشت مدرک لیسانس گرفت ودر سال 1973 با سومین کتابش «سفر به ایختلان»(سفر به دیگر سو) موفق به اخذ درجه دکتری در رشته مردم شناسی گردید .این درجه بخاطر ظبط وتنظیم مصاحبه هایی بود که وی در سال های 1960 تا 1971 با پیرمرد سرخپوستی به نام «دون خوان ماتیوس» داشته است وهمین مصاحبه ها اساس 3 کتاب اول وی بود که میلیون ها نسخه از انها در زمانی کم درسراسر جهان به فروش رسید .

وی در طول حیاتش 12 کتاب و یک دوره ماهنامه در 4 شماره وچند نوشته پراکنده از خود بر جای نهاده است که در آنها جزئیات تجربیات خود را با سرخپوستان یاکی بومی بخشی از مکزیک مرکزی توضیح داده است .نوشته های او توسط دانشگاهیان مورد نقد وبررسی قرار گرفته و آثار فراوانی توسط موافقان ومخالفان اندیشه های او در سرتاسر دنیا منتشر شده است.

کاستاندا دو دهه آخر عمر خود را صرف آموزش تعالیم دون خوان به جمعی از کارآموزان زن ومرد و نگارش چند کتاب وارائه چند سخنرانی و مصاحبه و برگزاری کارگاههای آموزشی متعدد عممومی نمود. وی در 27 آوریل 1998 به علت سرطان کبد در لوس آنجلسدرگذشت. جسدش سوزانده وخاکسترش به مکزیک فرستاده شد.

با تشكر از حامد عزيز

#################################################

اول از همه باید راجع به موضوعی که اساس ساحری و لازمه سفر بین دنیاهاست صحبت کنم یعنی پیوندگاه.

بر اساس عقیده ساحران انسان ماهیتی انرژیمند دارد وشکل انژییک ان برای کسانی که توانایی دیدن ماهیت انرژیمند  دنیا را دارند شکلی نورانی و بیضی گون میباشد که برخی از تارهای انژی که کل هستی راه بوجود اورده اند از داخل ان عبور می کنند .در داخل این شکل نقطه ای نورانی وجود دارد که در اصطلاح پیوندگاه نامیده میشود در تفسیر ساحران پیونگاه عامل درک واگاهی شناخته می شود .بر این اساس که رشته های انرژی مندی که از درون پیوندگاه عبور میکنند به یکدیگر نزدیک شده و اینگونه است که شناخت حاصل میشود_البته بسیار مفصل تر ازین قضایاست که مربوط به این بخش نیست_پیوندگاه می تواند در داخل یا خارج ازین شکل به حرکت در اید در اینصورت بمحض انکه رشته هایی که قبلا در داخل پیوندگاه بوده اند تغییر کند دنیای کامل وبه اندازه همین دنیا واقعی _اگر دنیای خود را واقعی بدانیم!_شکل خواهد گرفت در واقع دنیایی که هم اکنون  انرا درک و مشاهده میکنیم نتیجه ثابت شدن پیوندگاه در یک نقطه خاص است

ودلیل انکه همه ما همین دنیا را بطور یکسان میبیتیم به این خاطر است که نقطه ثبات پیوندگاه در همه ما یک نقطه است که بدلیل اموزش هاییست که ناخواسته از کودکی به همه ما درباره دنیای منطق داده شده وحرکت پیوندگاه را کاملا متوقف کرده است در نتیجه در تارهایی که این دنیا را میسازند ثابت مانده است.

منظور از تغییر مکان  پیوندگاه در واقع دو نوع حرکت میباشد:

1.حرکت:هرگونه تغییر مکان پیوندگاه در خارج از گوی درخشان

2.جا به جایی:تغییر مکان پیوندگاه به هر نقطه در روی یا درون گوی فروزان

با توجه به معنای جابه جایی دتیا هایی که به وسیله ان پدید می ایند هر قدر هم عجیب و باور ناپذیر باشند هنوز در داخل قلمرو بشری است.منظور از قلمرو بشری تارهای انرژی میباشد مه از میان کل گوی فروزان انسان میگذرد در حالی که در حرکت پیوندگاه که تغییر مکان به خارج گوی است تارهایی از انرژی بکار گرفته میشود که انسوی قلمرو بشر است.

منظور از به وجود امدن دنیایی دیگر این نیست که حرکت پیوندگاه عامل خلق ان دنیا هاست چرا که ان دنیا ها به خودی خود وجود دارندفقط تا قبل از حرکت پیوندگاهبه نوارهایی که انها را میسازند ان دنیا ها قابل درک و مشاهده نیستند.البته بحث راجع به پیوندگاه بسیار مفصل است که در اینجا فقط به یک کاربرد ان یعنی سفر به دنیا های موازی اشاره می کنیم.

سرخپوستان در ابتدا و به طور اتفاقی با خوردن گیاهان توهم زا نظیر:1.تاتوره(علف جیمسون)  2.هومیتو:نوعی قارچ 3.پیوت:توعی میوه کاکتوس

تونستنند از امکانات ماورائی ذهن اگاه شوند چرا که دریافتند مصرف این گیاهان باعث تزلزل پیوندگاه در نقطه ثبات خویش و امادگی برای حرکت به نقاط دیگر می شود.البته چون مصرف این گیاهان خطرناک و گاهی منجر به جنون می شد خیلی زود با باداع روشها یی تونستند بر پیوندگاه خود تسلط پیدا کنند .یک ساحر معمولی کسییست که بتواد هر وقت اراده کرد پیوندگاهش را حرکت دهد اما یک ساحر قدرتمند کسی است که بتواند پیوندگاهش را در نقطه جدید ثابت نگه دارد چرا که پیوندگاه بر حسب عادت تمایل به بازگشت به نقطه معمولش را دارد.در تعاریف قومی سرخپوستان سه نوع ساحر داریم:1.بروخو:که او را ساحر و درمانگر میدانستند

2.کوراندرو:تنها درمانگر بود و از فنون ساحری برای درمان استفاده میکرد

3.دیابلرو:جادوگر سیاه که از سحر برای اعمال جادوی سیها نظیر تسخیر یا قتل استفاده میکرد

اما سفرهایی که در ابتدا انجام میدادند بسیار خطرانک بود چراکه کل وجودیت ساحر در این سفرها جابه جا میشد که با توجه به خطراتی که در سایر دنیاها ساحران را نهدید میکرد ریسک بالیی داشت اما ساحران با نگاه کردن به انسانها در حالت خواب_منظور نگاه انرژیک_دیدند که پیوندگاه در حالت خواب براحتی جا به جا میشود که همان علت خواب دیدن است این چنین بود که در یافتند به جای استفاده از کل وجود خویش برای سفر از کالبد اختری یا رویا_به تعبیر ما همان روح انسان_برای سفر استفاده کنند لذا اموزش هایی راه طرح کردند که در ابتدا هدفشان رسیدن انسان به کالبد اختری بود پس از ان استفاده از کالبد رویا برای انجام سفر مورد توجه قرار گرفت(البته دلیل استفاده انها از کالبد اختری بسیار مهمتر بود که ازین بحث خارج است).

از نقطه نظر ساحران کل علام هستی به شکل جها ن هاییست که مانند لايه های یک پیاز بر روی یکدیگر قرار گرفته اند__همان تعبیریست که دون خوان برای کاستاندا می اورد_ بین این لایه ها انرژی فاصله انداخته است به تعبیری دیگر هر یک ازین لایه ها سطح انرژی متفاوتی دارند برای همین در شرایط  عادی قادر به مشاهده انها نمی باشیم.اگر بخواهیم از تعبیر پیوندگاه برای قضیه استفاده کنیم باید بگوییم که باید ان مقدار انرژی که برای حرکت دادن دادن پیوندگاه به ان دنیاها لازم است را در ابتدا باید کسب کنیم.

]..سپس اسمانهای بالا را از هم شکافت و از فرشتگان گ.ناگون پر نمود برخی از فرشتگان زبان گویای وحی شدند…….میان این دسته از فرشتگان با انها که در مرتب پایینتری قرار دارند با حجاب عزت وپرده های قدرت فاصله انداخته شد[   ( به شباهت تعبیر پرده های قدرت و اختلاف انرژی بین لایه ها دقت کنید)

((نهج الباغه))

در میان مخلوقات موجودات هستند که در اصطلاح فلسفه و قران به انها مجردات گفته میشود.این موجودات دارای شرایط مادی نیستند و تغییر در انها راه ندارد زیرا به قدر توان از موهبت هستی برخوردار شده اند

(( وما منا الا له مقام معلوم  ))    هر یک از ما فرشتگان مقام معینی داریم

صافات 164

(شباهت زیادی بین نوعی از موجودات غیر الی بنام همزاد و مجردات وجود دارد)

ساحران میگویند دنیای انسان دقیقا در وسط این شکل پیاز گون قرار دارد.لازم به ذکر است که سرو کار داشتن با موجودات غیر الی در محدوده علایق ساحران عهد کهن بودکه از نظر ساحران جدید که در جستجوی ازادی بودند ساحرانی گمراه بشمار میرفتند

اما ساحران نام اعمالی راکه برای تسلط بر کالبد اختری انجام میدادند هنر رویا دیدن نامیدند.

بس از اماده شدن ساحر وتسلط نسبی بر روی پیوندگاه نوبت به سفر در دنیای موجودتت غیر الی میرسید

منظور از غیر ارگانیک موجوداتی هستند که ساختارشان فاقد ترکیبات کربن دار هست .انسان و کلیه موجوداتی که در این دنیا میبینیم همه به نحوی از مواذد الی ساخته شده اند(غیر از جن که تنها موجود غیر الی ساکن در لایه ما به شمار می رود.

برای انجام سفر لازم بود که ساحر در رویای خویش بدنبال اشیائ خاصی بگردد این اشیا درواقع به خود رویا تعلق نداشتند بلکه انرژی های بیگانه ای بودند که به شکل اجزای رویا در می امدند به این انرژي های بیگانه در اصطلاح ساحران پیشاهنگ گفته میشد.پیشاهنگ ها فرستادگانی از دنیا های دیگر به منظور برقراری ارتباط بودند.انها در حالت بیداری نیز وجود دارند اما به دلیل حکومت منطق بر دنیا در بیداری قدرت تشخیص و مشاهده انها را نداریم اما در عالم خواب که منطق جایی ندارد با کمی تلاش قابل تشخیصند.

پس از تشخیص,انها شکل خود را تغییر داده وبه شکل نقطه هایی نورانی یا شبیه به ان در خواهند امد.در این مرحله ساحر باید تصمیم خود را مبنی بر سفر به دنیای ان پیشاهنگ با صدای بلند بر زبان اورد در اینصورت است که پیشاهنگ ساحر را بدنیای خوش خواهد برد میتوان چنین گفت که پیشاهنگ ها انرژی لازم برای سفر به دنیای خودشان را به ما میدهند

در این قسمت تجربه کارلوس کاستاندا را ازا اولین سفر خویش به دنیایی دیگر را بیان میکنم که نزدیک ترین دنیا به دنیای ماست:

{ پس از اعلام قصدم مبنی بر سفر با پیشاهنگ ابتدا در تونلی بظاهر تاریک پرواز کردم,حرکتی ناگهانی موجب شد تا به توده مادی عظیمی برخورد کنم در هر جهت که نگریستم نتوانستم انتهای انرا ببینم با خود فکر ردم که لابد این من هستم که منظر ان توده را در خواب ساخته ام,همانطور که مسی در خواب رویایی میسازد فکر کردم در تخت خوابیده ودارم خواب میبینم در همین لحظه پیشاهنگ مرا  به میان غاری که در میان توده بود کشید داخل ان نیز مانند خارج ان پر منفذ بود که ساختار کندوی عسل را برایم تدایی میکرد در همین لحظه صدای رویا دیدن گفت:تو درون موجودی غیر الی هستی,تونلی را انتخاب کن و می توانی در ان زندگی کنی…………}

منظور از صدای رویا دیدن صدای موجودی غیر الیست که در مرحله ای از اموزش رویا دیدن نمایان شده و ساحر را در این امر راهنمایی میکند.نویسنده کتاب به چند دنیای دیگر هم سفر میکند مثلا دنیای سایه ها که مامور رویا دیدن متعلق به ان دنیاست. اسامی دنیا ها را خود نویسنده  بر اساس مشاهدانش انتخاب کرده که برای  مطالعه دقیقتر میتونین به خود کتاب مراجعه کنین.

اما راجع به این که چرا سفر به ان دنیاها خطرناک است به این خاطر که انسان تنها موجودی است که مولد انرژی میباشد_شاید به همین خاطر از او به عنوان اشرف مخلوقات نام برده میشود. بقیه موجودات مقدار معینی انرژی دارند و هرگز قادر به تولید انرژی نمیباشند .(مجردات) اهمیت وجود یک انسان در دنیای آنها به اندازه اهمیت وجود خورشید در دنیای ماست .

برای سرو کار داشتن با موجودات غیر الی ساحر باید از هر ضعفی تهی باشد وگرنه سرنوشت وحشنتناکی در انتظار اوست ضعف های مثل ترس, قدرت, شهوت و . . . . . .

چون آن موجودات در مرحله‌ی اول سعی میکنند انسان را با وعده های تتمیع کنند که البته دروغ نیست چرا که به تمامی آن عمل میکنند ولی به قیمتی گزاف. در مرحله دیگراگر نتوانستند انسان را به ماندن در دنیایشان قانع کنند با مکرو حیله کار خود را از پیش خواهند برد ضمنا در دنیای موجودات غیر الی دروغ جای ندارد چرا که پشت دروغ هیچ قصدی نیست اما چون ما به عنوان انسان هیچ چیز از حقیقت نمیدانیم با نگفتن حقیقت میتوانند به اهداف خود برسند و انسان را به دام خود گرفتار کنند . خود نویسنده را نیز وقتی نتوانستند وی را تتمیع کنند به نحوی چنان ماهر‌انه فریبش دادند که اگر وجود ساحارنی چون دون خوان نبود کاملا از دست رفته بودچرا که آنها وی را بطور کامل و به همراه جسمش به دنیایشان انتقال دادند . داستان به این گونه بود که آنها یک پیشاهنگ را که در دامشان اسیر بود در سر راه وی قرار دادند آن پیشاهنگ خود را به شکل یک دختر بچه غمگین و ترسیده به کاستاندا نشان داد . کاستندا که دلش بحال پیشاهنگ میسوزد به او پیشنهاد کمک میکند پیشاهنگ نیز به او میگوید که تنها راه آزادی وی انست که کاستندا قصد کند انرژیش با انرژیه او یکی شود. اینگونه او آزاد خواهد شد البته پیشاهنگ به هیچ عنوان قصد فریب یا آزار کاستندا را ندارد چرا که او هم از نقشه ای که برای کاستندا کشیده شده بیخبر است . به محض آنکه کستندا قصد خويش مبنی بر یکی شدن انرژی خود با پیشاهنگ را بر زبان می آورد پیشاهنگ آزاد شده ولی وی با جسم مادی اش به آن دنیا منتقل میشود . تنها چیزی که وی از بودن در آن دنیا بخاطر میاورد دنیایی پوشیده از بخاری زرد رنگ با بویی شبیه به بوی گوگرد است

تصور کنید در همچین حالتی هیچ کس نمیتوانست به او کمک کند حتی ساحرانی چون دون خوان چرا که به هیچ عنوان نمیتوانستند تصور کنندوی در کدام دنیا اسیر است و یا اینکه پیوندگاه اوبه کدام نقطه از بی نهایت نقطه ممکن حرکت داد شده است. تنها چیزی که سبب نجات وی شد کمک همان پیشاهنگ اسیر بود که پس از آزادی به سراغ دون خوان رفته و جای کاستندا را به او نشان میدهد و او نیز با کمک حلقه ساحران قدرتمند خويش وی را نجات میدهد.

لازم به ذکر است که مساله زمان در لایه بسيار متفاوت ازايکديگر است مثلا شايد غیبت يک ساحر در دنيای خودش چند لحظه بيشتر طول نکشد حال آنکه برای خود ساحر چندین سال به طول انجامد درست شبیه به اتفاقی که برای یکی از ساحران حلقه‌ی دون خوان بنام سیلویو مانوئل افتاد در حالیکه برای دوستناش غیبت وی چند روز بیشتر طول نکشید ولی برای خودش چندین سال به طول انجامید چرا که راه برگشت به دنیای خودش را فراموش کرده بود و در ان دنیا سرگردان شده بود.

با تاوجه به اصرار دوستان من مراحل رویا دیدن و سفر به دنیای موجودات غیر الی رو با کمی استفاده از تجربیات خودم بیان میکنم.

در مرحله‌ی اول شما باید قبل از خواب زمانی که در تخت خواب هستید این جمله را بگوید:»قصد میکنم امشب در خوابم دستهاییم را ببینم و از به خواب رفتنم با خبر باشم». بستگی به مقدار انرژی و اشتیاقی که خود شخص دارد این مرحله زمان خواهد برد. برای خودم حدود 3 ماه طول کشید. برای اینکه بتوانید انرژیه لازم برای این کاررا ذخیره کنید راه های زیادی وجود دارد مثلا به تعبیره ساحران استفاده از»  بی عملی». بی عملی نقطه مقابل عمل است. هر عملی بی عملی مخصوص به خود را دارد مثلا برای شروع سعی کنید در روز 1 یا 2 ساعت بجای مستقیم راه رفتن(عمل) بر عکس راه بروید یعنی به عقب (بی عملی)

یا به جای نگاه به اشیائ به سایه آنها نگاه کنید دقت کنید که با سایه ها خیره نشوید. ولی بهترین راهی که خودم هم امتحانش کردم این بود که سعی کنید گفتگوی درونی خودتان را متوقف کنید حتما شما هم متوجه شدید که همه‌ی ما دائما در حال صحبت با خود هستیم. البته فکر نکنین که کار آسونیه چرا که اساسا مهمترین اصل در ساحری نیز همین آمر میباشد. همین گفتگوست که پیوندگاه را در این نقطه ثابت نگاه داشته است. وقتی به مرحله‌ای رسیدین که تونستین دست‌های خودتونو در خواب ببینین اول ممکنه شوکه بشین یا از ترس از خواب بپرین که طبعی هست یادمه{ برای خودم خیلی لذت بخش بود شوق زیادی داره چون به هر حال دارین کاری رو انجام میدین که آدمای دورو برتون به ذهنشون هم نمیرسه}. در ابتدا وقتی این اتفاق میفته تصاویر اطراف به شدت سست و ناپایدارند برای غلبه به این مشکل یک نقطه رو به عنوان نقطه اصلی انتخاب کنین مثلا همان دستهایتان بعد سعی کنید نگاه های کوتاه و اجمالی به اطراف بندازین به محض محو شدن تصویر دوباره به نقطه مرکزی بازگردید البته اگه زبانه خودتونو به سقف دهان بچسبونید تصاویر واضح تر میشوند بعد از مدتی دیگه نیاز به این کار نیست و تصاویر دیگر مبهم نمیشن.

حال نوبت به مرحله حساس میرسد یعنی پیدا کردن پیشاهنگ. برای این کار شروع کنید به حرکت به اطراف و خیره شدن به اشیائ. پیشاهنگ ها به هر شکلی میتوانند باشند برای خود من سخت بود بین اون همه شیئ دنبال پیشاهنگ باشم ولی به محض اینکه قدرت لازم رو کسب کردین پیدا کردنش آسون میشه چون همیشه به عنوان اشیایی ظاهر میشن که با بقیه رویا در تضاد هستن یادمه من اتاق خودمو در خواب میدیدم بعد از مدتی گشت زدن متوجه یه جفت کفش شدم که مطمئن بودم مال من نیستن بعد از چند لحظه خیر شدن یکی از آنها تغییر شکل داد و به شکل پرتو با نور زرد در آمد در اون لحظه اون نور برام تهدید آمیز به نظر رسید برای همین دنبالش نکردم و بعد از مدتی خیر شدن از خواب پریدم. بعد از پیدا کردن پیشاهنگ باید با صدای بلند در خواب بگین که قصد دارین دنبالش برین. از اینجا به بعد دیگه دست خودتونه و نمیتونم کمکی کنم چون نمیدونم چه پیشاهنگی رو جدا کردین . فقط میتونم چندتا توصیه بکنم که خیلی مهم و حیاتیه:

اگه وارد دنیاشون شدین به هیچ چیز دست نزنین مخصوصا بخود موجودات غیر الی چون از خودتون اثر انرژی مند به جا میزارین که به راحتی میتونن پیداتون کنن. بعلاوه با لمس هر چیزی بخشی از انرژی اون دنیا وارد شما میشه که خاطره جایی که ازش اومدینو محو و محوتر میکنه

اگه ازتون خواستن که سکه یا چیزی زیر ناف یا روی پیشونی ببندید اینکارو نکنین فلزات مخصوصا طلا میتونن انرژیه اونجا رو ذخیره کنن.

شب موقع خواب سعی کنین به پهلوی راست بخوابین جالبه{ که پیامبر(ص) هم اینکار رو سفارش کردن}

اگه صدای مامور رویا دیدن رو شنیدین مجذوبش نشین و فکر نکنین که خیلی داناست یا همه چیزو میدونه . اون فقط چیز هایی رو بهتون میگه که خودتون میدونین فقط ازش خبر ندارین

مهمترین نکته اینه که اونا سعی میکنن کاری کنن تا به وجودشون عادت کنین و در کنارشون احساس قدرت و امنیت کنین که این بزرگترین حیله‌ی اونهاست

اگه وارد دنیاشون شدین زیاد از ورودی فاصله نگیرین اینجوری برگشت سخت میشه چون هرچی پیوندگاه تو جای جدیدش ثابت تر بشه خاطره جای که ازش  اومدین محوتر میشه که بد ترین چیزه

بزرگترین اشتباه اینه که فکر کنین همه‌ی اینا یه خوابه و هر اتفاقیم که بیفته بالاخره تو تختتون از خواب بیدار میشین ولی باور کنین که اینا خواب نیست و به مراتب خطرناکتر و واقعی تر از دنیای بیداریست. شاید بعضیاتون بگین نهایتش مرگ دیگه ولی مرگ بهترین حالتش . با اسیر شدن تو دنیای اونها روحتون هم تا ابد اسیر میشه یعنی زندانی شدن تا ابد…..

ساحر‌های عهد کهن بخاطر همین اشتباهشون هزینه گزافی دادن و نسلشون تقریبا نابود شد عده ای هم که باقی موندن با فرار از دست موجودات غیر الی به نحوی رقت انگیز زندگی میکنن فکر کنین فرار تا ابد. . .

مثلا داستان ساحری که به او رزمنده مرگ گفته میشد وا از نسل ساحران عهد کهن بود وی برای فرار از دست آن موجودات مجبور به تغییر دادن جنسیت خود به جنس مونث شد_  ازنظر ساحران جنسیت نیز حاصل قرار گرفتن پیوندگاه در نقطه‌ای خاص است که قابل تغییر میباشد _  وشاید تا به امروز در حال فرار بین دنیا ها باشد

در حالتی دیگر هم ممکن است یکی از آن موجودات شما را دنبال کند و وارد این دنیا شود که در این صورت بقیه زندگیتون به یه کابوس تبدیل میشه

توجه کنین که بعضی از آدمها ماهیت انرژیمند چندگانه دارند که در اصطلاح ناوال نامیده میشوند لبته_ ناوال معانی زیادی دارد که ن خودش بحث مفصلی دارد_  ناوالها به شدت مورد توجه آن موجودات هستند پس مواظب باشین اگه ناوال باشین بد جوری گیرتون میندازن. ما نمیتونیم متوجه بشیم که ایا ناوال هستیم یا نه فقط ساحران قدرتمند چنین توانایی دارند

خوب دوستان در انتها هم من تجربه شخصی خودمو از مواجه به این موجودات براتون میگم:

یادمه وقتی برای اولین بار دستامو تو خواب دیدم از شدت هیجان نفسم بالا نمی اومد احساس جالبی بود «من تو رویای خودم خدا بودم»

درباره پیشاهنگ اول که قبلا توضیح دادم. یه شب تو خواب یکی از دوستامو که چند سال پیش فوت کرده بود و دیدم یادمه که احساس خیلی بدی داشتم یه غم عمیق . در حال تجدید خاطره با تصویر دوستم بودم که یهو از وسط شکمش یه دود سیاه شروع به بیرون اومدن کرد تا اینکه کل تصویرش تبدیل به همون دود شد. ابعاد خیلی بزرگی داشت. میدونستم که دارم به یه پیشاهنگ نگاه میکنم ولی نمیدونستم که میتونن اینقدر بزرگ باشن با اینکه رنگش سیاه بود ولی درخشان ترین سیاهی بود که تاحالا دیده بودم اصلا یادم نمیاد که بهش گفته باشم میخوام دنبالش برم ولی یکدفعه فضای اطرافم سیاه شدیه سیاهی مطلق .یهو از خواب پریدم .بدبختی هام از همون شب شروع شد نزدیکه 3 ماه هر شب تو خواب خودمو تو همون سیاهی میدیدم . اوایل میترسیدم ولی بعدش کم کم بهش عادت کردم ولی این عادت هم زیاد طول نکشید چون بعد از مدتی مطمئن شدم که یه چیزی تو اون سیاهی داره بهم نگاه میکنه شایدم خود سیاهی بود که حیات داشت. نمیتونم کلامی برای شدت ترسم پیدا کنم. هروقت که از خواب می پریدم   احساس سردرد و تهوو داشتم یه جور احساس بدی هم زیر نافم احساس میکردم _می دونستم دلیلش چیه قبلا تو همین کتابا خونده بودم اهمیت این نقطه رو بدن اگه عمری بود براتون توضیح میدم_. نمیدونستم باید چیکار کنم از طرفی هم نه با خوانواده و نه با دوستام نمی تونستم راجع بهش صحبتت کنم چون یا باور نمی کردن یا هم فکر میکردن دیوونه شدم. مطمئن باشین اگه گرفتارش بشین هیچکس نمیتونه کمکتون کنه هیچکس. پیش چند تا روحانی رفتم که اونم هیچ کمکی بهم نکرد طوری شده بود که قبل از خواب از فرط ترس بی حال می شدم شاید فکر کنین لابد من آدم ترسوییم و شما مثل من نیستین ولی باور کنین تنها احساسی که تا اونمقع هیچوقت نمی شناختم ترس بود. سرم درد میکرد بره یه ذره ترسیدن. تو 13 سلگی به مراسم هایی میرفتم که توش جنگیری انجام میشد ولی ذره‌ای ترس نداشتم معنیه واقعیه ترسو اونجا تو اون سیاهی فهمیدم. ولی این آخر کار نبود یه بار که با خوانوادم برای سفر شمال رفته بودم یه شب تو جنگل نور چادر زدیم جای شلوغی بود چادر ما هم کنار کلی چادر دیگه بود. ساعت حدود 2 بود که دیگه همه خوابیده بودن. من خوابم نمی برد برای همین رفتم هم یه قدمی بزنم هم یه سیگار بکشم. از بچگی عاشق شب , مهتاب. مه و طوفان بودم اون شبم آسمون مهتابی بود طوریکه همه جارو روشن می کرد. رفتم داخل جنگل حواسم بود که زیاد از چادرها دور نشم فقط تا حدی که متوجه سیگار کشیدنم نشن. از جای که ایستاده بودم چراغ های روشنه بالای آلاچیق هایی که زیرش چادر زده بودیمو می دیدم همه جا روشن بود و هیچ مشکلی برای دیدن نداشتم همینطوری موقع قدم زدن از کنار 2 تا درخت رد شدم که 8-9 متر بیشتر باهام فاصله نداشتن تقریبا به وسط فاصله 2 تا درخت رسیده بودم که متوجه شدم از سمت راستم هیچ نوری به چشمام نمیخوره. چون همه جا روشن بود تعجب کردم برگشتم که یه نگاهی بکنم خیلی جالب بود اینگار به سیاهی مطلق نگاه میکردم همجه روشن بود جز همون حد فاصله 2 درخت اینگار نور و جذب می کرد مشغول نگاه کردن بودم که یه چیزی برام آشنا اومد اینگار قبلا هم به این منظر نگاه کرده بودم یهو خشکم زد تاریکی که داشتم بهش نگاه می کردم  رو می شناختم .خودش بود. 3 ماه هر شب همون تاریکیو دیده بودم یه جور آهنگ داشت نه اینکه صدا باشه یه جور ریتم که تو خواب هم شنیده بودم. دیگه مطمئن بودم خودش .حتی میتونستم از فضای اطراف تفکیکش کنم مطمئن بودم اونم داره نگام میکنه قلبم داشت کنده میشد با بیشترین سرعتی که میتونستم شروع به دوییدن کردم پشت سرم رو هم نگاه نمیکردم ولی میدونستم داره دنبالم میاد همون احساس تهی بودن و درد زیر نافو تو کل مسیر داشتم یاده داستان مقابله کاستاندا با یه همزاد افتادم که درست همینجوری بود . ترسم چند برابر شد. خلاصه بد2-3 دقیقه به چادر رسیدم نمیدونم چطور ورودیشو پیدا کردم ولی طوری پریدم توش که همه بیدار شدن. رفتم سرجام که دقیقا وسط همه بود و دراز کشیدم .تو تمام طول شب میدونستم یه جای اون بیرون داره بهم نگاه میکنه فشار نگاهشو زیر نافم حس میکردم. وقتی از سفر اومدیم سعی کردم خونسردیمو حفظ کنم و شروع کردم به مرور کتابام به این امید که شاید چیزیو از قلم انداخته باشم که بتونه کمکی بهم کنه. تقریبا وسط های کتاب هنر رویا دیدن بودم که یه جمله که قبلا نادیده گرفته بودمش توجهمو جلب کرد جایی که دون خوان به کاستاندا گفته بود پیشهاهنگ های که از لایه های دور ترمیان قویتر هستن و معمولا به شکل کسایی که از دستشون دادیم تو خواب ظاهر میشنایادم اومد که منم اونو تو قالب دوست فوت کردم دیده بودم ولی فهمیدن این مطلب هم کمکی بهم نکرد با این شرایط تنها چیزی ک به ذهنمم رسید غرق کردن خودم تو مسایل روزمره بود شروع کردم به انجام دادن کارهای که ساحران برای رویا دیدن منع کرده بودن که خوشبختانه نتیجه بخش بود و تا به امروز که 2 سال ازاون ماجراها میگذره دیگه مشکلی ندارم فکر میکنم شانس اوردم که تونستم ازین قضیه سالم بیرون بیام

کسانی که علاقه به استفاده از فنون ساحری دارند باید بگم شاید دوستان غیر آلیتون بتونن کمکتون کنن که مثلا چطور ذهن افراد رو بخونین یا چطور اشیائ رو حرکت بدین ولی بهایی که در مقابلش میگیرن بسیار گزافتر است. جلبه توجه همنوعانمون به خودمون اصلا به جلب توجه موجودات غیر الی به خودمون نمی ارزه. اگه برین دنبالشون اونا هم دنبالتون میان . اگه بهشون نگاه کنین اونا هم به شما نگاه میکنن. به قول دون خوان درمواجه با ناشناخته رفتار یک ساحر رفتاری آمیخته با ترس و احترام است نه با کبر و غرور.

کاستاندا با وجود ساحرانی چون دون خوان فریب خورد فکر کنین برای اونا موجودات ساده و پر ضعفی مثل ما چه شکار هایی میتونه باشه. اگه از چیزی نمیترسین تا جلتونو بگیره یه چیزی برای ترسیدن پیدا کنین اگه هیچی پیدا نکردین از خود نترسیدن بترسین…

با وجود اون اتفاقات هنوزم از تاریکی لذت میبرم شاید دلیلش اعمال قدرت همون موجود باشه. 3ماه هرشب تو خواب کاری کرد تا به وجودش عادت کنم تا راحت تر بتونه خودشو بهم نشون بده .ببینین از چه نقطه ضعفی علیه من استفاده کردن» علاقه من به تاریکی»

کل این قضیه از شروع تا پایان برام 7 سال طول کشید از 15 سالگیم تا 22

در پایان از دوستان خواهش میکنم که داستان منو باور نکنین یا با دید شک بهش نگاه کنین اینطوری به منم کمک کردین تا این اتفاقو به منطق نزدیک کنم شاید با استفاده از سلطه منطق  به دنیا بتونم اثارشو کامل از زندگیم پاک کنم….

با تشکر

حامد

 

Posted on جون 7, 2010, in كارلوس كاستاندا, هنر رويا ديدن. Bookmark the permalink. 154 دیدگاه.

  1. سلام و سپاسگذار از خانم بهاره و دیگر دوستان به خاطر اطلاعاتی که در اینجا قرارمی دهید .

    راستش در مورد ساعات شبانه روز یه چیزهایی خونده بودم که همش یادم نیست .

    ولی یادم هست که یک جا نوشته بود ساعت 4 بعد الظهر خلاقیت ما به کمترین میزان خودش می رسه و این ساعتی است که من معمولا عصبی و بی قرارم و اگر خواب باشم از خواب می پرم .

    و موقع اذان صبح و اذان ظهر را خیلی دوست دارم چون خلسه ای سبک در آدمی به وجود میاره و در این ساعات به مدت حدودا 30 تا 60 دقیقه میل به آرامش دارم و سکوت .

    البته در یک روایت خوانده بودم که در 5 نوبت نمازهای یومیه در های آسمان گشوده هستند و هم فرشتگان و هم شیاطین رفت و آمد می کنند و بهتر است این لحظات و دقایق را به مراقبه و اذکار یا نماز و عبادت و نیایش بپردازیم تا از فواید آن استفاده کنیم .

    در مورد ارتعاشاتی که ساعتهای مختلف شبانه روز دارند به خوبی آنها را حس می کنم .

    که تقریبا از 15 دقیقه مانده به اتمام یک ساعت تاثیرات ساعت بعدی آغاز می شه در ست مثل اینه که ما 15 دقیقه از ساعت کیهانی عقب هستیم . البته اینطور حس می کنم یا به نظر میاد .

    لطفا بیشتر در مورد خواص ساعات شبانه روز توضیح بفرمایید .

    با سپاس

  2. با سلام خدمت تمامی دوستان علی آقاخواستم بگم این ساعت هایی که من به شما گفتم اصلا ارتباطی به اون ساعاتی که شما گفتین نداره.این ساعتها میتونه هر وقتی باشه حتی همون ساعت 4 که شما در موردش گفتین.من از گفته هاتون متوجه شدم شما هم مثل چند سال پیش من از هر مکتبی و هر کتابی چیزی برداشتی البته بد نیست ولی کمکی بهتون نمیکنه در هر صورت راه زیاده ولی هدم یکیه شما هم سعی کن اول راه رو انتخاب کنی و بعد مطمئن باشید به هر چیزی که میخواهید میرسید و دیگه بمب اتم هم نمیتونه ذهنتون رو تغییر بده.لطفا یه سری به سایت فرا درمانی بزنید تا بیشتر متوجه منظورم بشین منم هر کمکی که از دستم بر بیاد دریغ نمیکنم.

  3. ببخشید بالا به جای اینکه بگم هدف نوشتم هدم پوزش

  4. با سلام خدمت همه دوستان میخواستم در مورد این استادها بگم قصدم به خدا حمایت از کس خاص و مکتب خاصی نیست فقط چون یه جورایی اذیت شدم و دیدم تهش خالیه و همه گنجها تو خودمون بوده .همه ما تن واحده هستیم. هممون سلولهایی هستیم که یه بدن رو تشکیل میدیم پس من وظیفه خودم میدونم که همه جوره کمک کنم.حتی اگه مسخره بشم .تهدید بشم.یا هر چیز دیگه.ولی میدونم آخرش قشنگه.دوستان اگه براتون جالب بود میتونید کتاب استاد رو بخونید که بیشتر با این مساله آشنا بشید.کتاب انسان از منظری دیگر نوشته استاد محمد علی طاهری.شاد باشید

  5. راستی یه چیز خیلی جالب میخواستم بگم من تو ماهواره برنامه کریس آنجل رو همیشه میدیدم و چرا دروغ بگم یه جورایی هم خوشم می اومد و هم انگشت به دهن که چطوری و چه جوری و صدتا سوال دیگه که تو ذهنم بود.علاوه بر این هشت سال پیش تو روزنامه خوندم که یه آقایی یه ماشین رو شروع به خوردن کرده تو ایران هم بود یا یه سری ها تیغ و شیشه میخورن.تا اینکه متوجه شدم که ما میبنیم که اونا واقعا دارن این چیزای عجیب رو میخورن ولی دوستان گلم اونا در واقع موجودات غیر ارگانیک هستند که به هر شکلی در میان و ما حیرت زده میشنم.چون فقط بلدن خودنمایی کنن البته زندگی یک باره و ما همگی حق انتخاب داریم و دست خودمون هست که کدوم راه رو انتخاب میکنیم.مثلا استاد شبکه منفی میتونست به شما بگه غذا رو گاز چی دارین یا الان دارین با کی میرین یا تو خواب یا بیداری به هر شکلی ظاهر میشه و از این جور کارها پس هیچ کدوم از کارایی که میکنن تعجب نداره یه چیزی دادن در ازاش یه چیزی گرفتن.البته دادشون بیشتر از گرفتشونه چون این مسایل فقط تو این دنیا به دردشون میخوره.شاد باشید

    • خانم بهاره منظورت از اینکه زندگی فقط یک باره,یعنی چی؟به نظرم همون نصیحتی رو که به علی کردی برای خود شمام لازمه: (اول راه رو انتخاب کن بعد…..).مثل اینکه خود شمام هنوز راه رو انتخاب نکردی و از هر جا یه چیزایی برداشت کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  6. سلام

    در جواب شما باید بگم که البته علی رغم اینکه در حال حاضر طرز فکری واحد و مشخص را دنبال می کنم ولی به انواع موضوعات ناخنک می زنم و از پیدا کردن تشابه و اشتراک و ارتباط بین علوم مختلف لذت می برم ولی انتخاب من همچنان یکی است .

  7. ودر مورد افرادی که فرمودید دارای توانایی غیرمعمول ولی فاقد آگاهی معنوی هستند با شما کاملا موافقم .

    در هندوستان می توانید بسیاری از این اشخاص را بیابید .

    تحت عنوانهای مرتاض . جوکی . سیک و یوگی و ….

    همینطور جادوگران و متافیزیک دانان و … که بیشتر دردسر برای انسانها درست می کنند تا اینکه مشکلی از ما کم کنند .

  8. سه تای دیگه از کتابهای لوبسانگ رامپا:

    اسرار هاله انسانی

    راهب

    داستان رامپا

    به اضافه کتابهای قبلی که نوشته بودم

    ردای زعفرانی

    غار پیشینیان

    آنطور که بود

    فصلهایی از زندگی

    خردمند گوشه نشین

    چشم سوم

  9. سلام آقا فرهاد شب بخیر به به میبینم که میگی به این کلاسها اعتقاد ندارم .البته اشکالی نداره دوستم حق داری ولی محض اطلاع همه بگم تمام کلاسهای استاد از اول تا آخر همگی با قرآن هماهنگ هست و کاملا با سخنان و حرفها و شعرا و عرفامون یکیه.بخصوص جناب مولانا و حافظ.دوستان گلم باور میکنید اصلا اهل اینترنت و اینجور چیزا نبودم نمیدونم چی شد اومدم تو این سایت و این مطلب.به هر حال با اینکه هیچکدومتون رو نمیشناسم ولی به اندازه افراد خانوادم در مقابلتون احساس مسولیت و تعهد انسانی دارم.این به خاطر این هست که من یاد گرفتم همگی تن واحده هستیم اگه پولدار نیستم که به همه کمک کنم ولی میتونم از جهات روحی و جسمی و ..کمک کنم.لطفا دو تا مطلب در مورد این کلاسها بخونید که بدونید هدف و نیت خیر هست.ما برای درمانها و هر کار دیگه ای ریالی دریافت نمیکنیم و از همه میخواهیم در عوض یه خدا رو شکر بگن.در ضمن ما ها هم هیچ کم از مولانا و حافظ ها نداریم شاید هم بیشتر چرا که اونا به اتصال دست پیدا کردند ولی در حد درمان و کمک نبود بلکه اشعار زیبا و حرفهای زیبا و ماندگار که واقعا حیرت انگیزن.به زودی همه گیر و جهانی خواهد شد و استاد هیچ وقت دانسته هاشون رو به رخ کسی نکشیده و ادعایی نداشته.

  10. بازم سلام اینبار میخواستم از دوست گرامی ufolove تشکر کنم که امکان تبادل نظر و آشنایی دوستان با مباحث مختلف رو به ما دادن تشکر مخصوص داشته باشم.

  11. چرا من شعر مینویسم انقدر بد میاد

  12. ufolove عزیز سلام شب بخیر اجازه میخوام که چند روزی مطلب در مورد فرادرمانی بنویسم تا دوستان بیشتر آشنا بشن.ممنون میشم

  13. با سلام و شب بخیر خدمت همگی دوستان بخصوص آقا افشین.لطفا وقتی سخنی میگویید مدرکی یا استنادی که حرفاتون رو تصدیق بکنه بگید و در جواب حرفاتون هر گردی گردو نمیشه.کسی که 30 سال از زندگی خانواده و وقتش رو روی یه همچین مساله ای میگذاره فقط به خاطر نجات همنوع هست.و اینکه این همه هم برای اثبات حرفاش زحمت بکشه.از سال 2010 تا 2012 در تمام ادیان و پیشگویی های معتبر اومده که طوفان نوح در راه هست و شروع جنگهای تشعشعاتی هستش.یه نگاهی به حوادث و اتفاقات بندازید کاملا متوجه میشید.خدا رو شکر که همه چی داره رو میشه و به زودی میفهمیم فرق یاری کننده واقعی و دجال در چیه.(دجال کسی است که ادعای منجی گری میکند ولی استاد شبکه منفی است که شناسایی آن با منجی بسیار سخت است)ولی منجی مارا به سوی کمال و اوج میبرد.البته طرفدارای دجال هم کم نخواهند بود چونکه خیلی ها عقلشون به چشمشونه و کارایی که یه استاد شبکه منفی میکنه رو میبینند و بهش ایمان میارن.دوستان من دست همدیگه رو بگیریم همگی در کنار هم باشیم نه در روبروی هم.شاد باشید

  14. سلام

    خیلی تشکر می کنم از خانم بهاره و موسس و مدیران سایت.

    در مورد حوادثی که در حال رخ دادن هستند و اغلب نوعی ویرانی به همراه دارند اینها تسویه حسابهای کارمیک هست که وجودش از قبل پپیش بینی شده بود یعنی از زمانی که ما حرفی می زنیم یا عملی انجام می دهیم یا حتی تصوراتی را در ذهنمان ایجاد می کنیم چرخه علت و معلول به کار می افتد و یک دقیقه بعد الی 1000 سال بعد نتیجه آن عمل به سوی ما برمی گردد .

    در پایان هر هزاره ما شاهد اتفاقات مهیب و تسویه های بزرگ برای آماده شدن به ورود به هزاره جدید هستیم .

    و این اتفاقات برای پاک سازی کردن یک سری نابسامانی ها و ایجاد نگرش و سطح جدیدی از زندگی لازم است زیرا دو چیز متضاد نمی توانند همزمان در یک جا وجود داشته باشند .

    اگر دیو بیاد فرشته بیرون می رود و اگر فرشته بیاد دیو بیرون می رود .

    این مثالی است که از فرهنگ زرتشتی مان به جا مانده .

  15. بر اساس فلسفه چین هنگامی که یینگ به اوج خدش برسه شروع به نزول می کنه و یانگ شروع می شه و هنگامی که یانگ به اوج خودش برسه بالعکس.

    فواره چو بالا رود فرود آید .

    این چرخه شبیه نمودار زنگی شکل است یعنی که برآمدگی که از یک فرورفتگی آغاز شده و اوج گرفته و مجددا فرود میاد برای اوج گرفتن مجدد .

    درست مثل تمام نمودار هایی که ما با دستگاههای نوسان نما می بینیم مثلا نوار قلب یکی از همین نمودارهاست که در واقع این در مورد تمام هستی صدق می کنه نه فقط قلب ما .

    بنابراین این الگوی دم و بازدم در تمام ثانیه های حیات جریان دارد و فقط مربوط به ملتها یا حوادث طبیعی نیست .

    زمانی که گاز یا عامل فشاری زیر قسمتی از پوسته زمین ایجاد شود زمین آن را بیرون می ریزد که ممکن است در نتیجه این حرکت طبیعی آنچه در پوسته قرار دارد ویران شده و یا تغییر شکل دهد .

    بنابر تمام این مستندات و مکتوبات کهن آنچه در حال تجربه کردنش هستیم سخت است و سخت تر هم خواهد شد و این عملکرد طبیعی خلقت است که به ناچار ویران می کند تا دوباره ساخته شود .

    ما نیز ویران می کنیم تا از نو چیز دیگری بسازیم .

  16. در فرایند شب و روز به خوب شاهد این چرخه هستیم .

    و می بینیم که هر روز با درک و احساس نو متفاوتی از خواب بر می خیزیم .

    ولی نکته ای که وجود دارد این است که نوع بینش ما نسبت به جهان به سرعت در حال تغییر است .

    به عبارت دیگر ما شاهد افزایش پر سرعتی در کیفیت و کمیت دانشمان نسبت به جهان خلقت هستیم .

    و این روند افزایشی همراه ویران شدن آنچه در گزشته بوده اتفاق می افتد .
    زیرا کمال نامحدود و بی انتهاست و آنچه در گذشته بوده همواره قابل بهبود و بهتر شدن هست .

    این روند افزایشی همیشه و در همه لحظات زندگی هر موجود زنده ای و تمام حیات وجود داشته و خواهد داشت .

    این همان بینش عارفان بزرگ جلال الدین رومی و حافظ و تولسی داس و کبیر و لائو تزو و شمس و زرتشت و غزالی و سهروردی و و و صدها عارف شناخته و نا شناخته دیگر از سایر ملل است که هموره از سوی متعصبین و تندروها و متحجرین مورد انکار و ستیزه قرار گرفته است زیرا همه آنها ادعا داشتند که ما برترین و بهترین و جاودانه هستیم و ما کمال مطلقیم و ما آخر همه چیزیم و از این قبیل حرفهای نابخردانه و احساسی و سطحی نگر.

    خوب حداقل قسمتی از این بینش را ما در حال نظاره کردن و تجربه کردنش هستیم و بعد از به پایان رسیدن دیگر جای شک و شبهه ای باقی نخواهد ماند .

    هزاران نفر قانون جاذبه را دیدند و لی فکر می کردند که می بینند .

    هزاران نفر وجود روح را پس از مرگ قبول داشتند ولی فکر می کردند که قبول دارند .

    هزاران نفر هر روز مراسم دینی انجام می دادند ولی فکر می کردند که دین دارند .

    و هزاران نفر دیگر که می تواند یکی از خود ما و شخص من باشد هزاران ادعا داریم که فکر می کنیم واقعا داریم و هستیم .

    ولی زمان و روزگار و چرخه حوادث همه چیز برایمان روشن می کند تا درس بگیریم و پیشرفت کنیم و از غفلت بیرون آییم .

  17. در پی هر شبی روزی وجود دارد و در پی هر پایانی آغازی دوباره .

  18. همیشه خواهیم بود .

  19. سارای عزیزم سلام دوستم خیلی خوشحالم که با هم همراه هستیم و ببخشید اگه حرفام تند بود چون نمیدونستم تو جریانی و خودت دیگه داری مستر میشی.فکر میکردم فقط در حد شنیده بوده واقعا ببخشید.و بهت تبریک هم میگم دوستم چون به نظر من کسی که تا مستری داره پیش میره و هنوز قصدش خیره و کمک میکنه و وقتش رو برای همنوعش میگذاره واقعا احسنت داره امیدوارم متوجه حرفم شده باشی واضح تر نمیتونم بگم.خیلی هم دوس دارم ایمیلت رو داشته باشم گلم و منم از اطلاعاتت استفاده کنم

  20. با سلام خدمت تمامی دوستان علی آقا میخواستم ازتون تشکر کنم و بگم از اینکه این اطلاعات مفید و قشنگ رو میگذارید ممنونم و لطفا ادامه بدید.راستی ببخشید که اشتباهی فکر کردم طرز فکر واحدی نداری اشتباه شد ولی چرا رو نمیکردین.به همگی دوستان میگم ما همگی تکه های پازلی رو با سختی و زحمت و تجربه بدست آوردیم که به تنهایی مفهومی ندارند ولی وقتی پیش هم قرار میگیرند معنا و مفهوم پیدا میکنند.علی و سارا جان بیشتر همراهی کنید.

  21. ufolove عزیز لطفا ایمیلتون رو بگذارید ممنون میشم.

  22. سارا جان من میخوام مطالب از فرادرمانی و هر چیز مثبتی که به درد همه میخوره رو به عنوان کمک و معرفی بگذارم و یه قراری بگذاریم برای دادن ساعت مشترک برای هممون.منتظرم

  23. ufolove سلام من واقعا عذر میخوام که جو سایت رو خراب کردم باور کنید فکر کردم میتونم کمک کنم ولی فکر کنم جوتون رو خراب کردم.هر کس فقط یه بار به دنیا میاد و خودش راهش رو انتخات میکنه و منم راهمو انبخاب کردم فقط خیرخواهی و کمک چون روحمو همین چیزا آروم میکنه.سارا جون مرسی که آگاهم کردی برای همه طلب خیر و برکت دارم و آرزوی شادی و آزادی

  24. راستی یادم رفت بگم از همه دوستان هم عذر خواهی میکنم نمیخواستم جمعتون رو بهم بریزم.موفق باشید

  25. سلام

    من هم در منحرف شدن صحبتها مقصر هستم .

    ولی در باره این موضوع یعنی کتابهای کارلوس کاستاندا و خطرات تجربه کردن هر آنچه در کتابها می خوانیم زیاد بی مورد نبود .

    شاید بهتر باشد به همین صوت ادامه بدهیم ولی ابتدا مدیر محترم سایت یک تاپیک جدید با همین موضوع یعنی (( چه افکاری ارزش تجربه کردن را دارند؟ ))

    ایجاد کنند تا ادامه صحبتها در آنجا پی گیری شود .

    چون همه آنچه ما می دانیم اهمیت دارند حتی تجربیات مخرب و منفی .

  26. سلام جناب رامتین

    لطفا آدرس آن را در همین جا قرار دهید با عرض معذرت .

    چون من نتونستم پیداش کنم .

  27. با سلام مجدد

    در مورد مطالبی که در بالا نوشتم

    یک دیدگاه ساده و بسیار عظیم در مورد هستی وجود داره و اونم همان اصل افزایشی و تغییر پذیری دائمی نام دارد .

    بدین معنی که هیچ زمانی در هستی همانندش تکرار نخواهد شد .

    مثلا اگر شما 23 سال عمر داشته باشید و متولد اول اردیبهشت باشید دومین سالگرد تولدتان بسیار متفاوت با اولین روز تولدتان هست و این همواره چه در مقیاس روزانه و چه در مقیاس سالیانه و چه قرن و چه هزاره صدق می کند .

    یعنی هیچ زمانی کاملا نشابه زمان قبل از خودش نیست .

    بنابراین اگر هزار سال هم عمر کنیم هیچ کدام از سالگرد های تولدمان مانند یکدیگر نیست و مانند گذشته نیستیم .

    بنابراین جهانهای هستی همچون یک مخروط دوارد هستند که دائمابه سمت بالا و رو به جلو در حرکتند .

    یعنی اگر ما دوایر یک فنر مخروطی را در نظر بگیریم نیمی از هر حلقه که در مقابل ماست در نور قرار دار و نیمی دیگر در تاریکی یا نور کمتر .

    به همین شکل ما نیمی از عمر را بیدار و نیمی را در خواب هستیم .

    نیمی از شبانه روز روشن و نیمی تاریک ( کم نور ) است .

    نیمی از عمرمان را خوشحال و نیمی را افسرده هستیم .

    و این الگو همچنان تا ابد ادامه دارد .

    ولی با این تفاوت که چه در حالت خواب و چه در بیداری با سرعتی آرام ولی متناوب و پیوسته رو به جلو در حرکتیم و به سمت بالا .

    چه در نور و چه در تاریکی .

    چه هنگامی که چیزی را می سازیم یا ساخته می شویم و چه هنگامی که در حال ویران کردن و ویران شدنیم .

    هردو در واقع یک گام به جلو محسوب می شوند و اثراتی سودمند در رشد ما دارند .

    حال برگردیم به مثال فنر مخروطی.

    فرض کنیم این فنر مخروطی ما پنچ حلقه دارد .

    حلقه اول همان قاعده اول است که بزرگترین حلقه می باشد .

    این اولین طبقه از جهان خلقت است .

    و سایر طبقات با ابعاد و البته کیفیتی کمتر و پایین تر در ادامه قرار دارند .

    تا برسد به آخرین یا پنجمین حلقه که همان جانی است که ما هم اکنون در آن زندگی می کنیم .

    جهان فیزیکی .

    بزرگترین قاعده مربوط به اولین جهان خلق شده توسط خداوند است.

    ولی تمام این طبقات مشترکات زیادی دارند .

    مثلا در واقع همه آنها طبقات مادی می باشند که درصد لطافت آنها با هم متاوت است .

    یعنی لطیف ترین طبقه مادی اول قرار دارد و باقی با طبقات با تراکم و ثقل بیشتر در پایین تا برسد به خشن ترین آنها یعنی آنجایی که کیهان فیزیکی نامیده شده است .

    بنا براین افکار و عواطف ما هم در واقع شکل ظریفتر از ماده هستند .

    خوب این توصیفات برای این بود که ما یک تصور کامل و کلی از آنچه در حال رخ دادن هست داشته باشیم .

    همه چیز در این مخروط عظیم دوار رو به بالا و به سمت یک نقطه مشترک در حال حرکت است.

    گویی یک راس دیگر هم در بالا وجود دارد.

    یعنی مخروطی که شبیه دوک خیاطی است و دو راس دارد .

    در بالا مجددا همه چیز به هم می پیوندد و یکی می شود .

    همانگونه که از ابتدا یکی بوده که در اشکال و کیفیات بیشمار متجلی شده است .

    تغییرات از پایین ترین تا بالاترین سطح خلقت وجود دارند ولی در جهان های پایین تر بیشتر و شدیدتر است .

    و بر روی طبقه فیزیکی شدید ترین تغییرات را شاهد هستیم به نحوی که حتی منجر به نابود شدن یک سیاره و ستاره و شکل گیری سیاره و ستاره ای جدید می شود .

    ولی تا آن زمان هنوز صدها و شاید هزاران سال زمان باقی است .

    ولی ما بدن شک در انتهای هر 100 سال و ابتدای 100 سال نو تغییراتی چشم گیر را خواهیم داشت و این تغییرات در انتها و ابتدای هر 1000 سال بسیار بزرگتر و شدیدتر نمایان می شوند .

    مثلا یکی از این تغییرات سرعت فزاینده رشد علوم در سیاره زمین است که از حدودا نیمه قرن نوزدهم آغاز شده و تا حدودا نیمه قرن بیست و یکم با سرعت فزاینده ای ادامه خواهد داشت .

    تا زمانی که ما کاملا در سطح نو و تازه ای از آگاهی مستقر شویم .

    درست مثل اینکه شما دائما از یک سکو به سکوی دیگر پرش می کنید تا اینکه جایی استوار و ایستا و ثابت میابید .

    ولی در آن هنگام هم این حرکت رو به جلو پایان نمی پذیرد و با سرعتی آرام تر به راه خود ادامه می دهد .

    ولی با جهشهایی که هر 3 سال و هر 6 سال و هر 9 سال و هر 12 سال و سپس هر 30 سال و هر 60 سال و هر 90 سال و هر 120 سال و سپس هر 300 سال و هر 600 سال و هر 900 سال و هر 1200 سال رخ می دهند .

    و درون آنها عددها و مضربهایی از 4 و 40 و 400 و 5 و 50 و 500 و همین طور 7 و 70 و 700 نیز وجود دارند که حائز اهمیتند .

    نیمی از این تغییرات در جهت ساخته شدن و نیمی در جهت ویرانی است .

    ویرانی برای ساخته شدن چیزی جدیدتر و بهتر .

  28. دوستان من همه ما تنها دنبال قبله ای میگردیم که دورش بگردیم تا فراموش کنیم که ما تنها خود ما مسول آنچه بر سرمان میرود هستیم

  29. من اولین باره که این متن رو میخونم و کاملا تایید میکنم که جهانهای زیادی داریم که برای سفر به آنها همیشه آموزش گرفتن و تمرین لازم نیست.

    من از بچگی از وقتی که یادم میاد این حالت قرار گرفتن در دنیاهای دیگر رو به صورت غیر ارادی داشته ام. من قبل از یکسالگی خودم رو یادم میاد که شاید باورش برای بعضیها سخت باشد. همیشه احساس کرده ام که تحت کنترلم. بله از نظر روانشناسی یک بیماری روحی قلمداد میشه ولی از نظر متافیزیکی نه. خیلی وقتها گفته های روانشناسان رو چرت و پرتی بیش نمیبینم که از واقعیت دورند

    در نوجوانی به روحانی ها و روانشناسان زیادی مراجعه کردم که اثری نداشت در ضمن تمام آزمایشهای پزشکی و تستها رو انجام دادم. در همه سلامتی کامل و نرمال بودن قند و چربی و … نشان داده شد ولی با مطالعه کم کم متوجه شدم که ذاتا میتوانم به دنیاهای دیگر سفر کنم.

    مهمترین قسمت از تجربیاتم, دیدن زمان آینده در خوابم هست. برای توضیحش فقط تصور کنید که الان در دور و بر شما اشیا چگونه چیده شده و الان دارید متنی رو از نوشته های من با توجه به تاریخ تایپش میخونید. و یک تیشرت مثلا سفید با طرح جدید یک ساعت قبل خریدید و پوشیده اید.

    حالا یک نفر به مدت مثلا 2 دقیقه از شما و محیط اطرافتان با جزئیات کامل فیلمبرداری کند و این فیلم یک ماه قبل یا یکسال قبلش در خواب برای شما پخش شود.

    توجه داشته باشید که وقتی از خواب بیدار میشید اون تیشرت با اون طرح هنوز بوجود نیومده و من این متن رو ننوشته ام . ولی در زمانی که قراره رخ بده نشانه ها دست بدست هم داده و دقیقا همان فیلم با همان جزیات در عالم واقعیت رخ میدهد.

    خیلی وقتها خوابهایم را در همان خواب به دلخواه تغیر داده ام و حتی در بیداری هم با دیدن نشانه ها و تغیر مستقیم روی بعضی از آنها بوسیله خودم بر مواردی که میدونستم قرار چی رخ بده تاثیر گذاشته ام .

    مشکلی که وجود داره اینه که الان سنم 30 سال هست ولی هنوز نتونسته ام به دلخواه خودم به جهان آینده برم و غیر ارادیست. ولی چیزی که عذابم میده گیر کردن گهگداری در بین جهان فعلی و دیگر جهانهاست که انرژیم رو تا حد کشیده شدن روحم و مرگ ازم میگیره . یک حالت خاص بین بیداری کامل ولی کنترل کمتر از 10% جسمم و شنیدن صدای وزوز خیلی قوی وجسمم و حرکت دستهام که در زمین فرو میروند و حتی دیدن طبقه پایین با جزئیات کامل دیدن اتاق یا جایی که در آن خوابیده ام ولی با تغیرات در واقعیت و اضافه شدن اشیائی دیگر

    بعضی وقتها هم افرادی که در قید حیات نیستند در خوابم پیامهایی بهم میدن که بعد از مدتی اتفاق میافتند

    نا گفته نماند که گوش چپ من صداها رو غیر معمول میشنوه. وقتی گوش راستم رو بگیرم با گوش چپم از صحبت کردن افراد و یا گوشی تلفن و … بیشتر از 30% رو متوجه نمیشم ولی صداهای افرادی که در دوردستها دارن بایکدیگر صحبت میکنند رو میشنوم و حتی صدای خفاشها که به علت فرکانس بالا انسان قادر به شنیدنشون نیست.

    چند سال قبل به 2 دکتر متخصص گوش مراجعه کردم برای اینکه گوش چپم خیلی وقتها کر کر میکنه انگار آب به داخل گوشم رفته و وقتی شنوایی سنجی با دستگاهای مخصوص و معاینات رو انجام دادند هر دو باتفاق گفتند که گوشهات کاملا سالم وقوی هستند ولی گوش چپت از حساسیت عجیبی برخورداه باید مواضب باشی در مکانهای پر سروصدا قرار نگیری .

    یاد آر میشوم که از وقتی که یادم میاد این حالت رو داشته ام و خیلی وقتها با ترس عجیبی همراه بوده که حتی مجبور شده ام به جای شبها روزها بخوابم

    هنوزم برای خودم در حد معما باقی مانده و از مطالعه اش لذت میبرم.

    • اين نظر را در قسمت تجربيات دوستان بالاي وبلاگ بگذار. تا بقيه كمكت كنند.

    • درود
      دوست خوبم، میتونی توسط ایمیل با من تمای بگیری؟
      یا راه ارتباطی دیگه ای داری که بتونیم همدیگرو کمک
      کنیم؟

    • دوست گرامی فتاح میدونم این نوشته ماله تقریبا 3 سال پیشه و شاید تا الان جواب اصلی رو پیدا کرده باشی ، ولی به نظرم رسید شاید بد نباشه در مورد صوت الهی که برخی از استادها با شاگردانشون تمرین میکنند یه تحقیقی بکنی … ارتعاشات ریزترین ذرات در کنار هم صوتی ایجاد میکنه برای همین گفته میشه هر موجودیتی آوا و ارتعاش خودش رو داره و درک این ارتعاشات بصورت صوت یه موهبته …کسانی که ممارست کننده روی صوت هستند روش هایی برای تشخیص صوت های الهی و غیره دارند … این صوت در آیین سیک ها » شبدا » در آیین اک و کوان یین و …. طبقه بندی هایی داره که فکر میکنم بتونید با استفاده از مطالعاتشون شناخت بیشتری نسبت به این شرایط خودتون پیدا کنید و …..

  30. سلام جناب FATTAH

    در مورد مسایلی که گفتید من تا حدودی با آنها آشنا هستم و همینطور افرادی را که این توانایی ها را دارند از نزدیک می شناسم .

    چنانچه دوستان دیگری هم اینگونه تجربیات را از قبل می شناسند یا الان هم دارند نمونه ای در اینجا ذکر کنند

    تا مبحث را به شکل دیگری ادامه بدهیم .

  31. ضمنا جناب FATTAH

    کتابی خوانده بودم که مطالب آن بهآنچه شما می گویید بسیار نزدیک است .

    اکنکار کلید جهانهای اسرار .

    اگر در اینترنت سرچ کنید قابل دانلود هست .

    شاید نیاز به چیز شکن داشته باشید .

    و ممکنه در بعضی کتاب فروشی هایی که در زمینه

    ماوراءالطبیعه فعالیت می کنند یا گهگاه دست فروشان

    میدان انقلاب نیز قابل تهیه باشد .

  32. ضمنا دوستانی که تجربیات غیر معمولی دارند و از بچگی

    چنین بوده اند ابدا ترس و نگرانی نداشته باشند .

    اگر خیر باشد که چه بهتر و اگر برایتان نا خوشایند باشد قابل حل است .

    مجموعه کتابهای اکنکار در ایران به دلایلی ممنوع شد و از

    انتشار آنها جلوگیری می شود ولی حداقل خواندن آنها می تواند به دوستانی مانند جناب FATTAH شناخت و آرامش بیشتری به همراه داشته باشد .

    بنا براین چنانچه مایل بودید این کتابها را حتی دسته دوم

    تهیه کنید یا به سورت PDF دانلود کنید تا با شناخت

    دانشی که به شما عطا می شود از نگرانی و هرج و مرج

    در زندگی روزمره رهایی یابید .

    ولی ابدا درونگرایی مطلق پیشه نکنید .

    هر چه قدر در مسایل درونی فعالیت می کنید باید به همان

    مقدار به فعالیت های بیرونی خود هم بیافزایید .

    اگر هدفی را در درون به طور جد دنبال می کنید هدفی را

    هم در بیرون به طور جد دنبال کنید .

    اگر زیاد مراقبه کنید دچار عصبیت و بی تعادلی می شوید و

    بهتر است به فعالیتهای مرتبی مثل ورزش های گروهی

    پرداخته شود .

    حفظ تعادل درون و بیرون از مهمترین قوانینی است که باید

    رعایت شود .

    و همینطور از توانایی ها و دانشتان برای ضربه زدن و آسیب

    رساندن به دیگران خودداری کنید .

    و آنها را دخیل با موضوعاتی مثل سیاست و منافع

    اجتماعی نکنید .

    اینها آفتهایی است که متاسفانه هم به خود شخص و هم

    به اجتماع آسیب می رساند .

    و باعث می شود دولتهایی مثل ایران به اینگونه مسایل

    بدبین شوند و یا برخی به نحوی دیگر سوء استفاده کنند .

    اگر سوالی هست در حد توانم پاسخ گو خواهم بود .

  33. lotfan ba man tamas begirid ta dar mored roya hatoon nazarat khobi beshnaviiiid

  34. سلام دوستان. برام جالب بود که به این پست برخوردم. بازگو کردن تجاربم برای کسانی‌ که خود نیز تجربه خود آگاهی‌ در خواب و برون فکنی کالبد اختری دارند، خالی‌ از لطف نخواهد بود. به خصوص اینکه این وقایع تقریبا ۴ ماه پس از جستجوی دستانم در خواب آغاز شد. سال ۱۹۹۸ در شهری نزدیک آمستردام. تنها زندگی‌ می‌کردم و به تازگی یک متارکه را تجربه کرده بودم. همه چیز از یک خواب دیدن شروع شد. حدود ۴-۵ ماه قبلش که تازه جدا شده بودم، یه شب پدر مرحومم را خواب دیدم. خواب بسیار زندی بود. میدونستم که دارم خواب میبینم و میدونستم که پدرم فوت شده و من دارم روح اورا میبینم. از صحبتهای پدرم اینطور نتیجه گرفتم که از تمام اتفاقات زندگی‌ من با خبره. هنگامی که ناخواسته از خواب بیدار شدم، سعی‌ کردم که دوباره بخوابم و ادامه خواب را ببینم. این اتفاق نیفتاد و من هر شب هنگام رفتن به تختم با این نیت میرفتم که در خواب خودآگاه بشم. از خی‌ که دیده بودم به شدت حیرت کرده بودم نسبت به اینکه پدرم که مورد چطور از همه چیز زندگی من با خبر بود. زندگی‌ پس از مرگ چیه؟ خواب دیدن چیه؟ آیا روح واقعی است؟ سوالاتی از این دست ذهنم رو بدجور به خود مشغول کرده بود. به همین خاطر انبل جواب بودم و هر شب با نیت خود آگاه شدن در خواب میخوابیدم. تصمیم داشتم اگه تو خواب فهمیدم که دارم خواب می‌بینم، از هر کس که در اطرافم این سوالات رو بپرسم.
    تا اینکه یک شب خواب دیدم با دوستانم در تهران داریم با ماشین پیکانی که داشتم، میگردیم. یه جا همه پیاده شدیم. تو خیابان دو تا خانم چادر مشکی‌ دیدم که به من القا شد که از اقوم من هستند. هنگام سلام و احوالپرسی با آنها ناگهان به خودم آمدم و در خواب خود آگاه شدم. این همون فرصتی بود که مدتها منتظرش بودم. جالب این بود که تا قبل از خود آگاهیم احساس این را داشتم که واقعا این خانمها فامیل من هستند ولی‌ اینک که نگاهشون می‌کردم هیچگونه شباهتی‌ با اقوم من نداشتند و در واقع عوامل صحنه خواب من بودند. رو کردم به آنها و ازشون ۳ تا سوال پرسیدم: ۱- من میدونم که دارم خواب میبینم و میدونم که شماها فامیل من نیستید. لطفا به من بگید که اینجا کجاست؟ ۲- شماها کی‌ هستید؟ ۳- خواب دیدن چیه؟ یک نگاه با هم رد و‌ بدل کردند و پوزخند خیلی‌ عجیبی‌ به من زدند و رفتند. در این هنگام من بیدار شدم ولی‌ نه کامل. بین‌ خواب و بیداری گیر کرده بودم. بدنم را نمیتوانستم تکان دهم، ولی‌ اتاق خوابم را کامل رؤیت می‌کردم. دو تا موجود عجیب در اتاق خوابم بودند. از دیدن آنها خیلی‌ وحشت کردم. کلمات توان بیان ترسم را ندارند. یکی‌ از آنها که از کمر به پائین دمب داشت روی درب اتاق خوابم چمباتمه زده بود و دیگری که شبیه به انسان بود و زن مینمود، بسیار لاغر و قد بلند بود و پایین تخت من ایستاده بود. چهره‌ زیبایی‌ نداشت. به نظر خودم کل اتفاقات این شب حدود نیم ساعت طول کشید. و من چه زجری کشیدم و چه ترسی‌ کردم در این مدت. اونی‌ که رو در نشسته بود همون ابتدای کار که ازش پرسیدم: تو کی‌ هستی‌ دیگه؟ به من گفت: من کی‌ هستم، حالا ببین، و پرید روی من و با من یکی‌ شد. تمام بدنم فلج شد.ترسم قابل وصف نیست. اون یکی شروع کرد یک رقص عجیب و قریب کردن. بهش عزّ و التماس می‌کردم که دست از سرم بردارند و بروند. اونقدر التماس بهشون کردم تا رفتند و همزمان من بیدار شدم. وای خدای من اینا دیگه چی‌ بودند؟ این سوال توسرم بود. جرات تکون خوردن نداشتم. تا حالا تو زندگیم این همه نترسیده بودم. مطمئن بودم تمام این اتفاقت واقعا تو اتاقم افتاده بود.
    حیرت و تعجبم بیش از اون چه که فکر کنید بود. از شب‌های بعد احساس می‌کردم که تو خونه تنها نیستم. هنگام خواب می‌ترسیدم. همزمان با این اتفاق، اولین کتاب کارلوس کاستندا رو که برام به عنوان هدیه با پست فرستاده بودند داشتم می‌خوندم. کتاب سوم کارلوس به نامه سفر به دیگر سو و مبحث خواب دیدن و دنبال دستا گشتن هم همزمان تمرین میشد تا اینکه حدود چند ماه بد با چنان پدیدهٔ عجیبی‌ روبرو شدم که کم مانده بود از ترس سکته کنم. این آغاز ماجراهایست که ۴ سال تقریبا هر شب برام در همون اتاق خواب معروف اتفاق می‌افتاد. سعی‌ می‌کنم که در اولین فرصت شروع به نوشتن وقایع بکنم. الان برام مهم اینه که با دلیل به دوستانی که مایل به انجام اینگونه تجارب هستند بگم که اشتباه منو تکرار نکنند. بدونند که آشنایی با عالم غیب یک سلسلهٔ مراتبی داره که حتما باید رعایت بشه. نخواهید که یک شب رهه صد ساله برید. ابتدا باید دست به تزکیه نفس بزنید.این همونه که دون خوان میگه . دائم داره میگه رفتار بی‌ عیب و‌ نقص داشته باشید. برای اینکه هر چه رفتارتون درست تر می‌شه، قدرت روحیتون افزود میگردد و برای رویارویی با نا شناخته و موجودات آن که بعدها ذکر آنرا براتون خواهم نوشت، شما نیاز به این قدرت روحی‌ دارید. اگه مایل به انجام اینکار هستید، حتما زیر نظر یک استاد اینکار را کنید. بدرود.

    • برام جالب بود، من هم مثل شما با كتاب هاي كارلس شروع كردم،بارها وبارها كتابهاش رو خوندم با كتاب هنر خواب بينيش خيلي حال ميكردم يك روز كه از خواب بيدار شدم احساس سنگيني زيادي روي پاها م كردم گوشهام وزوز ميكرد نيم خيز روي تختم نشستم اصلا سردر نمياوردم كه چم شوده يك لحظه به پشت سرم نگاه كردم نيمه تنم رو ميديدم( تا كمر) كه خوابيده خيلي ترسيده بودم تازه فهميده بودم كه ……….خلاصه تا مدت ها اين اثفاق برام ميافتاد حثي بار ها كاملا از خودم جدا ميشدم ولي العان خيلي كم اينتوري ميشم اينم تجربه من بود .

  35. سلام دوستان. برام جالب بود که به این پست برخوردم. بازگو کردن تجاربم برای کسانی‌ که خود نیز تجربه خود آگاهی‌ در خواب و برون فکنی کالبد اختری دارند، خالی‌ از لطف نخواهد بود. به خصوص اینکه این وقایع تقریبا ۴ ماه پس از جستجوی دستانم در خواب آغاز شد. سال ۱۹۹۸ در شهری نزدیک آمستردام. تنها زندگی‌ می‌کردم و به تازگی یک متارکه را تجربه کرده بودم. همه چیز از یک خواب دیدن شروع شد. حدود ۴-۵ ماه قبلش که تازه جدا شده بودم، یه شب پدر مرحومم را خواب دیدم. خواب بسیار زندی بود. میدونستم که دارم خواب میبینم و میدونستم که پدرم فوت شده و من دارم روح اورا میبینم. از صحبتهای پدرم اینطور نتیجه گرفتم که از تمام اتفاقات زندگی‌ من با خبره. هنگامی که ناخواسته از خواب بیدار شدم، سعی‌ کردم که دوباره بخوابم و ادامه خواب را ببینم. این اتفاق نیفتاد و من هر شب هنگام رفتن به تختم با این نیت میرفتم که در خواب خودآگاه بشم. از خی‌ که دیده بودم به شدت حیرت کرده بودم نسبت به اینکه پدرم که مورد چطور از همه چیز زندگی من با خبر بود. زندگی‌ پس از مرگ چیه؟ خواب دیدن چیه؟ آیا روح واقعی است؟ سوالاتی از این دست ذهنم رو بدجور به خود مشغول کرده بود. به همین خاطر انبل جواب بودم و هر شب با نیت خود آگاه شدن در خواب میخوابیدم. تصمیم داشتم اگه تو خواب فهمیدم که دارم خواب می‌بینم، از هر کس که در اطرافم این سوالات رو بپرسم.
    تا اینکه یک شب خواب دیدم با دوستانم در تهران داریم با ماشین پیکانی که داشتم، میگردیم. یه جا همه پیاده شدیم. تو خیابان دو تا خانم چادر مشکی‌ دیدم که به من القا شد که از اقوم من هستند. هنگام سلام و احوالپرسی با آنها ناگهان به خودم آمدم و در خواب خود آگاه شدم. این همون فرصتی بود که مدتها منتظرش بودم. جالب این بود که تا قبل از خود آگاهیم احساس این را داشتم که واقعا این خانمها فامیل من هستند ولی‌ اینک که نگاهشون می‌کردم هیچگونه شباهتی‌ با اقوم من نداشتند و در واقع عوامل صحنه خواب من بودند. رو کردم به آنها و ازشون ۳ تا سوال پرسیدم: ۱- من میدونم که دارم خواب میبینم و میدونم که شماها فامیل من نیستید. لطفا به من بگید که اینجا کجاست؟ ۲- شماها کی‌ هستید؟ ۳- خواب دیدن چیه؟ یک نگاه با هم رد و‌ بدل کردند و پوزخند خیلی‌ عجیبی‌ به من زدند و رفتند. در این هنگام من بیدار شدم ولی‌ نه کامل. بین‌ خواب و بیداری گیر کرده بودم. بدنم را نمیتوانستم تکان دهم، ولی‌ اتاق خوابم را کامل رؤیت می‌کردم. دو تا موجود عجیب در اتاق خوابم بودند. از دیدن آنها خیلی‌ وحشت کردم. کلمات توان بیان ترسم را ندارند. یکی‌ از آنها که از کمر به پائین دمب داشت روی درب اتاق خوابم چمباتمه زده بود و دیگری که شبیه به انسان بود و زن مینمود، بسیار لاغر و قد بلند بود و پایین تخت من ایستاده بود. چهره‌ زیبایی‌ نداشت. به نظر خودم کل اتفاقات این شب حدود نیم ساعت طول کشید. و من چه زجری کشیدم و چه ترسی‌ کردم در این مدت. اونی‌ که رو در نشسته بود همون ابتدای کار که ازش پرسیدم: تو کی‌ هستی‌ دیگه؟ به من گفت: من کی‌ هستم، حالا ببین، و پرید روی من و با من یکی‌ شد. تمام بدنم فلج شد.ترسم قابل وصف نیست. اون یکی شروع کرد یک رقص عجیب و قریب کردن. بهش عزّ و التماس می‌کردم که دست از سرم بردارند و بروند. اونقدر التماس بهشون کردم تا رفتند و همزمان من بیدار شدم. وای خدای من اینا دیگه چی‌ بودند؟ این سوال توسرم بود. جرات تکون خوردن نداشتم. تا حالا تو زندگیم این همه نترسیده بودم. مطمئن بودم تمام این اتفاقت واقعا تو اتاقم افتاده بود.
    حیرت و تعجبم بیش از اون چه که فکر کنید بود. از شب‌های بعد احساس می‌کردم که تو خونه تنها نیستم. هنگام خواب می‌ترسیدم. همزمان با این اتفاق، اولین کتاب کارلوس کاستندا رو که برام به عنوان هدیه با پست فرستاده بودند داشتم می‌خوندم. کتاب سوم کارلوس به نامه سفر به دیگر سو و مبحث خواب دیدن و دنبال دستا گشتن هم همزمان تمرین میشد تا اینکه حدود چند ماه بد با چنان پدیدهٔ عجیبی‌ روبرو شدم که کم مانده بود از ترس سکته کنم. این آغاز ماجراهایست که ۴ سال تقریبا هر شب برام در همون اتاق خواب معروف اتفاق می‌افتاد. سعی‌ می‌کنم که در اولین فرصت شروع به نوشتن وقایع بکنم. الان برام مهم اینه که با دلیل به دوستانی که مایل به انجام اینگونه تجارب هستند بگم که اشتباه منو تکرار نکنند. بدونند که آشنایی با عالم غیب یک سلسلهٔ مراتبی داره که حتما باید رعایت بشه. نخواهید که یک شب رهه صد ساله برید. ابتدا باید دست به تزکیه نفس بزنید.این همونه که دون خوان میگه . دائم داره میگه رفتار بی‌ عیب و‌ نقص داشته باشید. برای اینکه هر چه رفتارتون درست تر می‌شه، قدرت روحیتون افزود میگردد و برای رویارویی با نا شناخته و موجودات آن که بعدها ذکر آنرا براتون خواهم نوشت، شما نیاز به این قدرت روحی‌ دارید. اگه مایل به انجام اینکار هستید، حتما زیر نظر یک استاد اینکار را کنید. بدرود. (اذامه دارد)

  36. سلام مجدد

    آدرس ایمیل رو اشتباها در پستهای بالایی نوشتم .

    ایمیل آدرس بنده monemo9@yahoo.com است .

  37. nemdunam chera post haie man hazf mishe

  38. سلام عزیز .هرچی پست گزاشتم تو این یکی 2 روزه نیست شاید مرورگرم مشکل داشته

  39. به نام خدا
    سلام بچه ها… من به تازگی این صفحه رو خوندم. نظر شخصی من تا این لحظه اینه: وجود عوالم دیگر رو نمی تونم رد کنم یا اثبات. اما چیزی که قاطعانه میگم اینا همه استنتاج شده از مغز من و شماست… ادراک ما آدما که حاصل سیستم عصبی پیشرفته در ماست. سنسورهای ورودی و ترمینال های خروجی… هر آن چیزی که ادراک کنی بدون در مغز تو اتفاق می افته و به شعورت منتقل می شه، همین نشونه ی عظمت توئه… تو هرچیزی رو حل می کنی در خودت مگه اینکه اینو خودت باور کنی نمی تونی حلش کنی. تمام این داستان ها، ترس ها و.. به خاطر اینه که باور کنی نمی تونی،که بتونن اراده و اختیار نیروهای عظیم تو رو در جهت اهداف خودشون به دست بگیرن چون خودشون عاجزن و خالی از این نیروها. هرچیزی که درک کنی و تجربه میشه برات حاصل استنتاج قطبی در ذهن ماست. ما نمی تونیم چیزی رو درک کنیم که هنوز ندیدیم! ببینید از دود صحبت میشه، از بوی گوگرد، از دوست، از رنگ زرد، از کفش … اینا همون چیزایی هستن که ما تو این دنیا دیدیم فقط با ترکیب بندی عجیب! می خوام اینو بگم هرجا چراغ راه یعنی عقل و خرد رو خاموش کنیم تاریکی محیط می شه بر ما و ادراکمون رو مختل می کنه، اینجا هموتجاییکه نیروهامون می شه چراگاه هر موجود شرور و انرژی شر دونی که از قدرت خود ما بر علیه خودما استفاده می کنن… پس تفکر کنید،ما برای همیشه اینجا نمی مومیم اگه اینجاییم دلیلی داره، با تفکر فرصتها رو پبدا کنید، یک ساعت تفکر بهتر از…. تنها موجودیت واحد و مطلق که ذهن ما قادر به درکش نیست خداونده… اما برای درک خدا هم وسیله ای داریم که عشقه. متفکر و متعقل باشید در ذیل هدایات و رحمات خالق

  40. سلام
    کسانی که با این مشکلات دست و پنجه نرم میکنن یا رابطه ای با موجودات غیر ارگانیک دارن، به همون مبحثی که خانم بهاره اشاره کردند مراجعه کنند. چون فقط راه نجاتشون در اونه.

  41. … دیو بگریزد آز آن قوم که قرآن خوانند

  42. ali jun va bagieye dustan fagt bekhunid va natije begirid man talkhtarin tajrobeye zendegim be khatere amal kardan be tamame un harfa tajrobe kardam donbalesho aslan nagirin man timarestan naraftam chon yekam fagat yekam natars budam vali jeddan ziad be in ketabaye kastanda ahamiat nadin dustdare shoma yashar

  43. با سلام مجدد خدمت دوستان .شرمنده تو بحث نبودم.بهاره خانوم این استاد که میگین دقیقا تو چه چیزی استاد؟مطابقت با قرآن که میشه همون قرآن دیگه

  44. چیز جدیدی نیست .کار ذهن فریب خوردنه:)))

  45. من همیشه از امتحان این مسائل وحشت داشتم وفکر کردم شاید در مقاطعی نتونم تصمیم بگیرم و در مخمصه گیر کنم وراه نجاتی نباشه . به همین دلیل از این کار سر باز زدم ولی اگر یکنفر وارد را با خود داشته باشم دوست دارم امتحان کنم .

  46. سلام تجربه ای بسیارجا لب بود بیهوده نیست که گفته اند بی پیربه خرابات نرو هر که سکندر زمانی برایت آرزوی موفقیت دارم

  47. سلام حامد . خیلی کله شقی. من هم مثل تو از بچگی کرم این داستانها بودم.جاهای زیادی هم در رویا سفر کردم امابا داشتن راهنمای اونوری.والبته من در خانواده ای اینکاره به دنیا اومدم..یه التماس ازت دارم.به اندازه کافی پای موجودات هله هوله به زمان ومکان ما باز شده با آموزش دادن این داستانها فقط دریچه های ورودی روگشادتر می کنی.جنگ بزرگ نزدیکه تمرکزترا به روی آنروز بگذار.میدونی که به اندازه خطوطی که در یک کره می توان کشید جهان وجود داردوما بی خبریم از اینکه چندتا از آنها به دنیای مادسترسی فیزیکی پیداکرده اند.اما حالا که این داستان را مطرح کردی برایت از اولین جهشم درسن20 سالگی بگویم.البته به صورت اتفاق والبته در خواب شبانه.:با احساس بدی از خواب بیدار شدم واحساس کردم جنب شدم.در خانه ای کوهستانی نزدیک فشم درطبقه زیر شیروانی.ازتخت که بلند شدم خشکم زد دکراسیون درآن طبقه کاملا تغییر کرده بود آ«اطاق در دنیایه خودمان طبقه بالای همکف وزیر شیروانی بود این واقعیتی بود که از آن مکان می شناختم.و هیچ تراسی هم نداشت اما آنجا که من بیدار شدم ترس داشت از تراس به بیرون رفتم. همه چیز ازواقعیت ما واقعی تر بود آسمان آبیتر ابری از آسمان به رنگ سرخ نارنجی وچندرنگ گرم غیرقابل بیان دیگر در میان آب رودخانه که آن هم گودتروعریض تر بود به صورت گردبادی بی حرکت فرو رفته بود.منطقه منطقه خودمان بود شکل کوهها جای قرار گرفتن رودخانه و موقعیت قرار گرفتن عمارت همه آشنا بود اما ساختمان کانلا فرق داشت.جالب اینجا بود که در رودخانه یک قایق جدید تفریحی هم بود که درآندخترپسرهایی بی حجاب بلندبلندباهمدیگرفارسی صحبت می کردند.به داخل ساختمان بر گشتم .چه دکوری چه مبلمانهای عجیبی.بارها نقششان را به یاد آوردم بی کم وکاست.جزء جزء محیط یادمه.اما یه چیزی از جنس آگاهی ومهربان به من خط میداد.یادمه که وقتی خواستم عمل کردمکانیکی وعجیب صندلیهای گردان میزناهار خوری را امتحان کنم اون چیز سریع من را از عمل کردش آگاه کرد وبه ذهن من هشدار داد که به چیزی دست نزنم.خلاصه سرترا درد نیاورم1ساعتی تغریب به وقت خودمان آنجاعلاف بودم درآخرتسمیم گرفتم خودمرا در آن گرداب ابر پرتاب کنم وقتی پریدم درانتظار برخورد با جایی بودم که فهمیدم این پرش مقصدی ندارد.دقایقی زیادی در میان ابرها رو به پایین درحرکت بودم که خوداروشکر درآخربه سختی بیدار شدم وخودرامیاد تخت دردنیای خودمان یافتم.اما جالب بود بیدار شده بودم اما 2و3 دقیقه همچنان بخشی ازمن در ابر حرکت می کرد و من آنجا را هم میدیدم احساس کی کردم خوب در جسمم جا نگرفتم. احساسی مثل خروج ناموفق روح از بدن.اما سریع به حالت نرمال برگشتم.یادمه وقتی بچه بودم می تونستم با خوابهام بازی کنم می خوابیدم وآگاهانه یک محیط را طراحی میکردم وواردش می شدم.اما بعد از بلوغ جنسی این توان همراه با خیلی چیزهای دیگر از بین رفت.(باشد که رستگار شویم) پرگویی مراببخش.خدا نگهدار

  48. تجربه جالبی داشتی اقای کیکاووس به قول خودت: باشد که رستگار شویم

    • سلام حامد جان . من از کاستاندا به مذهب اهل بیت رسیدم . تجربیات جالبی دارم . و هنوز هم . به این تعلیمات به شکل تکوینی نگاه می کنم اما فکر میکنم در روایات و احادیث روشهایی هست که لذت بیشتری ببریم بهتر از تاریکی . رویا دیدن فوق العاده است . ترس را من تجربه کرده ام متکثر و عینی و نیز جنون را . دو ست داشتی بهم زنگ بزن با هم حرف بزنیم . در مواجهه با غیر عالی ها و نوع و مبارزه در رویا وقتی برخورد میکنی .

  49. بایدباخودمون روراست باشیم چراکه ازاستانههای زیادی رد شدیم ودیگه راه برگشتی هم برامون وجود نداره فقط باید مبارزه کردوامیدواربود.منهم تجربه مشابه شمادارم دوستان.

  50. شبها زیادغذا نخورید که چرت وچرت نبینید

  51. با سلام مطالبی در مورد بشقاب پرنده توی سایتتون مطالعه کردم . آدم این چیزها رو تا نبینه یه کمی باورش سخته . تقریبا 5 سال تقریبا نصف شب هم بود حدودای ساعت 2و نیم شب از خواب بیدار شدم و خوابم نمی برد رفتم حیاط منزل تا هوایی عوض بشه یکدفعه صدایی از آسمون شنیدم شبیه صدای صعود و لی آرام به آسمون که نگاه کردم چیزی شبیه یک ستاره دنباله دار یا اشکی بزرگ و بلند و کشیده که دسته آن بطور بسیار زیبایی تکه تکه گره خورده بود و به انگار به طرف زمین بطور اریب صعود می کرد انقدر زیبا و نورانی بود که فقط نگاهش کردم که کم کم دور بود آرام هم حرکت می کرد بطوریکه کاملا دیدمش و نزدیک زمین هم بود بعد که دور شد یکه کمی هم ترسیده بودم فورا به رختخوابم برگشتم . صبح که به دو سه نفری تعریف کردم همشون گفتند ستاره دانباله دار بوده یا رویا دیدی کسی باور نکرد و اهمیتی ندادند ولی من دیدم هنوز که این مطلب را می نویسم برایم شکلش ظاهر میشه کاش میشد کشیدش . لطفا اگه نظری دارید بفرمائید .

  52. سلام دوستان تا میتونید مطالعه کنید ولی مواظب باشید آنچه را که دارید لااقل دچار شک نشید و از دست ندید .

  53. نویسنده این مطلب شرح جالبی در معرفی کاستاندا داد که من کمتر دیده بودم و واقعا تحسینشان می کنم اما بخاطر تخصص یا بهتر باشد بگویم استعدادشان در رویا بینی فقط به بخشی از این مکتب اشاره کرد . در دنیای ساحران اشخاص به رویا بین یا کمین و شکار گر تقسیم می شوند . کمین و شکار گرها در دنیای آشنای روزمره دست به عمل می زنند از اینرو خطرات و فشارهای روحی رویا بینها را ندارند . یکی از فنون کمین و شکار کردن که بسیار جذاب است مرور دوباره نام دارد . عمل بیاد آوردن عمدی جزئیات رویدادهای زندگی با هدف آزاد شدن از شر ذهن بیگانه یا به اصطلاح ساحران شکل انسانی . بر اساس تجربه خود می گویم که این لذت بخش ترین تفریحی است که می تواند وجود داشته باشد .گفته می شود که مرور دوباره کامل درست به اندازه دستیابی به جسم رویا یا حتی بیشتر از آن می تواند شخص را در معرفت پیش براند .
    هدفم از این توضیحات این بود که جنبه دیگری از ناوالیسم را هم در اینجا معرفی کرده باشم . مهمترین چیز در ناوالیسم دور زدن مرگ و باصطلاح ورود به دقت سوم و سپس تماس با روح یعنی بخش فعال انرژی بیکرانی که هستی را هدایت می کند می باشد . هدف اصلی ساحران رها شدن از خودبینی و یکی شدن با نیرویی بیکران در هستی است که دائما برای تماس با ما پیشقدم می شود اما ما فرورفته در گرداب خودبینی و خودپرستی او را فراموش کرده ایم .
    هدف اصلی ؛ گم شدن در بن بست های رویا دیدن یا درگیر شدن با موجودات غیر ارگانیک ترسناک نیست ؛ گرچه آنها هم جزیی از مراحل عملی این معرفت هستند ؛ بلکه مبارزه با نیرویی است که ما را از مبدا هستی جدا کرده . هنگامی که سالکان به اندازه کافی با روح ارتباط برقرار کردند و باصطلاح با معرفت خاموش در آمیختند راه های رهایی از سیاهچاله های رویا بینی خود بخود بر آنها مکشوف خواهد شد . در حقیقت در این مکتب نیازی به استاد برای هیچ کاری نیست . ما کاوشگران انرژتیکی هستیم که مستقیما از طریق معرفت خاموش امکان اینکه به انرژی راننده و گرداننده هستی متصل شویم را داریم . ما خود جواب سوالها و سرگشتگی ها و ترسهایمان هستیم .
    غرض اینکه سالک راه دون خوان ابتدا باید به آن سرچشمه با شکوه و شگفت انگیز وصل شود و بعد از این تزکیه متعالی خودبخود راه عبور از خوانهای رویا بینی یا هر بخش دیگر این معرفت را خواهد دانست . مبارزه اصلی در رویا و با موجودات غیر ارگانیک نیست , مبارزه اصلی در دنیای زندگی روزمره و ذهن خودبین است .
    برای بشر امکان دارد که صاحب نوعی نترسی و خرد گردد که هر دشواری را به مدد نوعی هوش و معرفت غنی از سر راه بردارد . ما وارث این معرفت هستیم و فقط کافی است دوباره کشفش کنیم .
    در ضمن علاقمندان می توانند تمام کتاب های کاستاندا را در اینجا پیدا کنند : casbooks.blogfa.com

  54. صفحه ی خیلی خوبیه دوستان
    من ی کاری میکنم میخواستم نظرتونو بدونم
    من با مراقبه با مردگان صحبت میکنم
    احساس خوبی بهم دست میده
    اما نمیدونم تخیلاته یا واقعا اینکار انجام میشه؟!
    یعنی ارتباط با روح!

برای ufolove پاسخی بگذارید لغو پاسخ